مروری بر پنج صفت زشت اخلاقی که روی خورشید عقل سایه می‌اندازد

5 حجابی که عقل را می‌پوشاند

عقل چراغی است که در پرتو آن، سره از ناسره و حق از باطل بازشناخته می‌شود. این چراغ گاهی کم‌فروغ می‌شود. در این صورت، حقیقت و جزئیات امور، قابل رویت نیست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
در این نوشتار، نگاهی خواهیم داشت به چند مانع اخلاقی که مثل پرده‌ای، چهره عقل را می‌پوشانند.

یک. گناه

در روایتی نبوی آمده: «مَن قارَفَ ذنباً فارَقَه عقلٌ لم یَعُد إلیه أبداً»؛ هر کس گناهی انجام دهد بخشی از عقل را از دست می‌دهد برای همیشه. (جامع السعادات، ج1، ص83)

طبق این روایت، گناه، حجاب عقلانیت است. هرچه آدمی گناهكارتر باشد، عقل خود را بیشتر از پویایی می‌اندازد و از درك معارف عقلانی محروم‌تر می‌شود. گناه بر توانایی عقل در كسب معرفت تأثیرِ منفی می‌گذارد و كارایی او را كم می‌كند. به این ترتیب عقل در حجابِ معصیت گرفتار می‌شود و ویژگی آزاداندیشی‌اش را از دست می‌دهد. آنگاه آدمی با آنكه از نعمت عقل برخوردار است، نمی‌تواند از آن به‌نیكویی بهره ببرد. (تفسیر مشکاة، محمد علی انصاری، ج۱۷، ص218)

دو. عجب و خودپسندی

 اولین ویژگی آدم خودشیفته و از خودراضی این است که چهره حقیقت را آنطور که هست نمی‌بیند. در واقع، روحیۀ خودشیفتگی، حجابی است که نورانیت عقل را می‌پوشاند. لذا در متون معارف دینی از «خودخواهی» به عنوان آفت عقل، دشمن عقل، عامل حماقت، و یکی از حاسدان عقل یاد شده است.

اولین ویژگی آدم خودشیفته و از خودراضی این است که چهره حقیقت را آنطور که هست نمی‌بیند. در واقع، روحیۀ خودشیفتگی، حجابی است که نورانیت عقل را می‌پوشاند.

لذا در متون معارف دینی از «خودخواهی» به عنوان آفت عقل، دشمن عقل، عامل حماقت، و یکی از حاسدان عقل یاد شده است. مثلاً در حکمت 203 نهج البلاغه آمده: «خودپسندی یکی از حسودان عقل آدمی است».

طبق روایتی، حضرت عیسی علیه‌السلام، حماقت را میوۀ خودپسندی می‌دانست و می‌دانیم که احمق به کسی می‌گویند که ناتوان از درست اندیشیدن است. این روایت جالب را ببینید:

روزی عیسی علیه‌السلام فرمود: «من بیمار لاعلاج، کور مادرزاد و مبتلا به پیسی را به اذن خدا شفا دادم، حتی مردگان را به اذن خدا زنده کردم اما از درمان  احمق عاجزم!

پرسیدند: ای روح الله، احمق کیست؟
فرمود: آدم خودشیفته‌ای که تمام فضائل را از آن خود می‌داند و هیچ حقى براى دیگران قائل نیست».(مسند علی بن ابراهیم قمی، ج8، 109)

سه. کبر و غرور

«کبر» به معنی احساس بزرگی است. این صفت مخصوص خداست و هر کس توهم این را داشته باشد که می‌تواند با خدا در این صفت شریک شود، زمین می‌خورد همانطور که قرآن علت هبوط شیطان را گردنکشی و عرض اندام در برابر ذات کبریای حق می‌داند؛ قَالَ فَاهْبِطْ مِنْهَا فَمَا يَكُونُ لَكَ أَن تَتَكَبَّرَ (اعراف:13)

تکبر معنایی نزدیک به عجب دارد با این تفاوت که در شکل‌گیری عجب، انسان خودش را با دیگران مقایسه‌ نمی‌کند ولی در تکبر، انسان خود را یک سر و گردن از دیگران بالاتر می‌داند. (ر.ک: دانشنامه جهان اسلام، مدخل عجب)

نماد خوی تکبر در قرآن، فرعون است. او به‌خاطر این روحیه، جلوی دیگران موسی علیه‌السلام را دست می‌انداخت و می‌گفت: «مَردم! من بهتر از این شخص بی‌سروپا نیستم که لکنت زبان دارد؟!»(زخرف۵۲)

آری، غرور بی‌جا، بر چهره عقل، پرده می‌کشد و اجازه نمی‌دهد انسان حقیقت و کمالات دیگران را ببیند. در روایات از این حقیقت با عنوان عامل کاهش عقل یاد شده؛ چنانکه از زبان امام باقر علیه‌السلام می‌خوانیم:

«هر کس، مقداری کبر در دلش راه یابد، به همان اندازه از عقلش کاسته می‌شود» (مجموعه ورام، ج1، 199).

چهار. حرص و ولع

حرص به معنای میل شدید است و بسته به چیزی که انسان به آن حرص می‌ورزد می‌تواند بار معنایی منفی یا مثبت داشته باشد. حرص معنای نزدیکی با طمع دارد چون طمع به معنی اشتیاق بیش از حد به چیزی است که انسان ندارد و می‌خواهد که داشته باشد.

طبق سخن امام سجاد علیه‌السلام، حرص اولین گناهی است که انسان (آدم و حوا) مرتکب شد و آنچه را که بدان نیاز نداشت طلب کرد (کافی، ج2، ص 130)

از نگاه قرآن، یهودیان حریص‌ترین مردم نسبت به زندگی دنیا هستند. (بقره:96)

یکی از موانع تعقل درست و بایسته، حرص و ولع به دنیاست. انسان حریص، پول و مال را معیار و مقیاس خوشبختی می‌داند و وعده‌های خدا را باور ندارد چرا که شوق فراوان به دنیا، عقلش را دزدیده و چشم حقیقت‌بینش را کور کرده است.

اتفاقا در روایتی از امام کاظم علیه‌السلام به همین معنا اشاره شده است:
« از طمع بپرهیز و به آنچه مردم دارند چشم نداشته باش. چون طمع، انسان را خوار می‌کند، عقل را می‌دزدد، انسانیت و آبرو را بر باد می‌دهد و و دانش را نابود می‌کند.» (بحارالانوار، ج1، ص315)

پنج. لهو (سرگرمی)

لهو یعنی کار بیهوده‌ای که فقط برای لذت و سرگرمی انجام می‌شود. بعضی لغتت‌نامه‌ها «لهو» را با «لعب» یکی دانسته‌اند اما شیخ انصاری، فقیه مشهور، معتقد است لعب به معنای بازی و تفریحی است که برخاسته از شهوت نباشد برخلاف لهو، که همراه با ارضای شهوت است. (مکاسب، ج2، ص 48) شاید به خاطر همین است که اکثر قریب به اتفاق فقیهان، لعب را جایز و لهو را حرام دانسته‌اند.

شاید با قاطعیت نتوان گفت که هر تفریح لذت‌بخشی، انسان را از درک حقیقت بازمی‌دارد. اما قطع به یقین، زیاده‌روی در امور سرگرم‌کننده، عقلانیت را کم‌فروغ می‌کند لذا پاره‌ای روایات، پرداختن به لهو را (با همین قید «افراط») موجب کاهش عقل می‌داند؛ از جمله این روایت علوی:
«مَنْ کَثُرَ لَهْوُهُ قَلَّ عَقْلُهُ»؛ کسی که لهوش زیاد شود، عقلش کم می‌گردد. (غررالحکم، ج1، ص615)

در نوشتار حاضر، بیشتر به حجاب‌ها و عوامل غفلت‌زای اخلاقی نظر داشتیم اما باید دانست که افزون بر این رذایل، عوامل دیگری هم هستند که روی خورشید عقل سایه می‌افکنند مثل تعصب، هوای نفس، دنیاپرستی، فسق و نفاق که باید از پرهیز کرد.

مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت