بهشت و جهنم در آثار اشو

دستورات شريعتي اديان در چشم اشو، بيهوده و بي-فايده جلوه کنند. «هيچ نيازي به عبادت نيست، هيچ نيازي به کند و کاو کتاب ها نيست، هيچ نيازي به نبش قبر تعاليم سنتي رمز آلود و کهنه نيست. تو مي تواني در عين سادگي و بدون هيچ هياهويي حقيقت را بيابي.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
اشو از آنجا که دين را تجربه فردي مي داند و هدف اديان را سير دروني مي شمارد، بسياري از تعاليم مهم و اساسي اديان را به صورت دنيوي و فردي تاويل مي کند. وي از اساس حقايقي به نام «بهشت و جهنم» را نمي پذيرد و بهشت و جهنم را اولا امري فردي و دروني، ثانياً دنيوي مي داند که در زندگي روزمره قابل تحقق است.
«از جهنم نهراس! آري، نوعي از بهشت و جهنم وجود دارد که حالتي رواني در وجود توست، ولي هيچ ربطي به جا و مکاني ويژه در زمين يا آسمان ندارد. اين پندار را دور بينداز. دين ربطي به اين مهملات ندارد.»با همين نگاه است که معتقد است انسان مي تواند بهشت و جهنم را بيافزيند و در همين عالم به خلق آنها همت گمارد و آنها را در همين زندگي تجربه کند.
اشو به صراحت روز واپسين و معاد را انکار مي کند و براي اين مسئله اين طور دليل مي آورد: «خداوند قبلاً در مورد تو قضاوت کرده و اين چيزي نيست که قرار است در آينده اتفاق بيفتد، بلکه قبلاً اتفاق افتاده است، در مورد مسئله روز رستاخيز نگران نباش، نيازي به ترس نيست... همان لحظه¬اي که خداوند تو را آفريد در مورد تو قضاوت هم کرده»
او قدم فراتر مي گذارد و با بياني که به «جبر» نزديک است خداوند را مسئول اشتباهات انسان معرفي مي کند «تو مخلوق خدا هستي اگر اشتباهي رخ بدهد او مسئول توست نه تو، اگر تو به گمراهي روي او مسئول است نه خودت، تو چطور مي تواني مسئول باشي؟ اگر تو نقشه اي بکشي و غلط از آب در آيد، کسي نمي تواند بگويد خود نقشه مقصر بوده است.»
شگفتا! اشو که زماني فلسفه خوانده و به قول خودش فلسفه تدريس نموده، چطور به اين وضوح مرتکب مغالطه اي فاحش مي¬شود،

آيا قياس موجودي مختار و مريد مثل اشو با نقشه اي مکتوب و رسم الخطي بي جان صحيح است؟

روشن است که نتيجه اي که اشو از بيان بالا مي گيرد ـ غير از انکار رستاخير ـ، اثبات آزادي انسان است. «بنابراين لازم نيست از خدايي خيالي که در پايان جهان از تو باز خواست کند که چه کرده اي و چه نکرده اي بترسي، او قبلاً داوري کرده و تو آزاد هستي و لحظه اي که شخص بداند به تمامي آزاد است تا خودش باشد، زندگي پويايي آغاز مي شود.»
وي اساساً نه فقط اديان موجود بلکه تمامي جهان بيني ها و مکاتب را بي اعتبار مي داند و انسان مطلوب را کسي مي داند که به هيچ سنتي تعلق ندارد و تمامي باورها را دور ريخته است. «سر سپردن به حقيقت يعني اين که من به هيچ سنتي تعلق نخواهم داشت، فقط زماني باور خواهم کرد که خودم بدانم نه قبل از آن.6 وي بهشت و جهنم را زاييده «ترس» و «زياده خواهي» بشر مي¬داند. «ترس و زياده خواهي دو روي سکه اند. ترس جهنم را آفريده و زياده خواهي بهشت را. آنها فرافکني ترس و زياده خواهي اند.»
بنابراين طبيعي است که اشو به صراحت قيامت و روز رستاخيز را منکر شود و هرچه بشر از بهشت در ناخودآگاه ذهن انتظار دارد در همين جهان قابل تحقق است «هستي آماده است، بهشت همين جاست و در هيچ جاي ديگري نيست».
ادامه نگرش اشو، به دين و ديانت به اين جا ختم مي شود که دستورات شريعتي اديان در چشم اشو، بيهوده و بي-فايده جلوه کنند. «هيچ نيازي به عبادت نيست، هيچ نيازي به کند و کاو کتاب ها نيست، هيچ نيازي به نبش قبر تعاليم سنتي رمز آلود و کهنه نيست. تو مي تواني در عين سادگي و بدون هيچ هياهويي حقيقت را بيابي.»
وي تمامي باورها را به سخره مي¬گيرد و تنها راه کشف و شهود را پاک شدن از تمام باورها مي داند: «هر باوري دشمنِ جستجوي حقيقت است. پس يک هندو يا مسيحي نشو، يک فرد بي خدا يا يک با خدا نشو، هيچ نيازي به اين کار نيست ... پس تمامي باورها، تمامي دروغ هايي را که ديگران به تو آموخته اند دور بينداز، پاک، تهي و نادان پيش برو تا گنج خرد دروني ات را بيابي. اين گنج آن جاست و منتظر توست تا با دست هاي خالي بيايي. مراقبه يعني به درون گام نهادن با دست خالي، خالي از تمام باورها و بينش ها.»

شو بعد از نقل يک تجربه شخصي خود در مورد زندگي قبلي (ادوار قبلي که همان تناسخ است) خود به مريدان خود مي¬گويد:

«هرچيزي که ممکن است در ذهن شما نظام فکري ايجاد کند، قيچي کنيد... اصرار دارم براي بارها بارها و بارها اين را مي گويم که هر چيزي که براساس تجربه شخصي¬تان نيست، در حد فرضيه بپذيريد، آن را جزء باورتان قرار ندهيد.»
از آنجا که اشو تمامي تعليمات اديان و سنت هاي گذشتگان را فاسد و دور ريختني مي داند، عصيان عليه آنها را خوش مي دارد و اين کار را عملي ماجراجويانه مي داند که سبب رشد و تهذيب انسان را فراهم مي کند. «چه خوش است عصيان کردن عليه تمام چيزهايي که فاسد شده اند! عليه تمام چيزهايي زشت، مرده و گنديده.»
از همين زاويه است که تمامي متون مقدس از نظر اشو توصيفاتي بي نتيجه اند. «هيچ کس نمي تواند حقيقت را توصيف کند، نه کتب مقدس، نه وداها... نمي توانند آن را تشريح کنند، آن ها سعي کرده اند، اشاراتي کرده¬اند، ولي همه تلاش ها بي نتيجه بوده است و هيچ تلاشي هرگز موفق نخواهد شد.»
پروسه دين زدايي اشو، در عرصه «مربي گري» هم نمايان مي شود. «مرشد» مورد تاييد اشو، کسي است که مشخصات مذکور را دارد و اصولاً در بيان اشو سنت شکني مساوي است با حقيقت يابي. «تو بايد با يک مرشد زنده و حقيقي ارتباط بر قرار کني. مرشد زنده و حقيقي کسي است که سنت گرا نيست، سنت شکن است. هرگاه با مرشدي سنت گرا برخورد کردي، بدان که او حقيقي نيست و گرنه سنت گرا نمي بود.»
به همين جهت وي تمامي مناسک و آداب جمعي اديان را لغو مي خواند.[براي يافتن حقيقت] نيازي به جايي رفتن نيست. در حقيقت چيزي تحت عنوان راه، سفر زيارتي و زيارت وجود ندارد. تنها مانع ، نقس شماست.»
اشو معرفت ديني را منحصر در «تجربه دين داري و احساس تشکر از هستي» مي داند نه داراي کيش و ايين خاص بودن. نتيجه اين که دين جمعي در آثار اشو به دور ريخته مي¬شود و دين کاملاً شخصي و در يک احساس و تجربه دروني خلاصه مي شود. اشو با برجسته کردن همين احساس دروني مي گويد: «تو با دارا بودن اين احساس، دين دار مي شوي نا با مسيحي يا هندو بودن. فقط با قدر دان بودن.»
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت