بابي گري و بهائیت

پس از مرگ محمّد شاه قاجار در سال 1264ق مريدان علي‌محمّد آشوب‌هايي در كشور پديد آورده و به قتل و غارت مردم پرداختند. ميرزا تقي خان اميركبير به جهت فرونشاندن فتنه بابيه در صدد اعدام علي‌محمّد برآمد. عاقبت او و يكي از پيروانش به نام محمّدعلي زنوزي در 28 شعبان 1266 در تبريز تيرباران شدند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بابی­گری فرقه­ای است که سيّدعلي محمّد شيرازي ملقّب به «باب» بنیان نهاده است. او در سال 1235ق در شيراز متولّد شد، در نوزده سالگي به كربلا رفت و در درس سيّدكاظم رشتي حاضر شد و پس از مرگ سيد كاظم رشتي خود را باب امام زمان(عج) خواند.
علي‌محمّد در سال 1261ق به دستور والي فارس دستگير و به شيراز فرستاده شد. وي پس از آن‌كه در مناظره با علماي شيعه شكست خورد اظهار ندامت كرد و در حضور مردم گفت: «لعنت خدا بر كسي كه مرا وكيل امام غائب بداند. لعنت خدا بر كسي كه مرا باب امام بداند».
در عين حال علي‌محمّد پس از چندي در تبريز ادّعاي «مهدويّت» كرد و خود را امام زمان خواند و بابيت را كه قبلاً ادّعا كرده بود به «بابيت علم خداوند» تأويل كرد. او در مجلس علما نتوانست ادّعاي خود را اثبات كند و از پاسخ مسائل ديني فروماند و جملات سادة عربي را غلط خواند. ازاين‌رو بار ديگر توبه‌نامه نوشت؛ اما طولي نكشيد كه ادّعاي پيامبري كرد و كتاب «بيان» را كتاب آسماني خويش دانست. او خود را برتر از پيامبران و ناسخ اسلام دانسته و بر آن بود كه با ظهور وي، قيامت بر پا شده است.
به دنبال طرح دعاوی فوق «نظام العلماء» در مجلس وليعهد ناصرالدين ميرزا، مناظره­ای با علي‌محمّد ترتیب داد كه به توبة ظاهري باب انجاميد.[1] این مناظره به شرح زیر است:
«نظام العلماء: ... شما ادّعاي خود را در حضور علماي اسلام بيان نماييد تا تصديق و تكذيب آن محقّق گردد. اگرچه من اهل علم نيستم و مقام ملازمت دارم و خالي از غرضم، تصديق من خالي از فايده نخواهد بود و مرا از شما سه سؤال است: اوّلاً؛ آيا اين كتبي كه بر سنّت و سياق قرآن و صحيفه و مناجات در اكناف و اطراف ايران منتشر شده از شما است يا نه؟ و آيا آنها را شما تأليف كرده‌ايد و يا به شما بسته‌اند؟
باب: از خدا است.
نظام العلماء: من چندان سواد ندارم، اگر از شما است بگوييد آري و الاّ نه.
باب: از من است.
نظام العلماء: آيا معني كلام شما كه گفتيد از خدا است اين است كه زبان شما مثل شجرة طور است؟
باب:
 روا  باشد انا الحق  از درختي    ***    چرا  نبود  روا  از نيكبختي
نظام العلماء: اين همه آوازها از شه بود؟
باب: رحمت به شما، همين‌طور است.
نظام العلماء: شما را باب مي‌گويند. چه كسي، كي و كجا بر شما اين اسم را گذاشته است؟ معني باب چيست؟ و آيا شما به اين اسم راضي هستيد يا نيستيد؟
باب: اين اسم را خدا به من داده است.
نظام العلماء: در كجا؟ در خانة كعبه، بيت‌المقدس يا بيت‌المعمور؟
باب: هر كجا باشد اسم خدايي است.
نظام العلماء: البتّه در اين صورت راضي هم هستيد. معني باب چيست؟
باب: «انا مدينه العلم و علي بابها»؛ (من شهر علمم و علي در آن است) فرمودة محمدبن عبدالله(صلي الله عليه وآله).
نظام العلماء: شما باب مدينة علم هستيد؟
باب: بلي.
نظام العلماء: حمد خدا را كه من چهل سال است قدم مي‌زنم كه به خدمت يكي از ابواب برسم، مقدور نمي‌شود. حال الحمدلله در ولايت خودم بر سر بالينم آمد. اگر چنين شد و معلوم گرديد شما بابيد، منصب كفشداري را به من دهيد.
باب: گويا شما حاج ملاّمحمود باشيد؟
نظام العلماء: بلي.
باب: شأن شما اجل است، بايد منصب بزرگي به شما داد.
نظام العلماء: من همين را مي‌خواهم، مرا كافي است.
وليعهد: ما هم اين مسند را به شما كه بابيد تسليم
مي‌نماييم.
نظام العلماء: به قول پيغمبر يا حكيم ديگر كه فرموده است: «العلم علمان، علم الابدان و علم الاديان» در علم ابدان عرض مي‌كنم كه در معده چه كيفيتي حاصل مي‌شود كه شخص تخمه مي‌شود؟ بعضي به معالج رفع مي‌گردد و برخي منجر به سوء هضم مي‌شود يا به مراق منتهي مي‌گردد؟
باب: من علم طب نخوانده‌ام.
وليعهد: در صورتي كه شما باب علوم هستيد مي‌گوييد علم طب نخوانده‌ام! با دعوي شما منافات دارد.
نظام العلماء: عيب ندارد. اين علم بي‌طرّه است، داخل علوم نيست، با بابيّت منافات ندارد. پس از باب پرسيد: علم اديان، علم اصول است و فروع و اصول مبدأ دارد و معاد. بگوييد آيا سمع و بصر و قدرت عين ذات هستند يا غير ذات؟
باب: عين ذات هستند.
نظام العلماء: پس خدا متعدّد شد و مركّب. ذات با علم دو چيزند كه مثل سركه و شيره عين يكديگر شدند؛ مركّب از ذات و علم يا از ذات و قدرت. علاوه بر اين ذات لا ضدّ له و لا ندّ له است. علم كه عين ذات است، ضد دارد كه جهل باشد. علاوه بر اين دو مفسده، خدا عالم است، پيغمبر هم عالم است، من هم عالمم. در علم شريك شديم؛ ما به الاشتراك داريم. علم خدا از خودش هست و علم ما از او. پس ما به الامتياز داريم. در نتيجه خدا مشترك شد از ما به الامتياز و ما به الاشتراك و حال آنكه خدا مركّب نيست.
باب: من حكمت نخوانده‌ام.
نظام العلماء: علم فروع مستنبط از كتاب و سنّت است و فهم كتاب و سنّت موقوف بر علوم بسياري مثل صرف و نحو و معاني و بيان و منطق. شما كه بابيد «قال» را صرف كنيد.
باب: كدام قال؟
نظام العلماء: قالَ يَقُولُ قَوْلا، قالا قالُوا قالَتْ قالَتا قُلْنَ. آقاي باب، باقي را شما صرف كنيد.
باب: در طفوليت خوانده بودم، فراموش شده.
نظام العلماء: در هو الذي يريكم البرق خوفاً و طمعاً؛ خوفاً و طمعاً برحسب تركيب چيست؟
باب: در نظرم نيست.
نظام العلماء: معني اين حديث را بگوييد: «لعن الله العيون الثلاثه فانها ظلمت عيناً واحداً».
باب: نمي‌دانم.
نظام العلماء: مأمون خليفه از حضرت رضا(عليه السلام) پرسيد: «ما الدليل علي خلافه جدّك؟ قال آيه انفسنا قال لولا نسائنا قال لولا ابنائنا»؛ «وجه استدلال امام رضا(عليه السلام) چيست و وجه ردّ مأمون بر امام و ردّ امام بر خليفه چيست؟»
باب (با تحيّر): اين حديث است؟
نظام العلماء: بلي حديث است. شأن نزول
«اِنّا اَعْطَيْناكَ الْكَوثَرَ» معلوم است. حضرت رسول مي‌گذشت، عاص گفت: اين مرد ابتر است، عن‌قريب مي‌ميرد و اولادي از او نمي‌ماند. حضرت غمگين شد، از براي تسليت آن حضرت اين سوره نازل گشت. حال بگوييد اين چه تسليت است؟
باب: واقعاً شأن نزول سوره اين است؟
نظام العلماء: آقايان اين‌طور نيست؟
حضار (همگي): بلي.
باب: مهلت دهيد فكر كنم.
نظام العلماء: ما در عهد جواني به اقتضاي سن شوخي مي‌كرديم و اين عبارت علاّمه را مي‌گفتيم:
«اذا ادخل الرجل علي الخنثي والخنثي علي الانثي وجب الغسل علي الخنثي دون الرجل و الانثي».
باب (پس از فكر): اين عبارت از علاّمه است؟
حضار: بلي.
نظام العلماء: از علاّمه نباشد، از من باشد. معني آن را بيان فرماييد. آخر نه شما باب علم‌ايد؟!
باب: چيزي به خاطرم نمي‌رسد.
نظام العلماء: يكي از معجزات پيغمبر قرآن است و اعجاز آن با فصاحت و بلاغت است. تعريف فصاحت چيست و با بلاغت چه فرقي دارد و نسبت بين آنها چيست؟
باب: در نظرم نيست.
نظام العلماء: اگر در نماز كسي شك كند بين دو و سه، چه كند؟
باب: بنا را بر دو بگذارد.
ملاّ محمّد مامقاني: اي بي‌دين، تو شكيّات نماز را
نمي‌داني، ادعاي بابيت مي‌كني؟
باب: بنا را بر سه بگذارد.
ملا محمد مامقاني: پيدا است دو نشد، سه است. تو نوشته‌اي كه اول كسي كه به من ايمان آورد نور محمّد و علي است؟
باب: بلي.
ملاّ محمّد مامقاني: پس تو متبوع و آنها تابع و تو از آنها افضلي؟
علم‌الهدي: خداوند در قرآن فرموده پنج يك مال را در راه خدا دهيد و تو گفته‌اي يك سوم مال را بدهيد! چرا؟
باب: ثلث هم نصف خمس است، چه تفاوت دارد؟ (خنده شديد حضار)
نظام العلماء:
چند از اين الفاظ و اخبار و مجاز   ×××   سوز خواهم سوز با آن سوز ساز
من در بند لفظ نيستم. كرامتي مطابق ادّعاي خود بر من بنما تا مريد شوم.
باب: چه كرامت مي‌خواهي؟
نظام العلماء: اعلي‌حضرت در پايش مرض نقرس است، او را صحّتي ده.
وليعهد: دور رفتي! همين شما را تغيير حال داده، جوان كنند، ما اين مسند را به او واگذار مي‌كنيم.
باب: در قوّه ندارم.
نظام العلماء: عزّت بي‌جهت نمي‌شود. در عالم لفظ گنگ، در عالم معني لنگ. چه هنري داري؟
باب: آيات فصيحه مي‌خوانم: «الحمدُ للهِ الّذي خلقَ السّمواتِ والارضَ» و تاء سماوات را با «زبر» خواند.
وليعهد (با تبسم):
و ما بتاء و الف قد جُمِعا    ***    يُكسر في الجرّ و في النّصب معاً
باب: اسم من علي‌محمّد است. با رب موافق است.
نظام العلماء: هر علي‌محمّد و محمّد علي چنين است. گذشته از اين، بايد شما دعوي ربوبيت كنيد نه بابيت.
باب: من آن كسم كه هزار سال است انتظار او را مي‌كشيد.
نظام العلماء: يعني شما مهدي صاحب‌الامريد؟
باب: بلي.
نظام العلماء: شخصي يا نوعي؟
باب: شخصي.
نظام العلماء: نام او محمّد فرزند حسن است و نام مادر او نرجس، صيقل، سوسن است و نام تو علي‌محمد و نام پدر و مادر تو چيز ديگر. زادگاه آن حضرت، سامره است و زادگاه تو شيراز است. سن او بيش از هزار سال، سن تو كمتر از چهل سال است. وانگهي من شما را نفرستاده‌ام.
باب: دعوي خدايي مي‌كنيد؟
نظام العلماء: مثل تو امامي مانند من خدايي مي‌خواهد.
باب: من به يك روز دو هزار بيت مي‌نويسم! كسي مي‌تواند چنين كند؟
نظام العلماء: من در دوران توقف در عتبات، آدمي داشتم كه هر روزي دو هزار بيت مي‌نوشت. آخرالامر كور شد. شما هم اين عمل را ترك كنيد و الاّ كور خواهيد شد.[2]
در مجموع علي‌محمّد نسبت به مخالفانِ عقيده‌اش، خشونت شديدي را سفارش نمود و وظيفة فرمانرواي بابي را اين مي‌داند كه جز بابي‌ها كسي را بر زمين باقي نگذارد و غير از كتاب‌هاي بابيان، ديگر كتب بايد همه محو و نابود شوند و بابيان جز كتاب بيان و ديگر كتب بابيان را نياموزند.
پس از مرگ محمّد شاه قاجار در سال 1264ق مريدان علي‌محمّد آشوب‌هايي در كشور پديد آورده و به قتل و غارت مردم پرداختند. ميرزا تقي خان اميركبير به جهت فرونشاندن فتنه بابيه در صدد اعدام علي‌محمّد برآمد. عاقبت او و يكي از پيروانش به نام محمّدعلي زنوزي در 28 شعبان 1266 در تبريز تيرباران شدند.
بهائیت
بهائيگري فرقهاي منشعب از بابيگري است. بنيانگذار آن ميرزا حسينعلي نوري معروف به بهاءالله است. او در سال 1233 در تهران به دنيا آمد و در شمار نخستين گروندگان باب و مبلّغان او قرار گرفت. پس از اعدام باب ميرزا يحيي (معروف به صبح ازل) ادّعاي جانشيني باب را كرد و چون در آن زمان بيش از نوزده سال نداشت برادرش ميرزا حسينعلي (بهاءالله) زمام كارها را در دست گرفت. در سال 1268 بابيان به ناصرالدين شاه تيراندازي كردند و چون شواهدي بر نقش حسينعلي در اين كار وجود داشت، در پي دستگيري و اعدام او برآمدند. او به سفارت روس پناه برد، سفير و دولت روس از او حمايت كردند و به اين وسيله از مرگ نجات يافت. او سپس به بغداد رفت و در نامهاي به سفير روس از وي و دولت روس قدرداني كرد. در بغداد كنسول دولت انگليس و نمايندة دولت فرانسه با او ملاقات كرد و حمايت دولتهاي خود را به او ابلاغ كرده و تابعيت انگلستان و فرانسه را به او پيشنهاد نمودند.
ميرزا يحيي (صبح ازل) نيز مخفيانه به بغداد رفت. در اين هنگام بغداد، كربلا و نجف مركز اصلي فعاليت بابيان شد و در پي اختلاف بر سر ادّعاي «موعود بيان» آدمكشيهاي شديدي بين بابيان رواج يافت. نزاع بين حسينعلي و ميرزايحيي بر سر اين ادّعا موجب افتراق بابيان به دو فرقه بهائيه (پيروان حسينعلي) و ازليه (پيروان ميرزايحيي) شد. گفته شده است كه در پي اين منازعات ميرزايحيي برادرش بهاءالله را مسموم كرد و بر اثر آن بهاءالله تا پايان عمر به رعشه دست مبتلا بود.
ميرزا حسينعلي خود را «خداي خدايان، آفريدگار جهان، خداي تنهاي زنداني، معبود حقيقي»، ناميد. پيروانش نيز پس از مرگ وي قبر او را قبله خويش گرفتند.
او افزون بر ادعاي ربوبيت، شريعت جديد آورد و كتاب «اقدس» را نگاشت. بهائيان آن را «ناسخ جميع صحائف» ميدانند. او كتابهاي ديگري نيز نوشته است كه پر از اغلاط املايي و انشايي است. مهمترين كتاب او «ايقان» است كه به خاطر وجود اغلاط بسيار در زمان حياتش مورد تصحيح و تجديد نظر قرار گرفت.

فرقه هاي بابي و بهائي

بعد از اعدام سيّد عليمحمّد، بابيت به سه فرقه تقسيم شد و بعد از مرگ بهاءالله، نزاعي بين دو برادر (عبّاس افندي و محمّدعلي) به وجود آمد و به تبع آن دو فرقة ديگر افزوده شد، در نتيجه مجموعاً پنج فرقه شدند:
1. ازليه (به رهبري ميرزا يحيي نوري، صبح ازل)،
2. بهائيه (به رهبري ميرزا حسينعلي، بهاءالله)،
3. بابيه خالص (فقط رهبري سيّد عليمحمّد باب را قبول دارند)،
4. بابيه بهائيه عبّاسيه (قبول رهبري عبدالبهاء عبّاس افندي)،
5. ناقضون (اتباع ميرزا محمّدعلي، برادر عبدالبهاء).[3]
---------------------------------------------------------------
[1]. متن توبه‌نامه با دست خط او در كتابخانة مجلس شوراي اسلامي موجود است.
[2]. مهدي‌پور، شبهات مهدوي دوران ما (نقدي بر بهائيت)، صص 32 - 41.
[3]. المدخل الي دراسة الاديان والمذاهب، ج 3، ص 312، العميد عبدالرزاق محمد اسود.
(به نقل از: کتاب بابیت و بهائیت (راه و راهنما، شماره 6)، حمیدرضا شاکرین، انتشارات معارف)
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت