رد عقلاني بهائيت

از آنجا كه اديان آسماني، با يكديگر پيوند عميقي دارند و هر ديني مؤيد و تكميل‏ كننده دين قبلي است، مي‏توان با مراجعه به نصوص معتبر رسيده از پيامبري كه حق بودن دينش براي ما به اثبات رسيده است، كشف كرد كه آيا اديان ديگر، به تأييد اين دين رسيده ‏اند يا نه. اين روش از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است كه كمتر بدان توجه شده است. از طريق اين روش عدم حقانيت همه اديانِ ادعاييِ پس از پيامبر خاتم نيز اثبات مي‏شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رد عقلاني و بطلان بهائيت چيست؟

آنچه با عناويني چون آيينها ، اديان و مكاتب در جهان امروز مطرحند به طور كلّي به دو گروه تقسيم مي شوند ؛ آيينها و مكاتب صرفاً بشري كه به هيچ وجه ادّعاي از جانب خدا بودن ندارند مثل آيين كنفسيوس ، بوديسم ، آيين شينتو ، هندويسم ، تائوئيسم، جينيسم ، آيين سيك و ... ؛ و گروه دوم اديان و مكاتب آسماني كه مدّعي الهي بودن و از جانب خدا بودن هستند مثل آيين زرتشت ، يهوديّت ، مسيحيّت و اسلام.
بين همه ى اين مكاتب ، اگرچه تشابه گزاره هاي فراواني به چشم مي خورد و حتّي از حيث قالب نيز برخي شباهتها بين آنها ديده مي شود ولي در چهارچوب كلّي تفاوتهاي اساسي بين آنها ملاحظه مي گردد ؛ و همين چهار چوب كلّي است كه ماهيّت يك مكتب را پديد مي آورد. لذا به صرف شباهت در گزاره ها نمي توان مكاتب را نسبت به همديگر سنجيده و از ميزان حقّانيّت آنها نسبت به هم سخن گفت ؛ بلكه بايد نخست ديد آن مكتب در پي تحصيل چه غايتي است و ثانياً بايد چهارچوب آن مكتب را ملاحظه نموده و نسبت آن را به غايت مطلوب از آن مكتب لحاظ نمود ؛ تا معلوم گردد كه آيا با آن چهار چوب مي توان به آن غايت رسيد يا نه؟
همه ي آيينها و مكاتب در غايت ادّعايى خود ، اشتراك نظر داشته همه بر آنند كه مي خواهند بشر را به سعادت حقيقي برسانند. البته تعاريفي كه اين مكاتب از سعادت حقيقي دارند متفاوت مي باشد. مشكل اصلي نيز در همين جاست كه هنوز بشر به تعريف اجماعي از سعادت بشر نرسيده و در اينكه سعادت نهايي چيست اتفاق نظري در مذاهب و مكاتب بشري نيست . از همين رو بايد بشر از پايگاه مطمئني آغاز كند و آن جز تكيه بر آموزه هاي الهي كه خود خالق و بهترين راهنماي بشر مي باشد نيست.
بنا بر اين ، عقل سليم حكم مي كند كه بشر به تنهايي و بدون اتّصال خاصّ به خدا قادر نيست اوّلاً سعادت حقيقي خود را تعريف و ثانياً نقشه ي رسيدن به آن را ترسيم نمايد.
همه اديان الهي كنوني مثل آيين زرتشت ، يهوديّت ، مسيحيّت و اسلام نيز مدّعي اين هستند كه نقشه ى درست راه سعادت ، خودشان هستند. و البته شكّي نيست كه اگر نقشه ي سعادت از جانب خدا باشد يقيناً درست مي باشد ، امّا اينكه كدام يك از اين اديان ، حقيقتاً نقشه ى درست و تحريف نشده ى آمده از جانب خدا هستند ، آن را بايد با سنجه ها و معيارهاي ويژه اي مورد بررسي قرار داد. كه زحمت اين مهمّ ، در كتاب چرا دين؟ چرا اسلام؟ چرا تشيّع؟ كشيده شده است ؛ كه قسمتي از آن خدمت حضرت عالي تقديم مي گردد.
چرا اسلام؟ (قسمت اول)
سنجه‌هاي حقانيت‏:

شاخص‏هاي اساسي حقانيت يك دين چهار امر است:


1. بنياد الهي

اصل الهي بودن يك دين از راه‏هاي زير قابل بررسي است:
1‌ـ1ـ آموزه‏هاي دين

با مراجعه به آموزه‏هايي كه هر ديني براي خود دارد ‌ـ چه اين آموزه‏ها در قالب كتاب مقدس باشد يا گفتارهاي پيامبر آن دين ‌ـ مي‏توان پي برد كه آيا يك دين، واقعاً دين حق الهي است يا خير؟ در اينجا معقول و منطقي بودن، داشتن هماهنگي و انسجام، پاسخ‏گويي به نيازهاي ابدي و اساسي انسان، وجود نظام اعتقادي، ارزشي و عبادي، هدفمندي و مطابقت با سير و سرشت جوهري انسان، بهترين شاخص‏هايي است كه مي‏تواند ما را به حق بودن يك دين رهنمون شود.
2‌ـ1ـ تأييد دين قبلي يا بعدي
از آنجا كه اديان آسماني، با يكديگر پيوند عميقي دارند و هر ديني مؤيد و تكميل‏كننده دين قبلي است، مي‏توان با مراجعه به نصوص معتبر رسيده از پيامبري كه حق بودن دينش براي ما به اثبات رسيده است، كشف كرد كه آيا اديان ديگر، به تأييد اين دين رسيده‏اند يا نه. اين روش از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است كه كمتر بدان توجه شده است. از طريق اين روش عدم حقانيت همه اديانِ ادعاييِ پس از پيامبر خاتم نيز اثبات مي‏شود.
3‌ـ1ـ اعجاز
معجزه پيامبر يكي از دلايل اثبات صدق نبي و بنياد الهي دين اوست. معجزه پيامبر بايد به طور قطعي اثبات شود. بنابراين كسي كه در حقانيت ديني تحقيق مي‏كند بايد خود آن معجزه را مشاهده كند و يا از طريق نقلي كه صدق آن قطعي و غيرقابل ترديد است با آن آشنا شود. مورد نخست تنها در مورد حاضرين در محضر پيامبر امكان‏پذير است و غايبان از آن بي‏بهره‏اند، جز در مورد قرآن كه معجزه زنده و ابدي است و همگان مي‏توانند با اين سند رسالت ارتباط مستقيم برقرار كنند و اعجاز آن را تجربه كنند.
4‌ـ1ـ روش تاريخي
با رجوع به گزارش‏هاي مستند، معتبر و كافي تاريخي، مي‏توان فهميد كه آيا دين خاصي داراي ويژگي‏ها و خصايصي كه بيان شد هست يا خير؟ تاريخ در اين باره، يكي از منابع شناخت ما در اديان مطابق با واقع است. اين چهار روش در عين مجزّا بودن از يكديگر، در پاره‏اي موارد مي‏توانند مكمل يكديگر در اثبات حقانيت يك دين باشند.
5‌ـ1ـ ادعاي خود دين
ادعاي خود دين نسبت به بنياد الهي به سه صورت قابل تصور است:
ـ يا ديني ادعاي الهي و وحياني بودن دارد.
ـ يا ديني ادعا دارد كه از سوي خداي هستي نازل نشده.
ـ يا ديني نسبت به اين مسئله ساكت است.
در مورد اول بايد صدق مدعا را از طريق راه‌هاي پيشين آزمود. اما اگر ديني ادعاي الهي بودن نداشته يا عكس آن را داشته باشد، مانند اديان ابتدايي و قديم همچون آنيميسم، فتيشيسم، ميترانيسم، هندوئيسم، برهمنيسم، جنيسيم، و اديان تركيبي مانند سيكيسم و يا اديان فلسفي چون بوديسم و كنفوسيونيسم و بسياري از اديان قديم آميخته به شرك مثل تثليث بابلي، تثليث رومي، تثليث هندي و... كاملاً از مجراي بحث خارج مي‌شوند و حوزه تحقيقات، منحصر به اديان مدعي الهي بودن چون اسلام،‌ مسيحيت، يهوديت و زرتشتي‌گري مي‌شود.
2ـ تحريف ناشدگي
صرف بنياد الهي در اصل نخستين يك دين براي اثبات حقانيت فعلي آن كافي نيست؛ بلكه بايد وثاقت كتاب آسماني آن از جهت مصون بودن از تحريف و دستكاري‏هاي بشري نيز اثبات شود.
براي اثبات وثاقت كتاب آسماني، يعني استناد قطعي آن به پيامبر و تحريف نشدن آن، مي‏توان از روش‏هاي 1‌ـ1 و 2‌ـ1 و 4‌ـ1 استفاده نمود. در خصوص قرآن به لحاظ اعجاز بودنش روش 3‌ـ1 نيز كاربرد دارد.
3ـ نسخ ناشدگي
نسخ شدن يا نشدن يك دين از دو طريق به دست مي‏آيد:
1ـ3‌ـ عدم پيدايش شريعت حقه پسين
براساس اين ضابطه تا زماني كه شريعت الهي جديدي نازل نشود شريعت قبلي باقي است و با پيدايش شريعت جديد منسوخ خواهد شد. اين روش نسخ نشدن را به طور موقت ثابت مي‏كند و با آمدن شريعت جديد براي هميشه شريعت پيشين منسوخ شناخته مي‏شود. از اين رو با آمدن شريعت اسلامي همه شرايع پيشين براي هميشه منسوخ خواهند بود.
2ـ 3‌ـ ادعاي خاتميت؛
ديني كه اصل الهي‌بودن و تحريف‌ناشدگي كتاب آسماني آن اثبات شده باشد اگر ادعاي خاتميت كند، به لحاظ صدق قطعي اين ادعا نسخ‏ناپذيري آن براي هميشه ثابت مي‏شود و ملاكي براي كشف كذب و عدم حقانيت همه اديان ادعايي بعدي خواهد شد. بنابراين خاتميت اسلام به تنهايي دليل قاطع بر كذب و بطلان همه اديان بعد از آن همچون آيين سميك و بهائيت مي‌باشد. بر اين اساس حقانيت براي هميشه اختصاص به دين مبين اسلام دارد.
4ـ خردپذيري
بررسي تطبيقي اديان براساس اين مسئله، تحقيقي گسترده و فراخ دامن مي‏طلبد. در عين حال به طور فشرده و كوتاه، اشاراتي در مقايسه چند دين بزرگ خواهيم داشت:
الف) مهم‏ترين ركن اساسي يك دين، «خداشناسي» آن است. در اين راستا آموزه «توحيد» در اسلام، خردپذيرترين آموزه است و ادله متقن بسياري بر آن گواهي مي‏دهد. اثبات توحيد به خودي خود، ابطال‌كننده آموزه «تثليث» و «ثنويت» است. بنابراين همين مسئله، به تنهايي براي اثبات عدم حقانيت اديان غير توحيدي كافي است.
ب) بسياري از اديان، به رغم دارا بودن پيشينه الهي، در طول تاريخ دچار تحريفات چشمگيري شده و اصالت خود را از دست داده‏اند. همين مسئله باعث شده كه آموزه‏هاي خردستيز بسياري در اين اديان رخ نمايد. اكنون از باب نمونه تنها به چند نمونه از تحريفات عهدين اشاره مي‏شود. گفتني است عهد عتيق كتاب مقدس يهوديان و مسيحيان، هر دو است، و عهد جديد كتاب مقدس مسيحيان مي‌باشد.
امتيازات اسلام بر ديگر اديان:
1. خردپذيري و خردپروري
از جمله امتيازات مهم اسلام، عقلانيت، خردپذيري و بالاتر از آن خردپروري آموزه‏هاي آن است. اين مسئله در امور مختلفي نمودار است؛ از جمله:
در ابتداي همين مقاله حدفاصل حروف و اعداد با خط تيره آمده و بايد يكسان شود.
1‌ـ1. نظام فكري و عقيدتي اسلام: (مانند خداشناسي، هستي‏شناسي، انسان‏شناسي، راهنماشناسي و فرجام‏شناسي)؛
2‌ـ1. نظام اخلاقي اسلام؛
3‌ـ1. نظام رفتاري و قوانين و دستورات عملي؛
4‌ـ1. دعوت به تحقيق و پرسشگري در انتخاب دين.
خردپذيري آموزه‏هاي اسلام، از چنان وضوح و روشني برخوردار است كه قرآن مجيد، آدميان را به بررسي هوشمندانه و انتخاب خردمندانه دين دعوت كرده و هر گونه تحميل و اجبار و پذيرش كوركورانه دين را نهي مي‏كند: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ ؛ پس بشارت ده بندگانم را، آنان كه به سخنان [مختلف] گوش فرا داده و برترين را بر مي‏گزينند» و «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَينَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَي» ؛ «هيچ‌گونه تحميل و اجبار در امر دين روا نيست؛ [زيرا] به خوبي راه هدايت از ضلالت روشن شد». اما مسيحيت كنوني به علت قرار گرفتن در تنگناهاي شديد معرفتي و ناتواني در حل رابطه تثليث و توحيد و تجسد و خداانگاري مسيح، به جداسازي و گسست ايمان از معرفت فتوا داده و دين و ايمان را با عقل و خرد بيگانه ساخته است!
پروفسور لگنهاوزن مي‏گويد: «چيزي كه در اسلام بيش از همه، براي من جاذبه داشت، اين بود كه چقدر اين دين از پرسش‏هاي انسان استقبال مي‏كند و همواره دعوت به تحقيقات بيشتر در تعاليم دين مي‏كند».
همو مي‏گويد: «وقتي از كشيش‏ها مي‏پرسيدم كه من نمي‏فهمم چه طور خدا يكي است و سه شخص است؟ در اكثر موارد جواب مي‏گفتند كه ما نمي‏توانيم به درك اين آموزه برسيم. تنها خدا مي‏داند كه حقيقت اين امر چيست. اين رمزي است كه فقط خدا آن را مي‏داند و عقل در اينجا به بن بست مي‏رسد! از جمله چيزهايي كه براي بنده خيلي جالب بود، اين بود كه در اسلام نگفته‏اند اصول دين را چشم و گوش بسته بپذير؛ بلكه دعوت كرده‏اند كه بپرس. مخصوصاً اين خصلت در ميان شيعيان خيلي بيشتر است»
خانم مارگريت ماركوس (مريم جميله) نيز در اين زمينه مي‏نويسد: «پس از آنكه عقايد همه كيش‏هاي بزرگ را مورد بررسي قرار دادم، به اين نتيجه رسيدم كه به طور كلي مذهب‏هاي بزرگ يكي بودند؛ ولي به مرور زمان فاسد شده‏اند. بت‏پرستي، فكر تناسخ و اصول طبقه‌بندي در كيش هندويي سرايت كرد. صلح‏جويي مطلق و انزوا از مشخصات كيش بودايي شد. پرستش آبا و اجداد جزء عقايد كنفسيوسي، عقيده اصالت گناه و تثليث و در نتيجه آن مفهوم خدايي مسيح و شفاعت به استناد مرگ ادعايي عيسي بر روي دار در مسيحيت، انحصارطلبي ملت برگزيده يهود و... نتيجه اين انحرافات است. هيچ يك از اين انديشه‏هايي كه مرا منزجر ساخته بود، در اسلام پيدا نمي‏شد؛ بلكه به صورت روزافزوني احساس مي‏كردم كه تنها اسلام آن مذهب اصيلي است كه طهارت خودش را حفظ كرده است. ساير مذهب‏ها فقط و فقط بعضي اجزاي آن، مقرون با حقيقت است؛ ولي فقط اسلام است كه تمام حقيقت را حفظ كرده است»

2ـ اسلام و علم

به رغم آنچه در تعارض و ناسازگاري مسيحيت با علم و معرفت بيان شد، دين اسلام با دانش و معرفت، پيوندي نزديك و ناگسستني دارد. وفاق و آشتي دين و دانش در اسلام در سه حوزه چشمگير و در خور توجه است:
يك) تشويق به فراگيري دانش
در اين عرصه اسلام گوي سبقت از هر مكتب و آئيني را ربوده است و از اين هم فراتر رفته و كسب دانش‏هاي لازم در جهت تأمين نيازمندي‏هاي دنيوي و اخروي را ضروري دانسته است؛ چنان كه پيامبر اكرم(‏ص) فرمود: «ان طلب العلم فريضة علي كل مسلم؛ همانا علم آموزي بر هر مسلماني واجب است.»
و نيز آمده است: عالمي كه از دانش او بهره برند از هفتاد هزار عابد برتر است. در كتاب‏هاي روايي و نصوص ديني ابواب مفصلي در اين زمينه وجود دارد.
دو) تقويت روحيه علمي:
اسلام روحيه پژوهشگري را ارج مي‏نهد و در مسير حقيقت‏يابي و معرفت اندوزي هيچ مانعي نمي‌نهد. قرآن مجيد آواي تحقيق و جست‌وجوي آزاد و گزينش رهاورد معقول پژوهش را صلا داده و فرموده است: «بشارت ده بندگاني را كه به سخنان گوش فرا داده و برترين آنها را برمي‏گزينند.»
سه) دارا بودن مضامين علمي:
نصوص ديني اسلام آكنده از مضامين و مطالب علمي است. در اين عرصه اسلام هم در بردارنده مباني و پيش‌فرض‏هاي عام و متافيزيكي علوم است و هم دارنده بسياري از گزاره‏هاي علمي، به گونه‏اي كه يكي از وجوه اعجاز كتاب آسماني اسلام اعجاز علمي آن شناخته شده تا آنجا كه دانشمندان مسلمان و غير مسلمان صدها كتاب در باب رهاوردهاي علمي قرآن به نگارش درآورده‏اند.
از جهت سازگاري با علم و دانش بشري نيز اسلام كارنامه درخشاني دارد. موريس بوكاي، دانشمند فرانسوي، به دو امتياز اساسي در اين رابطه اشاره مي‏كند:
1‌ـ غناي فراوان قرآن در حوزه مسائل علمي؛ در حالي كه عهد قديم (تورات) و عهد جديد (انجيل) نسبت به بسياري از آنها ساكت و فاقد اطلاعات و داده‏هاي مشخصي هستند.
2‌ـ استواري و توافق داده‏هاي قرآن با دستاوردهاي متقن و معتبر علوم روز؛ در حالي كه عهد عتيق و اناجيل به تعارضات آشتي‌ناپذيري در اين زمينه مبتلا هستند. بوكاي مي‏نويسد: «من بدون سبق ذهن و با عينيت كامل، ابتدا به قرآن توجه كردم و خواستم درجه سازگاري اين متن را با معلومات علمي امروز بسنجم... در پايان كار بر من مسلّم شد كه قرآن، به ايجاب و اثبات هيچ مطلبي نمي‏پردازد كه در اين دوره معاصر، بتوان آن را از نظر گاه علمي محل انتقاد و ترديد قرار داد.
براساس همين روش عيني، عهد عتيق و اناجيل را نيز مطالعه كردم. در مورد عهد عتيق به هيچ وجه نيازي نبود كه پا را از كتاب نخست آن؛ يعني، سفر تكوين (پيدايش) فراتر بگذارم، تا به تأكيداتي آشتي‏ناپذير، با معلومات متقن علمي اين روزگار برخورد كنم!
در همان صفحه اول انجيل نيز، شجره و نسب عيسي‏(ع) ما را دچار اشكال مي‏كند؛ زيرا در اين باب متن انجيل متي با متن انجيل لوقا آشكارا در تناقض است. درباره تاريخ ظهور بشر بر روي زمين نيز مطالب انجيل لوقا با معارف امروزي كاملاً ناسازگار است».
البته اسلام در اين باره، امتياز اساسي ديگري نيز بر مسيحيت دارد و آن نوع نگاه اسلام به علم و دانش است. اسلام ديني است كه به گسست‌ناپذيري علم، عقل، ايمان، معرفت و رستگاري فتوا مي‏دهد. اما به اعتقاد رسمي مسيحيت شجره ممنوعه ‌ـ كه آدم و حوا به جرم خوردن آن از بهشت رانده شدند و به تبع آن همه انسان‏ها مورد خشم الهي قرار گرفته و گنهكار شدند ‌ـ چيزي جز شجره معرفت و دانش نيك و بد نبوده است: «پس گرفته خداوند پروردگار آدم را در بهشت عدن قرار داد تا او را رستگار و مورد عنايت خود سازد و آدم را امر نموده، چنين گفت: آنچه از درختان خواهي بخور؛ اما مبادا كه از درخت معرفت نيك و بد بخوري كه هر گاه از آن بخوري خواهي مرد».
در باب سوم مي‏گويد: خداوند پس از تخلف آدم چنين گفت: «اكنون انسان مانند يكي از ما شده كه نيك و بد را تميز مي‏دهد و اكنون است كه دست دراز كند و از درخت حيات نيز بخورد و تا ابد زنده بماند؛ پس او را از بهشت عدن بيرون كرد...».
بر اساس اين آموزه، جست‌وجوي دانش و معرفت در تعارض با رستگاري و خلود انسان در بهشت است. به عبارت ديگر، چنين وانمود مي‏كند كه يا بايد رستگاري در بهشت را برگزيد و يا در جست‌وجوي دانش و معرفت برآمد. پس آنكه بهشت و رستگاري مي‏خواهد، بايد از پيمودن طريق دانش و معرفت فاصله گيرد و آنكه دانش و معرفت مي‏جويد، بايد بهاي سنگين خروج از بهشت و سعادت جاودان را بپردازد!
استاد مطهري در اين باره مي‏نويسد: «بر اساس اين برداشت همه وسوسه‏ها، وسوسه آگهي است؛ پس شيطان وسوسه‏گر همان عقل است» .


3ـ كتاب معصوم الهي

يكي از مهم‏ترين امتيازات اسلام بر ديگر اديان، «كتاب آسماني» آن است. قرآن‏مجيد، از چند جهت بر كتاب‏هاي ديگر اديان امتياز دارد. برخي از اين جهات عبارت است از:
1‌ـ3ـ كلام الهي؛ قرآن مجيد كتابي است كه تماماً از سوي خداوند، بر پيامبر(ص) نازل شده و تمام الفاظ و كلمات به كار رفته در آن، عيناً كلام الهي است. به ديگر سخن، اسلام تنها ديني است كه مستقيماً كلام خدا را در دسترس بشر قرار مي‏دهد و انسان را با سخن او آشنا مي‏سازد؛ در حالي كه ديگر اديان، از چنين امر مهمي تهي بوده و حتي ادعاي آن را ندارند.
دكتر موريس بوكاي مي‏نويسد: «فرق اساسي ديگر ميان مسيحيت و اسلام ‌ـ در مورد كتاب‏هاي مقدس ‌ـ اين است كه مسيحيت متني ندارد كه از طريق وحي نازل شده و تثبيت گرديده باشد؛ اما اسلام قرآن را دارد كه با ضابطه بالا مي‏خواند.
قرآن بيان و گزاره وحياني است كه از طريق جبرئيل به محمد(ص) رسيده است. بر خلاف اسلام، اصول مذهبي مبتني بر وحي در مسيحيت، بر پايه گواهي‏هاي متعدد و غير مستقيم افراد انساني استوار است و بر خلاف تصور بسياري از مسيحيان، هيچ‌گونه قولي در دست نيست كه واسطه نقل آن، يك شاهد عيني زندگاني عيسي(ع) باشد» .
توماس ميشل ‌ـ استاد الهيات و كشيش مسيحي ‌ـ مي‏نويسد: بر خلاف قرآن، كتاب مقدس مجموعه‏اي بين 66 تا 73 كتاب است كه در طول 1500 سال تأليف شده و شمار بزرگي از مؤلفان ‌ـ كه تاريخ نام بسياري از آنها را فراموش كرده ‌ـ براي تهيه آن به عمليات پيچيده‏اي پرداخته‏اند.
او همچنين مي‏گويد: «اصولاً مسيحيان نمي‏گويند خدا كتاب‏هاي مقدس را بر مؤلفان بشري املا كرده است؛ بلكه معتقدند او به ايشان براي بيان پيام الهي به شيوه خاص خودشان و همراه با نگارش مخصوص و سبك نويسندگي ويژه هر يك، توفيق داده است».
ميشل اشاره مي‏كند كه نويسندگان كتاب‏هاي مقدس، معصوم نبوده و دچار محدوديت‏هاي علمي و تنگناهاي زباني بوده و به رنگ زمان خود در آمده بودند و لاجرم خطاهايي نيز در كتاب مقدس به يادگار نهاده‏اند: «گاهي اين نويسنده بشري، نظريات غلط يا اطلاعات اشتباه‏آميزي دارد كه اثر آن در متن كتاب باقي مي‏ماند» .
رابرت ا. هيوم نيز مي‏نويسد: «اسلام، از اين جهت كه متن مقدس آن صريحاً وحي خداوندي به يك فرد خاص ‌ـ بنيانگذار اين دين ‌ـ است، در ميان همه اديان جهان منحصر به فرد است. در قرآن سخنگوي اصلي خداست...» .
2‌ـ3ـ تحريف‌ناپذيري؛ قرآن كتابي است تحريف‏ناپذير كه همواره اصالت و عصمت خود را در طي قرون حفظ و دست بشر را از دستبرد تحريف كوتاه كرده است؛ در حالي كه هيچ يك از اديان موجود، از اين ويژگي برخوردار نيست. «عصمت» امري افزون بر اصل الهي بودن پيام قرآن است و براي آن مي‏توان مراحل زير را ذكر كرد:
1‌ـ2‌ـ3ـ عصمت از ناحيه نازل كننده (خداوند)؛
2‌ـ2‌ـ3ـ عصمت از ناحيه حاملان وحي و فرشتگان رساننده به پيامبر(ص) ؛
3‌ـ2‌ـ3ـ عصمت در دريافت وحي از سوي پيامبر(ص)؛
4‌ـ2‌ـ3ـ عصمت در ابلاغ وحي به مردم از سوي پيامبر(ص)؛
5‌ـ2‌ـ3ـ عصمت در بقا و استمرار تاريخي وحي در ميان بشر تا پايان تاريخ.
به اعتقاد مسلمانان، كتاب‏هاي آسماني نازل شده بر پيامبران پيشين نيز از نظر عصمت در چهار مرحله نخست با قرآن مجيد همتا و همپا‏ هستند؛ ليكن مرحله پنجم عصمت (تحريف‏ناپذيري ابدي در ميان مردم) از اختصاصات قرآن است.
3‌ـ3ـ معجزه جاويد و سند رسالت؛ پيامبران براي اثبات رسالت خود، معجزه آورده‏اند؛ ليكن كتاب آسماني آنها، غير از معجزه و سند رسالتشان بوده است. اما قرآن خود معجزه است؛ يعني هم كتاب رسالت است و هم برهان صدق آن. از طرف ديگر اين كتاب معجزه‏اي جاودان و باقي و سندي زنده بر رسالت است كه قرن‏ها و عصرها را در مي‏نوردد و همگان را به تحدّي مي‏طلبد. در حالي كه معجزات پيامبران پيشين، فقط نزد حاضرين مشهود بوده و اثري از آن باقي نيست و جوامع بشري از مشاهده آن محرومند.
افزون بر آن كتاب آسماني اسلام، امتيازات بيشماري از جهت محتوايي دارد كه بررسي آنها مجالي فراخ‏تر مي‏طلبد.

4ـ جامع بودن

از ديگر ويژگي‏هاي اسلام در برابر ديگر اديان، جامع بودن آن است. اسلام برنامه تكاملي بشر تا پايان تاريخ را به ارمغان آورده است. جان ديون پورت مي‏نويسد: «... قرآن مطابق تحقيقات كومب با انجيل فرق دارد؛ زيرا انجيل داراي مكتب و روش فقاهتي نيست؛ بلكه به طور كلي محتويات آن مركب است از قصص و روايات و بيانات تحريض و ترغيب بشر در نشر عواطف و احساسات عالي و فداكاري و... ولي هيچ نوع عامل و رابطه منطقي جالب و جاذبي كه اين معاني را با يكديگر ربط دهد، در انجيل وجود ندارد. از اين گذشته قرآن مانند اناجيل نيست كه فقط به عنوان ميزان و شاخصي درباره عقايد ديني و عبادت و عمل درباره آن شناخته شده است؛ بلكه داراي مكتب و روش سياسي نيز هست؛ زيرا تخت و تاج يا به تعبير ديگر اساس دستگاه و سازمان سياسي، روي اين شالوده ريخته شده و هر نوع قانوني براي اداره امور كشور، از اين منبع گرفته مي‏شود. و بالاخره كليه مسائل حياتي و مالي با اجازه همين منبع و مصدر قانون‏گذاري، حل مي‏شود. 

5ـ نظام حقوقي اسلام

از جمله امتيازات انحصاري اسلام بر ديگر اديان، نظام حقوقي اصيل آن است. اين مسئله بسياري از انديشمندان غرب را به تحسين و اعجاب وا داشته است. اگر چه اين مسئله در ذيل نظام رفتاري و بحث از «جامعيت اسلام» قابل بررسي است، ليكن به جهت اهميت ويژه‏اي كه دارد به طور مستقل مورد بررسي قرار مي‏گيرد. اولين نكته قابل توجه، نقش بي‏بديل اسلام در بنيان‏گذاري و توسعه حقوق بين الملل است.
مارسل بوازار پژوهشگر انستيتوي تحقيقات عالي حقوق بين‏الملل در ژنو، مي‏نويسد: «در قرون وسطي هر وقت ركودي در قوانين مسيحيت روي مي‏داد صاحب نظران از حقوق اسلامي استفاده مي‏كردند. در قرن سيزده ميلادي در چند دانشگاه اروپا، مباني فقه اسلامي مورد پژوهش قرار گرفت. اگر فلسفه تأسيس دانش حقوق بين‏الملل را دگرگوني در روابط ملت‏ها و جلوگيري از تجاوز زورمندان و توانگران و برابري و برادري انسان‏ها بدانيم؛ بايد اذعان كنيم كه پيغمبر اسلام‏صلي الله عليه وآله بنيانگذار حقوق بين‏الملل بوده است».

اصول حقوق بشر در اسلام

حقوق بشر و يا حقوق بين الملل اسلامي داراي اصولي چند است؛ از جمله:
1. اصل حرمت و كرامت انسان؛ 2. اصل عدالت، برابري و نفي تبعيض؛ 3. اصل صلح و همزيستي مسالمت‏آميز؛ 4. اصل وفاي به عهد؛ 5. اصل تفاهم و رواداري؛ 6. اصل مشاركت و همكاري‏هاي بين‏المللي؛ 7. اصل حمايت از ملل تحت ستم و... .
اصول ياد شده در نگاه انديشمندان غربي، مورد توجه قرار گرفته است. مارسل بوازار در مورد اصول همزيستي مسالمت‏آميز و تفاهم مي‏نويسد: «در مورد پيروان اديان الهي بايد گفت اصولاً اسلام، آنها را مورد حمايت خود قرار داده و امنيت كاملي در جامعه اسلامي دارند. آنان مي‏توانند طبق دستورات ديني خود آزادانه عمل كنند، به خصوص كه در قرآن نيز رعايت حقوق آنان توصيه شده است. اين تساهل ديني در مسيحيت و يهود، مطلقاً وجود نداشته و به ويژه پيروان دين يهود، ناگزير از انجام فريضه‏هاي بسيار سخت و توان فرسا بوده‏اند» .
وي مي‏نويسد: «در ديانت يهود، برتري نژادي وجود دارد و در برادري مسيحيت، رابطه الهي بر جنبه‏هاي عملي آن در زندگي اجتماعي غلبه يافته و در شرايط امروز قابل اجرا نيست. اما در ديانت اسلام اين افراط و تفريط به چشم نمي‏خورد... اين تفكر كه از قرآن نشأت مي‏يابد، به ديانت اسلام سوداي جهانشمولي مي‏بخشد. اسلام به دنبال ساختن جهاني است كه همه مردم ‌ـ حتي آنان كه به دين سابق خويش وفادار مانده‏اند ‌ـ با تفاهم، همكاري، برادري و برابري كامل زندگي كنند».

6ـ خاتميت

اسلام دين خاتم است و اين خاتميت، اركان و لوازمي دارد؛ از جمله:
1‌ـ6. نسخ شرايع پيشين؛ هر پيامبري كه شريعتي به ارمغان آوَرْد، شريعت پيشين را نسخ كرد و اسلام ‌ـ به عنوان آخرين شريعت و برنامه كامل سعادت بشر از سوي خداوند ‌ـ ناسخ همه شريعت‏هاي پيشين است.
2‌ـ6. نسخ ناپذيري؛ دين و شريعت اسلامي به لحاظ خاتم بودنش، از پايايي و ماندگاري برخوردار است. اين دين هرگز نسخ نخواهد شد و شريعت ديگري جايگزين آن نمي‏شود.
3‌ـ5. همگاني بودن؛ لازمه ناسخ بودن و پويايي اسلام، آن است كه اين دين، بديل‏ناپذير، همگاني و يگانه پرچمدار دعوت به سوي توحيد و وحدت بخش همه آدميان تحت لواي توحيد و يگانه شريعت و قانون سعادت‏آفرينِ خداوند باشد. ويژگي‏هاي ديگري نيز در باب جاذبه‏هاي اسلام و امتيازات معارف آن وجود دارد كه به جهت اختصار از ذكر آنها خودداري مي‏شود.

7ـ نفي نيست انگاري

يكي از امتيازات اساسي اسلام، در برابر برخي از ديگر اديان به ويژه مسيحيت، پيراستگي آن از درون‏مايه‏هاي نيست انگارانه و نفي زمينه گرايش به نيهيليسم (نيست انگاري) است. به تعبير پروفسور فلاطوري، در اسلام عنصري يافت نمي‏شود كه بهانه به دست نيست انگاري چون نيچه دهد تا در اين حوزه فرهنگي، حكم به نيست انگاري كند. توضيح اينكه نيچه؛ نيهيليسم را مفهومي دو پهلو مي‏داند كه يكي از وجوه آن نيست انگاري به معناي قدرت روح و به تعبير وي «نيهيليسم فعال» است و ديگري نيست انگاري به معناي سقوط و زوال قدرت روح (نيهيليسم منفعل) . نيست انگاري منفعل، از تباه شدن قوه خلاّقه و از بي‏هدفي و آنچه معناي حيات و ارزش‏هاي واقعي را تشكيل مي‏دهد، ناشي مي‏شود .
نيهيليسم فعال، بر ملا كننده بيهودگي مطلق و به تعبير ديگر افشاگر نيهيليسم منفعل است. نيست انگاري منفعل، به گذشته فرهنگ مغرب زمين تعلق دارد و بنياد آن از نظر نيچه، تصور متافيزيكي افلاطوني و باور ديني مسيحيت است. عمده‏ترين عنصر مسيحي ‌ـ افلاطوني مورد توجه وي، نگاه منفي به جهاني است كه ما در آن زندگي مي‏كنيم. باور افلاطوني و ايمان مسيحي، اين جهان را كه ما در آن زندگي مي‏كنيم، جهاني خيالي و ساختگي، غير واقعي و دروغين و بد و زشت مي‏پندارد . او مسيحيت را مذهبي نيست‏انگارانه مي‏خواند و مي‏گويد: آري، نيست‏انگاري و مسيحيت هم قافيه‏اند و نه تنها هم قافيه كه برازنده هم هستند.
در مقابل، دو عنصر اساسي در تعاليم اسلامي وجود دارد كه راه را بر بسياري از انتقادات وارد بر مسيحيت و يهوديت ‌ـ از جمله اين نگرش نيچه ‌ـ مي‏بندد. آن دو عنصر عبارت است از: 1. يكتا پرستي مطلق كه مضمون و محتواي اصلي ايمان ديني اسلام را تشكيل مي‏دهد. 2. نگرش مثبت به جهان به عنوان اصل و مبناي حيات.
در اين نگرش، پيامبر، داراي ذات و قلمروي الهي ‌ـ به معناي قلمروي حقيقي و واقعي كه در برابر جهان غير واقعي و در مقابل جهان ظاهر قرار گرفته است ‌ـ نمي‏باشد. در دين اسلام بين جهان بود و نُمود، انفصال نيست و جهان نمود، به اندازه جهان بود، واقعي است. بنابراين تعاليم اسلام بهانه به دست كسي نمي‏دهد تا بر آن انگ نيست انگاري زند و همين مسئله باعث مي‏شود كه نيچه نيز در ضمن نفي مسيحيت ‌ـ به عنوان مذهبي نيست‏انگارانه كه حيات را نابود مي‏سازد و علم و فرهنگ را به تباهي مي‏كشاند ‌ـ از اسلام تعريف و تمجيد كند.
او مي‏نويسد: «مسيحيت، ما را از ثمرات تمدن عهد باستان و بعدها از دستاوردهاي تمدن اسلامي محروم كرد. فرهنگ و تمدن اسلامي در دوران حكمرانان مسلمان اندلس ‌ـ كه در اساس با ما خويشاوندتر از يونان و روم بوده و در معنا و مفهوم و ذوق و سليقه گوياتر از آنها است ‌ـ، لگدمال شد؛ چرا اين تمدن لگدمال شد؟ براي آنكه اصالت داشت... براي آنكه به زندگي آري مي‏گفت...» .

8ـ عدم حاجت به عصري كردن دين

نبود نص الهي در اديان ديگر و تعارض آموزه‏هاي كتب مقدس با ره آوردهاي علمي و حاجات عصري، انديشمندان و متألهان غرب را بر آن داشت كه به عصري كردن دين، روي آورند؛ زيرا نه چشم‏پوشي از دستاوردهاي نوين علمي و نيازهاي عصري امكان‏پذير مي‏نمود و نه با تعارض مي‏توان زيست و نه متون مقدس از چنان اعتبار و وثاقت و درونمايه‏اي بر خوردار بود كه بر علم پيشي گيرد. از اين رو يا بايد با دين معارض عقل و علم، خداحافظي كرد و يا براي جمع بين دينداري و زيستن در زمان حال، دين را به رنگ زمانه درآورد و اين گزينه مقبول انديشمندان غربي شد.
منظور از عصري كردن دين، جايگزين ساختن دين يا كتاب‏هاي آسماني جديد و تغيير پياپي آنها، همگام با تحولات عصري نيست؛ بلكه تغيير فهم و ارائه قرائت‏هاي گوناگون از دين به تناسب تحولات فكري، فرهنگي و تاريخي است.
به عبارت ديگر، اگر كتاب مقدس سخن خدا نباشد و نويسندگان آن برداشت خود از پيام الهي را نگاشته باشند، ‌ـ برداشتي كه تابع فرهنگ زمان و علوم و دانسته‏هاي آن زمان بوده و عاري از خطا و اشتباه نمي‏باشد ‌ـ هيچ دليل منطقي بر تعبّد در برابر نص نخواهد ماند و هر كس مي‏تواند دين را مطابق پسند و فرهنگ حاكم بر زمان خود ‌ـ بدون داوري و سنجش كتاب مقدس ‌ـ فهم و تفسير كند؛ زيرا آنچه در كتاب مقدس است، كلام مستقيم الهي نيست؛ بلكه فهمي از آن است، بدون آنكه نويسنده آن و فهم او از پيام خدا، برتر از فهم انسان امروزي باشد.
چنين چيزي در نهايت به آنارشيزم معرفتي خواهد انجاميد و راه هرگونه ارزش داوري در باب بسياري از برداشت‏هاي گوناگون را مسدود خواهد ساخت؛ زيرا در اينجا نه مي‏توان «نص محور» بود و نه «مؤلف محور» ، زيرا نصي الهي وجود ندارد و آنچه هست تفاسير و تجربه‏هاي مؤلفان بشري است، و چون نص الهي در ميان نيست، راهي به سوي فهم مراد شارع نيز وجود ندارد. پس تنها يك راه مي‏ماند و آن «مفسّر محوري» است. بنابراين، دين امري كاملاً شخصي و عصري مي‏شود؛ زيرا چنين ديني، چيزي جز معرفت ديني و برداشت مفسر نيست و هيچ نص و متن نهايي وجود ندارد كه بتوان معرفت ديني را با آن موزون كرد و مورد سنجش قرار داد.
اما در اسلام، مسئله كاملاً برعكس است. در دسترس بودن متن وحي، جامعيت دين، هماهنگي اسلام با علم و عقل، اجتهاد زنده و پويا، هماهنگي دين با فطرت ثابت بشري، وجود قوانين ثابت براي نيازهاي ثابت و قوانين متغير براي نيازهاي متغير و بسياري از عوامل ديگر، حاجت به عصري شدن و لجام گسيختگي در تفسير دين را مسدود مي‏سازد. آنچه در اينجا لازم است تنها شناخت نيازهاي نو شونده در طول زمان و عرضه آنها بر منابع ديني و گرفتن پاسخ از دين بر اساس متدلوژي فهم دين است. اگر چه در اين عرصه نيز گاه برداشت‏هاي متفاوتي رخ مي‏نمايد؛ اما چند تفاوت اساسي در اينجا وجود دارد؛ از جمله:
1. وجود برداشت‏هاي متفاوت، تنها در پاره‏اي از آموزه‏هاي ديني؛ يعني، برخي از امور ظني است نه همه آنها و شامل امور يقيني و ضروري نمي‏شود.
2. نص معتبر و خدشه ناپذيري وجود دارد كه ملاك و معيار سنجش است و لاجرم هرگز به آنارشيزم معرفتي نمي‏انجامد.
افزون بر آنچه گذشت امتيازات ديگري براي اسلام قابل شمارش است؛ از جمله: مورد بشارت انبياي پيشين بودن و اعتبار پذيري اديان الهي و پيامبران پيشين از اسلام و... كه به جهت اختصار از بررسي آنها خودداري مي‏شود.
پي‌نوشت‌ها:
ـ نگا: توماس، ميشل، كلام مسيحى، ترجمه حسين توفيقى، (قم: مركز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب، چاپ اول 
ـ همان، 
ـ همان، 
ـ همان، ص 27.
ـ بقره/ 176؛ نساء/ 122 و....
ـ شعراء/ 193.
ـ نجم/ 3 و 4؛ تكوير/ 19‌ـ23، بينه/ 2.
ـ همان.
ـ فصلت/ 42؛ حجر/ 9، واقعه/ 77.
ـ اين مسئله نشان مى‏دهد كه اعتبار كتب آسمانى و اديان پيشين نزد مسلمانان بسيار بالاتر از آن است كه مدعيان پيروى از آن اديان ادعا مى‏كنند. بهترين گواه اين مطلب سخنانى است كه از توماس ميشل درباره عهدين بيان شد.
ـ جان، ديون پورت، عذر تقصير به پيشگاه محمدصلى الله عليه وآله و قرآن، ترجمه غلامرضا سعيدى (قم: دارالتبليغ اسلامى، بى‏تا) 
ـ مترجم كتاب در پاورقى آورده است: «مردم بى‏خبرى كه حتى در همين كشور اسلامى تصور مى‏كنند دين از سياست جداست، بخوانند و متنبه شوند كه دستگاه تبليغات اسلامى غير از اديان منسوخ است و چقدر تأسف آور است كه يك نفر محقق خارجى اين معنا را كاملاً درك كرده و توضيح دهد؛ ولى كسانى كه خود را مسلمان معرفى مى‏كنند به تقليد كوركورانه از خارجيان مغرض، چه ياوه سرايى‏هايى مى‏كنند»
ـ Boizard, Marcell A.
ـ مارسل، بوازار، اسلام در جهان امروز، ترجمه د.م.ى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى،
ـ براى آگاهى بيشتر نگا: الف. عبدالكريم، سليمى، نقش اسلام در توسعه حقوق بين الملل، (قم: مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى، 1382)؛ ب. زين العابدين، قربانى، اسلام و حقوق بشر، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ پنجم 1375)؛ ج. مارسل، بوازار، انسان دوستى در اسلام، ترجمه محمد حسين مهدوى، (ت

ـ مارسل، بوازار، اسلام و حقوق بشر، ترجمه دكتر محسن مؤيدى، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1358)، ص 106.
ـ اين قسمت عمدتاً از مقاله «فرهنگ شرقى ‌ـ اسلامى و نيست انگارى غربى» نوشته پروفسور «عبدالجواد فلاطورى» استفاده شده است /
نام اصل مقاله عبارت است از:
konnte die islamisch‌ـ morenlaendische kultur zu einem dem abendlaen dischen
nihilismus aehnelnden nihilismus fuehrer?
ـ Nihilismus (Nihilism(.
ـ Nietzche.
ـ ارجاعات اين قسمت به «مجموعه آثار» نيچه به زبان آلمانى از سوى نويسنده مقاله است. همه ارجاعات با ذكر شماره مجلد و شماره صفحه آمده است. نام و مشخصات اصلى مجموعه آثار نيچه عبارت است از:
(Neitzche’ werke. Leipziq 1091)
ـ همان، ج 15، 
ـ همان، ج 16، 
ـ همان، ج 15، 
ـ كنايه نيچه به هم قافيه بودن واژه‏هاى آلمانى nihilist und christ است.
ـ اين جمله ناظر به تفكيك قلمرو مسيح از حكومت اين جهان در آيات انجيل است كه نخستين بذر سكولاريسم و جدا انگارى دين از دنيا را در جهان مسيحى افشانده است.
ـ Epistemic Anarchism.
ـ Evaluation.
ـ Text Oriented.
ـ Author Oriented.
ـ Interpreter Orientation.
ـ Interpreter Orientation.
ـ جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه به منابع زير رجوع كنيد: الف. ميرمصطفى، تامر، بشارت‏هاى كتب مقدس، ترجمه بزرگ كيا، (قم: دليل، چاپ اول 1379)؛ ب. جعفر، سبحانى، احمد موعود انجيل؛ نيز: منشور جاويد، ج 6 (تفسير موضوعى)، (قم: توحيد، چاپ اول، 1375)، صص 22 ‌ـ 13؛ پ. انجيل برنابا، ترجمه حيدر قليخان قزلباش (سردار كابلى)، (بى‏جا، بى‏چا، دفتر نشر الكتاب، 1362)؛
ت. داود، عبدالاحد، محمد فى كتاب المقدس، (قطر: دارالضياء، للنشر و التوبيع، 1985م)؛ ث. محمد صادق، فخر الاسلام، انيس‏الاعلام فى نصرة الاسلام، (تهران: مرتضوى، 1351)؛ ج. موريس، بوكاى، عهدين، قرآن و علم، ترجمه حسن حبيبى: (تهران: حسينيه ارشاد، بى‏چا، بى‏تا)، صص 151 ‌ـ 145؛ د. عبدالرحيم، سليمانى اردستانى، درآمدى برالهيات تطبيقى اسلام و مسيحيت،( قم: طه، 1382، چاپ اول).
بهائيت از ابتداى پيدايش خويش، به دليل بشرى بودن، فقدان پشتوانه مستحكم وحيانى و عقلى، وجود نارسائى‏ها، اشكالات اساسى و تناقضات متعدد در آموزه‏ها و منابع آن از يكسو و مسائلى از قبيل اختلافات و نزاع‏هاى طولانى ميان رهبران خويش، رياكارى و تظاهر، دغل‏كارى، فريب‏كارى و مفاسد اخلاقى رهبران اين فرقه، پيوند تنگاتنگ با استعمارگران، خيانت به ملت ايران و جهان اسلام، تبعيض و تحقير ايرانيان و...، همواره پيروان خويش - كه در ابتدا فريب شعارهاى ظاهرى آن را خورده و جذب آن شده بودند - را با شك و ترديد و در نهايت رويگردانى و بازگشت به دين مبين اسلام به عنوان آخرين و كامل‏ترين دين الهى مواجه نموده است.
به اعتراف وقايع‏نگاران بابى، در اجتماع «بدشت»، به محض اين كه سخن از نسخ شريعت اسلام و اعلام دين جديد بهائيت! رفت و قرّةالعين «بدون حجاب، با آرايش و زينت» به مجلس وارد شد و حاضران را مخاطب ساخت كه امروز «روزى است كه قيود تقاليد سابقه شكسته شد» تاريخ نبيل زرندى، ص 271 - 273.
.
برخى از بابيان به شدّت از اين فرقه روى گرداندند. ر.ك: كشف الحيل، عبدالحسين آيتى، ج 1، ص 130؛ دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 18.
همچنين يكى از نجات يافته‏گان از فرقه ضاله بهائيت «سؤالات زياد، مجهولات و تناقضات» را علت عمده بيزارى از بهائيت دانسته و مى‏گويد: «فقط سفسطه مى‏كنند و كسى كه باهوش باشد كاملاً آن را متوجه مى‏شود. من از تناقضات فرار كردم. همه چيز تناقض داشت و در جواب اين تناقضات هم فقط سفسطه مى‏كنند. من گاهى با دوستانم صحبت مى‏كردم و در جواب سؤال آنها كه مى‏گفتند جواب سؤالم را نگرفتم و مى‏گفتم كه چرا سؤال نمى‏كنيد كه آنها مى‏گفتند كه سؤال مى‏كنيم ولى اينها جواب آن را نمى‏دانند» گفتگو با مهناز رئوفى، نجات‏يافته فرقه ضاله بهائيت، پايگاه شيعه آنلاين..
در ادامه جهت تبيين موضوع فوق به بررسى دلايل رويگردانى تعدادى از مهمترين نجات يافته‏گان از اين فرقه ضاله پردازيم:
نجات‏يافته‏گان‏
آقا جمال بروجردى‏
پس از واقعه اجتماع «بدشت» نيز شاهد رويگردانى بسيارى از مبلغين و نزديكان رهبران بهائى مى‏باشيم كه بدنبال آگاهى و كشف حقيقت، خود را از اين فرقه ضاله نجات داده‏اند.
به عنوان نمونه؛ يكى از افراد، آقا جمال بروجردى، دانشمندى است كه در زمان بهاء به اين دين گرويد و در راه بهائيت جان‏فشانى نمود تا آن‏جا كه از طرف بهاء به لقب «اسم اللَّه» - كه مهم‏ترين القاب اين فرقه است - معروف گشت. اما پس از بهاء كه بين پسرانش بر سر وصايت و وراثت درگيرى روى داد، ضمن اعراض از اين تشكيلات، مى‏گويد: «شگفتا ما مردم جهان را به دوستى و يگانگى مى‏خوانيم چرا بايد اين دو نفر كه يكى پس از ديگرى جانشين بهاء هستند با يكديگر اين‏گونه باشند و دوگانگى كنند؟» به نقل از: خاطرات و زندگى صبحى، سيدهادى خسروشاهى، فصلنامه مطالعات تاريخى، ش‏17..
اساساً تناقضات رفتارى و اختلافات و نزاع‏هاى داخلى سران بهائيت كه مبين نفاق و قدرت طلبى رهبران اين فرقه است، يكى از دلايل بدبينى صاحب نظران و رويگردانى پيروان آن مى‏باشد.
چنانكه ادوارد براون از متخصصان فرقه بابيت و بهائيت كه با تصحيح و مقدمه نويسى براى كتاب معروف «نقطه الكاف» اين كتاب اثر ميرزا جانى كاشانى شاگرد على‏محمد باب است كه دربردارنده تاريخ ظهور باب و وقايع هشت سال اول تاريخ بابيه مى‏باشد و با مقدمه‏اى كه ادوارد براون بر آن نوشته و به ارزش و اهميت آن افزوده، از آثار مهم تاريخى، درباره بابيت و بهائيت به شمار مى‏آيد. در واقع، اين كتاب، تا حد زيادى از شيادى و حيله‏گرى ميرزا حسينعلى (بهاءاللَّه) پرده برمى‏دارد. (ر.ك: مستشرقان و مهدويت، سيدرضى موسوى گيلانى، مجله انتظار، ش 18، ص 229). پرده از حيله‏گرى و دسيسه‏هاى فرقه بهائيت و پيروان اين فرقه برداشت، از خونريزى و كينه ميان پيروان بهائيت، احساس ناراحتى مى‏كند و اين را مخالف رحمت و شفقت اديان مى‏شمارد: «اين تفرقه آخرى و حقد و حسد و جنگ و جدالى كه از آن ناشى شد، راستى اين است كه اثر خيلى بدى در ذهن اين بنده پديد آورد... در مقابل اين همه نصوص الهى از قبيل «عاشروا مع الاديان بالروح و الريحان» و «همه بار يك داريد و برگ يك شاخسار» و نحو ذلك، ايشان با اعضاى خانواده خودشان با اين درجه تلخى و عداوت رفتار مى‏كنند؟» ر.ك: مستشرقان و مهدويت، سيد رضى موسوى گيلانى، مجله انتظار، ش 18، ص 229..
فضل اللَّه صبحى مهتدى‏
وى نيز يكى از مبلغان برجسته بهائى بود كه كه در مهد بهائيت تولد و پرورش يافته و در خاندانى كه از قدماى احباء محسوب و خويشاوندى با بهاءاللَّه داشت رشد كرده بود. سال‏هاى طولانى محرم اسرار و منشى مخصوص عبدالبهاء بود و از اين رو بهائيان او را «كاتب وحى» مى‏ناميدند. اما پس از كشف واقعيات مربوط به فرقه بهائيت و رهبران آن كه خود از نزديك شاهد عينى آن بوده، از آن فرقه جدا گرديد، اسلام آورد و به نشر انديشه انسان دوستانه و اخلاق اسلامى و بيان حقايق بهائى‏گرى پرداخت.
او شرح زندگى خود را در كتاب «خاطرات صبحى» خاطرات فضل‏اللَّه مهتدى صبحى، فضل‏اللَّه مهتدى صبحى، تهران: نشر علم، 1384. و «پيام پدر» پيام پدر، فضل اللَّه مهتدى (صبحى) تهران: اميركبير. به تفصيل نوشته است و ضمن بيان خاطرات خويش، واقعياتى از قبيل؛ تناقضات آشكار، انحرافات اخلاقى رياكارى و تظاهر، ارتباط با بيگانگان، بدعت گزارى، تبعيض و تحقير ايرانيان، تاراج ميراث فرهنگى، سوءاستفاده از باورهاى عاميانه، مظلوم‏نمايى و شانتاژهاى ماهرانه بهائيان را با ذكر نمونه‏هاى متعدد بيان مى‏دارد و دلايل و براهين عقلى و نقلى خود را براى رويگردانى از بهائيت را به خوبى شرح مى‏دهد.
صبحى در كتاب اول خود توجه ويژه‏اى به مباحث بنيادى و اعتقادى دارد كه در تاريخچه پيدايش بهائيت و معتقدات بهائيان و چه در مبانى اعتقادى اسلامى، به تبيين و تشريح حقايق پرداخته است و شاخصه‏هاى اعتقادى اسلامى را به عنوان رهايى‏بخش انسان و برترين مبانى دينى به خواننده خاطرات عرضه مى‏دارد، تا خوانندگانى كه بهائى بوده، از اين رهگذر پى به بى‏بنيانى خود ببرند و با عقايد مستحكم اسلام آشنا گردند.
صبحى در كتاب پيام پدر به معرفى برخى از مبلغان چيره دست بهائى مى‏پردازد كه وقتى دغلكارى و فريبكارى رهبران اين فرقه را ديدند، به دامن اسلام بازگشتند. ر.ك: حقيقت بهائى‏گرى در خاطرات صبحى مهتدى، سيد هادى خسرو شاهى، خبرگزارى جمهورى اسلامى
عبدالحسين آيتى‏
علاوه بر صبحى عبدالحسين آيتى (ملقب به آواره) از مبلغين و بزرگان بهائيت است كه با رويگردانى از بهائيت به دامن دين اسلام بازگشته، آثارى از قبيل «كشف الحيل» را در زمينه آشكارسازى ماهيت اين فرقه مى‏نگارد. كشف الحيل، پيشين.
پس از او ميرزا حسن نيكو نيز از اين دسته از مبلغين بهائى است كه با بازگشت از اين فرقه، پيرو راستين كيش مسلمانى مى‏گردد و آثارى از قبيل «فلسفه نيكو» در ردّ اين فرقه ضاله مى‏نگارد. فلسفه نيكو، حسن نيكو، نشر مؤسسه مطبوعاتى فراهانى.
به علاوه بهائيان مشهور ديگرى نظير شيخ احمد ميلانى، ميرزا صالح اقتصاد مراغه‏اى و بسيارى ديگر از جمله تائبين از بهائيت و افشاكننده آن مى‏باشند كه على‏رغم تهديدات، فشارها و مشكلات بسيار شديدى كه تشكيلات بهائيت براى خروج آنان از اين فرقه اعمال كرده بود، از اين فرقه بيزارى جسته و به افشاى ماهيت آن پرداختند.
مهناز رئوفى‏
مهناز رئوفى يكى ديگر از نجات يافته گان از بهائيت است كه تلاش نموده با نگارش كتاب‏هايى نظير «سايه شوم»، «مسلخ عشق» و «فريب» كتاب «فريب» اثر جديدى است كه با شيوه‏اى روايى، هنرمندانه داستان واقعى زندگى زن جوانى رابه تصوير مى‏كشاند كه بر اثر غفلت و عدم شناخت، ناآگاهانه با افراد تشكيلاتى و مافيايى فرقه به حشر و نشر پرداخته، و در مدت كوتاهى خود و خانواده‏اش، همگى در دام فرقه سراسر فريب بهائيت غلطيده و مسير و ماهيت زندگيشان دستخوش اتفاقتى ناگوار مى‏گردد. آلودگى و پليدى غير قابل تصور رهبران و سران اين فرقه ضاله از موضوعات مهمى است كه به خوبى مورد دقت نظر و توجه نويسنده قرار گرفته و بدان پرداخته شده است. ارزشها و ضد ارزشها در بهائيت، تعاليم استثمارى اين فرقه، ساختار تماميت خواه تشكيلات بهائيان، فساد مالى، بى‏بند و بارى و هرزگى قابل تامل تشكيلات بهائى از جمله مواردى است كه نويسنده در روايت ماجرا بدان اشاره مى‏كند. (ر.ك: فريب، مهناز رئوفى، تهران: انتشارات مؤسسه كيهان، 1387).، و بيان داستان واقعى زندگى خويش نقاب از چهره واقعى بهائيت بردارد.
وى در بيان دلايل رويگردانى خويش از بهائيت و بازگشت به دين مبين اسلام چنين نگارد:
«كتاب‏هايى كه مطالعه كردم يكى كشف‏الحيل آقاى عبدالحسين آيتى ملقب به آواره بود و ديگرى خاطرات صبحى نوشته آقاى فضل‏اللَّه مهتدى ملقب به صبحى... كه از پيروان سر سخت بهاء و عبدالبهاء محسوب مى‏شدند، آنها از نزديكان مورد اعتماد بهاء و عبدالبهاء بودند و به اصطلاح كاتب وحى آنها و از بهترين ياران و مبلغان بهائيت بودند... آنان به تمام احكام و دستورات و به تمام زير و بم بهائيت آشنائى داشتند و شاهد تمام فعاليت‏هاى سياسى مذهبى و تمام رفتارهاى اجتماعى، شخصى و خانوادگى اين حضرات بودند... اما كم كم متوجه بطالت بهائيت و دروغگوئى و پوچى بهاء و عبدالبهاء گشته و به اسلام برگشته بودند، تجربيات و همه اطلاعات و مشاهدات خود را به وسيله اين كتاب‏ها به اطلاع مردم رسانده بودند. معلومات اين دو شخص بزرگوار به حدى بود كه كتاب‏هاى بزرگان بهائى را صفحه به صفحه و سطر به سطر مورد سؤال قرار داده و به همه آنها پاسخ داده و به نقد بهائيت پرداخته بودند و طورى به اثبات بطالت اين دين ساختگى برآمده بودند كه جاى هيچ شك و شبهه‏اى براى خواننده باقى نمى‏ماند كه بهائيت كذب محض است و اسلام آخرين و كامل‏ترين دين آمده از سوى خداست. آنها كه لحظه به لحظه خود را در كنار بهاء و عبدالبهاء گذراندند مسائلى از اين دو شخص كه مدعى بودند از جانب خدا آمده‏اند ديده بودند كه موجبات خنده و در عين حال تنفر هر خواننده‏اى را فراهم مى‏كرد و هيچ‏كدام از ادعاهاى اين آقايان بدون ارائه سند و مدرك نبود.
صبحى اثبات كرده بود كه عبدالبهاء كه فرياد بر مى‏آورد و دخالت در سياست را ممنوع مى‏كند خودش با چنين الواحى كه محرمانه بود و براى سلاطين عالم مى‏نوشت زمان مناسب حمله به ايران را به انگليس گزارش كرده و به آنها خط و مشى داده و توصيه‏هاى لازم را كرده بود و آيتى شخصيت بهاء را كه براى ما بهائيان (نعوذبالله) به اندازه خدا بلند مرتبه بود با نوشتن حقايقى از زندگيش كوچك و پست و بى‏ارزش كرده بود مثلاً در كتابش عكسى از بهاء به چاپ رسانده بود كه در حمام به صورت عريان انداخته و به اين وسيله خواسته بود به همه ثابت كند كه او پيامبر است چرا كه در بدنش اصلاً موئى وجود ندارد و برادرش كه پشمالو است پيامبر نيست!! و اين موضوع را به وسيله يك لوح كه خود بهاء در آن به اين مسئله اشاره كرده بود به اثبات رسانده بود. اين آقايان به مسائل ضداخلاقى و دروغ‏بافى‏ها و بد كارى‏هاى بهاء و شوقى افندى اشاره كرده و اظهار پشيمانى از بهائى بود نشان كرده بودند» سايه شوم (خاطرات يك نجات يافته از بهائيت)، مهناز رئوفى، تهران: كيهان
، 

بازگشت به اسلام‏

اين نجات يافته از فرقه ضاله بهائيت در جهت دعوت ساير بهائيان به اسلام مى‏نويسد: «... در اسلام نشانى از بى‏عفتى و بى‏عصمتى نيست، اگر مسلمان واقعى باشيم و اگر مثل بعضى از مسلمان نماها كه نام اسلام را يدك مى‏كشند و در واقع غرب زده و گمراهند نباشيم مى‏توانيم زندگى سالمى داشته باشيم كه دور از هر ناپاكى و آلودگى باشد. مى‏توانيم خوشبخت شويم و خودمان تصميم‏گيرنده مسائل بزرگ زندگيمان باشيم. مى‏توانيم از چنبره زورگوئى تشكيلات رها شده و آزاد زندگى كنيم مى‏توانيم به هويت واقعى خود پى برده و پوچ و هدف نباشيم. اسلام به ما عزت مى‏دهد. اسلام ما را به حقيقت مى‏رساند. ما با اسلام به خدا مى‏رسيم چرا كه اين تنها راه رسيدن به خداست.همان، ص 273..
همچنين حسين فلاح يكى ديگر از نجات‏يافته‏گان از فرقه بهائيت در اين زمينه مى‏گويد: «مسلمان شدن من چند دليل داشت، اول اين كه بسيارى از دوستان من مسلمان بودند من هم دوست داشتم مثل آنها آزاد باشم. نه اين كه در چنبره و حصار تشكيلات بهائيت باشم. در دوران انقلاب من حدودا يازده، دوازده ساله بودم بعد از آن هم كه جنگ پيش آمد مسلمانان را مى‏ديدم كه چطور خالصانه به دين، ملت و وطن خود عشق مى‏ورزند. من هم دوست داشتم مثل آنها باشم، دوم اين كه سؤالات زيادى در ذهنم نسبت به بهائيت وجود داشت، افكار و عقايد مسلمانان با عقايد ما خيلى فرق داشت. رفتار مسلمان‏ها خيلى بهتر و آزادانه‏تر از ما بود. گرچه طبق تعاليم فرقه‏اى، ما خود را برتر از آنها مى‏دانستيم. با اين وجود سؤالاتى برايم پيش مى‏آمد! لذا از مسئولانمان يعنى همان كسانى كه جزء محفل (خادمين) بودند، مى‏پرسيدم. عكس ‏العمل آنها در مقابل سؤالات جزيى من تند و پرخاشگرانه بود... همين سؤالات مرا بيشتر تشويق مى‏كرد كه تحقيقات خود را دنبال كنم و عاقبت به همراه همسر سابقم پس از تحقيقات و مطالعات زياد، پى به بطالت و ساختگى بودن بهائيت برديم و مسلمان شديم» خاطرات حسين فلاح، ويژه‏نامه ايام 29. لازم به ذكر است جهت پرهيز از اطاله كلام از بررسى ساير افرادى كه از بهائيت به دين مبين اسلام بازگشته‏اند، خوددارى مى‏نماييم؛ (به عنوان نمونه ر.ك: چرا از بهائيت برگشتم؟، مسيح‏اللَّه رحمانى (رئيس سابق بهائيان بشرويه)، نشر راه نيكان، 1386) كه به چگونگى پى بردن او به بطلان بهائيت و دلايل روى‏آوردن وى به دين اسلام پرداخته‏است، مراجعه نمائيد..
و بالاخره در كنار دلايل فوق، پيروزى انقلاب اسلامى ايران و موج بيدارى اسلامى در جهان يكى از مهمترين عواملى است كه باعث آگاهى و رويگردانى بسيارى بهائيان از بهائيت شده و زمينه بازگشت آنان را به دين مبين اسلام فراهم نمود.
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت