برتري اسلام بر يهود

در دنياي کنوني عدّه اي سعي در تقابل اديان دارند و از شيوه هاي مختلف سعي مي کنند تا اسلام را در مقابل اديان ديگر ـ با تخريب و توهين به مقدّسات آن ـ به انزوا بکشانند. آنها يا اسلام و قرآن را نشناخته و معرفتي نسبت به آن ندارند و يا مغرضانه دست به اين اقدامات مي زنند. مردم جهان نيز روز به روز به اين حقيقت نزديکتر مي شوند که تشنه معارف اسلام و قرآن اند و با ايمان به اسلام خشم دشمنان را برانگيخته و آنها نيز حربه اي جز توهين و تخريب به مقدسات - بخصوص قرآن - در دست خود چيزي را نمي بينند. برتري اسلام بر ساير اديان حقيقتي است که اثبات آن دشوار نيست و همين سبب شده تا حقيقت جويان اين مطلب را درک کرده و قلب خود را تسليم اسلام کنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 

ملاک و معيار برتري در اديان

در دنياي کنوني عدّه اي سعي در تقابل اديان دارند و از شيوه هاي مختلف سعي مي کنند تا اسلام را در مقابل اديان ديگر ـ با تخريب و توهين به مقدّسات آن ـ به انزوا بکشانند. آنها يا اسلام و قرآن را نشناخته و معرفتي نسبت به آن ندارند و يا مغرضانه دست به اين اقدامات مي زنند. مردم جهان نيز روز به روز به اين حقيقت نزديکتر مي شوند که تشنه معارف اسلام و قرآن اند و با ايمان به اسلام خشم دشمنان را برانگيخته و آنها نيز حربه اي جز توهين و تخريب به مقدسات - بخصوص قرآن - در دست خود چيزي را نمي بينند. برتري اسلام بر ساير اديان حقيقتي است که اثبات آن دشوار نيست و همين سبب شده تا حقيقت جويان اين مطلب را درک کرده و قلب خود را تسليم اسلام کنند.
اساساً آنچه سبب شده تا اديان الهي مختلف ظهور کنند، رشد تدريجي انسان به کمال است. انسان هر چه تکامل يابد نياز به دين کامل تري دارد، و خداوند نيز با ارسال شريعت جديدي به اين نياز پاسخ مي گفت، که از آن با «تجديد شرايع» ياد مي کنند.(1) علاوه بر اين، چون انسان به آن حدّ از رشد و توان نرسيده بود تا از کتب الهي در مقابل تحريفات و خطرات محافظت کند، تحريف کتب آسماني و يا نابودي آن در گذر حوادث ايجاب مي کرد تا کتاب آسماني جديدي نازل شود، تا مسير هدايت بر بندگان مسدود نگردد.(2) راهيابي خرافات و اوهام به آموزه هاي دين را نيز، يکي ديگر از مواردي است که ارسال شريعت جديد را ضروري مي کند.(3)
در نتيجه مردم هنگامي برترين آئين را درک کرده اند که از آئين هاي منسوخ گذشته دست برداشته و به جديدترين آئين روي آورند. آئيني که دو ويژگي از ضروريات آن است:
1- سلامت کتاب آسماني آن از تحريف و دستبرد.
2- سلامت تعاليم و آموزه هاي آن از آميختگي با خرافات و اوهام.
حال بايد ببينيم کدام آئين است که اين ويژگي ها را داراست تا با بهره گرفتن از آموزه هايش سعادت و خوشبختي ابدي را براي خود تضمين کنيم.
ما که عقيده به برتري آئين مبين اسلام بر همه اديان ديگر داريم و ويژگي هاي فوق را مطابق بر آن يافته ايم، بر اين عقيده ايم که ظهور دين اسلام، با اعلام جاودانگى آن و پايان يافتن دفتر نبوّت توأم بوده است.(4) اين بدين دليل است که نهايت کمال را براي بشر به ارمغان آورده است، بدون اينکه دچار تحريف و خرافه گرايي شود.
با اين حال، در اين نوشته به بررسي آئين يهود مي پردازيم تا اين ويژگي ها را در آن جستجو کنيم، باشد که مسير حق و حقيقت براي جويندگان آن هموارتر شود. از نظر ما آئين يهود و آموزه هايش، سراسر دچار اوهام و خرافات شده و عمده دليل آن را مي توان تحريف عهد عتيق دانست. دين و آئيني که کتاب مقدّسش آلوده به تحريف شد، سنديّت و اعتبار آن خدشه دار است و نمي تواند مسير سعادت بشر و برترين آئين باشد.


سرمنشاء تحريف در تورات

حضرت موسي(عليه السلام) در اواخر عمرش، لاويان(5) و بزرگان بني‏اسرائيل را گرد آورد و تورات را به آنان سپرد و به‏ آنان گفت: اين کتاب را در صندوق عهد بگذاريد و در پايان هر هفت سال، تمام‏ بني اسرائيل، ـ حتي زنان و کودکان و غريبان شهر- را بخوانيد تا گرد آيند، آنگاه تورات را بر ايشان‏ بخوانيد تا بشنوند و تعليم يابند و از خدا بترسند و در عمل به آن هوشيار باشند.(6) به پادشاهان يهود نيز سفارش شد در جهت حفاظت از کتاب مقدّس، طوماري از آن بنويسند و آن را بخوانند و سرلوحه کارشان سازند.
اين روند ادامه داشت تا اينکه در جنگ بني اسرائيل با بت پرستان فلسطين در عصر سموئيل نبي، صندوق عهد به دست دشمنان افتاد و مدّتها پس از اين ماجرا، به بني اسرائيل بر گردانده شد.(7) علاوه بر اين در حمله‏ ششونک‏ ـ فرعون مصر ـ به اورشليم نيز نسخه‏ تورات سرگذشت مبهمي داشت.(8) با اين حال ماجرا پايان نيافت، بعدها حمله بخت النصر پادشاه بابل آغاز شد(9) و در اين جنگ آثار مذهبي يهوديان از بين رفت تا جايي که مي توان گفت با سوختن تابوت و هيکل سليمان در سال 586 ق.م کتاب مقدّس نيز سوزانده شد. علاوه بر اين، عدّه زيادي از يهوديان به اسارت گرفته شدند و اشياي قيمتي بسياري از معبد سليمان مصادره شد. برخي مدّت اسارت يهوديان را هفتاد سال(10) بيان کرده اند که با حمله کوروش به بابل به پايان رسيد. کوروش پادشاه ايران پس از پيروزي در اين نبرد يهوديان را از بردگي و اسارت آزاد کرد و اشياء قيمتي غارت شده از معبد را به محلّش باز گرداند و پس از اينکه از خود يهوديان شخصي را به رهبريشان گماشت، آنان را با کمال آزادي به سرزمين هاينشان برگرداند.(11)
در اين هنگام يکي از بزرگان يهود به نام عزرا که عدّه اي او را همان عزير نبي مي دانند، بر آن شد تا در سال 457 ق.م تورات را بازنويسي کند(12)، امّا ديري نپائيد که در زمان آنتيوکس پادشاه روم و فاتح بلاد يهود، يعني در حدود سال 161 ق.م بار ديگر تورات سوزانده شد.(13) حتي مامورين وي تمامي خانه ها و پستوها را گشته و نسخه هاي مجموعه عزرا را يافته و سوزاندند. بطوري که در تاريخ ضبط شده است، در منزل هر کس نسخه اي مي يافتند صاحب آن را اعدام يا جريمه مي کردند.(14) امّا پس از اين ماجرا، بار ديگر يهوديان کتاب مقدسشان را از دست دادند و دو مرتبه به فکر چاره افتادند. احتمالا تمام آنچه در مورد دستبرد علماي يهود در نوشتن کتاب مقدس آمده است مربوط به اين دوره مي باشد. آنان از محفوظات خود کتابي را نوشتند که سراسر آن، آکنده از خرافات و تحريفات است. سوزانده شدن مکرّرِ تورات و نابودي آن در جنگ ها، زمينه تحريف و دستبرد آن را فراهم کرد.
قرآن در موارد مختلف بيان مي کند که کتب آسماني يهود تحريف شده است و کسي جز علماي يهود، عامل تحريف آن نبوده اند. آنها براي رسيدن به مقاصد دنيوي دست به جعل زده و آنچه خود ساخته بودند به عنوان وحي الهي قلمداد مي کردند. آيات را آنگونه که مي خواستند معنا کرده و تفسير به راي مي نمودند و هرگاه از تحريف لفظي و معنوي آيات درمانده مي شدند، راه کتمان حقايق و مخفي کردن آيات الهي را پيش مي گرفتند و در نهايت از سر گناه و نافرماني، وحي الهي را به فراموشي سپردند و خداوند آنان را از رحمتش دور ساخت.
اين آنچيزي است که قرآن کريم در مورد کتاب مقدّس يهود، و تحريف آن بيان مي کند:
1. «فَوَيْلٌ لِلَّذينَ يَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَيْديهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَليلاً فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمّا کَتَبَتْ أَيْديهِمْ وَ وَيْلٌ لَهُمْ مِمّا يَکْسِبُونَ» (15)؛ (پس واى بر آنها که نوشته اى با دست خود مى نويسند، سپس مى گويند: اين، از طرف خداست تا آن را به بهاى اندکى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند; و واى بر آنان از آنچه (از اين راه) به دست مى آورند!)
2. «وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَريقاً يَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ لِتَحْسَبُوهُ مِنَ الْکِتابِ وَ ما هُوَ مِنَ الْکِتابِ وَ يَقُولُونَ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ وَ ما هُوَ مِنْ عِنْدِ اللهِ وَ يَقُولُونَ عَلَى اللهِ الْکَذِبَ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» (16)؛ (در ميان آنها کسانى هستند که به هنگام تحريف کتاب خدا، زبان خود را چنان مى گردانند که گمان کنيد آن از کتاب خدا است، در حالى که از کتاب خدا نيست. و (با صراحت) مى گويند: آن از سوى خداست. با اين که از سوى خدا نيست، و بر خدا دروغ مى بندند در حالى که مى دانند.)
3. «فَبِما نَقْضِهِمْ ميثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِيَةً يُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظّاً مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ ... » (17)؛ (ولى بخاطر پيمان شکنى آنها، از رحمت خويش دورشان ساختيم و دلهاى آنان را سخت و پر قساوت نموديم; آنها کلمات الهى را از موردش تحريف مى کنند; و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند... .)
4. «أَلَّذينَ آتَيْناهُمُ الْکِتابَ يَعْرِفُونَهُ کَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَ إِنَّ فَريقاً مِنْهُمْ لَيَکْتُمُونَ الْحَقَّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ» (18)؛ ( کسانى که کتاب آسمانى به آنان داده ايم، او (پيامبر) را همچون فرزندان خود مى شناسند; ولى جمعى از آنان، حق را در حالى که از آن آگاهند کتمان مى کنند.)
«يا أَهْلَ الْکِتابِ قَدْ جاءَکُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَکُمْ کَثيراً مِمّا کُنْتُمْ تُخْفُونَ مِنَ الْکِتابِ وَ يَعْفُوا عَنْ کَثيرٍ قَدْ جاءَکُمْ مِنَ اللهِ نُورٌ وَ کِتابٌ مُبينٌ» (19) ؛(اى اهل کتاب! فرستاده ما، به سوى شما آمد، در حالى که بسيارى از حقايق کتاب آسمانى را که شما کتمان مى کرديد روشن مى سازد; و از بسيارى از آن، صرف نظر مى نمايد. (آرى،) از طرف خدا، نور و کتاب روشنگرى به سوى شما آمد.)


نشانه هاي تحريف در عهد عتيق

تناقض گويي در کتاب مقدّس يهود

هر چند در ابتدا عهد عتيق را به حضرت موسي(عليه السلام) و پيامبران پس از او منسوب مي کردند و برايش منشا وحياني قائل بودند، امّا بعدها وجود تناقضات بسيار در عهد عتيق سبب شد تا عدّه اي در قرون وسطا، وحياني بودن عهد عتيق را انکار و آن را حاصل نويسندگاني ناشناس بدانند. يکي از معروف‏ترين کساني که در گذشته‏ وحياني بودن عهد عتيق را نقد کرده ابراهيم‏ بن عزرا است. او در کتاب تفسير خود بر سفر تثنيه، به اين‏ موضوع پرداخته است. او که نمي‏توانست با صراحت در اين باره سخن بگويد، مطالب خود را به صورت رمز آورده است و به مواردي خاص اشاره کرده، مواردي که حکايت از اين دارد که نويسنده واقعي اسفار پنج گانه حضرت موسي‏(عليه السلام) نيست، بلکه اين کتاب بايد قرنها پس از حضرت موسي(عليه السلام) به دست فرد يا افراد ديگري‏ نوشته شده باشد. ابن عزرا به صورت رمز به شش بخش تورات اشاره کرده که با انتساب آن به حضرت موسي(عليه السلام) سازگار نيست.(20) بعدها باروخ اسپينوزا رمزهاي ابن عزرا را گشوده، خود نيز موارد متعدد ديگري بر آن افزود.(21)
در قرن هجدهم و نوزدهم نيز، جرياني انتقادي نسبت به کتاب مقدّس ظهور کرد‏(22) که مي‏گفت فرقي بين کتاب مقدس و کتابهاي‏ ديگر نيست. اين کتاب را نيز بايد مورد نقد قرار داد. الکساندر جديس مطالبي تحت عنوان ملاحظات انتقادي نوشت که در سال1800م در پايان ترجمه اش از کتاب مقدس منتشر شد و در آن وجود کلام الهي و نگارش تورات موجود به دست موسي(عليه السلام) مورد انکار قرار گرفت.(23) در اين عصر بود که محققان به اين نتيجه رسيدند که تورات وحياني نيست و منابع مختلفي را براي آن تصوّر کردند که يکي از آنها منبع کاهني است که با حرف: (P) نشان داده مي شود.(24) طبق اين تقسيم بندي، تورات پس از اسارت بابلي و در دوره کاهنان تاليف شده است که اين خود مهمترين سبب در تناقض گويي در کتاب مقدس شده است. گاهي مطلبي را مي گويد و پس از آن نقيضش را در جاي ديگر مطرح مي کند. کتب زيادي با موضوع تناقضات کتاب مقدس نوشته شده که به طرح اين تناقضات پرداخته اند.(25)
اين جريان انتقادي نسبت به تورات، دلالت بر دخالت کاهنان در کتابت آن دارد که زمينه ورود تناقضات و تغييرات را در کتاب مقدّس فراهم کرده است و اعتبار و سنديّت آن را خدشه دار مي کند. علّامه طباطبايي در جلد هفتم تفسير الميزان پس از بيان تناقضاتى که تورات در مورد زندگي حضرت ابراهيم(عليه السلام) بيان مي کند مي گويد: تناقضاتي که تورات موجود تنها در ذکر داستان ابراهيم(عليه السلام) دارد، دليل قاطعى است بر صدق ادّعاى قرآن مبنى بر اينکه تورات و آن کتاب مقدّسى که بر موسى(عليه السلام) نازل شده، دستخوش تغيير گشته و به کلى از سنديّت ساقط شده است.(26)


تحريفات در باب خداشناسي

خداوند در کتاب مقدس يهوديان احوالات عجيبي دارد و همانند انسان است(27) و چون مانند اوست تصميم مي گيرد از آسمان به زمين بيايد و قدمي بزند و مدّتي را در محلّي از زمين ساکن شود.(28)چون با زمين آشنا نيست، گاهي در تشخيص خانه مومنان از کفار دچار اشتباه مي شود.(29) شايد هم علّت اشتباه و خطا در تشخيص خداوند اين باشد که بسياري از امور را نمي داند(30) و بخاطر ندانستن دچار لغزش هاي زيادي مي شود که از آن پشيمان شده و مدتي را در اندوه بسر مي برد.(31) او چون با آداب زندگي اجتماعي آشنا نيست گاهي عهد مي شکند(32) و دروغ مي گويد، در حالي که مار از او راستگوتر است(33) و سبب تفرقه بين مردم شده(34) و گاهي هوس مي کند با کسي کشتي بگيرد امّا شکست مي خورد. (35)
لازم به ذکر است، اين خداوند که در کتاب مقدّس يهوديان معرفي شده است بر خلاف انسان در همان حالي که سه تاست يکي است(36) ولي با اين حال مانند انسان داراي گيسو و لباس است. (37)احوالات خداوند که اينگونه باشد اوضاع پيامبران الهي مشخص است!.
فرازهايي از تحريفات تورات در مورد خداوند بدين شرح است:
1. خداوند و انسان همانند يکديگرند: (پس خدا آدم را به صورت خود آفريد. او را به صورت خدا آفريد.)(38)
2. خداوند بر کرسي مي نشيند و لباسي زيبا و مويي پشمين دارد: (و نظر مي کردم تا کرسي ها بر قرار شد و قديم الايام - موجود ازلي - جلوس فرمود و لباس او مثل برف سفيد و موي سرش مثل پشم پاک و عرش او شعله هاي آتش و چرخهاي آن آتش ملتهب بود.)(39)
3. بعضي خداوند را ديدند، در حاليکه زير پاهايش به زينت آراسته بود: (و موسي‌ با هارون‌ و ناداب‌ و ابيهو و هفتاد نفر از مشايخ‌ اسرائيل‌ بالا رفت. و خداي‌ اسرائيل‌ را ديدند، و زير پايهايش‌ مثل‌ صنعتي‌ از ياقوت‌ کبود شفاف‌ و مانند ذات‌ آسمان‌ در صفا.)(40)
4. خداوند در قالب سه شخص بر ابراهيم(عليه السلام) وارد مي شود و ابراهيم(عليه السلام) پاهاي خداوند را با آب مي شويد و براي او غذا مي آورد: (و خداوند در بلوطستان‌ ممري‌، بر وي‌ ظاهر شد، و او در گرماي‌ روز به‌ در خيمه‌ نشسته‌ بود. ناگاه‌ چشمان‌ خود را بلند کرده‌، ديد که‌ اينک‌ سه‌ مرد در مقابل‌ او ايستاده‌اند. و چون‌ ايشان‌ را ديد، از در خيمه‌ به‌ استقبال‌ ايشان‌ شتافت‌، و رو بر زمين‌ نهاد و گفت‌: «اي‌ مولا، اکنون‌ اگر منظور نظر تو شدم‌، از نزد بندة‌ خود مگذر. اندک‌ آبي‌ بياورند تا پاي‌ خود را شسته‌، در زير درخت‌ بياراميد، و لقمة‌ ناني‌ بياورم‌ تا دلهاي‌ خود را تقويت‌ دهيد و پس‌ از آن روانه‌ شويد، زيرا براي‌ همين‌، شما را بر بندة‌ خود گذر افتاده‌ است‌.» گفتند: «آنچه‌ گفتي‌ بکن‌« پس‌ ابراهيم‌ به‌ خيمه‌، نزد ساره‌ شتافت‌ و گفت‌: «سه‌ کيل‌ از آرد مَيدَه‌ بزودي‌ حاضر کن‌ و آن‌ را خمير کرده‌، گِرده‌ها بساز.» و ابراهيم‌ به‌ سوي‌ رمه‌ شتافت‌ و گوسالة‌ نازکِ خوب‌ گرفته‌، به‌ غلام‌ خود داد تا بزودي‌ آن‌ را طبخ‌ نمايد.)(41)
5. حضرت داوود(عليه السلام) تصميم مي گيرد تا به خانه نرود، مگر اينکه براي خداوند مسکني مهيّا کند و سرانجام خداوند صهيون را براي خود بر مي گزيند: (اي‌ خداوند براي‌ داود به‌ ياد آور، همه‌ مذلّتهاي‌ او را. چگونه‌ براي‌ خداوند قسم‌ خورد و براي‌ قادر مطلق‌ يعقوب‌ نذر نمود که‌ به‌ خيمة‌ خانه‌ خود هرگز داخل‌ نخواهم‌ شد، و بر بستر تختخواب‌ خود برنخواهم‌ آمد، خواب‌ به‌ چشمان‌ خود نخواهم‌ داد و نه‌ پينکي‌ به‌ مژگان‌ خويش‌، تا مکاني‌ براي‌ خداوند پيدا کنم‌ و مسکني‌ براي‌ قادر مطلق‌ يعقوب‌... . زيرا که‌ خداوند صهيون‌ را برگزيده‌ است‌ و آن‌ را براي‌ مسکن‌ خويش‌ مرغوب‌ فرموده‌. اين‌ است‌ آرامگاه‌ من‌ تا ابدالآباد. اينجا ساکن‌ خواهم‌ بود زيرا در اين‌ رغبت‌ دارم‌.)(42)
6. خداوند وقتي مي خواهد مردم مصر را عذاب کند، به مومنان مي گويد خانه هايتان را با خون علامت گذاري کنيد تا من شما را اشتباهاً هلاک نکنم: (و در آن‌ شب‌ از زمين‌ مصر عبور خواهم‌ کرد، و همة‌ نخست‌زادگان‌ زمين‌ مصر را از انسان‌ و بهايم‌ خواهم‌ زد، و بر تمامي‌ خدايان‌ مصر داوري‌ خواهم‌ کرد. من‌ يهوه‌ هستم‌. و آن‌ خون‌، علامتي‌ براي‌ شما خواهد بود، بر خانه‌هايي‌ که‌ در آنها مي‌باشيد. و چون‌ خون‌ را ببينم‌، از شما خواهم‌ گذشت‌ و هنگامي‌ که‌ زمين‌ مصر را مي‌زنم‌، آن‌ بلا براي‌ هلاک‌ شما بر شما نخواهد آمد.)(43)
7. خداوند از عملکرد خويش پشيمان مي شود: (و کلام خداوند بر سموئيل نازل شده، گفت: «پشيمان شدم که شاؤل را پادشاه ساختم زيرا از پيروي من برگشته، کلام مرا بجانياورده است.» و سموئيل خشمناک شده، تمامي شب نزد خداوند فرياد برآورد.)(44)
8. خداوند از خلقت انسان پشيمان و محزون مي شود: (و خداوند ديد که‌ شرارت‌ انسان‌ در زمين‌ بسيار است‌، و هر تصوّر از خيالهاي‌ دل‌ وي‌ دائماً محض‌ شرارت‌ است. و خداوند پشيمان‌ شد که‌ انسان‌ را بر زميـن‌ ساخته‌ بود، و در دل‌ خود محزون‌ گشت‌. و خداوند گفـت‌: «انسـان‌ را که‌ آفريـده‌ام‌، از روي‌ زمين‌ محو سازم‌، انسان‌ و بهايم‌ و حشرات‌ و پرندگان‌ هوا را، چونکه‌ متأسف‌ شدم‌ از ساختن‌ ايشـان‌.)(45)
9. خداي اسرائيل وعده و پيمان مي شکند و مي گويد: هر چند وعده داده بودم که خاندان تو و خاندان پدرت هميشه کاهنان درگاه من باشند، امّا بعد از اين نمي خواهم. بلکه هر کسي که به من احترام بگذارد، او را محترم مي گردانم و کسي که مرا حقير شمارد، او را حقير خواهم ساخت: (46) (بنابراين يهُوَه، خداي اسرائيل مي گويد: البته گفتم که خاندان تو و خاندان پدرت به حضور من تا به ابد سلوک خواهند نمود. ليکن الآن خداوند مي گويد: حاشا از من! زيرا آناني را که مرا تکريم نمايند، تکريم خواهم نمود و کساني که مرا حقير شمارند، خوار خواهند شد.)(47)
10. خداوند دروغ مي گويد و حقيقت را پنهان مي کند، امّا مار حقيقت را بيان مي کند: (و مار از همة‌ حيوانات‌ صحرا که‌ خداوند خدا ساخته‌ بود، هُشيارتر بود. و به‌ زن‌ گفت‌: «آيا خدا حقيقتاً گفته‌ است‌ که‌ از همة‌ درختان‌ باغ‌ نخوريد؟» زن‌ به‌ مار گفت‌: «از ميوة‌ درختان‌ باغ‌ مي‌خوريم‌، لکن‌ از ميوة‌ درختي‌ که‌در وسط باغ‌ است‌، خدا گفت‌ از آن‌ مخوريد و آن‌ را لمس‌ مکنيد، مبادا بميريد». مار به‌ زن‌ گفت‌: «هر آينه‌ نخواهيد مرد، بلکه‌ خدا مي‌داند در روزي‌ که‌ از آن‌ بخوريد، چشمان‌ شما باز شود و مانند خدا عارف‌ نيک‌ و بد خواهيد بود»)(48)
11. حضرت آدم(عليه السلام) و همسرش از ديد خداوند پنهان مي شوند و چون علم خداوند محدود است، نمي تواند آنها را بيابد: (و آواز خداوند خدا را شنيدند که‌ در هنگام‌ وزيدن‌ نسيم‌ نهار در باغ‌ مي‌خراميد، و آدم‌ و زنش‌ خويشتن‌ را از حضور خداوند خدا در ميان‌ درختان‌ باغ‌ پنهان‌ کردند. و خداوند خدا آدم‌ را ندا در داد و گفت‌: «کجا هستي‌؟)(49)
12. خداوند از روي ضعف و حسادت از اتحّاد و همدلي انسان ها هراسان مي شود و به فکر تفرقه و پراکندگي انسان ها مي افتد: (و گفتند: «بياييد شهري‌ براي‌ خود بنا نهيم‌، و برجي‌ را که‌ سرش‌ به‌ آسمان‌ برسد، تا نامي‌ براي‌ خويشتن‌ پيدا کنيم‌، مبادا بر روي‌ تمام‌ زمين‌ پراکنده‌ شويم‌« و خداوند نزول‌ نمود تا شهر و برجي‌ را که‌ بني‌آدم‌ بنا مي‌کردند، ملاحظه‌ نمايد. و خداوند گفت‌: «همانا قوم‌ يکي‌ است‌ و جميع‌ ايشان‌ را يک‌ زبان‌ و اين‌ کار را شروع‌ کرده‌اند، و الآن‌ هيچ‌ کاري‌ که‌ قصد آن‌ بکنند، از ايشان‌ ممتنع‌ نخواهد شد. اکنون‌ نازل‌ شويم‌ و زبان‌ ايشان‌ را در آنجا مشوش‌ سازيم‌ تا سخن‌ يکديگر را نفهمند.» پس‌ خداوند ايشان‌ را از آنجا بر روي‌ تمام‌ زمين‌ پراکنده‌ ساخت‌ و از بناي‌ شهر باز ماندند.)(50)
13. و گاهي خداوند پيامبرانش را امر به کارهاي نا معقولي مي کند که به آن اشاره خواهيم کرد.(51)
آري، اين خداوندي است که تورات معرفي مي کند. خدايي که هيچ فرقي با انسان ها ندارد. خالقي که همان صفات مخلوقش را دارد. جسم است و دست و پا دارد. مي خورد و مي آشامد. دروغ مي گويد. وعده مي شکند و حسود است. علمي محدود دارد و سراسر عجز و ضعف است، امّا حقيقت چيز ديگري است و خداوند منزّه است از اين تصوّرات باطل و افکار لبريز از خرافات. خداي قرآن کجا و خداي تورات کجا!


تحريفات در باب پيامبران الهي

در کتاب مقدّس و تحريف شده يهوديان، پيامبران الهي نيز احوالات پيچيده اي دارند. در اين کتاب نسبت هايي به انبياء الهي که بي شک از مقام عصمت بر خوردارند، داده شده و انسان از نقل آن هم شرم دارد! ولي چون اساس اين رساله نقل و ردّ همين گونه افسانه هاي راه يافته به کتاب مقدّس است ناچار از نقل اين عبارات هستيم و پيشاپيش عذر خواهي مي کنيم:
در مورد حضرت داوود(عليه السلام) آمده است که او با همسر يکي از فرماندهانش همبستر شده! و سپس با طرّاحي قتل آن فرمانده در ميدان جنگ، با همسرش ازدواج مي کند! (52)
ظاهراً در تورات، داوود تنها پيامبري نيست که مرتکب زنا مي شود، حضرت لوط نيز مانند حضرت نوح شراب مي نوشد و مستي مي کند،(53) امّا به اين اکتفا نکرده، و بي آنکه بداند با دخترانش همبستر مي شود! (54)
حال ديگر قبحي ندارد که خداوند به حضرت هوشع(عليه السلام) دستور دهد تا با زن بدکاره اي ازدواج کند،(55) چرا که به گفته کتاب مقدّس، پيامبراني هستند که خود از زنا متولّد شده اند! (56)
ديگر عجيب نيست که حضرت نوح دروغ بگويد. (57) زيرا پيامبراني هستند که گناهان بزرگتري مرتکب شده اند. حضرت سليمان(عليه السلام) مرتکب محرّمات الهي مي شود و بخاطر علاقه قلبي به بتها برايشان بتکده مي سازد! (58) حضرت هارون (عليه السلام) نيز بت مي سازد و مردم را به پرستش بتها تشويق مي کند! (59) حضرت موسي(عليه السلام) نيز دستور به قتل اسيران جنگي، حتّي زنان و کودکان داده است! (60)
در کتاب تحريف شده يهوديان آمده است که خداوند پيامبرانش را به دستورات نامعقولي امر مي کرده است.
به عنوان مثال، خداوند به حضرت حزقيال(عليه السلام) مي فرمايد تا ناني که به نجاسات انساني آلوده شده را بخورد و شايد بخاطر همين است که گاهي اوقات، حضرت موسي(عليه السلام) با خداوند با درشتي و خشونت رفتار مي کند.(61) و يعقوب(عليه السلام) سعي دارد از راه کشتي گرفتن با خداوند و قدرت نمايي در برابر او ، صاحب رسالت و نبوت شود. (62)
آري گويا در اعتراض به اين دستورات نامعقول مي باشد که حضرت اشعيا(عليه السلام) سال هاي زيادي در ميان مردم بدون لباس و با پاي برهنه راه مي رود، و حضرت ارميا(عليه السلام) به گردن خويش بند و يوغ مي بندد.
فرازهايي از تحريفات تورات در مورد پيامبران الهي بدين شرح است:
1. تورات مي گويد حضرت داوود(عليه السلام) با زن يکي از فرماندهانش زنا مي کند و پس از با خبر شدن از حاملگي او، نقشه قتل فرمانده اش را مي کشد. اين در حالي است که آن فرمانده وفادار در ايامي که به دستور حضرت داوود(عليه السلام) از ميدان نبرد به اورشليم مي آيد، امّا به منزل نمي رود. چون روا نمي داند او در کنار همسرش باشد ولي سربازانش در ميدان کارزار. شرح داستان در تورات اينگونه است: (در فصل بهار، هنگامي که پادشاهان به جنگ مي روند، داوود يوآب را با سپاه اسرائيل به جنگ فرستاد. آنان عمونيان را از بين بردند و شهر ربه را محاصره کردند. امّا داوود در اورشليم ماند. يک روز، بعد از ظهر داوود از بستر برخاست و به پشت بام کاخ رفت و به قدم زدن پرداخت. از روي بام نظرش بر زني افتاد که حمام مي کرد. آن زن زيبايي فوق العاده اي داشت. داوود کسي را فرستاد تا بداند که آن زن کيست و معلوم شد که او بتشبع، دختر اليعام و زن اورياي حِتّي است. پس داوود قاصدان را فرستاد و آن زن را به حضورش آوردند و داوود با او همبستر شد. سپس به خانه خود رفت. پس از مدّتي پي برد که حامله است. پس قاصدي نزد داوود فرستاد تا حاملگي اش را به او خبر بدهد. آنگاه داوود به يوآب پيام فرستاد و از او خواست که اوريا را به نزد او بفرستد. هنگامي که اوريا آمد، داوود از حال يوآب و سپاه او و وضع جنگ جويا شد. بعد به اوريا گفت که به خانه خود برود و شست وشو کند و هديه اي هم براي او به خانه اش فرستاد. امّا اوريا به خانه خود نرفت و در پيش دروازه کاخ با ساير خادمان پادشاه خوابيد. چون داوود باخبر شد که اوريا به خانه خود نرفته است، او را به حضور خود خواسته گفت: «تو مدّت زيادي از خانه ات دور بودي، پس چرا ديشب پيش زنت به خانه نرفتي؟» اوريا جواب داد: «آيا رواست که صندوق خداوند، مردم اسرائيل و يهودا، سرورم يوآب و سپاه او بيرون در دشت بخوابند و من به خانه خود بروم و با همسرم بخورم و بنوشم و همخواب شوم. به جان شما سوگند که هرگز اين کار را نمي کنم.» داوود گفت: «امروز هم همين جا بمان و فردا دوباره به اردوگاه برو.» پس اوريا آن روز هم در اورشليم ماند. داوود او را براي شام دعوت نمود و او را مست کرد. اوريا آن شب نيز به خانه خود نرفت و با خادمان پادشاه خوابيد. فرداي آن روز داوود نامه اي به يوآب نوشت و به وسيله اوريا براي او فرستاد. متن نامه به اين قرار بود: «اوريا را در صف اول يک جنگ سخت بفرست و خودت عقب نشيني کن و بگذار تا او کشته شود». پس يوآب او را در جايي گماشت که نزديک به شهر محاصره شده بود، يعني جايي که بهترين جنگجويان دشمن مي جنگيدند. آنگاه دشمنان از شهر بيرون آمدند و با يک حمله، بسياري از سربازان بني اسرائيل را به قتل رساندند که اوريا هم از جمله کشته شدگان بود. .. چون زن اوريا شنيد که شوهرش کشته شده است، سوگوار شد. وقتي دوران سوگواري به پايان رسيد، داوود او را به خانه خود آورد و با او عروسي کرد. آن زن برايش پسري به دنيا آورد، امّا اين کار در نظر خداوند ناپسند آمد.)(63)
2. در تورات آمده است که دختران حضرت لوط(عليه السلام) به پدرشان شراب دادند و در حال مستي با او همبستر شده و از پدرشان صاحب فرزند گشتند: (و دختر بزرگ‌ به‌ کوچک‌ گفت‌: «پدر ما پير شده‌ و مردي‌ بر روي‌ زمين‌ نيست‌ که‌ برحسب‌ عادت‌ کل‌ جهان‌، به‌ ما در آيد. بيا تا پدر خود را شراب‌ بنوشانيم‌، و با او همبستر شويم‌، تا نسلي‌ از پدر خود نگاه‌ داريم‌«. پس‌ در همان‌ شب‌، پدر خود را شراب‌ نوشانيدند، و دختر بزرگ‌ آمده‌ با پدر خويش‌ همخواب‌ شد، و او از خوابيدن‌ و برخاستن‌ وي‌ آگاه‌ نشد. و واقع‌ شد که‌ روز ديگر، بزرگ‌ به‌ کوچک‌ گفت‌: «اينک‌ دوش‌ با پدرم‌ همخواب‌ شدم‌، امشب‌ نيز او را شراب‌ بنوشانيم‌، و تو بيا و با وي‌ همخواب‌ شو، تا نسلي‌ از پدر خود نگاه‌ داريم‌». آن‌ شب‌ نيز پدر خود را شراب‌ نوشانيدند، و دختر کوچک‌ همخواب‌ وي‌ شد، و او از خوابيدن‌ و برخاستن‌ وي‌ آگاه‌ نشد. پس‌ هر دو دختر لوط‌ از پدر خود حامله‌ شدند. و آن‌ بزرگ‌، پسري‌ زاييده‌، او را موآب‌ نام‌ نهاد، و او تا امروز پدر موآبيان‌ است‌. و کوچک‌ نيز پسري‌ بزاد، و او را بن‌عَمّي‌ نام‌ نهاد. وي‌ تا بحال‌ پدر بني‌عمون‌ است‌.)(64)
3. در تورات آمده است که حضرت نوح شراب مي نوشد و در حال مستي عريان مي شود: (و نوح‌ به‌ فلاحت‌ زمين‌ شروع‌ کرد، و تاکستاني‌ غرس‌ نمود. و شراب‌ نوشيده‌، مست‌شد، و در خيمة‌ خود عريان‌ گرديد. و حام‌، پدر کنعان‌، برهنگي‌ پدر خود را ديد و دو برادر خود را بيرون‌ خبر داد. )(65)
4. خداوند در تورات به حضرت هوشع(عليه السلام) امر مي کند تا با زن زناکاري ازدواج کند: (خداوند به‌ هوشع‌ گفت‌: «برو و زني‌ زانيه‌ و اولاد زناکار براي‌ خود بگير زيرا که‌ اين‌ زمين‌ از خداوند برگشته‌، سخت‌ زناکار شده‌اند.» پس‌ رفت‌ و جُومَر دختر دبلايم‌ را گرفت‌ و او حامله‌ شده‌، پسري‌ برايش‌ زاييد. )(66)
5. تورات مي گويد حضرت يفتاح(عليه السلام) زنازاده بوده است: (و يفْتاح‌ جِلْعادي‌ مردي‌ زورآور، شجاع‌، و پسر فاحشه‌اي‌ بود و جِلْعاد يفْتاح‌ را توليد نمود).(67)
6. تورات به حضرت نوح(عليه السلام) نسبت دروغ مي دهد: (آنگاه نبي پير بيت ئيل به او گفت: «من نيز مانند تو نبي هستم و فرشته از طرف خداوند به من گفت که تو را با خود به خانه ببرم و از تو پذيرايي کنم.» امّا نبي پير دروغ مي گفت. )(68)
7. تورات حضرت سليمان(عليه السلام) را شرور معرفي کرده که براي بت ها بتکده مي سازد: (و سليمان‌ در نظر خداوند شرارت‌ ورزيده‌، مثل‌ پدر خود داود، خداوند را پيروي‌ کامل‌ ننمود. آنگاه‌ سليمان‌ در کوهي‌ که‌ روبروي‌ اورشليم‌ است‌ مکاني‌ بلند به‌ جهت‌ کَمُوش‌ که‌ رِجْسِ موآبيان‌ است‌، و به‌ جهت‌ مُولَک‌، رِجْسِ بني‌عمون‌ بنا کرد).(69)
8. تورات مي گويد حضرت هارون(عليه السلام) مردم را به بت پرستي تشويق مي کند: (و چون‌ قوم‌ ديدند که‌ موسي‌ در فرود آمدن‌ از کوه‌ تأخير نمود، قوم‌ نزد هارون‌ جمع‌ شده‌، وي‌ را گفتند: «برخيز و براي‌ ما خدايان‌ بساز که‌ پيش‌ روي‌ ما بخرامند، زيرا اين‌ مرد، موسي‌، که‌ ما را از زمين‌ مصر بيرون‌ آورد، نمي‌دانيم‌ او را چه‌ شده‌ است‌«. هارون‌ بديشان‌ گفت‌:
«گوشواره‌هاي‌ طلا را که‌ در گوش‌ زنان‌ و پسران‌ و دختران‌ شماست‌، بيرون‌ کرده‌، نزد من‌ بياوريد». پس‌ تمامي‌ قومْ گوشواره‌هاي‌ زرين‌ را که‌ در گوشهاي‌ ايشان‌ بود بيرون‌ کرده‌، نزد هارون‌ آوردند. و آنها را از دست‌ ايشان‌ گرفته‌، آن‌ را با قلم‌ نقش‌ کرد، و از آن‌ گوسالة‌ ريخته‌ شده‌ ساخت‌، و ايشان‌ گفتند: «اي‌ اسرائيل‌ اين‌ خدايان‌ تو مي‌باشند، که‌ تو را از زمين‌ مصر بيرون‌ آوردند». و چون‌ هارون‌ اين‌ را بديد، مذبحي‌ پيش‌ آن‌ بنا کرد و هارون‌ ندا درداده‌، گفت‌: «فردا عيد يهوه‌ مي‌باشد». و بامدادان‌ برخاسته‌، قرباني‌هاي‌ سوختني‌ گذرانيدند، و هداياي‌ سلامتي‌ آوردند، و قوم‌ براي‌ خوردن‌ و نوشيدن‌ نشستند، و بجهت‌ لعب‌ برپا شدند.)(70)
9. حضرت موسي(عليه السلام) دستور مي دهد تا گروهي از زنان و کودکان اسير، بي رحمانه کشته شوند: (و بني‌اسرائيل‌ زنان‌ مديان‌ و اطفال‌ ايشان‌ را به‌ اسيري‌ بردند، و جميع‌ بهايم‌ و جميع‌ مواشي‌ ايشان‌ و همة‌ املاک‌ ايشان‌ را غارت‌ کردند. و تمامي‌ شهرها و مساکن‌ و قلعه‌هاي‌ ايشان‌ را به‌ آتش‌ سوزانيدند. و تمامي‌ غنيمت ‌و جميع‌ غارت‌ را از انسان‌ و بهايم‌ گرفتند. و اسيران‌ و غارت‌ و غنيمت‌ را نزد موسي‌ و العازار کاهن‌ و جماعت‌ بني‌اسرائيل‌ در لشکرگاه‌ در عَرَبات‌ موآب‌، که‌ نزد اردن‌ در مقابل‌ اريحاست‌، آوردند. و موسي‌ و العازار کاهن‌ و تمامي‌ سروران‌ جماعت‌ بيرون‌ از لشکرگاه‌ به‌ استقبال‌ ايشان‌ آمدند. و موسي‌ بر رؤساي‌ لشکر يعني‌ سرداران‌ هزاره‌ها و سرداران‌ صدْها که‌ از خدمت‌ جنگ‌ باز آمده‌ بودند، غضبناک‌ شد. و موسي‌ به‌ ايشان‌ گفت‌: « آيا همة‌ زنان‌ را زنده‌ نگاه‌ داشتيد؟ اينک‌ اينانند که‌ برحسب‌ مشورت‌ بلعام‌، بني‌اسرائيل‌ را واداشتند تا در امر فغور به‌ خداوند خيانت‌ ورزيدند و در جماعت‌ خداوند وبا عارض‌ شد. پس‌ الآن‌ هر ذکوري‌ از اطفال‌ را بکشيد، و هر زني‌ را که‌ مرد را شناخته‌، با او همبستر شده‌ باشد، بکشيد. و از زنان‌ هر دختري‌ را که‌ مرد را نشناخته‌، و با او همبستر نشده‌ براي‌ خود زنده‌ نگاه‌ داريد).(71)
10. تورات مي گويد حضرت موسي(عليه السلام) براي خداوند تکليف تعيين مي کند و با درشتي با او سخن مي گويد: (پس‌ موسي‌ به‌ حضور خداوند برگشت‌ و گفت‌: «آه‌، اين‌ قوم‌ گناهي‌ عظيم‌ کرده‌، و خدايان‌ طلا براي‌ خويشتن‌ ساخته‌اند. الآن‌ هرگاه‌ گناه‌ ايشان‌ را مي‌آمرزي‌ و اگرنه‌ مرا از دفترت‌ که‌ نوشته‌اي‌، محو ساز.»)(72)
11. خداوند تا صبحدم با يعقوب کشتي مي گيرد و براي رهايي از دست يعقوب به او پاداشي مي دهد: (و يعقوب‌ تنها ماند و مردي‌ با وي‌ تا طلوع‌ فجر کشتي‌ مي‌گرفت‌. و چون‌ او ديد که‌ بر وي‌ غلبه‌ نمي‌يابد، کف‌ ران‌ يعقوب‌ را لمس‌ کرد، و کف‌ ران‌ يعقوب‌ در کشتي‌ گرفتن‌ با او فشرده‌ شد. پس‌ گفت: «مرا رها کن‌ زيرا که‌ فجر مي‌شکافد.» گفت‌: «تا مرا برکت‌ ندهي‌، تو را رها نکنم‌« به‌ وي‌ گفت‌: «نام‌ تو چيست‌؟» گفت‌: «يعقوب‌« گفت‌: «از اين‌ پس‌ نام‌ تو يعقوب‌ خوانده‌ نشود بلکه‌ اسرائيل‌، زيرا که‌ با خدا و با انسان‌ مجاهده‌ کردي‌ و نصرت‌ يافتي‌« و يعقوب‌ از او سؤال‌ کرده‌، گفت‌: «مرا از نام‌ خود آگاه‌ ساز.» گفت‌: «چرا اسم‌ مرا مي‌پرسي‌؟» و او را در آنجا برکت‌ داد. و يعقوب‌ آن‌ مکان‌ را «فِنيئيل‌» ناميده‌، (گفت‌:) «زيرا خدا را روبرو ديدم‌ و جانم‌ رستگار شد.»)(73)
12. گاهي اوقات پيامبران الهي مامور به اوامر نامعقولي مي شود: (تو (حزقيال) بايد با مدفوع خشک انسان آتش بيافروزي و نان خود را بر روي آن بپزي و آن را در جايي بخور که همه ببينند. خداوند فرمود: «بدين سان قوم اسرائيل در ميان اقوامي که پراکنده اش کرده ام، نان ناپاک خواهد خورد.» امّا من گفتم: «اي خداوند متعال، من هرگز خود را آلوده نکرده ام. از کودکي تاکنون من گوشت حيواني را که مرده باشد يا به وسيله حيوانات وحشي کشته شده باشد، نخورده ام. من هرگز غذايي را که ناپاک شمرده مي شد، نخورده ام.» آنگاه خداوند به من فرمود: پس من اجازه مي دهم که براي پختن نان، به جاي مدفوع انسان از سرگين گاو استفاده کني).(74)
13. همچنين در جاي ديگر چنين نقل شده: (خداوند به‌ واسطه‌ اشعيا ابن‌ آموص‌ تکلّم‌ نموده‌، گفت‌: «برو و پلاس‌ را از کمر خود بگشا و نعلين‌ را از پاي‌ خود بيرون‌ کن‌.» و او چنين‌ کرده‌، عريان‌ و پا برهنه‌ راه‌ مي‌رفت.‌)(75)
14. علاوه بر اين در جاي ديگر، از زبان حضرت ارميا(علیه السلام) نقل شده است که: (خداوند به‌ من‌ چنين‌ گفت‌: «بندها و يوغ ها براي‌ خود بساز و آنها را بر گردن‌ خود بگذار».)(76)
تنها لازم است انسان لحظاتي را به فکر فرو رود. براستي اگر پيامبران الهي از ديد يهود اينگونه اند، مردمان عادي و پيروانشان چگونه خواهند بود؟! اين در حالي است که قرآن پيامبران الهي را بهترين و پاکترين انسان ها معرفي مي کند. کافيست کمي با قرآن مانوس باشيم تا تفاوت را احساس کنيم.


توهّم برگزيدگي

يکي از باورهاي تحريف شده يهوديان، انديشه برگزيدگي است. انديشه اي که به معناي وجود رابطه ويژه و منحصر به فردى بين قوم اسرائيل با خداوند است. انديشه اي که سبب شده قوم يهود بر پايه افکار نژاد پرستانه، خود را بر همه برتر ببيند و غير يهود برايش هيچ ارزش و حرمتي نداشته باشد. نمونه‏اي از روحيّه‏ نژادپرستانه يهود، فتوايي است که‏ خاخام «اسحاق کتربرگ» مبني بر اين که‏ خون يهودي با خون مسلمان و مسيحي يکسان‏ نيست، صادر کرده است. لذا سربازان يهودي مي‏توانند بزرگان غير خودي‏ (منظور غير يهودي) را بکشند.(77) نمونه‏اي ديگر آن است که يهوديان، مردمان غيرخودي را ستور مي‏پندارند که گوشتشان بسان گوشت‏ خران و نطفه‏ شان همانند نطفه‏ي اسبان است.
شريعت يهود در عين اين که به پيروان خود اجازه‏ مي‏دهد با غير يهودي غل و غش و نيرنگ پيشه کند، آنان را از اتحاد چنين شيوه‏اي با همنوع خود منع‏ مي‏کند.
طبق اين شريعت يهوديان مجاز به دريافت ربا از غير يهودي هستند؛ امّا دريافت آن را از يهودي حرام‏ مي‏دانند. ده فرمان يهود که قائل به نهي زنا، سرقت و قتل‏ است، اين وصيت‏ها را مختص جامعه‏ي يهود مي‏داند و در مورد غير خودي جايز مي‏شمارد؛ زيرا اساسا غير خودي بشر به حساب نمي‏آيد. از ديگر تعاليم نژادپرستانه‏ي يهود اين است که مرد يهودي براي نکاح زن غير يهودي نياز به عقد نکاح‏ ندارد؛ زيرا زني که از تبار بني‏اسرائيل نباشد، ماديان به‏ شمار مي‏رود.(78)
براستي آيا اين قوم، برترين قوم جهان است!؟ آيا يهود سزاوار برتري است، يا اينکه سرگرم وگرفتار توهّمي بيش نيست؟ توهّمي که راه طغيان و جناياتش را هموارتر مي کند.
هر چند در ظاهر، آياتي از تورات اشاره اي به برگزيدگي بني اسرائيل کرده است امّا رسيدن به حقيقت مطلب، بررسي و مطالعه دقيق تر را مي طلبد.
تورات در آيات زيادي يهود را قوم برگزيده مي داند. طبق گفته تورات، خداوند با حضرت ابراهيم(عليه السلام) ـ که با اطاعت بي چون و چرايش موقعيّت و جايگاهي در نزد خداوند يافته بود ـ عهد بست(79) تا نسلش را برکت بخشد و خداوند نيز عهدش را عملي ساخت و از نسل ابراهيم، قوم بني اسرائيل را گرد آورد.(80) پس از آن، خداوند در عصر موسي(علیه السلام) در طور سينا با قوم بني اسرائيل عهدي بست تا طبق اين عهد آنان را قوم برگزيده خود بر روي زمين سازد.(81)
هر چند عهد خداوند با حضرت ابراهيم(عليه السلام) يک سويه بود، امّا عهد او با بني اسرائيل دو طرفه و الزام آور است. عهدي که طبق آيات تورات، اطاعت و فرمانبرداري يهود از دستورات الهي را مي طلبد. در غير اين صورت، برگزيدگي يهود بي معنا شده بلکه به خفت و خواري دچار خواهند شد. برخي از آيات تورات از اين قرارند:
1. «و اکنون اگر آواز مرا في الحقيقه بشنويد و عهد مرا نگاه داريد، همانا خزانه خاصّ من از جميع قوم ها خواهيد بود».(82)
2. در باب يازدهمِ سفر تثنيه آمده است که اگر از خدا اطاعت کنيد، برکت خدا برقرار خواهد بود، باران رحمت بر شما به موقع باريدن خواهد گرفت و زرع شما محصول فراوان خواهد داد. ولى هوشيار باشيد که دلهايتان از خداوند برنگردد تا خدايان ديگر را بپرستيد، چون اگر چنين کنيد خشم خداوند نسبت به شما برافروخته خواهد شد و همه نعمت ها را از کف خواهيد داد و فرزندان شما از زندگى در سرزمين موعود محروم خواهند گشت.(83)
امّا آيات ديگري از تورات بيان مي کنند که بني اسرائيل راه طغيان و سرکشي را پيش گرفتند و عهد الهي را نقض کرده، از مقام برگزيدگي محروم شدند:
1. خداوند در سفر تثنيه سرکشي بني اسرائيل را پيشگويي مي کند و مي گويد: «زنا خواهند کرد و مرا ترک کرده، عهدي را که با ايشان بستم خواهند شکست و در آن روز خشم من بر ايشان مشتعل شده، ايشان را ترک خواهم نمود ...»(84)
2. خداوند با ارمياي نبي چنين سخن مي گويد: «بگو که سخنان عهد را بشنويد و آنها را بجا آوريد... امّا نشنيدند و گوش خود را فرا نداشتند بلکه پيروي سرکشي دل شرير خود را نمودند. پس سخنان اين عهد را برايشان وارد آوردم چونکه امر فرموده بودم که آن را وفا نمايند اما وفا ننمودند»(85)
مساله برگزيدگي قوم بني اسرائيل در قرآن نيز مطرح شده است. خداوند در آياتي(86) آنان را برترين جهانيان مي شمرد: «وَ لَقَدْ آتَيْنا بنى اِسْرائيلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمِينَ» (87)؛ ( ما به بنى اسرائيل کتاب و حکمت و نبوت را بخشيديم و از روزى هاى پاکيزه به آنها عطا کرديم و آنان را بر جهانيان برترى بخشيديم). امّا فضيلت و برتري بني اسرائيل مشروط به رعايت عهد و پيمان بود. «أَوْفُوا بِعَهْدي أُوفِ بِعَهْدِکُمْ» (88)؛ (به پيمان من وفا کنيد، تا من نيز به پيمان شما وفا کنم). آيا بني اسرائيل به عهد و پيمان وفا کردند؟ قرآن چيز ديگري مي گويد:«وَ إِذْ أَخَذْنا ميثاقَ بَني إِسْرائيلَ لاتَعْبُدُونَ إِلَّا اللهَ وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ ذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساکينِ وَ قُولُوا لِلنّاسِ حُسْناً وَ أَقيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلّا قَليلاً مِنْکُمْ وَ أَنْتُمْ مُعْرِضُونَ» (89) و (به ياد آوريد) زمانى را که از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم که جز خداوند يگانه را پرستش نکنيد؛ و به پدر و مادر و خويشاوندان و يتيمان و مستمندان نيکى کنيد; و به مردم سخن نيک بگوييد؛ و نماز را برپا داريد; و زکات بپردازيد. سپس (با اين که پيمان بسته بوديد) همه شما ـ جز عدّه کمى ـ سرپيچى کرديد; و (از وفاى به پيمان خود) روى گردان شديد.). آري يهود در نعمات و فرصت ها راه طغيان را برگزيد و از نعمات الهي محروم شد.
توجه به اين نکته لازم است که آيه شانزدهم سوره جاثيه، گويا مي خواهد جهات برتري بني اسرائيل را بيان کند:
1. برتري در کثرت ارسال پيامبران و معجزات. «لَقَدْ آتَيْنا بنى اِسْرائيلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ»
2. برتري در نعماتي که بني اسرائيل از آن بهره مند شدند. «رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ» 
پس اين آيات نه تنها برتري اين قوم را اثبات نمي کند بلکه بيان مي کند که آنان، با اين کثرت ارسال پيامبران و برخورداري از نعمات فراوان، باز هم نافرماني کرده و عهد و پيمان شکستند. حال آيا اين آيات دلالتي بر برتري ذاتي يهود، آن هم در همه اعصار(90) مي کند؟ با اين حال، يهوديان تندرو خود را بر همه اقوام برتر مي دانند و بخاطر جبران حقارتي که در 70 سال اسارت بابلي تحمّل کردند، بر آن شدند تا تفسيري نژاد پرستانه از مساله برگزيدگي داشته باشند.
متن تلمود نيز بر همين اساس نگاشته شد. تدوين تلمود در اواسط قرن دوم ميلادى، در حالى آغاز گشت که يهوديان کشور خود را از دست داده و پراکنده شده بودند. در واقع عالمان يهود که تلمود را مى نگاشتند، با بزرگنمايي و طرح مساله برگزيدگي مي خواستند بدبختى هاى قوم و آزار و فشارهايى که بر آن تحميل مى شد، قابل تحمّل گردد. به همين سبب است که در تلمود، انديشه قوم برتر بسيار جدّى شد، حتّي جدّي تر از تورات.(91) مضاف بر اين، در جريان تسلّط يافتن اسکندر مقدوني بر يهوديان و تاثير پذيري يهود از فرهنگ يونان، برخى از يهوديان درصدد مقابله با تهاجم فرهنگ يونانى برآمدند و خود را حسيديم يا پارسايان ناميده و براي جلوگيري از فرهنگ يوناني در ميان يهود از عقيده «برگزيدگي نژاد پرستانه» بهره بردند تا مانع فرهنگ زدگي يهوديان از يونانيان شوند. «حسيديسم» مي کوشيدند تا کساني که به فرهنگ يوناني روي آورده بودند را بدين نکته آگاه کنند که آنها قوم برگزيده خدايند و نبايد مغلوب و تسليم فرهنگ هاي بيگانه شوند. (92)
برگزيدگي يهود تنها وقتي درست تحليل مي شود که آن را در جبران حقارت ها و برتري جويي سياسي اين قوم بر ديگر اقوام جستجو کرد. به همين منظور عدّه اي از محقّقين يهود اين تفکّر را برخواسته از متن دين نمي دانند و با برداشت نژاد پرستانه از آن مخالفت کرده اند. از نظر هنرى اتلن برگزيدگى دليل بر برتري ذاتى نيست. زيرا کتاب مقدّس بر برگزيدگىِ مشروط دلالت مى کند.(93) از نظر اسپينوزا نيز، آيات تورات وقتي کنار هم قرار گيرند، بر موقّتى بودن برگزيدگى بنى اسرائيل دلالت خواهند داشت. او مى گويد تنها به يک شرط با ادّعاى يهوديان مبنى بر برگزيدگى از سوى خدا مخالفت ندارم و آن اين که اين برگزيدگى، اعمّ از موقّت و ابدى، (بر همه جهانيان) تنها با رفاه زندگى جسمانى آنان در ارتباط باشد.(94)


سرزمين موعود، توهّمي ديگر

سرزمين موعود نيز يکي از باورهاي تحريف شده يهوديان است که در گذر زمان دچار دگرگوني هايي شده است و وسيله اي گرديده براي موجّه جلوه دادن تحرّکات و سرزمين گشايي يهود صهيونيستي در فلسطين. اکنون جاي اين سوال است که: آيا سرزميني به نام سرزمين موعود وجود خارجي دارد؟ آيا سرزمين موعود ملک مطلق يهوديان است؟ و آيا آيات تورات کنوني و قرآن، وجود اين سرزمين را به عنوان سرزمين يهوديان تاييد مي کنند؟ آياتي از تورات اشاره به سرزميني دارند که متعلّق به يهود و بني اسرائيل است. سرزميني که بر سرزمين هاي ديگر برتري دارد و سکونت در آن نشانه ايمان است و کساني که خارج از آن زندگي کنند همانند بت پرستانند. سرزميني که نماز باران و مراسمات خاصّ در آن برگزار مي شود و مضمون برخي از ادعيه بيانگر اين مطلب اند که ماشيح در آخرالزمان از اين سرزمين ظهور خواهد کرد و در آنجا است که تاريخ پايان مي پذيرد.(95)
قرآن نيز در سوره مائده از سرزميني به عنوان سرزمين مقدّس ياد مي کند که حضرت موسي(علیه السلام) از يهوديان مي خواهد تا به اين سرزمين داخل شوند. «يا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتي کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِکُمْ فَتَنْقَلِبُوا خاسِرينَ» (96).
البته توجه به اين نکته لازم است که از جمله «کَتَبَ اللّهُ لَکُمْ وَ لا تَرْتَدُّوا عَلى أَدْبارِکُمْ» استفاده مى شود: خداوند چنين مقرّر داشته بود که بنى اسرائيل در اين سرزمين مقدّس با آرامش و رفاه زندگى کنند، مشروط به اين که آن را از شرک و بت پرستى پاک سازند و خودشان نيز از تعليمات انبياء منحرف نشوند، اما اگر اين دستور را به کار نبندند، زيان هاى سنگينى دامان آنها را خواهد گرفت. بنابراين، اگر ملاحظه مى کنيم نسلى از بنى اسرائيل که اين آيه خطاب به آنها بود، موفق به ورود در اين سرزمين مقدس نشدند، بلکه چهل سال در بيابان سرگردان ماندند، بخاطر اين بود که طبق شرايط و عهد الهي رفتار نکردند.
چنانکه آيات سوره مائده بيان مي کند، گروهي از بني اسرائيل نافرماني کردند و از گناهکاران شدند. بنابراين از سرزمين مقدّس محروم گشتند.
«قالَ فَإِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيْهِمْ أَرْبَعينَ سَنَةً يَتيهُونَ فِي الْأَرْضِ فَلا تَأْسَ عَلَى الْقَوْمِ الْفاسِقينَ»: (97) خداوند (به موسى) فرمود: اين سرزمين (مقدّس)، تا چهل سال بر آنها ممنوع است، پيوسته در زمين، سرگردان خواهند بود; و درباره اين جمعيت گنهکار، غمگين مباش.»
تورات نيز بخشش اين سرزمين را منوط به اطاعت و فرمانبرداري بني اسرائيل مي داند و چنين مي گويد:
«سرزمين کنعان را که اکنون در آن غريب هستي تا ابد به تو و به نسل تو خواهم بخشيد... وظيفه تو و فرزندانت و نسل هاي بعد اين است که عهد مرا نگاه داريد و...»(98)
«و خداوند بر وي (اسحاق) ظاهر شده گفت: به مصر فرود ميا، بلکه به زميني که به تو بگويم ساکن شو. در اين زمين توقف نما، و با تو خواهم بود و تو را برکت خواهم داد، زيرا که به تو ذريت تو تمام اين زمين را مي دهم و سوگندي را که با پدرت ابراهيم خوردم استوار خواهم داشت.»(99)
به همين سبب است که عدّه اي بر اين باورند که آنچه اکنون به عنوان سرزمين موعود در بين يهوديان مرسوم است، يک باور ساختگي و تحريف شده مي باشد و فقط وسيله اي براي توجيه جنايات و کشور گشايي اسرائيل است. و آنها اين سرزمين را ملک مطلق و دائمي خود مي دانند. چنانکه خاخام راشى در دفاع از باورِ سرزمين موعود، عبارت آغازين تورات را نقل مى کند، آن جا که خدا مى گويد: «خدا در ابتدا آسمان ها و زمين را آفريد»(100) و مى نويسد: خداوند به جماعت اسرائيل و تمام جهانيان خبر داد که او خالق هستى است و از اين رو اختياردار و مالک مخلوقات است و هرگونه که بخواهد آن را تقسيم خواهد کرد، لذا اگر مردم به يهودى ها بگويند که شما از آن رو اشغالگر هستيد که با جنگ و خونريزى سرزمين اسرائيل را از دست ساکنان يعنى ملت هاى هفت گانه کنعان گرفته و غصب کرده ايد، در پاسخ به آنان بايد گفت: اين سرزمين همچون تمام دنيا ملک خداست و خدا آن را به ما بخشيده است: «و زمين غربت تو يعنى تمام زمين کنعان را به تو و بعد از تو به ذريت تو به ملکيت ابدى دهم و خداى ايشان خواهم بود»(101). خلاصه آنکه سرزمين مقدس خارج از تاريخ و جزئى از آسمان و زمين است که خداوند آن را قبل از تاريخ خلق کرده و خدايى که در طبيعت و تاريخ حلول کرده، حق تصرّف در هر دو دارد. مارتين بوبر نيز همين منطق را در عصر جديد براى توجيه سلطه صهيونيست ها بر سرزمين موعود به کار گرفته است.
در مقابل گروهي نيز يهود را امّت روح(102)مي دانند يعني امتي که هيچ سرزميني ندارد و از نظر آنها سرزمين موعود يک مفهوم مذهبي است که بر هر سرزميني که عبادت و اطاعت الهي در آن انجام شود اطلاق مي شود. دکتر حسين الفوزي نويسنده کتاب «ارض موعود»(103) با استناد به آيات قرآن کريم و برخي از اسفار تورات نشان داده است که «ارض موعود يهود»، تنها يک مفهوم مذهبي است و در هر نقطه‌اي از جهان که پيروان اديان الهي اعم از مسلمانان، مسيحيان و يهوديان به عبادت خدا و آباداني آن سرزمين اقدام کنند، همان نقطه سرزمين موعود است و آنچه اسراييلي‌ها هم ‌اکنون ادّعاي آن را دارند، دروغي بيش نيست. مجمع اسقف‌هاي کليساهاي کاتوليک خاورميانه نيز در پيام پاياني نشست دو هفته‌اي خود در واتيکان آوردند که: «اسرائيل نمي‌تواند ازعبارات توراتي (سرزمين موعود و قوم برگزيده) براي توجيه شهرک سازي‌هاي جديدش در قدس و کرانه باختري استفاده کند».
«سيريل سليم بوستورز»، اسقف شهر نيوتون ايالت ماساچوست آمريکا نيز بر اين عقيده است که: رژيم اسرائيل حق ندارد با تکيه بر عبارت «سرزمين موعود» در کتاب مقدس، بازگشت همه يهوديان به سرزمين‌هاي اشغالي و اخراج مردم فلسطين از اين سرزمين را توجيه کند. او معتقد است: «به باور ما مسيحيان، بحث درباره سرزمين موعودِ يهوديان، ديگر مفهومي ندارد؛ چرا که اين کلمه متعلّق به کتب عهد عتيق است و پس از آغاز رسالت حضرت مسيح(عليه السلام)، اين عبارت خود به خود منسوخ مي‌شود. پس از تولّد حضرت عيسي(عليه السلام)، ما از سرزمين موعود به عنوان سرزميني ياد مي‌کنيم که تحت فرمانروايي خداوند متعال است. اين سرزمين، سرزمين محبّت، دوستي، عدالت و برابري است و همه در اين سرزمين فرمانبردار خداوند متعال هستند.»(104)
حقيقت اين است که در سال 1895 ميلادي بود که يک روزنامه نگار يهودي به نام تئودور هرتزل، بنيانگذار سازمان صهيونيزم جهاني کتابي به نام «دولت يهود» نوشت و ايجاد يک کشور جديد را راه حل پايان دادن به مشکلات يهوديان دانست.(105) درست دو سال بعد از اتمام جنگ جهاني اول يعني آوريل 1920 بود که جامعه ملل (سازمان ملل سابق) انگلستان را رسماً به عنوان قيّم و سرپرست فلسطين تعيين کرد. از اين زمان به بعد انگليسي ها با وضع انواع و اقسام قوانين، شرايط را براي اشغال زمينها، ساختمانها و باغهاي فلسطيني فراهم کردند(106) و يهود صهيونيسم نيز با نظريه تحريف شده سرزمين موعود به توجيه اين اشغالگري ها پرداخت.
آري، هم اکنون يهود صهيونيسم عقيده سرزمين موعود را تحريف کرده و با رويکردي نژاد پرستانه راه جناياتش را هموار مي کند.


نتيجه نهايي

با توجه به آنچه گذشت، شکّي نيست که آئين يهود دچار تحريف و آلوده به خرافات شده است. چون کتاب مقدّس آن که سند مکتوب هر آئين است، مورد دستبرد قرار گرفته و اعتبار آن مخدوش است. آئيني که اعتبار آن مخدوش شد مسلماً نمي تواند راه سعادت و تکامل را به بشر معرفي کند. و اين مکتب نمي تواند برترين آئين باشد.

منبع:

1. قران کریم .
2. المیزان فى تفسیر القران طباطبایى سید محمد حسین دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم قم 1417 قمری چاپ پنجم.
3. ترجمه تفسیر المیزان موسوى همدانى سید محمد باقر انتشارات اسلامى قم 1374 شمسی چاپ پنجم.
4. کتاب مقدس ترجمه قدیم انتشارات ایلام انگلستان 2002میلادی چاپ سوم.
5 . قاموس کتاب مقدس جمیز هاکس اساطیرتهران 1377شمسی چاپ اول.
6. سیر تاریخی تورات موسسه در راه حق موسسه در راه حق تهران بی تا چاپ دوم.
7. تاریخ اورشلیم بیت المقدس سید محمد حمیدی امیر کبیر تهران 1381شمسی چاپ دوم.
8. تحلیلی از پیشگوییهای نوستر دامس شرف الدین اعرجی ترجمه عباسعلی براتی انتشارات سعید بن جبیر بی تا بی جا.
9. تاریخ فلسفه ویل دورانت ترجمه عباس زریاب انتشارات اموزش و انقلاب اسلامی 1371شمسی چاپ دهم.
10. اشنایی با ادیان بزرگ حسین توفیقی انتشارات سمت 1379شمسی چاپ پنجم.
11. یهودیت عبد الرحیم سلیمانی اردستانیایات عشق قم 1382شمسی چاپاول.
12. مدخلی بر تبارشناسی کتاب مقدس حسین کلباسی اشتری انتشارات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی 1384شمسی چاپ اول.
13. موسوعه الیهود و الیهودیه و الصهیونیه عبد الوهاب مسیرى دار الشروق قاهره - بیروت 1999میلادی چاپ اول.
14. کتاب نژادپرستی صهیونیسم مجید صفا تاج انتشارات فلسطین بی تا بی جا.
15. تاریخ یهود ایین یهود سابقه سه هزار ساله شاهاک اسراییل مترجم رضا استانه پرست قطره تهران 1378شمسی چاپ اول.
16. بوی خون محمد رضا واحدی سازمان عقیدتی سیاسی ارتش تهران 1382شمسی چاپ اول.
17. سیاست و دیانت در اسراییل سید رضا تهامی انتشارات سنا تهران 1381شمسی چاپ اول.
18. مجموعه اثار استاد شهید مطهرى‏ مطهرى مرتضی‏ صدرا تهران چاپ 1383 شمسی‏ چاپ چهارم‏.


پی نوشت:

(1) . مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى - وحى و نبوت، ج‏2، ص182، علل تجديد نبوتها .
(2) . همان.
(3) . همان.
(4). «ما کانَ مُحَمَّدٌ ابا احَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِيّينَ»؛ ( محمّد پدر هيچ يک از مردان شما نيست؛ همانا او فرستاده خدا و پايان دهنده پيامبران است) (احزاب، آيه 40)
(5). لاويان از نسل لاوي بودند.لاوي خود سومين پسر يعقوب بوده است.( قاموس کتاب مقدس، جمیز هاکس، ص 759)
(6) . كتاب مقدس، (ترجمه قديم)، سفر تثنيه، فصل31، آيه 10تا 14.
(7) . همان، کتاب اوّل سموئيل باب 4 و 5.
(8) . سير تاريخي تورات، موسسه در راه حق، تهران، چاپ دوّم، ص 9.
(9) . تاريخ ابن خلدون، ج‏2، ص80، الخبر عن ملوك بابل من النبط و السريانيين و ملوك الموصل و نينوى من الجرامقة.
(10) . كتاب مقدس، (ترجمه قديم)، کتاب ارمياي نبي، فصل 4، آيه 14 تا 29.
(11) - تاريخ اورشليم، دکتر سيد جعفر حميدي، ص 132.
(12). علامه طباطبايي عزرا را همان عزير نبي مي داند. (الميزان فى تفسير القرآن، ج‏9، ص243، (بيان) .
(13) . همان؛ ترجمه تفسير الميزان، ج‏9، ص324، معرفى عزيز و بيان اينكه مراد يهود از اينكه گفتند عزيز پسر خدا است چه بوده است.
(14) . مراجعه کنيد به: تحليلي از پيشگوييهاي نوستر دامس، شرف الدين اعرجي، ترجمه: عباسعلي براتي، ص 150
(15) . سوره، بقرة، آيه 79.
(16) . سوره آل عمران، آيه 78.
(17) . سوره مائده، آيه 13.
(18) . سوره بقرة، آيه 146.
(19) . سوره مائده، آيه 15.
(20) . ويل دورانت، تاريخ فلسفه، ترجمه عباس زرياب، ص 140 .
(21) . آشنايي با اديان بزرگ، حسين توفيقي، اص 82؛ باروخ اسپينوزا، «مصنف واقعي اسفار پنج گانه»، ترجمه علي رضا آل بويه، فصلنامه‏ هفت آسمان، شماره 1، صفحه 90 تا 94.
(22) . مدخلي بر تبارشناسي کتاب مقدس، دکتر حسين کلباسي اشتري، ص 184 و 185.
(23) . همان، ص 184.
(24) . يهوديت، عبد الرحيم سليماني اردستاني، ص 191.
(25) . رجوع کنيد به: مجله رواق انديشه، شماره 3، مقاله نقد و بررسى عهد عتيق از کتاب مقدس، عباس نيکزاد.
(26) . ترجمه تفسير الميزان، ج‏7، ص306 - 315، 4 - تورات فعلى در باره ابراهيم(ع) چه مى‏گويد؟
(27) . كتاب مقدس، (ترجمه قديم)، سفر پيدايش، فصل 5، آيه 1.
(28) . همان، سفر پيدايش، فصل 18، آيه 1 تا 8.
(29) . همان، سفر خروج، فصل 12، آيه 12، 13.
(30) . همان، سفر پيدايش، فصل 3، آيه 8، 9، 10.
(31) . همان، فصل 15، آيه 10 و 11؛ همان، سفر پيدايش، فصل 6، آيه 6، 7 و 8.
(32) . همان، سموئيل اوّل، فصل 2، آيه 30.
(33) . همان، سفر پيدايش، فصل 3، آيه 1 تا 6.
(34) . همان، سفر پيدايش، فصل 11، آيه 4 تا 9.
(35) . همان، سفر پيدايش، فصل 32، آيه 24 تا 31.
(36) . همان، سفر پيدايش، فصل 18، آيه 1 تا 8.
(37) . همان، دانيال، فصل 7، آيه 9.
(38) . همان، سفر پيدايش، فصل 5، آيه 1.
(39) . همان، دانيال، فصل 7، آيه 9.
(40) . همان، سفر خروج، فصل 24، آيه 9 و 10.
(41) . همان، سفر پيدايش، فصل 18، آيه 1 تا 8.
(42) . همان، مزامير، فصل 132، آيه 1، 2، 3، 4، 5 و 13، 14.
(43) . همان، سفر خروج، فصل 12، آيه 12، 13.
(44) . همان، سموئيل اوّل، فصل 15، آيه 10 و 11.
(45) . همان، سفر پيدايش، فصل 6، آيه 6، 7 و 8.
(46) . همان، ترجمه شريف، سموئيل اوّل، فصل 2، آيه 30.
(47) . همان، سموئيل اوّل، فصل 2، آيه 30.
(48) . همان، سفر پيدايش، فصل 3، آيه 1 تا 6.
(49) . همان، سفر پيدايش، فصل 3، آيه 8، 9، 10.
(50) . همان، سفر پيدايش، فصل 11، آيه 4 تا 9.
(51) . ذيل عنوان «تحريفات در باب پيامبران الهي» به آن خواهيم پرداخت.
(52) . همان، ترجمه شريف، سموئيل دوّم، فصل 11، آيه 1 تا 27.
(53) . همان، سفر پيدايش، فصل 9 ، آيه 20، 21، 22.
(54) . همان، سفر پيدايش، فصل 19، آيه 31 تا 38.
(55) . همان، هوشع، فصل 1، آيه 2 و 3.
(56) . همان، داوران، فصل 11، آيه 1.
(57) . همان، ترجمه شريف، اوّل پادشاهان، فصل 13، آيه 19.
(58) . همان، اوّل پادشاهان، فصل 11، آيه 6 و 7.
(59) . همان، سفر خروج، فصل 32، آيه 1 تا 7.
(60) . همان، سفر اعداد، فصل 31، آيه 9 تا 18.
(61) . همان، سفر خروج، فصل 32، آيه 31 و 32.
(62) . همان، سفر پيدايش، فصل 32، آيه 24 تا 31.
(63) . همان، ترجمه شريف، سموئيل دوّم، فصل 11، 1 تا 27.
(64) . همان، سفر پيدايش، فصل 19، 31 تا 38.
(65) . همان، سفر پيدايش، فصل 9 ، 20، 21، 22.
(66) . همان، هوشع، فصل 1، 2 و 3.
(67) . همان، داوران، فصل 11، 1.
(68) . همان، ترجمه شريف، اوّل پادشاهان، فصل 13، 19.
(69) . همان، اوّل پادشاهان، فصل 11، 6 و 7.
(70) . همان، سفر خروج، فصل 32، 1 تا 7.
(71) . همان، سفر اعداد، فصل 31، 9 تا 18.
(72) . همان، سفر خروج، فصل 32، 31 و 32.
(73) . همان، سفر پيدايش، فصل 32، 24 تا 31.
(74) . همان، ترجمه شريف، حزقيال، فصل 4، آيات 12، 13، 14، 15.
(75) . همان، اشعيا، فصل 20، آيه2.
(76) . همان، ارميا، فصل27، آيه 2.
(77) . کتاب نژادپرستي صهيونيسم، مجيد صفا تاج، ص 24.
(78) . همان، صفحه 25.
(79) . كتاب مقدس، (ترجمه قديم)، سفر پيدايش ، فصل15 و سفر پيدايش، فصل17، آيه2.
(80) . «و عهد خود را در ميان خود و تو خواهم بست، و تو را بسيار بسيار کثير خواهم گردانيد»، (همان، سفر پيدايش، فصل17، آيه2.)
(81). حضرت موسي مأموريت يافت براي گفت و گو با خداوند (يهوه) به بالاي طور (کوه) سينا برود و در آنجا دو لوح دريافت کرد که فرمان هايي بر آن نقش بسته بود که به ده فرمان معروف است؛ اين فرمان ها عبارتند از: 1. براي خود، خدايي جز من نگيريد. 2. به بت سجده نکنيد. 3. نام خدا را به باطل نبريد. 4. شنبه را گرامي بداريد. 5. پدر و مادر را احترام کنيد. 6. مرتکب قتل نشويد. 7. زنا نکنيد. 8. دزدي نکنيد. 9. بر همسايه شهادت دروغ ندهيد. 10. به اموال و ناموس همسايه طمع نورزيد. (مراجعه کنيد به كتاب مقدس، (ترجمه قديم)، سفر خروج، فصل20.؛ سفر تثنيه، فصل 5.)
(82) . كتاب مقدس، (ترجمه قديم)، سفر خروج، فصل19، آيه5.
(83) . همان، سفر تثنيه، فصل11، آيه13 تا 18.
(84) . همان، سفر تثنيه، فصل31، آيات 14 تا 18.
(85) . همان، ارمياي نبي، فصل11، آيات 6 تا 9.
(86) . سوره بقره، آيات 47 و 122. سوره اعراف، آيه 140. سوره جاثيه، آيه 16. سوره دخان، آيه 32.
(87) . سوره جاثيه، آيه 16.
(88) . سوره بقره، آيه 40.
(89) . سوره بقره، آيه 83.
(90) . علامه طباطبايي در تفسير «فضلناهم على العالمين» مى گويد: اگر مقصود از جهانيان، همه جهانيان باشد، پس آنان از برخى جهات مانند کثرت انبيا و معجزات فراوان بر ديگران برترى دارند و اگر مقصود همه جهانيان عصر خودشان باشد، از همه جهات برترى داشته اند.
(91). انديشه هاي نژاد پرستانه در بسياري از تعاليم و آموزه هاي يهود به چشم مي خورد که متاثّر از کتاب تلمود است. تا جايي که برخي منشا انديشه برگزيدگي را منشا تلمودي مي دانند. تاریخ یهود، آیین یهود( سابقه سه هزار ساله)، شاهاک، اسرائیل، مترجم: رضا آستانه پرست، ص 82 -87
(92) . مدخلي بر تبارشناسي کتاب مقدس، دکتر حسين کلباسي اشتري، ص 271.
(93) . انديشه قوم برگزيده در يهوديّت، رضا گندمي، مجله هفت آسمان، شماره 26، تابستان 1384.
(94) . Spinoza، 44. به نقل از انديشه قوم برگزيده در يهوديت، رضا گندمي، مجله هفت آسمان، شماره 26، تابستان 1384.
(95) . موسوعة اليهود و اليهودية و الصهيونية، عبد الوهاب مسيرى، ج 5، ص 78.
(96) . سوره مائده، آيه21.
(97) . سوره مائده، آيه 26.
(98) . كتاب مقدس، (ترجمه قديم)، فصل 17، آيات 8 تا 11.
(99) . همان، پيدايش، فصل 26، آيات 2 و 3.
(100) . همان، پيدايش، فصل 1، آيه 1.
(101) . همان، پيدايش، فصل 17، آيه 8.
(102) . فصلنامه هفت آسمان، سال هفتم، شماره 26، تابستان 1384، صفحه 63، انديشه قوم برگزيده در يهوديت، رضا گندمي.
(103). کتاب «ارض موعود» نويسنده دکتر حسين الفوزي.
(104) . خراسان، مورّخ دوشنبه 1389/08/03، شماره انتشار: 17682.
(105) . بوي خون، محمد رضا واحدي، ص 34.
(106) . سياست و ديانت در اسرائيل، سيّد رضا تهامي، ص 356.


منبع : سایت مکارم

این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت