لعن و سب در نگاه اسلام

سب و شتم و لعن به عنوان مصداقی تام از بغض از همان ابتدای زندگی بشر در بین مردم شایع بوده است و عده ای برای نشان دادن بغض و کینه خود نسبت به جریان و یا اشخاصی، به آن مبادرت می ورزیدند. با نزول دین مبین اسلام نیز همچنان این امر بین مسلمانان رایج بود و برخی برای نشان دادن بیزاری و نفرت خود به عملکرد برخی افراد دیگر به سب و لعن می پرداختند که لازم است نظر اسلام را در این زمینه جویا شویم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 


مقدمه


حبّ و بغض در وجود انسان دو نيروي بزرگی است که منشأ ثمرات زیادی برای جامعه و افراد آن است ؛ به همین دلیل در اسلام به آن توجه زیادی شده است تا جایی که پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند: «هل الإيمان إلاّ الحبّ و البغض» (1)؛ (آيا دين غير از حبّ و بغض است؟)، دارا بودن عشق و محبت و ابراز آن نسبت به شخصی که مظهر خوبی ها است بیانگر عشق و محبت شخص به خوبی ها بوده و این امر بستر مناسبی برای رساندن انسان به کمال و سعادت مطلوب خواهد شد؛ همچنین داشتن و ابراز بغض و نفرت از آنهایی که درجاتی از شقاوت و پستی را دارا هستند در حقیقت بیزاری از بدی ها و هر آنچه انسان را از خدا دور می کند می باشد. یاران پیامبر صلی الله علیه و آله به سبب زیستن در عصر رسول خدا و آشنا بودن شان با سیره پیامبر صلی الله علیه و آله و داشتن این موقعیت خاص، مورد توجه همگان هستند؛ هر چند همه آنها در یک سطح نبودند و گروهی از آنها نتوانستند بر ایمان خود ثابت بمانند و از مسیری که در زمان پیامبر انتخاب کرده بودند منحرف شدند؛ به همین دلیل لازم است بین آنهایی که به رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ایمان آورده و تا آخر بر همین صراط مستقیم ماندند و آنهایی که در بین راه بریدند و کارهای خلاف سیره پیامبر و خلاف دستورات آن حضرت مرتکب شدند فرق قائل شد. نسبت به گروه اول اظهار مودت و نسبت به گروه دوم و اعمالشان اظهار تبری کرده و از اعمال غیر اسلامی آنها برائت جوییم؛ و لذا مسلمانان طبق سنت خداوند در قرآن، این گروه که شقاوت و مخالفتشان از فرمان و سیره پیامبر را به نهایت رساندند و سبب گمراهی عده زیادی شدند لعن کرده و از آنها بیزاری می جویند.


معنای سب و لعن و تفاوت آن­دو

باید توجه داشت که بین لعن و سب فرق است. سب در اسلام حرام اعلان شده است. سب در لغت به معني شتم و دشنام است.(2) زبيدي مي‌گوید: السب : الشتم(3)؛ سب : به معني شتم است. ابن منظور نیز مي‌نويسد: الشتم : قبيح الكلام وليس فيه قذف(4)؛ شتم به معني كلام زشت است و لازم نيست كه در آن تهمت نيز باشد . طريحي مي گويد: شتم یعنی توصيف کني چيزي را به صفتی که نقص است.(5)
اسلام سب و شتم را منع كرده است؛
خداوند متعال مي فرمايد: «وَلاَ تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْم...» (6)؛ (و شما مؤمنان بر آنان که غير خدا را مي خوانند دشنام مدهيد تا مبادا آنها هم از روي دشمني و جهالت خدا را دشنام دهند). پيامبر گرامي اسلام صلَّي اللّه عليه و آله نيز به شدّت دشنام دادن را نهي کرده است؛ ايشان مي فرمايند: «سِبابُ المُسْلمِ فُسُوقٌ» (7)؛ (دشنام به مسلمان ، فسق و گناه است).
در جريان جنگ صفين وقتي به اميرمؤمنان عليه السَّلام گزارش دادند که برخي از ياران وي شاميان را ناسزا مي گويند، حضرت آنان را فرا خواند و چنين فرمود: «إِنّي أَکرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبّابِينَ وَلکِنَّکُم لو وَصَفْتُم أَعْمالَهُمْ وَذَکَرْتُمْ حالَهُمْ، کانَ أَصْوَبَ في الْقَولِ وَأَبْلَغَ فِي الْعُذْرِ» (8)؛ (دوست ندارم دشنام دهنده باشيد، اما اگر کردار آنان را بازگو کنيد و روش آنان را تشريح کنيد، به حقيقت نزديک تر و عذري رساتر براي شما خواهد بود). همچنين امام صادق عليه السَّلام مي فرمايد: «سباب المؤمن کالمُشرِفِ علي الهلکة» (9)؛ (کسی که به مؤمن ناسزا بگوید همچون کسی است که در پرتگاه هلاکت باشد). بنابراين «سب» مطلقاً در اسلام حرام است و هر فرد عاقل و دانايي از دشنام و ناسزاگويي و بددهانی رويگردان است و از آن بهره نمي گيرد؛ اما مسأله لعن با سب فرق مي كند لعن به معني راندن و دور کردن از خوبی است.
جوهری می نویسد: «اللعن، الطرد والابعاد من الخير»(10)؛ (لعن، راندن و دور کردن از خوبی ها است). همچنین لعن بيزاري از اعمال زشت يک فرد است. راغب اصفهاني مي گويد: «لعن به معناي طرد و دور کردن با غضب است. لعن اگر از طرف خداوند باشد در آخرت به معناي عقوبت و در دنيا به معناي انقطاع از قبول رحمت و توفيقش است. واگر از طرف انسان باشد به معناي دعا و نفرين و در خواست بر ضرر غير است».(11)
بنابراين لعن به معني بيزاري از اعمال زشت يک فرد است و دعا برای دور شدن او از رحمت خدا است و شاید بهترین تعبیری که مفهوم لعن عربی را در فارسی منتقل کند عبارت «خدا نیامرزد» است. در این گونه موارد مثلا گفته می شود: «خدا فلانی را نیامرزد، کاری کرد که عده ای را به کشتن داد.» این تعبیر هیچ بار منفی ای ندارد و دعای بر علیه شخصی است که کار پستی مرتکب شده است؛ بنابراین خدایا فلانی را لعن کن؛ یعنی از او نگذر، او را نیامرز.


لعن در قرآن

خداوند متعال در قرآن کريم در موارد متعددي گروهي را لعن و نفرين كرده است كه اين دليلي بر مشروعيت به کار بردن اين واژه به صورت اصل اولي مي باشد. در قرآن با اينكه از سبّ نهي شده است؛ ولي نه­ تنها هيچگاه از لعن نهي نكرده است؛ بلکه خود بارها عده اي را لعن كرده است.


مصاديق لعن در قرآن کريم

با مراجعه به قرآن کريم پي مي بريم که خداوند متعال افراد و يا گروه هايي را لعن كرده است كه از جمله آنها به این موارد مي توان اشاره كرد:
1 ـ ابليس؛ آن جا که مي فرمايد: «وَ إنَّ عَلَيْکَ لَعْنَتي إِلي يَوْمِ الدِّينِ» (12)؛ (و همانا لعنت من برتوست تا روز جزا).
2 ـ کافرين؛ آن جا که مي فرمايد: « إنَّ اللهَ لَعَنَ الْکافِرينَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعيراً » (13)؛ (همانا خداوند لعنت کرده کافران را و براي آنان جهنم را آماده نموده است).
3 ـ بنی اسرائیل، آنهایی که به دستور پیامبران ایمان نیاورده و کافر شدند؛ « لُعِنَ الَّذينَ کَفَرُوا مِنْ بَني إِسْرائِيلَ عَلي لِسانِ داوُدَ وَعيسَي بْنِ مَرْيَمَ » (14)؛ (لعنت شدند کساني که از بني اسرائيل کافر شدند، به زبان داود و عيسي بن مريم).
4- ظالمين: « ألا لَعْنَةُ اللهِ عَلَي الظّالِمينَ » (15)؛ (آگاه باش لعنت خدا بر ظالمان است).
5- دروغ گويان: « وَالْخامِسَةُ أنَّ لَعْنَةَ اللهِ عَلَيهِ إنْ کانَ مِنَ الْکاذِبينَ » (16)؛ (و بار پنجم قسم ياد کند که لعنت خدا بر او باد اگر از دروغ گويان باشد).
6- آزار دهندگان پیامبر (صلي الله عليه وآله): « وَالَّذينَ يُؤْذوُنَ اللهَ وَ رسُولَهُ لَعَنَهُمَ اللهُ فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ » (17)؛ (و کساني که خدا و رسول را اذيت مي کنند خداوند آنان را در دنيا و آخرت مشمول لعنت خود قرار داده است).
7- تهمت زنندگان به زنان پاکدامن: « إِنَّ الَّذينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَناتِ الْغافِلاتِ الْمُؤْمِناتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيا وَ الآخِرَةِ» (18)؛ (کساني که به زنان با ايمان و پاک دامن بي خبر از کار بد تهمت بستند محققاً در دنيا و آخرت ملعون شدند).
8- قاتلين مؤمنين: « وَمَنْ يَقْتُلْ مُؤمِناً مُتَعَمِّداً فَجززاءُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فيها وَ غَضَبَ اللهُ عَلَيْهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذابَاً عَظيماً » (19)؛ (و هرکس مؤمني را به عمد بکشد مجازاتش آتش جهنم است که در آن جاويد معذب خواهد بود. خدا بر او خشم و لعنت کند، و عذابي بسيار شديد برايش مهّيا سازد).
9- منافقين: « وَعَدَ اللهُ الْمُنافِقينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْکُفّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فِيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللهُ وَلَهُمْ عَذابٌ مُقيمٌ » (20)؛ (خدا مرد و زن از منافقان و کافران را وعده آتش دوزخ و خلود در آن داده، همان دوزخ براي کيفر آنان کافي است، و خدا آنان را لعن کرده و براي آنان عذاب ابدي است).
10- فاسدين و قطع كنندگان رحم: « فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الاَْرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ أُوْلَئِکَ الَّذِينَ لَعَنَهُمْ اللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمَي أَبْصَارَهُمْ » (21)؛ (شما منافقان اگر از فرمان خدا و طاعت روي برگردانيد يا در زمين فساد و قطع رحم کنيد باز هم اميد داريد؟ اينان همين منافقانند که خدا آنان را لعن کرده و گوش و چشمشان را کور گردانيد).


لعن برخی صحابه خاص در قرآن

همانطور كه بيان شد قرآن کريم عده اي كه برخي از وي‍‍ژگي هاي منفي را در خود دارند مورد لعن قرار داده است که با اطلاق لعن بر مورد عام، شامل برخي از صحابه نيز می­شود، ولی در برخي از موارد، صحابي خاصي لعن شده است، از آن جمله اين آيه شريفه است: « وَ إِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا يَزِيدُهُمْ إِلاَّ طُغْيَاناً کَبِيراً » (22)؛ (اي رسول ما به ياد آور وقتي را که به تو گفتيم خدا البته به همه افعال و افکار مردم محيط است و ما رؤيائي که به تو ارائه داديم جز براي آزمايش و امتحان مردم نبود، و درختي که به لعن در قرآن ياد شده و ما به ذکر اين آيات عظيم آنان را مي ترسانيم و لکن بر آنان طغيان و کفر و افکار شديد چيزي نيفزايد).
مفسران در ذيل اين آيه مي گويند: مراد از شجره ملعونه در قرآن، شجره و نسب حکم بن ابي العاص است و مقصود از رؤيا، رؤيايي است که پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله در خواب ديدند که فرزندان مروان بن حکم يکي پس از ديگري بر منبرش مي نشينند.(23)


لعن در احاديث رسول خدا (صلي الله عليه و آله)

با رجوع به سنت نبوي متوجه مي شويم که پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله تعبير «لعن» و مشتقات آن را در موارد بسياري، حتي در خصوص مسلمانان و برخي از صحابه به کار برده است؛ كه همه آنها به سبب کارهاي زشتي است که از آنها صادر شده است.
پيامبر اكرم صلَّي اللّه عليه و آله گاهي به صورت کلي لعن مي كرد مانند: دزد، جواني که خود را به شکل زن درآورد، و نیز زنی که خود را شبیه مرد کند، کسي که حيواني را به غير نام خدا ذبح کند، کسي که والدين خود را لعن کند، کسی که عمل قوم لوط انجام دهد و يا رشوه بگيرد و....(24) ايشان مي فرمود:« خدا لعنت کند شراب، شرابخوار، ساقي، بايع و مشتري آن را و...»(25) و نيز مي فرمود: « خدا لعنت کند گيرنده ربا و دهنده و نويسنده و شاهد آنرا».(26)
گاهي هم آن حضرت، افراد مشخص و معيني را لعن مي كرد:
شعبي می گويد: عبداللّه بن زبير در حالي که بر کعبه تکيه زده بود، گفت: سوگند به پروردگار اين خانه «لَقَدْ لَعَنَ رَسُولُ اللّه فُلاناً وَما وُلِدَ مِنْ صُلْبِهِ»(27)؛ (رسول خدا فلاني و آن کس که از صلب او متولد شود را لعن کرده است).
در مورد شخص مورد ادعاي عبدالله بن زبير، حاكم نيشابوري درحديثي در مستدرک، او را حکم بن عاص و فرزندانش معرفي مي كند: «لَعَنَ رَسُولُ اللّه الحَکَمَ وَوَلَدَهُ»(28)؛ (پيامبر حکم بن عاص و فرزندان او را لعن کرد). و نیز مروان و پدرش مورد لعن رسول خدا صلی الله علیه و آله قرار گرفتند. حاکم نیشابوری در کتابش مستدرک می گوید: «رسول الله لعن أبا مروان ومروان في صلبه»(29)؛ (پیامبر پدر مروان را لعن کرد در حالیکه مروان در صلب او بود).
رسول خدا صلی الله علیه و آله در موارد متعددی ابوسفیان و معاویه را نیز لعن کرده است؛ على بن اقمر مى گوید: همراه با گروهى از عبدالله عمر خواستیم براى ما حدیثى بگوید، او گفت: پیامبر درباره ابوسفیان در حالى که سوار بر مرکبى بود و معاویه و برادرش از پیش و از پس او در حرکت بودند، فرمود: «اللهم العن القائد و السائق و الراکب، قلنا أنت سمعت رسول الله(صلى الله علیه وآله)؟ قال نعم، و الاّ فصُمتا أذنایط، کما عُمیتا عیناى» (30)؛ (خدایا لعن فرما جلودار، پیرو و سواره را؛ پرسیدیم که تو خود از رسول خدا شنیدى؟ گفت: آرى، و چنان چه دروغ بگویم دو گوشم کر باد، همچنانکه دو چشمم نابیناست).
عبدالله بن عمر در جایی دیگر مى گوید: رسول خدا صلى الله علیه وآله در روز جنگ احد چنین نفرین نمود: «اللّهُمَّ الْعَنْ أباسُفْیانَ...» (31)؛ همچنین ابن براء از پدرش «براء ابن عازب» نقل می کند که ابوسفیان همراه معاویه به سوى پیامبر صلى الله علیه وآله مى آمدند، آن حضرت فرمود: «اللهم العن التابع و المتبوع، اللهم علیک بالأقیعس، قال ابن البراء لأبیه: من الأقیعس؟ قال: معاویه» (32)؛ (بارخدایا پیرو و جلودار را لعنت کن، خدایا اقیعس را به تو واگذار مى کنم، ابن براء مى گوید: به پدرم گفتم اقیعس کیست؟ پاسخ داد: معاویه).


لعن و نفرین برخی صحابه توسط برخی صحابه دیگر

با تتبّع تاریخی در می یابیم که خود صحابه نیز برخی صحابه دیگر را لعن می کردند. محمد بن ابى بکر در ضمن نامه اش به معاویه، او و پدرش را ملعون و نفرین شده مى داند و خطاب به او مى گوید: «أنت اللعین بن اللعین، لم تزل أنت و ابوک تبغیان لرسول الله(صلى الله علیه وآله) الغوائل، و تجهدان فى اطفاء نور الله»(33)؛ (تو ملعون و نفرین شده و پسر نفرین شده اى همواره تو و پدرت علیه رسول خدا طغیان نموده و در جهت خاموشى نور خدا تلاش مى کردید).
درباره نعيمان يا نعمان آمده است كه وى شراب مى نوشيد چنان كه چندين مرتبه بر او در مجلسى كه رسول خدا(صلى الله عليه وآله وسلم) حضور داشتند حد جارى كردند: «فقال بعض الصحابه: لعنه الله ما اكثر ما يؤتى به ...»(34)؛ (برخى از اصحاب او را به خاطر اين زياده روى لعن مى كردند ...)
پس از جريان حكميّت نیز، ابو موسى اشعرى به عمرو عاص گفت: «لعنك الله فان مثلك كمثل الكلب. إن تحمل عليه يلهث او تتركه يلهث. قال عمرو: لعنك الله فان مثلك كمثل الحمار يحمل أسفاراً»(35)؛ (خداوند تو را لعنت كند، تو مانند سگى مى مانى كه اگر تحت فشار قرار گيرد زبان از كام درآورد و اگر رهايش كنى زبان از كام درآورد. عمرو گفت: خدا تو را لعنت كند تو مانند الاغى هستى كه كتاب ها را حمل مى كنى). و نیز عمر بن خطاب، خالد بن وليد را به جهت کشتن مالک ابن نويره مورد لعنت قرار داد.(36) و عبد الله بن عمر هم فرزندش را سه بار لعن و نفرين کرده است.(37)


دلایل برخی اهل سنت در رد لعن صحابه

یکی از عمده ترین دلایل برخی اهل سنت در رد لعن، دفاع از صحابه است، به جهت اینکه صحابه را از منابع تشريع مي‏دانند و معتقدند در کنار قرآن و سنت و اجماع و عقل و منابع ديگر، مذهب صحابي هم از منابع تشريع است. گاهي هم از مذهبِ صحابي با تعبير سنت صحابي ياد مي‏کنند که نشان از آن دارد که صحابي هم در عرض سنت پيامبر صلي الله عليه وآله، سنتي دارد، و بر این باورند که اگر صحابه نقدپذير باشند و یا لعن شوند دين متزلزل مي شود، در حالي که ديني که اساس آن به وسيله خداوند متعال و پيامبر گرامي صلَّي اللّه عليه و آله و سلَّم گذاشته شده و با وعده الهي تا روز قيامت باقي است،«با نقد چند نفر» هرگز متزلزل نخواهد شد.
و نیز این سخن که «مذهب صحابي از منابع تشريع است» مردود است؛ غزالی در این باره می گوید: «کسي که در او احتمال خطا و اشتباه مي‏رود و عصمت او از خطا ثابت نشده است، سخن او حجت نيست، چگونه مي‏توان به سخن آنان استناد کرد، در حالي که احتمال خطا مي‏رود؟ و چگونه بدون دليل متواتر، ادعاي عصمت براي آنان مي‏شود و چگونه مي‏توان قومي را تصوّر کرد که اختلافشان جايز باشد؟ و چگونه ممکن است دو معصوم با هم اختلاف داشته باشند؟ در حالي که همه صحابه اتفاق نظر دارند که مي‏توان با صحابه مخالفت کرد. چرا ابوبکر و عمر نمي‏پذيرند که کسي بر اساس اجتهاد، مخالف آنان باشد، بلکه در مسائل اجتهادي بر هر مجتهد واجب مي‏دانند که از اجتهاد خودش پيروي کند؟»(38) .
شوکاني به ظاهرِ عنوانِ «منابع تشريع» اعتراض کرده و گفته که حجت نيست، چون خداوند جز حضرت محمد صلي الله عليه وآله را به سوي اين امت برنيانگيخته و ما جز يک پيامبر و يک کتاب آسماني نداريم و همه امت مأمورند که از کتاب خدا و سنت پيامبرش اطاعت کنند و در اين مورد فرقي ميان صحابه و ديگران نيست. همه مکلف به تکاليف ديني و پيروي از کتاب و سنت‏اند. پس هر کس بگويد پس از قرآن و سنت پيامبر و آنچه به اين دو بر مي‏گردد، حجتي ديگر در دين خداوند است، در دين خدا حرف نادرستي گفته است.(39)
به هر حال، آنچه حجت است، قرآن و سنت پيامبر و اجماع مسلمين و عقل قطعی است و سخن صحابي اگر مستند به پيامبرصلي الله عليه وآله نباشد قطعاً حجت نيست، اما نظري که او از منابع شرعي استنباط مي‏ کند براي خودش و مقلدانش حجت است نه بر ديگران، يعني مجتهدان و غير مقلدان.
ياران پيامبر نيز همانند تابعان، به صالح و ناصالح؛ و مقبول و غير مقبول تقسيم مي شوند و نپذيرفتن روايات گروه دوم، دليلی بر ساقط شدن همه روايات صحابه پيامبر از درجه اعتبار نیست.از اين گذشته، روايات پيامبر صلَّي اللّه عليه و آله و سلَّم از طريق پيشوايان معصوم عليهم السَّلام يعني علي بن ابي طالب عليه السَّلام و خاندان رسالت، که خود از برترين صحابه بوده اند، در اختيار ما قرار گرفته است و نپذيرفتن روايات انسان هاي ضعيف يا مجهول و مبهم دليل بر نفي کلي نيست و سبب تزلزل دين نمي گردد؛ زيرا پيامبر گرامي صلَّي اللّه عليه و آله و سلَّم دو حجّت گرانبها از خود به يادگار نهاده و امّت اسلامي با تمسک به اين دو از هر مرجعي بي نياز خواهند بود.


رموز و حکمت لعن و تبري

همانطور که بیان شد در اسلام به تولی و تبری - حبّ و بغض- اهمیت زیادی داده شده است تا آنجایی که در روابات آمده است: «هل الإيمان إلاّ الحبّ و البغض» (40)؛ (آيا دين غير از حبّ و بغض است؟) این حب و بغض در مورد افراد و مصادیق خاص نیز جاری است مانند قول رسول خدا صلي الله عليه وآله خطاب به امیرالمؤمنین علي عليه السلام: «يا علي، حبّک ايمان و بغضک نفاق و کفر» (41)؛ (اي علي! دوستی با تو ایمان و کینه ورزی با تو نفاق است).
در بیان حکمت و دلایل تأکیدات و اهمیت اسلام به مسئله حب و بغض - چه به صورت عمومی و چه نسبت به افراد خاص- به چند نکته به صورت اختصار اشاره می شود:
1 ـ با توجه به اینکه حبّ و بغض دو نيروي بسيار عظيمی است که اگر به تمامه در انسان نهادینه شود می تواند ثمرات زیادی برای او داشته باشد؛ مثلا کسي که محبّت شخصي را به سبب دارا بودن همه خوبي ها در دل داشته باشد، اين در حقيقت بيانگر عشق و محبّت او به خوبي هاست و اين عشق و محبّت نيروي بسيار عظيمي است که مي تواند تمام قوا را در اختيار گرفته و به سوي محبوب اصلي ـ که همان خداوند متعال است ـ سوق دهد. و اين همان کمال و سعادت مطلوب انسان است. و نیز اگر انسان بغض شخصی را به خاطر شقی بودن او در دل داشته باشد این سبب می شود که در وجود انسان تمام نفرت ها جمع شود تا از آن شخص بيزار گردد، و اين در حقيقت بيزاري از بدي هاست.
2 ـ اسلام بر خلاف برخي اديان، مانند سکه دو رويي است که به خاطر ضرورت اجتماعي به هر دو امر مهمّ تولّي و تبرّي سفارش کرده است. آدمی نمي تواند خوب و بد و يا مظهر خوبي ها و بدي ها، را با هم دوست داشته باشد، زيرا اینها دو امرِ متضادند که غیر قابل جمعند و جمع آنها در شخصی علامت نفاق است.
3 ـ از جهت روانشناسی نیز ثابت شده است که بهترين راه (عمومي و خصوصي) براي تشویق مردمی به حقّ و حقيقت و دوري از فساد و بدي ها ارائه الگوهايي کامل از هر دو طرف است، که اثر مطلوب و بزرگی در جامعه مي تواند داشته باشد.
4 ـ باید توجه داشت که حبّ و بغض نمی تواند تنها در قلب بماند، بلکه ظهور و بروز دارد و ظهور آن تا زمانی که از نظر شرعي و عقلي مانعی نداشته باشد نه تنها اشکالي ندارد، بلکه برتری نیز دارد و اين از حيث رواني نيز قابل اثبات است، زيرا ابراز و اظهار يک مطلب سبب تلقين در نفس انسان و ملکه شدن آن مي شود. از همين رو ابراز تبرّي و تولّي در ساختن شالوده روحي انسان بسيار مؤثر است.
5 ـ تولی و تبری و لعن کردن- که یکی از مصادیق تبری است- در حقيقت اعلان خطر و اعلان بشارت است؛ اعلان خطر به مردم است تا مراقب دشمنان دینشان باشند؛ دشمنانی که همیشه در کمین هستند تا دین انسانها را از آنها بگیرند و آنها را از صراط مستقیم منحرف سازند و بدانند که چنین انسان های مورد لعن واقع شده، قابل پیروی نیستند. تولی نیز اعلان بشارت است به مردم تا بدانند که ما الگوهايي کامل و خوبی داريم که اگر آنها را پیروی کنند به حقّ و حقيقت و لقاي الهي خواهند رسيد و اين در حقيقت از مصاديق امر به معروف و نهي از منکر اجتماعي است.
6 ـ اصحاب پيامبر صلي الله عليه وآله از جهاتي مورد توجه خاص مسلمانان اند؛ زيرا آنان کساني اند که آن حضرت را درک کرده و از او سخن ها شنيده و سيره عملي ایشان را دیده اند؛ و از طرفي، به خاطر فداکاري هايي که برخي از آنان در راه حفظ و گسترش اسلام داشته اند قابل تقديرند؛ از همين رو مسلمانان توجه خاصی به آنها دارند. از سوي ديگر، کساني که سد راه پيشرفت واقعي اسلام بودند و باعث انحراف در جامعه اسلامي مي شدند، بزرگ ترين ضربه را به اسلام و مسلمانان زده اند، به همين علت است که باید الگوهاي خوب و بد از ميان صحابه انتخاب شود و معیار این انتخاب­ همان الگوی اصلی که رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد است « لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه»؛ مسلّماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نيكويى بود.(42)


لعن و عدم تعارض آن با وحدت مسلمانان

همانطور که اشاره شد گزارش‌های تاریخی نشان می‌دهد که صحابه بزرگ رسول خدا (صلَّی الله عَلَیه وآله)، افرادی مانند معاویه، عمرو بن عاص، خالد بن ولید، زیاد و حجاج بن یوسف را لعن کرده‌اند. حضرت علی (علیه السلام) نیز روزی که عثمان کشته شد، عبد ‌الله بن زبیر را به دلیل این که از عثمان دفاع نکرد، لعن و نفرین کرد (43)؛ بدیهی است که امکان ندارد که نسل امروز مسلمانان، بخواهند راه خير و عزت و صلاح را بپیمایند ولي چشم بر ميراث تاريخي خود بپوشانند و نيم نگاهي هم به احوال مسلمانان اوايل نداشته باشند و اگر تاريخ آيينه ي عبرتها است، نتوان عبرت جويان را از تأمل در آن بازداشت. مسأله ي لعن و نفرين به عنوان مکانيسمي براي ابراز تنفر و برائت از مصاديق زشتي نقش مهمي در تقويم شخصيت عقيدتي و روحي انسان مؤمن داشته و سهل انگاري در آن به بي تفاوتي و در هم رفتن مرزهاي هويت ديني و اخلاقي خواهد انجاميد و صد البته به صورت طبیعی انسان مؤمن با مطالعه ي صفحات واقعي تاريخ گذشته ي مسلمين و مشاهده ي جلوه هاي نفاق و ستم و انحراف به خشم می آید و سينه ي او مالامال از نفرت نسبت به جنايتکاران می شود. البته باید توجه داشت که در مورد افراد، باید تنها افرادی را لعن کرد که براهینی مبنی بر شمرده شدن آن افراد از مصادیق لعن وجود داشته باشد و در مصادیقِ اختلافی و مشکوک نیز، باید با اقامۀ دلیل، لعن کرد و جایز نیست این کار را بدون دلیل و حجّت انجام داد و لعن افرادی از صحابه که دلیلی برای لعن آنان وجود ندارد، سبب خدشه‌دار شدن وحدت میان مسلمانان است. و نیز باید توجه داشت که به جاي مبالغه در بکارگيري ادبيات لعن در محافل و منابر و رسانه ها، نقد علمي مستدلانه و منصفانه را دستور کار خود قرارداده و فرهنگ و ادبيات آن را در ميان مردم نهادينه کنیم. مصلحت برتر همگرايي و وحدت مسلمين هم جز اين حکم نمي کند که هر گونه تعابير خشن و غليظ که توهين به مقدسات توده ي عظيمي از مسلمانان محسوب می شود کنار گذاشته شود و به جاي آن، همه در اين انديشه باشند که با پرهيز از مباحث حاشيه اي راه هاي عملي براي پيشبرد اهداف اصلي اسلام و مسلمين را يافته، دنبال کنند؛ و سیره عملی معصومین علیهم السلام بهترین دلیل بر اتخاذ چنین روشی است همچنان که با نگاهی به سیره امیرالمؤمنین علی علیه ­السلام، شاهد برخی راهنمایی های ایشان به خلیفه دوم عمر برای حفظ و تقویت اسلام و مسلمانان هستیم:
درکتاب المستدرك على الصحيحين ـ به نقل از سعيد بن مُسَيَّب ـ آمده: عمر، مردم را جمع كرد و از آنان پرسيد: تاريخ، از چه روزى نوشته شود؟ هر كدام نظری دادند ولی عمر قانع نشد آنگاه على بن ابى طالب(عليه السلام) فرمود: «از روزى كه پيامبر خدا(ص) هجرت كرد و سرزمين شرك را ترك نمود». عمر نيز آن را پذیرفت. (44)
همچنین در کتاب البدایة والنهایة آمده: عمر، هنگامی که نوشته ها را تاريخدار كرد خواست كه تاريخ را از«ميلاد پيامبر خدا» آغاز كند. سپس گفت: از«بعثت». آنگاه على بن ابى طالب(عليه السلام) نظر داد كه آن را از «هجرت» بنويسد. پس عمر هم از«هجرت» نوشت.(45)
و در كتاب تاريخ طبرى ـ به نقل از ابن عمرـ آمده: پس از فتح قادسيّه و دمشق، عمر، مردم را در مدينه جمع كرد و گفت: به نظر شما چه مقدار از بيت المال براى) مصرف شخصىِ (من حلال است؟ حاضران هرکدام سخنی را گفتند؛ امّا على(عليه السلام) ساكت بود. عمر گفت: اى على! چه مى گويى؟ علی(علیه السلام) فرمود: « مقدارى كه زندگى تو و عيالت را به سامان مى آورَد و جز اين، هيچ چيز از آن براى تو )حلال (نيست». همه گفتند: نظر، همان نظر على بن ابى طالب است. (46)
ونيز در كتاب ربيع الابرار نقل شده است: كه در روزگار خلافت عمر بن خطّاب، نزد وى، از زيورهاى كعبه و فراوانى آنها سخن به ميان آمد. گروهى گفتند: اگر آنها را بفروشى و با آنها لشكرهاى مسلمانان را تجهيز كنى، پاداش آن بيشتر است. كعبه چه نيازى به زيور دارد؟! عمر، قصد همين كار را داشت كه على(عليه السلام) فرمود: «اين قرآن بر پيامبر(صلى الله عليه وآله) نازل شد. و) در آن هنگام (دارايى ها چهار گونه بود:
اول: دارايى هاى مسلمانان (كه ميان وارثان به ميزان سهمى كه خداوند معيّن كرده بود، قسمت مى شد).
دوم: خُمس (كه خدا آن را در جايگاه آن قرار داده است).
سوم: زكات (كه خدا آن را براى مصرف هاى مشخّصى معيّن نموده).
وچهارم: زيور كعبه بود كه در آن روز وجود داشت؛ امّا خدا آن را به حال خود وا نهاد و اين وانهادن، نه از روى فراموشى بود و نه از روى مخفى بودن آن بر خدا. پس، تو هم آن را در جايى قرار ده كه خدا و پيامبرش قرارداده اند».
عمر گفت: اگر تو نبودى، رسوا مى شديم! و زيورها را به حال خود وا نهاد. (47)
البته باید توجه داشت که همکاری امیرالمؤمنین علی علیه السلام با عمر در مشورت دادن به او نه به خاطر پذیرش خلافت وی، بلکه تنها به سبب حفظ اسلام و مسلمانان بود؛ چرا که بارها آن حضرت در همان دوران خلافت ابوبکر و عمر و عثمان در حقانیت خود بر خلافت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله تأکید داشت. به عنوان نمونه ایشان در جریان شورایی که عمر برای انتخاب جانشین خود تشکیل داد در یکی از خطبه هایش در مورد نتیجه شورا فرمود: « خدايا،چه شورايى! چه وقت در برترى من بر اوّلىِ آنها (ابوبكر) ترديد افتاد كه اكنون با اينان برابر شمرده مى شوم؟! ولى به ناچار ) و براى حفظ اسلام ، (با آنان در فرود و اوج ، همگام و همراه شدم؛ امّا يكى به كينه از من كناره گزيد و ديگرى (عبدالرحمن بن عوف) به برادر زنش گرويد و چيزهايى ديگر...».(48)
همچنین در کتاب شرح نهج البلاغه آمده که حضرت علی(علیه السلام) به ابن عباس گفت: از این رو داخل در جلسه شورا شدم که پيش از اين عمر مى گفت كه پيامبر خدا فرموده است: « نبوّت و امامت، با هم در يك خانه جمع نمى شوند» . من در پيش ديد مردم در شورا داخل شدم تا تناقض كردارش را با روايتى كه نقل كرده است ، روشن كنم».(49)
در نهج البلاغه نیز آمده است که علی علیه السلام به عبد الرحمان بن عوف می فرماید: «عمر مى دانست كه تو وپسر عمویت سعد و برادر زنت (عثمان) ، يك نظر دارید. و به كشتن مخالفانتان نیزفرمان داد، حال خوب مى دانيد كه من از ديگران بدان (خلافت) سزاوارترم. به خدا سوگند، تا آنجا تسليم هستم كه كارهاى مسلمانان به سلامت باشد و در آن ستمى نباشد، مگر بر خودم؛ و اين به خاطر پاداش و فضيلت صبر و نيز بى رغبتى به زر وزيورى است كه به خاطرش بر هم پيشى مى گيريد.(50)
کتاب ارشاد ـ به نقل از جُندَب بن عبد الله ـ می نویسد : در مدينه و پس از بيعت مردم با عثمان ، بر على بن ابى طالب(عليه السلام)وارد شدم و او را انديشه ناك و اندوهگين ديدم . به او گفتم : قومت چه كردند؟ فرمود: «بايد صبرى نيكو داشت» به او گفتم : سبحان الله! به خدا سوگند كه تو صبورى .
فرمود: «(اگر صبر نكنم) چه كنم؟ مردم به قريش مى نگرند. قريش مى گويد: اگر خلافت به خاندان محمّد(صلى الله عليه وآله) رسد هيچ گاه به كس ديگرى نمى رسد؛ ولى اگر در غير آنان باشد، ميان شما مى چرخد».(51)


نتیجه گیری

از آنچه بیان شد به اين نتيجه مي رسيم که مسئله تولّي و تبرّي و لعن نه تنها در اسلام جایز است؛ بلکه از ضروريات اجتماعي و از راه هاي سوق دادن مردم به حقّ و حقيقت و دوري از فساد و تباهي است. چگونه ممکن است کسي تبرّي را از مستحقّ آن مضايقه کند، در حالي که خداوند متعال مي فرمايد: « قَدْ کَانَتْ لَکُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْکُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللهِ کَفَرْنَا بِکُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَکُمْ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَداً » (52)؛ (براي شما مؤمنان بسيار پسنديده و نيکوست که به ابراهيم و اصحابش اقتدا کنيد که آنان به قوم خود گفتند: ما از شما و بت هاي شما که به جاي خدا مي پرستيد به کلّي بيزاريم. ما مخالف و منکر شماييم و هميشه ميان ما و شما کينه و دشمني خواهد بود).
البته باید توجه داشت که برخی از صحابه رسول خدا صلَّي اللّه عليه و آله یعنی آنهایی که در مکه تحت فشار بودند و اسلام خود را حفظ کردند و دعوت حق را لبيک گفتند، و نیز آنهایی که پس از هجرت به مدينه با ريختن خون خود، درخت اسلام را در جنگ هاي ابتدایی آبياري کردند، همچنین کسانی که پس از رحلت رسول خدا صلَّي اللّه عليه و آله خانه و کاشانه خود را ترک گفته و به جهاد پرداختند؛ همه اين گروه ها مورد تکريم و تعظيم مي باشند، زيرا آنان مانند شمع، سوخته و اطراف خود را روشن نمودند و هیچکس درباره آنان حرف خلافی ندارد.
سخن در جاي ديگر است؛ اين که هرگاه فردي از ياران پيامبر به حکم اين که معصوم نيست گناهي را مرتکب شد و ملاک لعن در حق او تحقق يافت، ابراز انزجار از اين فرد چه حکمي دارد؟! طبعاً حکم او با ديگر افراد که با او همسو هستند، تفاوتي نخواهد داشت. اگر شيعه از گروه انگشت شماري از صحابه پيامبرصلَّي اللّه عليه و آله بيزاري مي جويد، به سبب صحابي بودن آنها نيست؛ بلكه اين لعن گروهي اندك از صحابه به اين سبب است كه آنها با آنكه پيامبر را درك كردند و به مقام و موقعيت عالي دست يافتند؛ اما از اين موقعيت زيبا غافل شدند و برخلاف دستور پيامبر رفتار کردند، به گونه اي که مستحق بيزاري گشتند، چنان که قرآن مجيد مي فرمايد: «انّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللّهُ فِي الدُّنْيا وَالآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهِيناً» (53)؛ (آنان که خدا و رسول او را آزار مي دهند، خدا از آنان در دو جهان بيزار بوده و براي آنان عذاب خوار کننده اي آماده ساخته است).
حال اگر فردي از صحابه موجبات آزار پيامبر را فراهم ساخت، محکوم به حکم اين آيه خواهد بود؛ همچنان كه ديگر افراد غير صحابه نيز در صورتي كه صفات مورد لعن واقع شده خدا را برخوردار باشند مستحق بيزاري و لعن هستند؛ و البته در اسلام تبعيضي وجود ندارد.
بنابراين شيعه لعن را بر برخي از صحابه به کار مي برد که منشأ فساد در جامعه عصر خود و بعد از آن تا روز قيامت شده اند، و از آن جا که صحابه، مورد توجه خاص و براي عموم مردم محک دين اند، ضروري است که با اعلام برائت از آنان مردم را از اين خطر بزرگ آگاه ساخت، که اين فرد و یا جریان خطر سازند، تا مردم از او و دسته و طرفدارانش دوري گزينند و در راه و عقيده اش قرار نگيرند و اين در حقيقت از مصاديق امر به معروف و نهي از منکر است.

منبع:

1. قران کریم.
2. المفردات فی غریب القران راغب اصفهانى حسین بن محمد تحقیق صفوان عدنان داود دارالعلم- الدار الشامیه دمشق –بیروت 1412 قمری چاپ اول
3. نهج البلاغه شریف الرضى محمد بن حسین‏ محقق / مصحح للصبحی صالح هجرت‏ قم‏ ‏1414 قمری چاپ اول
4. الکافی کلینى محمد بن یعقوب بن اسحاق‏ محقق / مصحح غفارى على اکبر و اخوندى محمد دار الکتب الاسلامیه تهران ‏ ‏1407 قمری چاپ چهارم
5. وسایل الشیعه شیخ حر عاملى محمد بن حسن‏ محقق / مصحح موسسه ال البیت علیهم السلام‏ موسسه ال البیت علیهم السلام‏ قم ‏‏1409 قمری‏ چاپ اول
6. بحار الانوار مجلسى محمد باقر بن محمد تقى‏ محقق / مصحح جمعى از محققان‏ دار احیاء التراث العربی‏ بیروت‏ 1403 قمری‏ چاپ دوم
7. الصحاح‏ جوهرى اسماعیل بن حماد محقق / مصحح عطار احمد عبد الغفور دار العلم للملایین‏ بیروت‏ بی تا چاپ اول‏
8. شیعه شناسی و پاسخ به شبهات علی اصغر رضوانی مشعر قمبی تا
9. نثر الدر ابو سعد منصور بن الحسین الابی تحقیق خالد عبد الغنی محفوظ دار الکتب العلمیه بیروت لبنان 1424 قمری - 2004 میلادی الطبعه الاولى
10. مسند احمد بن حنبل ابو عبد الله احمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن اسد الشیبانی المحقق السید ابو المعاطی النوری عالم الکتب – بیروت 1419هجری قمری 1998 میلادی الطبعه الاولى
11. سنن ابی داود ابو داود سلیمان بن الاشعث السجستانی دار الکتاب العربی بیروت
12. صحیح البخاری محمد بن اسماعیل ابو عبدالله البخاری الجعفی تحقیق مصطفى دیب البغا دار ابن کثیر الیمامه بیروت 1407 قمری– 1987میلادی الطبعه الثالثه
13. الارشاد فی معرفه حجج الله على العباد مفید محمد بن محمد محقق / مصحح موسسه ال البیت علیهم السلام‏ کنگره شیخ مفید قم‏ ‏1413 قمری چاپ اول
14. وقعه صفین‏ نصر بن مزاحم‏ محقق / مصحح هارون عبد السلام محمد مکتبه ایه الله المرعشی النجفی‏ قم‏ 1404 قمری چاپ دوم‏
15. التنبیه و الاشراف ابو الحسن على بن الحسین المسعودی تصحیح عبد الله اسماعیل الصاوى القاهره دار الصاوی بى تا
16. البدایه و النهایه ابو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر الدمشقى بیروت دار الفکر 1407قمری/ 1986میلادی
17. جامع بیان العلم وفضله ابی عمر یوسف بن عبد الله النمری القرطبی تحقیق ابو عبد الرحمن فواز احمد زمرلی موسسه الریان - دار ابن حزم 1424قمری-2003 میلادی الطبعه الاولى
18. تاریخ الامم و الملوک تاریخ طبری ابو جعفر محمد بن جریر الطبری تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم دار التراث بیروت 1387قمری/1967میلادی طبعه الثانیه
19. المستدرک على الصحیحین محمد بن عبدالله ابو عبدالله الحاکم النیسابوری تحقیق مصطفى عبد القادر عطا دار الکتب العلمیه – بیروت 1411 قمری- 1990میلادی الطبعه الاولى

پی نوشت:

(1). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، محقق / مصحح جمعى از محققان‏، ج‏66، ص241، باب 36 (الحب في الله و البغض في الله) .
(2). الصحاح‏، جوهرى، اسماعيل بن حماد، محقق / مصحح: عطار، احمد عبد الغفور، ج‏1، ص144، سبب .
(3). تاج العروس من جواهر القاموس‏، حسيني زبيدي، محمد مرتضى‏، محقق / مصحح: على، هلالى و سيرى، على‏، ج‏2، ص63، سبب .
(4). لسان العرب، ابن منظور محمد بن مكرم، ج 12 ص 318، ماده شتم.
(5). مجمع البحرين، طريحى فخر الدين، تحقيق: سيد احمد حسين، ج‏6، ص98، باب ما أوله الشين .
(6). سوره انعام، آیه 108.
(7). صحيح البخاري، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، تحقيق : مصطفى ديب البغا، ج5، ص 2247 ، 44 - باب ما ينهى من السباب واللعن، ح 5697 ؛ الكافي، كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج‏2، ص360، باب (السباب) .
(8). نهج البلاغة، شريف الرضى، محمد بن حسين‏، محقق / مصحح: للصبحي صالح، ص323، قصار 206 و من كلام له ع و قد سمع قوما من أصحابه يسبون أهل الشام أيام حربهم بصفين .
(9). وسائل الشيعة، شيخ حر عاملى، محمد بن حسن‏، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ج‏12، ص298، 158 باب (تحريم سب المؤمن و عرضه و ماله و دمه) .
(10). الصحاح‏، جوهرى، اسماعيل بن حماد، محقق / مصحح: عطار، احمد عبد الغفور، ج‏6، ص2196، لعن؛ لسان العرب، ابن منظور محمد بن مكرم، ج 13 ص 387، اللعن.
(11). المفردات في غريب القرآن، راغب اصفهانى حسين بن محمد، تحقيق: صفوان عدنان داود، 741، اللعن.
(12). سوره ص، آیه 78.
(13). سوره احزاب، آیه 64.
(14). سوره مائده، آیه 78.
(15). سوره هود، آیه 17.
(16). سوره نور، آیه 7.
(17). سوره احزاب، آیه 57.
(18). سوره نور، آیه 23.
(19). سوره نساء، آیه 93.
(20). سوره توبه، آیه 68.
(21). سوره محمد، آیات 22-23.
(22). سوره اسراء، آیه 60.
(23). مفاتيح الغيب، فخرالدين رازى ابوعبدالله محمد بن عمر، ج‏20، ص361، (سورة الإسراء، الآيات 59 الى 60).
(24). مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني، المحقق : السيد أبو المعاطي النوري، ج1، ص309 و 317.
(25). سنن أبي داود، أبو داود سليمان بن الأشعث السجستاني، ج 2، ص350، ح 3674 ؛ مسند احمد، ج2، ص97
(26). مسند أحمد بن حنبل، أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشيباني، المحقق : السيد أبو المعاطي النوري، ج1، ص393 و402.
(27). همان، ج4، ص5.
(28). المستدرك على الصحيحين، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج4، ص،528، کتاب الفتن والملاحم، ح 8485.
(29). همان، ج4، ص528، کتاب الفتن والملاحم، ح 8483
(30). وقعة صفين‏، نصر بن مزاحم‏، محقق / مصحح: هارون، عبد السلام محمد، مكتبة ص220، ما ورد من الأحاديث في شأن معاوية .
(31). جامع البيان فى تفسير القرآن، طبرى ابو جعفر محمد بن جرير، ج‏4، ص58، سورة آل‏عمران، آية 128.
(32). الغدير فى الكتاب و السنه و الادب، علامه عبد الحسين امينى، ج‏10، ص199، المغالاة في فضائل معاوية بن أبي سفيان؛ وقعة صفين‏، نصر بن مزاحم‏، محقق / مصحح: هارون، عبد السلام محمد، مكتبة ص 218، ما ورد من الأحاديث في شأن معاوية .
(33). مروج الذهب و معادن الجوهر ، أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي ، تحقيق اسعد داغر، ج‏3، ص11، الحاق زياد بأبي سفيان، كتاب جمل من انساب الأشراف، أحمد بن يحيى بن جابر البلاذرى، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلى ج‏2، ص395، أمر مصر في خلافة علي؛ وقعة صفين‏، نصر بن مزاحم‏، محقق / مصحح: هارون، عبد السلام محمد، مكتبة 119، قدوم اهل البصرة على علي ع و مكاتبة محمد بن أبي بكر مع معاوية؛ شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج‏3، ص189، كتاب محمد بن أبي بكر إلى معاوية و جوابه عليه.
(34). إحياء علوم الدين، محمد بن محمد الغزالي أبو حامد، ج 3، ص 124، اين روايت در صحيح البخاري، محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، تحقيق : مصطفى ديب البغا، ج6، ص 2489، 5 - باب ما يكره من لعن شارب الخمر وأنه ليس بخارج من الملة، ح 6398 آمده است.
(35). العقد الفريد، أحمد بن محمد ابن عبد ربه الأندلسي‏، محقق / مصحح: مفيد محمد قميحة، ج‏5، ص96، أمر الحكمين؛ تاريخ الطبري، ج‏5، ص71، اجتماع الحكمين بدومه الجندل؛ الكامل، ج‏3، ص333، ذكر اجتماع الحكمين.
(36). تاريخ الأمم و الملوك (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جرير الطبري، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، ج‏3، ص381، مصيخ بنى البرشاء؛ به نقل از شیعه شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، ج2، ص595.
(37). جامع بيان العلم وفضله، أبي عمر يوسف بن عبد الله النمري القرطبي، تحقيق: أبو عبد الرحمن فواز أحمد زمرلي، ج2، ص277، ح 1247.
(38). المستصفى في علم الأصول، محمد بن محمد الغزالي أبو حامد، تحقيق : محمد عبد السلام عبد الشافي، دار ج1، ص138.
(39). إرشاد الفحول إلي تحقيق الحق من علم الأصول، محمد بن علي بن محمد الشوكاني ، المحقق : الشيخ أحمد عزو عناية ، ج2، ص188، الفائدة الأولي: في قول الصحابي.
(40). بحار الأنوار، مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى‏، محقق / مصحح جمعى از محققان‏، ج‏66، ص241، باب 36 (الحب في الله و البغض في الله) .
(41). معاني الأخبار، ابن بابويه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ص206، باب (معنى قول النبي ص لعلي ع يا علي لك كنز في الجنة و أنت ذو قرنيها)
(42). سوره احزاب، آیه 21.
(43). مروج الذهب و معادن الجوهر ، أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي ، تحقيق اسعد داغر، ج‏2، ص345، الثورة على عثمان.
(44). المستدرك على الصحيحين، محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاكم النيسابوري، تحقيق : مصطفى عبد القادر عطا، ج 3، ص 15 ح 4287؛ التاريخ الكبير، محمد بن إسماعيل بن إبراهيم أبو عبدالله البخاري الجعفي، تحقيق : السيد هاشم الندوي، ج 1، ص 9؛ تاريخ الأمم و الملوك (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جرير الطبري، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، ج‏2، ص391، ذكر الوقت الذى عمل فيه التاريخ؛همان ج4، ص39؛ مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، ج 2 ص 758؛ إقبال الأعمال( ط- القديمة)، ابن طاووس، على بن موسى‏، ج‏2، ص542، الجزء الثاني ؛ مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، ج‏2، ص144، فصل في المسابقة بالحزم و ترك المداهنة؛ التنبيه و الإشراف، ص252، ذكر خلافة عمر بن الخطاب رضى الله عنه.
(45). تاريخ اليعقوبى، احمد بن أبى يعقوب بن جعفر بن وهب واضح الكاتب العباسى المعروف باليعقوبى، ج‏2، ص145، حرب القادسية؛ البداية و النهاية، أبو الفداء اسماعيل بن عمر بن كثير الدمشقى، ، ج‏7، ص74، فتح قرقيسيا وهيت في هذه السنة .
(46). تاريخ الأمم و الملوك (تاریخ طبری)، أبو جعفر محمد بن جرير الطبري، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، ج‏3، ص616، ذكر فرض العطاء و عمل الديوان؛ الكامل في التاريخ ، عز الدين أبو الحسن على بن ابى الكرم المعروف بابن الأثير، ج‏2، ص504، ذكر فرض العطاء و عمل الديوان؛ شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج‏12، ص220، الطعن الخامس .
(47). نهج البلاغة، شريف الرضى، محمد بن حسين‏، محقق / مصحح: للصبحي صالح، ص523، قصار[276] 270؛ المناقب، ابن شهرآشوب، ج‏2، ص368، فصل في ذكر قضاياه ع في عهد عمر؛ ربيع الأبرار، ج 1 ص 394 .
(48). نهج البلاغة، شريف الرضى، محمد بن حسين‏، محقق / مصحح: للصبحي صالح، ص49، خطبه 3، ترجيح الصبر؛ الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ج‏1، ص287، الخطبة الشقشقية ؛ معاني الأخبار، ابن بابويه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر ص 361، باب معاني خطبة لأمير المؤمنين، ح 1؛ علل الشرائع‏، ابن بابويه، محمد بن على‏، ج‏1، ص150، 122 باب (العلة التي من أجلها ترك أمير المؤمنين ع مجاهدة أهل الخلاف)،ح 12؛ الأمالي، طوسى، محمد بن الحسن‏، ص372، المجلس الثالث عشر، ح 803 ؛ الإحتجاج على أهل اللجاج، طبرسى، احمد بن على‏، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج‏1، ص193، احتجاجه ع في الاعتذار من قعوده عن قتال من تآمر عليه من الأولين و قيامه إلى قتال من بغى عليه من الناكثين و القاسطين و المارقين؛ مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، ج‏2، ص205، فصل في ظلامة أهل البيت ع؛ نثر الدرّ، ج 1 ص 187 ؛ تذكرة الخواص‏، سبط بن جوزى‏، ص118، خطبة أخرى و تعرف بالشقشقية.
(49). شرح نهج البلاغة ، ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبه الله‏، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج‏1، ص189، قصة الشورى .
(50). نهج البلاغة، شريف الرضى، محمد بن حسين‏، محقق / مصحح: للصبحي صالح، ص102، ص74 و من خطبة له ع لما عزموا على بيعة عثمان .
(51). الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ج‏1، ص241، كلامه ع في الدعاء إلى نفسه و عترته .
(52). سوره ممتحنه، آیه 4.
(53). سوره احزاب، آیه 54.


منبع : سایت مکارم


این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت