ديدگاه اهل سنت نسبت به مقام حضرت علي ع چگونه ميباشد؟
اهل سنت اميرالمؤمنين علي(ع) را بعنوان خليفه چهارم قبول دارند و محبت او را لازم مي دانند (غير از ناصبي ها) و همين طور فضائل زيادي را براي آن حضرت نقل نموده اند.»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
چهارشنبه 1396/10/13 ساعت 19:10
اهل سنت اميرالمؤمنين علي(ع) را بعنوان خليفه چهارم قبول دارند و محبت او را لازم مي دانند (غير از ناصبي ها) و همين طور فضائل زيادي را براي آن حضرت نقل نموده اند.»(صحيح مسلم، باب امارت و خلافت، ج6، ص3 و ر.ك: بحوث في الملل و النحل، شيخ جعفر سبحاني، ج6، ص58-61)
امام علي(ع) از ديدگاه دانشمندان اهل سنت
احمد بن حنبل (پيشواي مذهب حنبلي)او مي گويد: آن همه فضيلتها كه براي علي بن ابي طالب بوده و نقل شده براي هيچ يك از اصحاب رسول خدا نبوده است. (المراجعات، سيد عبدالحسين شرف الدين، چاپ سوم، ص 218.)
همچنين وي از پيامبر اكرم(ص) نقل كرده كه به فاطمه(س) فرمود: «آيا راضي نمي شوي كه من تو را به كسي تزويج كنم كه اولين مسلمان است و علمش از همه بيشتر و حكمتش از همه عظيم تر است.» (مسند احمد، ج 5، ص 26؛ مجمع الزوائد، ج5، ص 101 )
محمد بن ادريس (پيشواي مذهب شافعي)
دربارۀ علي(ع) سروده اي دارد كه چنين است:
لَو اَنَّ المُرتَضَي اَبدَي مَحَلَّهُ
لَصَارَ النَّاسُ طُرّاً سُجّداً لَهُ
وَ مَاتَ الشَّافِعِي وَ لَيسَ يَدْرِي
عَلِيٌّ رَبُّهُ اَمْ رَبُّهُ الله
«هرگاه علي جايگاه و حقيقت خويش را براي مردم آشكار كند، هر آينه مردم دسته دسته در برابر او به سجده خواهند افتاد، شافعي مُرد و عاقبت نفهميد علي(ع) پروردگار است، يا الله پروردگار اوست.» (فضايل حضرت علي(ع)، والعاديات، چاپ دارالحديث، قم، ص 17.(
همچنين از سروده هاي اوست:
عَلِيٌّ حُبُّهُ جُنُّة
اِمَامُ النَّاسِ وَ الجَنَّة
وَصِيُّ المُصطَفَي حَقّاً
قَسِيمُ النَّارِ وَ الجَنَّة (ديوان شافعي، چاپ مصر، ص 32.)
«دوستي علي سپر آتش دوزخ است؛ او امام انسانها و پريان است؛ او در حقيقت جانشين مصطفي و تقسيم كننده بهشت و دوزخ است.»
همچنين امام شافعي در جاي ديگر مي گويد: به من گفتهاند رافضي شدي (از حق روي گرداندي)؛ گفتم: هرگز دين و اعتقادم رفض نيست؛ ولي بدون شك دوست مي دارم بهترين امام و بهترين هادي را. اگر معني رفض، دوستي وصيّ پيامبر (علي بن ابيطالب) است، به درستي كه من رافضي تر از همه مردم هستم. (امام علي(ع) خورشيد بيغروب، محمد ابراهيم سراج، مؤسسه انتشارات نبوي، تهران، چاپ اول، 1376 ش، ص 287.(
ابن صبّاغ مالكي (انديشمند مالكي مذهب)
وي دربارۀ فضايل امام علي(ع) مي گويد: «حكمت از گفتارش چيده مي شد و دانشهاي آشكار و نهاني به قلبش بسته بود، هميشه از سينه اش درياهاي علوم، جوشان و امواجشان خروشان بود، تا آنجا كه رسول خدا(ص) فرمود: «أَنَا مَدِينَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِيٌّ بَابُهَا؛ من شهر علمم و علي(ع) باب (در) آن است.» (امام علي(ع) از نگاه انديشمندان غير شيعه، اكبر اسدعليزاده، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، چاپ اول، 1381 ش، ص 50.)
ابن ابي الحديد (شارح نهج البلاغه و دانشمند معتزلي مذهب)
او مي گويد: «وَ مَا أَقُولُ فِي رَجُلٍ أَقَرَّ لَهُ أَعْدَاؤُهُ وَ خُصُومُهُ بِالْفَضْلِ وَ لَمْ يُمْكِنْهُمْ جَحْدُ مَنَاقِبِهِ وَ لَا كِتْمَانُ فَضَائِلِهِ؛ چه بگويم دربارۀ مردي كه دشمنانش به فضايل و مناقب وي اعتراف مي كنند و هرگز براي آنان مقدور نشد كه مناقبش را انكار نموده و فضايلش را بپوشانند!
آن گاه مي افزايد: تو خود مي داني كه بني اميّه، زمامداري اسلام را در شرق و غرب روي زمين به دست آوردند و با هر نوع حيله گري در خاموش ساختن نور او كوشيدند و هرگونه لعن و افترا را بر علي(ع) بالاي منابر ترويج نمودند، هر كس كه او را مدح و توصيف مي كرد، مورد تهديد قرار مي گرفت. هر روايتي كه فضيلت علي(ع) را بازگو مي كرد، ممنوع ساختند. حتي از نامگذاري به نام علي جلوگيري كردند. همه اين اقدامات و تلاشها جز ظهور عظمت و جلالت شخصيت علي(ع) نتيجه اي در پي نداشت... در حقيقت اين همه نابكاريهاي بني اميه مانند پوشانيدن آفتاب با كف دست بود... .
من چه بگويم دربارۀ مردي كه همۀ فضيلتها به او منتهي مي شود و هر مكتب و هر گروهي خود را به او منسوب مي نمايد. آري اوست رئيس همۀ فضيلتها (شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص16.)
من چه بگويم دربارۀ مردي كه اهل همه مذاهب غيراسلامي كه در جوامع اسلامي زندگي مي كنند، به او محبت مي ورزند و حتي فلاسفه اي كه از ملت اسلامي نيستند، او را تعظيم مي نمايند... . (همان، ص 28 و 29.)
همچنين مي نويسد: «چه بگويم در حق كسي كه از ديگران در هدايت پيشي گرفت، به خدا ايمان آورد و او را عبادت نمود، در حالي كه تمام مردم سنگ را مي پرستيدند... .» (همان، ج 3، ص 260.)
«او در عبادت، عابدترين مردم شمرده مي شد؛ نماز و روزه اش از همگان بيشتر بود و مردم نماز شب و ملازمت بر اذكار و مستحبات را از آن حضرت آموختند.» (همان، ج 1، ص 27.)
«مبادي جميع علوم به او بازمي گردد. او كسي است كه قواعد دين را مرتب و احكام شريعت را تبيين كرده است. او كسي است كه مباحث عقلي و نقلي را تقرير نموده است.» (شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص17.) آن گاه كيفيت رجوع هر يك از علوم را به امام علي(ع) توضيح مي دهد.
عبدالله بن عباس
وي كه از جمله مفسّران بزرگ مسلمان – به ويژه اهل سنّت – محسوب مي شود، علم خود و صحابه را در برابر علم علي(ع) چونان قطره اي از دريا مي داند و در مورد آن حضرت مي گويد: «آيه اي در قرآن نيست، مگر آنكه علي، مصداق بارز آن است، خداوند ياران پيامبر را در جاهاي بسياري مورد سرزنش قرار داده است، ولي دربارۀ علي(ع) جز خير و نيكي ياد نكرده است.» (امام علي در آينه عقل و قرآن، محمدجواد مغنيه، ص 125؛ علي(ع) از نگاه ديگران، جمعي از نويسندگان، دفتر نشر و پخش معارف با همكاري انتشارات امام باقر(ع)، مشهد، 1380 ش، ص 104.)
فخر رازي (دانشمند و مفسّر معروف اهل سنّت)
«هر كس در دين خود، علي بن ابي طالب را پيشواي خود قرار دهد، همانا رستگار شده است؛ زيرا پيامبر(ص) فرمود: «اللَّهُمَّ أَدِرِ الْحَقَّ مَعَ عَلِيٍّ حَيْثُ دَار؛ (تفسير الكبير، محمد بن عمر فخر الرازي، چاپ مصر، قاهره، 1357 ق، ج 1، ص 111.) خداوندا! علي هرگونه باشد، حق را بر محور وجودش بچرخان.»
خوارزمي (اديب و خطيب مشهور اهل سنّت)
آيا چون ابوتراب، جوانمردي هست؟ آيا چون او پيشواي پاك سرشتي روي زمين وجود دارد؟ چشم مرا هر گاه درد فراگيرد، توتيايش خاكي است كه پاي او بدان رسيده باشد. علي همان است كه شبانگاه در محراب از دل مي خروشيد و مي گريست و روز با چهره اي خندان در گرد و غبار ميدان جنگ فرو مي رفت.
او از زرد و سرخ بيت المال مسلمين بهره اي نمي گرفت. او همان شكننده بتها بود؛ هنگامي كه بر دوش پيامبر پا نهاد. گويا همه مردم بسان پوستند و مغز، مولاي ما علي است... .» (الغدير، ج 4، ص 397.)
زمخشري (اديب و دانشمند اهل سنّت)
وي دربارۀ شخصيت امام علي(ع) مي گويد: من چه بگويم دربارۀ مردي كه فضايل او را دشمنانش از راه كينه جويي و حسد انكار كردند و دوستانش از بيم جان، باز از اين ميان آن قدر فضيلتهاي وي انتشار يافته كه شرق و غرب عالم را فراگرفته است. (داستان غدير، جمعي از دبيران، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1362 ش، ص 284.)
همچنين اين انديشمند اهل سنت ضمن نقل حديث قدسي: «مَنْ اَحَبَّ عَلِيّاً أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ عَصَانِي وَ مَنْ أَبْغَضَ عَلِيّاً أُدْخِلُهُ النَّارَ وَ إِنْ أَطَاعَنِي؛ (امام علي(ع) خورشيد بيغروب، محمد ابراهيم سراج، مؤسسه انتشارات نبوي، تهران، چاپ اول، 1376 ش، ص 270.) يعني خداوند فرمود: هر كس علي را دوست بدارد، او را وارد بهشت مي كنم، هر چند مرا نافرماني كند و هر كس علي را دشمن بدارد، او را به آتش جهنم درآورم، ولو اينكه مرا اطاعت كرده باشد.»
نكته شايان توجه اينكه دوستي و ولايت آن امام همام سبب كمال ايمان است و با كمال ايمان، معصيت در فرعي از فروع، زيانبخش نيست؛ ولي با فقدان ولايت و محبت آن حضرت ايمان ناقص است؛ از اينرو فاقد آن، مستحق آتش جهنم خواهد بود.
جاحظ (اديب، سخندان و سخن شناس معروف)
وي مي گويد: «عَلِيِّ ابْنِ اَبِيطَالِب كَرَّمَ الله وَجْهَهُ، پس از رسول خدا از همگان فصيح تر، دانشمندتر و زاهدتر و در رابطه با حق سخت گير است و پس از پيامبر(ص)، امام خطباي عرب به طور مطلق به شمار مي رود.» (در آستانه آفتاب، عبدالرحمن رضايي، دانشگاه علوم رضوي، مشهد، 1380 ش، ص16.)
اين انديشمند اهل سنت مي گويد: «سخن گفتن دربارۀ علي(ع) ممكن نيست. اگر قرار است حق علي ادا شود گويند غلوّ است و اگر حق او ادا نشود دربارۀ علي(ع) ظلم است.» (چهارده معصوم ، آيت الله حسين مظاهري، ص 41.)
بيهقي (دانشمند نامي اهل سنت)
وي دربارة فضايل امام علي(ع) چنين روايت نموده كه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «مَن اَحَبَّ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ(ع) فِي عِلْمِهِ وَ إِلَى نُوحٍ(ع) فِي تَقْوَاهُ وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ(ع) فِي حِلْمِهِ وَ إِلَى مُوسَى(ع) فِي هَيْبَتِهِ وَ إِلَى عِيسَى(ع) فِي عِبَادَتِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ(ع)؛ (امالي، شيخ طوسي، دار الثقافة، قم، 1416، مجلس 14، ص 416؛ ر.ك: ارشاد القلوب، ديلمي، انتشارات شريف رضي، 1412 ق، ج 2، ص 363.) هر كس دوست دارد به علم و دانش آدم(ع) بنگرد و مقام تقوا و خود نگهداري نوح(ع) را [مشاهده نمايد] و بردباري حضرت ابراهيم(ع) را [نظاره كند] و به عبادت موسي(ع) [پي ببرد]، بايد به علي بن ابي طالب نظر بيندازد.»
اين روايت بيانگر اين حقيقت است كه حضرت علي(ع) جامع صفات پيغمبران اولوالعزم است. از اين رو، در روايت طولاني ديگري از «صعصعۀ بن صوحان» آمده است كه خود حضرت نيز به اين حقيقت اشاره نموده است:
«اگر چه تمجيد و تجليل از خويشتن زشت است، ولي از باب اظهار نعمت الهي ميگويم كه من بر موسي، عيسي، ابراهيم، آدم، نوح، سليمان و ... برتري دارم.» (انوار النعمانية، سيد نعمت الله جزائري، شركت چاپ تبريز، ج 1، ص 27.)
شيخ محمد عبده (وي از بزرگترين روحانيون دانشمند اهل سنت، مفتي اسبق مصر، مصلح بزرگ و معاصر سيد جمال الدين اسد آبادي بود.)
وي ميگويد: در هنگام مطالعه نهج البلاغه، گاهي يك عقل نوراني را ميديدم كه شباهتي به مخلوق جسماني نداشت، اين عقل نوراني از گروه ارواح و مجردات جدا شده و به روح انساني پيوسته و آن روح انساني را از لباسهاي طبيعت تجريد نموده و تا ملكوت اعلا بالا برده و به عالم شهود و ديدار روشنترين انوار نائل ساخته است و با اين وصف شگفتانگيز، پس از رهايي از عوارض طبيعت در عالم قدس آرميده است.
لحظات ديگري صداي گوينده حكمت را ميشنيدم كه واقعيات صحيح را به پيشوايان و زمامداران گوشزد ميكرد و موقعيتهاي ترديدآميز را به آنان نشان ميداد و از لغزشهاي اضطرابآور بر حذرشان ميداشت و آنان را به دقايق سياست و طرق كياست راهنمايي ميكرد و به مقام واقعي رياست آشنا ميساخت و به عظمت تدبير و سرنوشت شايسته بالا ميبرد. (شرح نهج البلاغه، شيخ محمد عبده مقدمه، ص 7 و 10.)
وي در مقدمه شرح نهج البلاغه مينويسد: «در همه مردم عرب زبان، يك نفر نيست مگر اينكه معتقد است سخن علي(ع) بعد از قرآن و كلام نبوي، شريفترين، بليغترين، پرمعنيترين و جامعترين سخنان است.» (سيري در نهج البلاغه، استاد مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، تهران، 1373 ش، چاپ دهم، ص 17 – 18.)
عبدالفتّاح عبدالمقصود (نويسنده و دانشمند مشهور مصري)
او مينويسد: من همواره اخلاق و موهبتهاي الهي و آنچه را كه تشكيل دهنده شخصيت است، مقياس شناخت عظمت انساني قرار ميدهم؛ از اينرو بعد از پيامبر(ص) كسي را نديدهام كه شايسته باشد پس از او قرار گيرد يا بتواند در رديفش بيايد جز پدر فرزندان پاك و برگزيدة پيامبر؛ يعني «علي بن ابي طالب»، و من در اين سخن به طرفداري از تشيّع وارد نشدهام، بلكه اين رأيي است كه حقايق تاريخ گوياي آن است.
امام، برترين مردي است كه مادرِ روزگار تا پايان عمر خود چون او نزايد، و اوست كه هرگاه هدايتطلبان به جستجوي اخبار و گفتارش برآيند، از هر خبري براي آنان شعاعي ميدرخشد. آري او مجسمهاي از كمال است كه در قالب بشريت ريخته است. (جلوه ولايت، عذرا انصاري، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، قم، 1376 ش، چاپ اول، ص 304.)
دوستي علي سپر آتش دوزخ است؛ او امام انسانها و پريان است؛ او در حقيقت جانشين مصطفي و تقسيم كننده بهشت و دوزخ است
امام علي(ع) از ديدگاه برخي از مخالفانش
معاوية بن ابي سفيانمعاويه از بزرگ ترين دشمنان امام علي(ع) است و پيوسته در كنار پدرش (ابوسفيان) با مسلمانان جنگيده و سرانجام در «فتح مكّه» كه سال هشتم هجرت بود، به ناچار «اسلام» را پذيرفت، ولي در باطن «كفر» خود را حفظ نمود. (شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 15، ص 114 و 174.)
مخالفتهاي آشكار و پنهان معاويه و عمّال وي و طغيانهاي بيحدّ و حساب آنان در برابر امام علي(ع) به گونهاي است كه خاص و عام به آن اعتراف ميكند و كسي نيست كه اين واقعيت را انكار نمايد. دشمني معاويه نسبت به امام علي(ع) از حدّ فزون است، تا آنجا كه دشمنيهاي او نسبت به امام علي(ع) و يارانش در مقايسه با عداوتها و ظلمهاي پدرش ابوسفيان نسبت به پيامبر اكرم(ص) و مسلمانان بيشتر بوده است.
مگر «معاويه» و دار و دستهاش هشتاد سال بر ضدّ امام علي(ع) قيام نكردند؟ مگر آنان در منابر رسمي و نماز جمعهها بر سبّ و ناسزاگويي مولا علي(ع) بسيج نشدند؟
مگر سرمايهها و درهم و دنانير «بني اميه» براي نابود كردن فضايل و مناقب اميرالمؤمنين(ع) به كار گرفته نشد؟
مگر معاويه نبود كه در مقابل امام علي(ع) صف آرايي كرده و جنگيد و سرانجام، مسلمانان را نيز فريب داد و با حيله و نيرنگ به مسند خلافت نشست و مردم را از حكومت صالحان محروم گردانيد؟
سخن كوتاه اينكه: با تمام تلاشهاي پليد، بسيج دولتي و مزدور كردن مبلّغان خودفروش و ... سرانجام نتوانستند بر مراد خويش نائل آيند، بلكه گاه و بي گاه خود نيز مجبور ميشدند لب به اعتراف گشوده و فضايل مولي الموحّدين علي(ع) را بازگو كنند؛ زيرا حقيقت سرانجام پيروز است.
با مراجعه و مطالعه در منابع اصيل شيعه و سني، درمييابيم كه حتي دشمنان درجه يك آن امام همام در مواضع متعدد در مورد عظمت شخصيت، كمال و فضايل آن حضرت سخنها گفتهاند؛ از معاويه اعترافات مهم و قابل توجهي در مورد عظمت شخصيت و فضايل مولي الموحدين علي(ع) نقل شده است.
در اينجا به اختصار و از باب نمونه به ذكر برخي از اعترافات معاويه، طرفداران، عمّال و كارگزاران وي و برخي ديگر از مخالفان آن حضرت ميپردازيم.
معاويه در نامهاي به امام علي(ع) نوشت: «به جانم سوگند كه من منكر فضايل اسلامي و خويشاوندي تو با رسول خدا(ص) نيستم.»
همچنين معاويه به ابوهريره گفت: «گمان نميكنم كه من براي زمامداري، از علي شايستهتر باشم.» (امام علي(ص) خورشيد بيغروب، محمد ابراهيم سراج، ص 345.)
روزي معاويه به وزير و مشاورش (عمرو بن عاص) گفت: «به خدا سوگند من حتماً ميدانم كه اگر علي(ع) را بكشم، مستحق آتش دوزخ خواهم شد و چنانچه او مرا در اين جنگ (صفين) بكشد، باز هم من در آتش خواهم بود! عمرو بن عاص پرسيد: پس چرا با علي ميجنگي؟ معاويه گفت: «پادشاهي نازا است!( بحار الانوار، علامه مجلسي، ج 33، ص 50)
منبع : پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت