بزغاله ترسو
بزغاله تشنه بود. رفت كنار رودخانه تا آب بخورد. خم شد و عكس خودش را توى آب تماشا كرد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
يکشنبه 1395/06/07
بزغاله ترسو
بزغاله تشنه بود. رفت كنار رودخانه تا آب بخورد. خم شد و عكس خودش را توى آب تماشا كرد.دید كه دوتا قُلمبه ی كوچك روى سرش درآمده .
خیلى ناراحت شد. رفت و یك گوشه نشست و غصّه خورد. مادرش دید كه او بازى نمی کند. علف نمی خورد.
مَع مَع نمی کند. فكر كرد كه مریض شده. آمد كنارش و گفت: « بگذار ببینم تب دارى یا نه؟ » مامان بزى گفت: «صبر كن.شاخ هاى تو هم بلند و تیز می شود .» بزغاله خیلى خو شحال شد. پرید و دوید و به كنار رودخانه رفت. می خواست یك بار دیگر عكس خودش را در آب ببیند.
koodak@tebyan.com نویسنده: افسانه موسوی گرمارودی
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت