چرا از مرگ می ترسیم؟!!
چرا از مرگ می ترسیم؟!!
علل فراوانی در باره، اینکه چرا بعضی از مرگ می ترسند؟ نقل شده است. یکی از آن علل عدم آشنائی و ندانستن حقیقت مرگ است یعنی جهل نسبت به ماهیت مرگ و اینکه نمی دانند مرگ چیست و به همین دلیل از آن می ترسند. به جهت مجال اندک نوشتار، تنها همین یک مورد را بررسی کرده و دلایل دیگر را به فرصت دیگری می سپاریم.
دوست نداریم
یکی از علل کراهت مرگ و نگرانی از مرگ، جهل نسبت به ماهیت مرگ است. چون ما حقیقت مرگ را نمی شناسیم و نمی دانیم که مرگ چیست و چکار می کند؟ به همین دلیل از آن نگرانیم.
از امام جواد(علیه السلام) سوال کردند که چرا بعضی از مسلمان ها مرگ را دوست ندارند و از آن ناراحت می شوند ؟ امام فرمود: "لأنهم جهلوه نکرهوه" چون مرگ و حقیقت آن را نمی شناسند از آن می ترسند. اگر می شناختند که جزء اولیاء خدا بودند و حتماً دوستش می داشتند و نه تنها از آن نمی ترسیدند و نگران نبودند و ناخوش نداشتند بلکه دوستش می داشتند و می دانستند که آخرت، خیلی از دنیا برای آنها بهتر است.
جهت دوم این است که گاهی انسان ها کل عمرشان را به دنیا توجه کردند. دنیا را آباد کردند و آخرت را فراموش کردند.
سپس امام فرمود که: ای بنده خدا می دانی که چرا بچه و انسان مجنون از دارویی که شفابخش و پاک کننده بدن از بیماری هاست، دارویی که همه دردها را از بدن خارج می کند کراهت دارد و بدش می آید؟ گفت: برای این که نمی داند این دارو چقدر برایش مفید است. امام فرمود: به حق همان کسی که پیغمبر را به حق به نبوت مبعوث فرمود اگر کسی واقعاً آماده مرگ باشد و به حق، آمادگی و استعداد مرگ را داشته باشد، آن وقت خواهد دید که مرگ برایش سودمندتر از هر دوائی و هر بیماریی است، البته اگر این آمادگی را داشته باشد.
اگر اینها می دانستند که مرگ آنها را از سختی ها به نعمت ها منتقل می کند حتماً تقاضای مرگ می کردند و بیشتر از هر چیزی که انسان تقاضا می کند، تقاضای مرگ می کردند آن چنان که یک عاقل تقاضای دارو می کند برای از بین رفتن آفات و امراض از بدنش.
روایت دیگری از امام جواد(علیه السلام) نقل شده که حضرت به عیادت بیماری که در حال احتضار بود رفتند، در حالی که آن بیمار از مرگ خیلی می ترسید و در حال جزع و فزع بود و گریه می کرد. امام به او فرمود که می دانی چرا از مرگ می ترسی؟ برای اینکه مرگ و حقیقت مرگ را نمی شناسی و نسبت به حقیقت مرگ جهل داری. بعد فرمود: آیا شده که یک وقت بدنت دچار بیماری پوستی شده و کثیف شده باشد و آلودگی آن، چنان شدید شده باشد که بیماری پوستی پیدا کرده باشی و چرک و کثافت بدن و لباست را کاملاً گرفته باشد، سپس نیاز به استحمام و آب داشته باشی تا این چرک ها را از بین ببرد و لباس هایت تمیز بشود و این غده های چرکین هم پاک شده و از بین برود چه حالی داشتی وقتی این کار را می کردی؟ گفت: یابن رسول الله چنین حالی برایم اتفاق افتاده، خیلی هم خوشحال شدم و پس از آن راحت شدم.
امام فرمود مرگ همان حمام است. آخرین چیزهایی که از گناه و کثافات بر بدن باقی مانده، مرگ همه آنها را پاک می کند و شخص را وارد عالم بعدی می کند.
پس اولین عامل ترس از مرگ جهل نسبت به ماهیت مرگ است.
چرا عده ای از مرگ نمی ترسند؟
علت اینکه برخی می گویند از مردن نمی ترسم چیست؟ آیا جهل و نادانی است یا چیز دیگری است؟
عدم ترس از مرگ از چند حال خارج نیست یا به خاطر این است که شخص استعداد مرگ پیدا کرده و آماده رفتن است و مشکلی هم ندارد.
امام علی(علیه السلام) فرمود: اگر شما استعداد مرگ پیدا کنید دیگر باک ندارید که شما سراغ مرگ بروید یا مرگ به سراغ شما بیاید، سپس فرمود: به خدا قسم فرزند ابیطالب برایش فرقی نمی کند که مرگ بر او واقع بشود یا او بر مرگ واقع بشود چرا که استعداد رفتن را پیدا کرده است.
اگر ایشان به خاطر اینکه استعداد مرگ پیدا کرده و آخرت خود را آباد کرده و به دنیا نپرداخته، از مرگ نگران نیست، خیلی خوب است و حق هم همان است و نباید نگران باشد و بترسد.
هیچ عاقلی ناراحت و نگران نیست که از خرابه به آبادانی برود. اگر ایشان دلبسته به دنیا نیست و مالی ندارد یا اگر مال هم دارد به خاطر عدم دلبستگیش به دنیا علاقه ای به آن ندارد و از مرگ نگران نیست، کار بسیار خوبی است. اگر ایشان واقعاً ماهیت مرگ را شناخته و به حقیقت مرگ پی برده و می بیند که نه تنها مرگ چیز بدی نیست، بلکه انسان را از یک زندگی بد به یک زندگی خوب منتقل می کند.
بنا بر این اگر عدم نگرانی از مرگ به خاطر این است که گناهی ندارد و انسان خوبی است که خوب است اما اگر نه، نمی داند مرگ یعنی چه؟ سکرات موت چیست و انسان با مرگ کجا می رود؟ باید آگاه شود، چرا که حقیقت این است که انسان باید بترسد، زیرا بزرگان می ترسیدند.
امیرالمومنین(علیه السلام) با همه عظمتش مرتب می فرمود: ای فرشتگان الهی با من مرافقت داشته باشید و به تعبیر روایات نگران بودند.
امام حسن(علیه السلام) می فرمود که من علّت ناراحتیم دو چیز است: یکی از دست دادن دوستان و یکی هم جدا شدن از دوستان است که من را ناراحت می کند.
واقع این است که اگر انسان بتواند به گردنه های خطرناک که همین مرگ است، عالم شود و نترسد خوب است. اما واقعاً اگر انسان بداند قرار است کجا وارد شود و کجا می خواهد برود، می ترسد.
حدیث نورانی از امام موسی بن جعفر(علیه السلام) نقل شده که کنار قبری که آماده کرده بودند کسی را دفن کنند حضرت حضور پیدا کرد و فرمود: "إنّ شیئاً هذا آخره لحقیق ان یزهد فی اوله" دنیایی که آخرش این است سزاوار است که انسان از همان اول به آن دل نبندد و بعد فرمود: "إنّ شیئاً هذا أوله تحقیق ان یخاف من آخره" آن چیزی که اولش این است سزاوار است که انسان از آخرش بترسد.
بنابراین، این که ما بدانیم و نترسیم بسیار بعید است.
خلاصه سخن
بسیاری از مردم از مرگ می ترسند. برای ترس از مرگ دلایل متعددی وجود دارد. علتی که در اینجا بررسی شد جهل از کیفیت و ماهیت مرگ است.
دکتر مریم جعفری- مدرس دانشگاه
بخش اعتقادات شیعه تبیان
منبع: پاسخ به سوالات اعتقادی استاد محمدی، موجود در سایت رادیو معارف
مطالب مرتبط: