با زائر / شکرانه
با زائر / شكرانه
تعدادشان زیاد است. پشت سرهم و گاهی با كمی فاصله دنبال هم میروند و گاهی جوان ترهایشان میروند سراغ مسنترها و اگر كمكی خواسته باشند دریغ نمیكنند. چند مرد جوان با پرچمهای بزرگ رنگی كه دردست دارند كاروان را راهنمایی میكنند و تا جایی كه بتوانند حواسشان به ماشینها و افراد كاروان است تا درخیابان ترافیك درست نشود.
بیآنكه خواسته باشم، همراهشان میشوم و با آنهاقدم برمیدارم. لحظهای بعد حرم و گلدستهها از دورنمایان میشود. هركدامشان با كمی مكث میایستند و دست بر سینه، سلام میدهند خدمت آقا. خم میشوم وبا آرامش سلام میدهم.صدای گریهی بعضیهاشان كه بلند میشود، نگاهم را به خود جلب میكنند. با كنار دستیام سرصحبت را بازمیكنم. اسمش سمیه احمدی است و 21 سال دارد.
وقتی میپرسم از كجا به مشهد آمده است میگوید: روستای بازحیدر، نزدیكیهای نیشابور. از چندوقت قبل قرار بود مردم روستا برای ایام میلاد حضرت معصومه (س) و امامرضا (ع) به مشهد بیایند، من و مادرم هم ثبت نام كردیم و دیروز حركت كردیم و امروز برای اولین بار است كه برای زیارت به حرم میآییم.
- تا چه روزی در مشهد میمانید؟
تا روز بعد از ولادت امامرضا (ع) در مشهد هستیم.
- چه حسی داری؟
با خوشحالی به او تبریك میگویم و به سراغ خانم دیگری میروم كه بچهی كوچكی را در آغوش دارد.
خانم مهدوی به همراه خانوادهاش با این كاروان همراه شده است و میگوید: امسال سومین سالی است كه بااین كاروان به مشهد میآیم و هربار برای ادای نذر هر سالهام با خانواده این مسیر را به مشهد میآیم.
دربارهی نذرش كه سوأل میكنم، میگوید: چندسال قبل با همسرم به مشهد میآمدیم كه در راه تصادف سختی كردیم و به بیمارستان مشهد منتقل شدیم. من و همسرم بعد از چند روز حالمان بهتر شد ولی پسر اولم كه آن موقع 8 سال داشت، پس از ضربهای كه به سرش وارد شده بود به كما رفت. تمام امیدمان را از دست داده بودیم. همان موقع به حرم آمدیم و نذر كردیم كه اگر پسرمان از كما خارج شد و سلامت خود را بدست آورد، هرسال به مشهد بیاییم. و امروز 3 سال از آن روزها میگذرد و من و خانوادهام به شكرانه سلامت پسرمان در مشهد هستیم.
بخش حریم رضوی