نسخ قرآن به وسیله حدیث ممکن است؟
نسخ قرآن به وسیله حدیث ممکن است؟
بنا به اخبار و احادیث، مراتب مردم در دین متفاوت است و ایمان ده درجه دارد و هر درجه هم ده جزء. بعضی از مردم فقط یك یا چند جزء (بخش) از درجهی ایمان را دارند و برخی هم واجد یك درجه یا دو درجه یا بین آندو و كمتر و بیشتر از آن، نسبت به ایمان كامل هستند. بر این اساس، تحمل هر كسی متناسب با ایمانی است كه دارد و تحمیل احكام صاحبان درجات بالاتر به پایین تر از آنها موجب هلاكت ایشان میشود. پس اگر كسی به مراتب مردم و اختلاف احوال و درجات ایمانی ایشان بصیرت نداشته باشد و براساس باور خودش حكمی بكند، باعث ایجاد اختلاف میشود و اگر حكم خود را صحیح بداند، چون حكمش ناشی از رای و انانیت اوست و نه براساس حكم خدا و بصیرت الهی، لذا به منزلهی حكم طاغوت است. اما كسی كه به مراتب و درجات مردم و به احكام و به كیفیت تعلق احكام به مردم براساس مراتب ایمانشان بصیر و آگاه باشد، حكم نمیكند جز از آنچه كه خدا در مورد چگونگی تعلق احكام به مردم، به او نشان داده است و حكم او، از قیاس و رای و نفس خودش نیست و در نتیجه در حكمش اختلاف راه ندارد، یعنی حكمش واقعی و حقیقی بوده و جوازی برای ارائه حكم مخالف آن حكم وجود ندارد و چون مراتب و درجات ایمانی مردم غیرمتناهی است، لذا احكام نیز غیرمتناهی میباشند و حتی ممكن است برای یك شخص در احوال مختلفی كه پیش میآید، احكام گوناگونی صدق كنند و اختلاف اخبار مربوط به احكام، ققط به خاطر تقیه یا اختلاط اكاذیب و غلطها به حكم اصلی نیست، بلكه بیشتر علت اختلاف این اخبار، اختلاف احوال مردم است و اگر در مذهبی اختلاف اخبار در یك مساله نسبت به اشخاص متعدد نباشد، شایسته است كه آن مذهب ترك شود و انعطاف ناپذیری آن، سبب خروج مردم از مذهب میشد. پس این لحاظ نمودن درجات و اختلاف احكام و ناسخ و منسوخ، لازمهی قدرت و سلطنت مطلق و حكمت و علم خدا و مقتضای ربوبیت او نسبت به جهانیان است، چه در ارسال رسل و انزال كتب و تشریع احكام و نسخ و تبدیل شرایع و غیره.
نكتهی مهم دیگر اینست كه نسخ و ا نساء آیات الهی بگونهای است كه بندگان خدا را در منزلت عبودیت حفظ كند یا ارتقاء دهد( شاید مفهوم ثلیت یا خیریت نیز همین باشد) نه این كه باعث آزادی و رها شدگی آنها از قیود تكالیف شرعی و عبودیت گردد. لذا هر چه كه برای بندگان زیانبار باشد، همواره حرام خواهد ماند و هر چه كه سودمند باشد، حلال و مباح میماند. مثلاً آنچه كه بنابه تورات حرام بوده در اسلام نیز حرام تلقی شد، اما آنچه را كه حضرت یعقوب(ع) به دلایلی با عهد كردن بر خود حرام ساخته بود و یهودیان هم آن را حرام تلقی میكردند، قرآن كریم بر آنها حلال فرمود. به تعبیر دیگر، هر آیه و نشانهای دلیل راه است بر یك حقیقت و مدلول. معنای «حقّ» نیز امر ثابت است و حقایق از جمله رضا و سخط الهی و صفات و اسماء او تبارك و تعالی و منازل و حقایق آخرت، ثابت و حقّند و تغییر و تبدیل نمیپذیرند. سعادت بشر نیز مفهوماً و مصداقاً یكی است كه توسط انبیای خدا علیهم السلام معرفی میشود. آیات الهی هم به عنوان طریقهای برای آشكارسازی حقایق و راهنمایی برای وصول به آنها نازل میشوند و پیداست با تغییر مقتضیات زمان و احوال و فرهنگ مردم، آیات الهی نسخ و تبدیل میشوند تا از راه مناسب با مقتضیات و احوال جدید، آن حقایق ثابت معلومتر یا بیشتر قابل دسترس بشوند. درست مثل گنجی یا هدفی كه در نقطه ی ثابتی وجود دارد و راههای مختلفی برای رسیدن به آن پیشنهاد میشود كه بنا به متقضای زمان از نظر جاده ای، آبی، ریلی، هوایی بودن متفاوتند، ولی همه به همان نقطه منتهی میشوند و در همه آنها نیز ویژگیهای ثابتی مثل لزوم هوشیاری در برابر خطرات احتمالی وجود دارد. پس دقت كنید كه آیا حقایق و اهدافی كه امثال باب و بهاء ترسیم و تعریف میكنند، همان است كه در اسلام آمده است؟ اگر آن نیست دلیل دیگر بر كذب دعاوی ایشان یافتهاید. در واقع میتوان گفت كه ریشهی اختلاف علمای شیعه با آنها نیز عقاید و اهداف متفاوت طرفین بود و نمیتوان گفت عقیده و هدف هر دو طرف متعارض، صحیح و واقعی (منطبق بر واقعیت عالم هستی) بود، بلكه یكی صحیح و دیگری غلط بود و قابل جمع نبودند. اگر حسینعلی نوری این را میفهمید، به آقا نجفی نامه نمینوشت و در او طمع نمیكرد.
نكته مهم دیگر این است كه به دلیل حجیت مطلق قرآن كریم، نسخ آیهای از قرآن باید فقط به وسیلهی آیهی دیگری از خود قرآن صورت گیرد. زیرا باطل از جلو و پشت (آینده و گذشته) در قرآن راه نمییابد و خداوند تعهد فرموده كه آنرا حفظ كند و پیداست كه حفاظت از نسخ و ازاله و ابطال، مهمتر از حفاظت از تحریف است. لذا نسخ قرآن به وسیلهی سنت ممكن نیست و از همین رو، هر فعل و قول و تقریر پیامبر(ص) و اهل البیت(ع) كه معارض و ضد قرآن نباشد، برای همه حجت شرعی است. اما اگر معارض و ضد آن باشد، مردود است. دلیل دیگر هم این است كه سنت نه بهتر از قرآن است و نه مثل آن، پس نمیتواند ناسخ قرآن باشد. همچنین این كه در آیه106 سورهی مباركهی بقره فوراً پس از اعلام نسخ و انساء (به معنی واداشتن به ترك حفظ یا ترك عمل یا تاخیر اندازی) آیات، به قدرت مطلقهی الهی بر همه چیز تصریح میفرماید، نشان میدهد كه نسخ آیات فقط باید توسط خود خداوند قادر متعال صورت گیرد. هرچند به استناد آیه3 از سوره ی مباركه نجم و اعتقاد به عصمت و علم لدنّی پیامبر اكرم(ص) نسخ حكم قرآنی توسط سنت قطعی مقدس آن حضرت هم بعید از ذهن نیست.
روزنامه كیهان، شماره 20098 به تاریخ 26/9/90، صفحه 8
شبکه تخصصی قرآن تبیان