عبدالمطّلب، بنیانگذار سنت های پسندیده
عبدالمطّلب، بنیانگذار سنت های پسندیده
عبدالمطلّب فرزند هاشم، پدربزرگ رسول خاتم، محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله بود. نام او شیبه (1)، کنیهاش ابوالحارث (2)، و مادرش سلمی بنت عمر از قبیله خزرج بود. عبدالمطلّب در بین مردم به «فیاض» (بخشنده) شهرت داشت.
او بخشی از کودکی خود را در قبیله مادرش در شهر مدینه سپری کرد و پس از آن توسط مطلّب، عموی خود، بر اساس سفارش هاشم به مکه بازگردانده شد. هاشم در هنگام مرگش به مطلّب گفته بود: « پسرت، شیبه، را دریاب.»
و چون مطلّب او را سرپرستی می کرد، و مردم او را غلام مطلّب میدانستند، «عبدالمطلّب» نامیده شد.
پس از مطلّب، عبدالمطلّب مهمانداری از حاجیان کعبه را به عهده گرفت و برای سهولت در آبرسانی به حاجیان، چاه زمزم را، به کمک پسر بزرگش، حارث، بازسازی کرد. هنگام کندن چاه، دو مجسمه آهوی زرین و چند شمشیر به دست آمد که به حکم قرعه، دو شمشیر به عبدالمطلّب رسید و دو آهو از آن ِکعبه شد.
عبدالمطلّب از دو شمشیرش دری برای کعبه ساخت و دو آهو را بر آن نصب کرد.
پایه گذاری سنت های حسنه
عبدالمطلّب از پرستش بت ها بر كنار بود و همانند دیگر اجداد پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم از آیین توحید و دین حضرت ابراهیم علیه السلام پیروی میکرد و از شرک بیزاری میجست.
او سنت هائى بنیان نهاد كه بیشتر آن ها در قرآن نازل گشت و در سنت رسول خدا ی الله علیه و آله و سلم پذیرفته گشت و آنها عبارتست از:
وفاى به نذر، پرداخت صد شتر در دیه ، حرمت نكاح محارم ، تقبیح در آمدن به خانه ها از پشت آن ها ، بریدن دست دزد ، نهى از زنده به گور كردن دختران، مباهله، حرمت مى گسارى، حرمت زنا، حد زدن زناكار، قرعه زدن، پذیرائى از میهمان و اینكه نباید هزینه حج را جز از اموال پاكیزه خود بپردازند، بزرگ داشتن ماه هاى حرام، تبعید كردن زنان مشهور زناكار ، خمس دادن از گنج ها ، سقایت حاجیان، و هر طوافى را هفت شوط قرار دادن، و این كه نباید هیچكس برهنه پیرامون كعبه طواف نماید.
کعبه نیز پروردگاری دارد
زمانی که ابرهه، پادشاه یمن، برای انهدام کعبه به مکه لشگر کشید، عبدالمطلّب به عنوان بزرگ قریش به دیدار او رفت اما فقط از او خواست دویست شتری را که از او غارت شده بود، بازگرداند. ابرهه گفت: « چرا به این خواسته کوچک اکتفا میکنی، در حالی که من برای خراب کردن کعبه آمده ام.»
عبدالمطلّب گفت: « من صاحب شتران قریش هستم و کعبه، پروردگاری دارد که خود، از آن نگاهبانی می کند.»
عبدالمطلّب اولین کسی بود که در ماه رمضان به کوه حراء میرفت و در تنهایی به عبادت میپرداخت.
او نذر کرده بود چنانچه خداوند ده پسر به او عطا کند، به شکرانه آن، یکی از آنها را برای خدا در پیشگاه کعبه قربانی کند، و سالها بعد، قرعه به نام عبدالله، دهمین پسر او و پدر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم، افتاد، ولی با فشار مردم و سران قریش، عبدالمطلّب ناچار شد راه حلی برای این مشکل بیابد و سرانجام به جای عبدالله، صد شتر قربانی کرد.
او ده پسر به نام های عبدالله، عباس، حمزه، ابوطالب، زبیر، حارث، حجل، مقوم، ضرار، ابولهب داشت و شش دختر به نامهای صفیه، ام حکیم، عاتکه، امیمه ،أروی و بره.
پس از مرگ عبدالله، سرپرستی پیامبر اکرم به عهده عبدالمطلّب قرار گرفت. وی محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را بسیار گرامی میداشت و او را فرزند خود می خواند.
رویایی شگفت انگیز
ابوطالب روایت می کند كه عبدالمطلّب گفت:
شبى از شبها در حجر اسماعیل خوابیده بودم، ناگاه خواب عجیب و غریبى دیدم، برخاستم. در راه یكى از كاهنان مرا دید كه مىلرزم چون آثار تغییر در من مشاهده كرد گفت: چه شده كه بزرگ عرب چنین رنگش تغییر كرده؟ آیا حادثهاى از حوادث روزگار روى داده است؟
گفتم: بله امشب در حجر اسماعیل خوابیده بودم در خواب دیدم كه درختى از پشت من روئیده شد؛ چنان آن درخت بلند گردید كه سرش به آسمان و شاخههایش مشرق و مغرب را گرفته، نورى از آن درخت ساطع گردید كه هفتاد برابر نور خورشید بود، و عرب و عجم را دیدم كه براى آن درخت سجده مىكردند، پیوسته عظمت و نور آن درخت بیشتر مىشد اما گروهى از قریش خواستند آن درخت را قطع كنند، چون نزدیك مىرفتند جوانى كه از همه نیكوتر و پاكیزهتر بود آنها را مىگرفت و پشتهایشان را مىشكست و چشمهایشان را مىكند. پس دست بلند كردم كه شاخهاى از شاخههاى آن را بگیرم آن جوان مرا صدا زد و گفت: تو را از ما بهرهاى نیست، گفتم: درخت از من است و من از آن بهرهاى ندارم؟ گفت بهرهاش از آن گروهى است كه به آن آویختهاند، پس هراسان از خواب بیدار شدم .
چون كاهن این خواب را شنید رنگش متغیر شد و گفت: اگر راست بگویى از صلب تو فرزندى بوجود خواهد آمد كه مالك مشرق و مغرب گردد و پیامبر مىشود.
پس عبدالمطلّب گفت: اى ابوطالب سعى كن آن جوانی كه در خواب یارى او میکرد؛ تو باشى .
ابوطالب پیوسته بعد از فوت ایشان آن خواب را ذكر مىكرد و مىگفت: والله آن درخت ابوالقاسم امین است .
البته مرحوم مجلسى(ره) مىفرماید: ظاهرش آن است كه آن جوان تعبیرش امیرالمومنین است.
سرانجام هنگامی که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هشت ساله بود، عبدالمطلّب در صد و بیست سالگی از دنیا رفت.
پی نوشت:
1) چون در سر او موهای سپید دیده می شد، او را شیبه (سپیدمو) می نامیدند.
2) حارث بزرگترین پسر عبدالمطّلب بود.
فرآوری: ابوالفضل صالح صدر بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منابع:
بحارالانوار، ج15، صص 119 و 127 و 144 .
السیرةالنبویه، ج1، ص 150-155-160-113-178 .
فروغ ابدیت، ج1، ص117 .
اسدالغابه، ج1، ص22 .
تاریخ الطبری، ج1، ص 501-503 .
ترجمه تاریخ یعقوبى، ج 1، ص 363.
الکامل، ج1، ص456 .
كمال الدین، ص 173.
امالى صدوق، ص216.
جلاء العیون، ص 66.
برگرفته شده از:
دانشنامه رشد.
گاهشمار تاریخ ایران و جهان.
قصص الرسول، قاسم میرخلفزاده.