سلمان در ماجراى بيعت
سلمان در ماجراى بیعت
در بحران پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله و امامت امام على علیه السلام، سلمان فارسى نقش میاندارى اصحاب را به عهده داشته، در مراحل مختلف بر اساس اطاعت و موافقت امام على علیه السلام اقدامهاى مهمى را انجام داده، كه بصورت گذرا مورد بررسی قرار می گیرد.
ماجرا از زبان او
سلمان فارسى روایت مىكند: وقتى امیرالمؤمنین علیه السلام كار غسل و تجهیز رسول خدا را به پایان رسانید، به خانه برگشت. فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام، ابوذر، مقداد وارد شدند، على جلو ایستاد و ما عقب سر او صف كشیدیم و بر جسد رسول خدا نماز خواندیم، و عایشه هم در اطاق خود بود و متوجه این كار نشد!
سلمان مىگوید: البته كار بیعت ابوبكر به پایان رسیده بود، اما همین كه شب فرارسید، على، فاطمه را سوار چهارپایى كرد و دست حسن و حسین را نیز در دست خود گرفت و در خانه شركت كنندگان در «جنگ بدر» و مهاجران و انصار رفت، تا جایى كه هیچ خانهاى را فروگذار نكرد و حق اولویت امامت خویش را بیان نمود و آنان را به یارى خویش دعوت كرد، اما به غیر از چهل نفر به آن حضرت جواب موافق ندادند!
اما فرداى آن شب، به غیر از چهار نفر، یعنى من، ابوذر، مقداد، و زبیر بن عوام، كسى به قول خود وفا نكرد و حضور نیافت. ناچار على موضوع رفتن به در خانه همان افراد را سه شب متوالى تكرار كرد، و به غیر از ما چهار نفر كسى یارى و حمایت آن حضرت را نپذیرفت، و على هم چون وضع را اینطور دید، ناچار خانه نشینى و جمعآورى قرآن را انتخاب كرد. (1)
خطبه تکان دهنده
به روایت امام باقر علیه السلام سه روز پس از دفن پیغمبر صلی الله علیه وآله، در فضاى غمبار مدینه، سلمان خطابهاى را اینگونه بیان مىدارد:
ایها الناس! سخنان مرا گوش كنید، و سپس پیرامون آن بیندیشید.
آرى، این را بدانید، كه به من علم فراوانى عطا شده، و چنانچه همه آنچه را درباره فضایل امیرالمؤمنین علیه السلام مىدانم بیان كنم، گروهى از شما مرا مجنون مىپندارند، و گروه دیگرى هم مىگویند: خدایا! قاتل سلمان را بیامرز!
بارى، آگاه باشید كه شما آرزوهایى را در دل مىپرورانید، كه بلاها و حوادث تلخى در پى خواهد داشت!
این را هم بدانید كه، نزد على، علم به مرگها و بلاها موجود است، او به مسایل میراث وصیتها، تفكیك سخن حق از باطل، و اصل و نسب افراد آگاهى دارد، و به روش «هارون بن عمران» نسبت به برادر خویش «موسى» رفتار مىنماید، زیرا رسول خدا به او فرموده است: تو وصى من در اهل بیت من، و خلیفه من بر امت من هستى، و تو نسبت به من، مانند هارون نسبت به موسى مىباشى.
اما شما، اى مردم! سنت بنى اسرائیل را پیش گرفتید، و از مجراى حق به خطا رفتید، البته شما حقیقت را مىدانید، اما به آن عمل نكردید! آرى، به خدا سوگند شما چون «بنى اسرائیل» حالات گوناگون و رنگارنگى پیداكردید، و مانند دو كفش مقابل هم قرار گرفتید، و چون پَر اطرافِ تیر، پراكنده و آواره گشتید.
ولى این را بدانید، به خدایى كه جان سلمان در اختیار اوست، اگر ولایت على را پذیرفته بودید، نعمتهاى الهى را از بالاى سر و پایین، یعنى آسمان و زمین، برخوردار مىگشتید و اگر پرندهاى را مىخواندید، در آسمان به شما پاسخ مىداد، و اگر ماهىهاى دریا را دعوت مىنمودید، نزد شما مىآمدند. ..
اما افسوس، كه از ولایت على شانه خالى كردید، و به پیروى دیگرى گردن نهادید، و اكنون باید در انتظار بلاها به سر بَرید، و امید به بهبودى را به یأس تبدیلگردانید، و ما هم همه شما را رها كردیم، و پیوند برادرى میان ما و شما قطع گردید...
این را بدانید كه من نظر خود را بیان كردم، در برابر پیامبر خویش تسلیم هستم، و از مولاى خود و مولاى هر مرد و زن مؤمنى اطاعت مىكنم، مولاى ما على، امیرالمؤمنین، سید وصیین، پیشواى روى سفیدان، و امام صادقان و شهیدان وصالحان مىباشد
.(2)در روایت دیگرى، ابان بن تغلب، از امام صادق علیه السلام نقل می کند:
... سپس سلمان خطاب به ابوبكر و حاضران گفت: كردید و نكردید و ندانید، چه كردید.
اى ابوبكر! آیا سند كار خود را به چه چیزى استوار كردهاى؟ و اگر چیزى از تو سؤال كنند، كه آن را نمىدانى از چه كسى مىپرسى؟ و دلیل تو براى سبقت گرفتن بر خلافت چیست؟ در حالى كه شخص داناتر از تو، و نزدیكتر از تو به رسول خدا و آگاهتر به تاویل قرآن و سنت پیامبر وجود دارد؟ مگر آن شخص را رسول خدا در زمان حیات خویش بر دیگران مقدم و برتر نداشته؟ و به هنگام وفات سفارش او را به شما نكرده است؟ آیا سخن پیغمبر را رها كردید، و وصیت او را فراموش نمودید؟ آیا از وعدهها تخلف كردید و پیمانها را شكستید، و پیوندها را گسیختید؟
آیا فراموش كردهاید، كه دستور پیامبر درباره اطاعت از پرچم «اسامة بنزید» را زیر پا گذاشتید، از ترس اینكه مبادا امتبراى این كار بزرگ بیدار باشد و شما به این مقامى كه بدست آوردهاید، دسترسى پیدا نكنید؟
راستى چگونه جرات كردید، با فرمان پیامبر مخالفت نمایید؟ براى اینكه لذت شیرینى این مقام چند روزه را بچشید؟ اما این را بدانید، كه وزر و وبال سختى براى خود فراهم كردید، و با بار گناه سنگینى كه با دست خود تهیه كردهاید، به داخل قبر وارد خواهید شد. ..(3)
پس از سخنرانى عمیق و متین سلمان، ده نفر دیگر سخنرانى كردند و سفارشهاى رسول خدا را درباره حفظ مقام ولایت على علیه السلام و فضایل و مناقب آن حضرت بیان داشتند، و خلیفه هم در برابر آن همه استدلالهاى محكم به ستوه آمد، اما «عمر» بارها به عنوان طرفدارى از خلیفه با ارعاب و زور شمشیر از جا برمىخاست تا افراد را ساكت و مجلس را آرام كند، كه این كار عملى نمىشد، زیرا هیاهوى عجیبى مسجد پیامبر را فرا گرفته بود.
با شنیدن سخنان سلمان، عمر مىخواست او را مورد حمله قرار دهد، امّا على علیه السلام که در مسجد حضور داشت او را آرام كرد و سرجاى خود نشانید و فرمود: اگر دستور خدا و عهد بارسول خدا نبود، اى پسر «صهاك حبشى» به تو مىفهماندم، كه یار و یاور كدامیك از ما بیشتر است، و چه كسى پیروز و سر بلند است؟(4)
بیعت اجبارى
در همان روزى كه بیعت اجبارى على علیه السلام صورت گرفت، سلمان فارسى را با آن كهنسالى و ارادتش به اهل بیت علیهم السلام دستگیر كردند و گفتند: با ابوبكر بیعت كن، او گفت: اى اصحاب محمد! مگر من در زمان رسول خدا با امیرالمؤمنین علیه السلام بیعت نكردم؟ و باز سخن فارسى خود را خطاب به ابوبكر، این طور تكرار كرد:
كردى و نكردى و نیكو نكردى و حق امیر ببردى، شما سنت پیامبر را مىدانید، اما از آن طرفه رفتید، و نسبت به سنت پیامبر خطا كردید و هر كس پیمان شكنى كند، علیه خویش اقدام كرده (فتح/10)...
آنگاه گردن خود را كشید و خم شد، و در حالى كه زیر بار بیعت نمىرفت، و على علیه السلام هم این وضع را مشاهده مىكرد، خطاب به آن حضرت گفت: من مطیع تو هستم و در امور دین، مولاى من تو هستى.
آنگاه على علیه السلام فرمود: سلمان! بیعت كن، این كار نزدیك و سادهاى است، پاداش بزرگ فردا از جانب خداست، بعد قرائت كرد: اگر خدا بخواهد، كسانى را یارى مىكند، اما برخى را به برخى دیگر امتحان مىگرداند.(محمد/4)
بعد سلمان دست چپ خود را جلو برد، و گفت: چون در زمان رسول خدا با دست راست با على بیعت كردهام، با آن دست با دیگرى بیعت نخواهم كرد، اكنون این دست چپ من در اختیار شماست، و خداوند هم این سلطنت را بر شما مبارك نگرداند.(5)
پی نوشت:
1) احتجاج طبرسى، ج 1، ص 107; بحارالانوار، ج 22، ص 329; بهجة الامال، ج 4، ص 166.
2) الاحتجاج للطبرسى، ج 1، ص 152; نفس الرحمن، ص 276; بحارالانوار، ج 29، ص 81 و ج 28، ص 8و9; فتاوى سلمان، ص 706.
3) الاحتجاج، ج 1، ص 100، ناسخ التواریخ، خلفا، ج 1، ص 68.
4) الاحتجاج، ج 1، ص 104; الدرجات الرفیعه، ص 214; ناسخ التواریخ خلفا، ج 1، ص 77.
5) نفس الرحمن، ص 585; الكشكول فیما جرى على آل الرسول، ص 84 و 85.
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
منبع: کتاب «سلمان فارسى؛ استاندار مدائن» تألیف احمد صادقى اردستانى.