اعتماد به نفس
اعتماد به نفس
« می توانم!»
آیا تا کنون این جمله را به کار برده اید؟ از به کار بردن آن، چه احساسی به شما دست داده است؟ « نمی توانم» را چه طور؟ از به کار بردن آن چه احساسی به شما دست داده است؟ آیا هرگز به تفاوت این دو احساس اندیشیده اید؟اگر لحظه ای در خود فرو روید و به احساسی که گفتن این دو جمله در شما ایجاد کرده است - بیندیشید، به خوبی به قدرت و ارزش اعتماد به نفس- پی خواهید برد. لذت و احساس خوشایندی که در هنگام گفتن« می توانم» در شما پدید می آید، با هیچ چیزی قابل قیاس نیست.
یک بار هم که شده ، این جمله را در برابر کار بزرگ و دشواری، به کار ببرید و ببینید چه قدر لذت بخش و دوست داشتنی است! اگرچنین کنید، دیگر هیچ گاه گرد واژه « نمی توانم» ، نخواهید چرخید و از احساس ناتوانی که این جمله در شما ایجاد می کند، متنفرخواهید شد. پس به خود، ایمان بیاورید و بگویید:« می توانم!»
« می توانم» ، بنیاد بنای با شکوهی است که از آن، به « موفقیت» یاد می شود، شما هم می توانید « موفق» باشید، اگر توانایی های خود را باور کنید. از خواستن تا موفق شدن، یک گام بیشتر فاصله نیست و آن گام، اعتماد به خویشتن است. اعتماد به نفس ، یعنی کشف توانایی ها و آگاهی از گستردگی قدرت و امکانات نهفته در درون خود.آیا تا کنون در زندگی آنان که یکی از اعضای بدن خود را از دست داده اند و عضو دیگر را به جای آن نشانده اند، اندیشیده ای ؟
آیا تا کنون در زندگی قهرمانان، کاشفان، مخترعان، نویسندگان، هنرمندان، مصلحان و دیگر سرآمدان جامعه، دقت کرده ای؟
آیا هیچ گاه خود را به جای یکی از آنان گذاشته ای ؟ چرا تو یکی از آنان نباشی؟ آنها چه چیز داشته اند که تو نداری؟ خوب در خود بیندیش! آری ، درست است: آنان خود را باور داشتند وبا دلیری گفتند:« می توانم»...
دشواری هر راهی در آغاز آن است و آغازهر کاری، تصمیمی است که تو می گیری:« می توانم» یا « نمی توانم» .... همین دو جمله کوتاه! اگراولی بر زبان تو جاری شود، دشواری را پشت سر گذاشته ای، اما اگر دومی را به زبان بیاوری، برای همیشه مانده ای.
اکنون چه تصمیمی گرفته ای؟ ماندن یا رفتن؟ به یقین، رفتن را بر می گزینی، پس درنگ نکن و بگو:« می توانم!»
خودباوری
نه مثل شاخه نیلوفر، که به این درخت و آن درخت می پیچد ، بلکه همچون درخت ، باید ریشه دار بود: متکی به خویش، ریشه دوانده در باورها واندیشه ها، با شاخ و برگی از اراده و همت! در این صورت، نه از باد ، خواهی لرزید و نه از سیل، ریشه کن خواهی شد.ریشه های تو،همان استعدادها و توانمندی های فکری و روحی تو است، به شرط آن که آن ها را بشناسی، به کار بگیری، خسته نشوی و از پای ننشینی، تا از کاوش درمعدن وجود خویش، به گوهرهایی ناب ، دست یابی.
انسان ، فرزند تلاش و تکاپوی خویش است و دست هایش، محصول مزرعه وجود او را می چینند؛ تا چه کاشته باشد و چه درو کند.
چرا امروز و فردا می کنی؟ مگر چه قدر فرصت داری؟ فردای تو در دست تو است، تا امروز چه کنی!
تو سابقه ای داری درخشان؛ فرهنگی داری متعالی؛ الگوهایی داری سازنده؛ استعداد و نیروی اراده ای داری ستایش برانگیز. احساس کمبود و حقارت ، چرا؟
تناورترین درخت های کهنسال باغ معارف بشری، در سرزمین تو در کوهپایه های مکتب و فرهنگ دینی تو روییده و قد کشیده اند.
تو آن اندازه افتخار و آوازه مکتبی و ملی داری که می توانی در جهان، به مسلمان و ایرانی بودنت مباهات کنی. بیگانگی از خویش چرا؟
مگذار شکست ها تو را از پای درآورند. انسان، اگر طعم هیچ شکست و ناکامی را نچشد، یا غرور دامنگیرش می شود، یا در کوره حوادث زندگی، پخته و ورزیده نمی شود. کسی که در دریای پرموج، دچار کشتی شکستگی شود، حتی تخته پاره ای می تواند او را نجات دهد، به شرط آن که خود را نبازد و امیدش را از دست ندهد.
راه پیروزی بر دشواری های زندگی، تدبیر، اراده، مشورت و اقدام است. بدبینی به آفرینش و سرنوشت، گناه است . افسردگی و اظهارعجزهم ، کار آدم های بی روحیه و ضعیف است. کسی که به خودباوری رسیده باشد ، در پیمودن راه زندگی و گشودن گره ها و شکستن بن بست ها، پرتوان تر به پیش می رود.
اراده و عزم که داری... جوان و پر نیرو که هستی ... اینک، درآغاز راه زندگی، با کوله باری از توان و امید، می توانی آینده مطلوبی را برای خویش رقم بزنی.
این گوی و این میدان!
مگر تو از دیگران چه کم داری؟
انواع خودباوری
در میان خصلت های انسانی و فضیلت های اخلاقی، برخی چنان با اهمیت اند که می توان آنها را " صفات سرنوشت ساز" نامید. خودباوری یا اعتماد به نفس، در شمار این گونه فضایل روحی است. خودباوری، انواعی دارد:1. خودباوری انسانی
2. خودباوری دینی
3. خودباوری ملی
4. خودباوری شخصی
خودباوری انسانی
نخستین نهاد خودباوری و اعتماد به نفس، باور به خود انسانی و توجه به ماهیتی است که فراتر از حیوان و عالی تر از ماشین است. انسان، موجودی است که استعدادها، ظرفیت و زمینه های رشد بیکران دارد. خداوند متعال انسان را تکریم کرده است؛ فرشتگان بر آستان او سجده کرده اند؛ با بهترین نظام آفریده شده است و می تواند خداگونه شود ، این انسان در درون خود، دارای جهانی بزرگ تر است.این خودباوری انسانی، در برابر خودباختگی ها و از خود بیگانگی های گوناگون، مطرح می شود. هنگامی که این خودباوری انسانی، از انسان رخت بربندد و انسان به خوهای حیوانی رو آورد، هویت حیوانی پیدا می کند؛ و اگر از عواطف انسانی تهی شود و از کشش ها و گرایش های متعالی دور گردد، خصلت های انسانی او کم می شود و این همان" خود باختگی" یا " دیگر شدن" ( الیناسیون) است.
خودباوری دینی
دین، هویت ملی و فردی ما را شکل داده و از دیر باز، با همه چیز ماعجین شده است. عشق ها، آرمان ها، غم ها ، شادی ها و خلاصه، نظام زندگی ما، همه برآمده از آموزه های دین است.دین، با درون مایه های غنی و زندگی سازی که دارد و با الگوها، نمادها، شعائر، سنت ها و ارزش هایش، آشناترین خانه زاد ما است.
ما باید تمام تلاش هایمان را در مسیر دین، سامان دهیم و باور داشته باشیم که دین، بهترین عامل رشد فردی و اجتماعی است.
مسلمانان در طول تاریخ، درهمین مسیر، قله های بلند فرهنگ و تمدن را فتح کردند. اکنون اگر این باور سست شود و پذیرش اندیشه ها و فرهنگ های بیگانه از دین یا مخالف با آن گسترش یابد، به از خود بیگانگی دینی دچار خواهیم شد.
امروز ، خودباوری دینی به این معنا است که از عمق جان دریابیم اسلام، از هر مکتب و هر بینشی بالاتر و والاتر است؛ و باورداشته باشیم که اسلام، تنها دین پذیرفته خداوند است. روشن است که چنین باوری ، تنها می تواند با آگاهی و کسب معارف دینی و تجربه های معنوی به دست آید.
خودباوری ملی
ما به عنوان ملتی با پیشینه درخشان فرهنگی و نقش کارساز در تمدن اسلامی ، بشری و دانش جهانی، شایستگی های خویش را نشان داده ایم . اکنون نیز باید با باور کردن ظرفیت، استعدادها ، و توانایی های ملی، سرنوشت خود را در جهان کنونی، رقم بزنیم و حکومت فکری و فرهنگی بیگانه را نپذیریم.پذیرش غیرآگاهانه و زیان آور نمادها، ارزشها و سنت های بیگانه، بدترین شکل سقوط خود باوری ملی است.
پیدایش خودباختگی ملی، جامعه را نسبت به اصالت ها، سنن و ارزش های ملی، بی اعتماد و با آنها بیگانه می کند.
البته خودباوری ملی، به معنای گرایش های ملی گرایانه جدا شده از دین نیست . اسلام اساس هویت ملی ما است و تفکر تقابل ایران و اسلام، یک اندیشه پوچ است؛ و گرنه، ملیت ایرانی، بیش از هزار سال است که با هویت اسلامی آمیخته است.
اهتمام شگفت کشورها به حفظ بناهای کهن و بزرگداشت شخصیت های تاریخی خویش و نیز شرکت فعالانه آنها درمسابقات بین المللی علمی، ورزشی و هنری نشان دهنده توجه آنها به خود باوری ملی است. این باور، تا زمانی که به پرستش ملیت و قوم گرایی افراطی نینجامد، نه تنها همسو با تعالیم دینی است، بلکه از راه کارهای دین برای پیراستن مردم و حاکمان مسلمان از آلودگی ها است.
خودباوری شخصی
به جز خودباوری انسانی، ملی و دینی، هر کس در قلمرو شخصی و شخصیتی خویش، تواناییها و استعداد های خاصی دارد که باید آنها را بشناسد، به کار گیرد و با اعتقاد به عظمت آنها، ضعف ها و شکست های خود را جبران کند.این خودباوری، ره آوردهایی از این دست دارد:
1. از اتکای بی جهت به این و آن ، جلوگیری می کند.
2. نا امیدی را می زداید.
3. خودباختگی، نشناختن خود و خود کم بینی را از بین می برد.
4. اراده را توانمند می کند.
5. به انسان، شجاعت انجام دادن کارهای بزرگ را می دهد.
خلاصه آن که در پی آن نباشیم که خود را با ساز دیگران موزون کنیم و یا خود را با کسانی که شناخت عمیقی از آنان نداریم، بسنجیم.
آن که خود و مذهب و ملیت خود با باور کرده است ، بهترین زمینه را برای شکوفایی استعدادهای خویش فراهم آورده است. و آن که به چنین باور ارزشمندی نرسیده ، عمر گرانمایه خود را باخته است.