مرا در اسارت نگاهت در آور
مرا در اسارت نگاهت در آور
با ياد خدا
يا مهدي صبحدم پاييزي را با ياد تو و نام تنها آفريننده ي تو آغاز کردم ،هوا بوي نم مي دهد .
گويا آسمان ديشب دنيا را به خاطر آمدن تو غسل داده است .
يا مهدي دلم برايت تنگ است و وجودم براي يک لحظه ديدار تو ثانيه شماري ميکند .
نميدانم در کدامين دقيقه ي عمرم در چشمانم ظهور خواهي کرد اما از همين حالا ميدانم که آن دقيقه عاشقانه ترين دقيقه ي عمرم خواهد بود .
و دوستش خواهم داشت .
مهدي جان دلم در تب و تاب آمدن توست ،آشفته ام و نميدانم کجا به دنبالت بگردم . هر صبحدم اللهم رب النور العظيم
را که ميگويم و با تو عهد عاشقي ميبندم آمدن تو را نزديک تر ميبينم و نرئه قريبا ...اما پس چرا ..؟
دنيايم در غياب تو پاييزي است -تو خودت حجابي -نارنجي رنگ است و
صداي خش خش برگ هايش تا مرز جنون رسانده ام .
حبيب من بيا و دنيايم را بهاري ساز !
گرچه با ياد تو و به خاطر تو اين پاييز هم زيباتر شده است .
به خاطر همان غسل دلدادگي آسمان .
دلم تو را مي خواهد و قطره اي از نگاهت را تا براي من دريا شود .
من قانعم به زيباترين نگاه دنيا حتي براي لحظه اي !
يا مهدي اگر بيايي به چشمان من ، ميخواهم دلم را به تو هديه دهم تا نشانت دهم اين همه سال، عمرِ عاشقي -درد هجري کشيده ام که مپرس !
با شوق ديدار تو هر صبحدم چشم ميگشايم و سلامت ميدهم ! به شوق تو مهدي من !!به شوق امام حاضر.
آقا بيا و دلم را از اين اسارت تن رهايي ده که هر چه ميکوشم اسير تر ميشوم .
آقايم مرا در اسارت نگاهت در آور تا رها شوم .
قدم به قدم در جاده هاي خاکي ميگذارم تا در لا به لاي آيه آيه هاي پروردگارم بيابمت مهديم !
اشک عاشقي هر لحظه از ديدگانم محو نمي شود و فقط تو را تمنا دارم .
مهدي جان ِدلِ خاکي من بيا که دلم بي تو مي سوزد بـَـــــــــــــــــــد !
ميدانم که ميايي !
بين خودمان بماند آقايم
ميترسم بميرم و نبينمت مهدي من !
دلم هواي تو دارد هواي نفس هاي عاشقيت تا از تو دم عاشقي بياموزم !
مهدي جان تنهايم مگذار .
بيا ديگر !!
باشگاه كاربران تبيان - ارسالي از تبلاگ شاعرانه ياس خاكي