پروانه - شعری برای امام رضا
یک طرح تازه بر دلش آن شب وزیده بود
با دستهای معجزه پروانه چیده بود
پروانه پر کشید و زمین خیس عشق شد
گویی که ابر روی دو بالش تنیده بود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
شنبه 1388/11/24
پروانه
یــک طــرح تــازه بــر دلــش آن شب وزیده بود |
بــا دســتهـــای مــعـجـزه پروانه چیده بود |
پــروانــه پــر کشید و زمین خیس عشق شد |
گــویــــی کـــه ابـر روی دو بـالـش تنیده بود |
پــروانــهای کــه بـــال دعــایــش بــرای شهر |
تـــا آســمـــان نـــور و اجـابــت پـــریـده بـود |
چنـدی گـذشـت و سمت طلوعی غریب رفت |
بـی شـک غـروب فاجـعـه وقتش رسیده بود |
یــعـنـی مـیــان دیــده دنــیــا پـــرسـتـــهــــا |
قصری به رنگ وسوسه، شیطان کشیده بود |
قصری که خوشه خوشه پر از کینه بود و زهر |
زهـــری کــه روی بـــاور مـردی چـکـیـده بـود |
او سالـهــا درون خــودش شــعــلـه ور شد و |
دنــیــا درون قــلـب سـیـاهـش تــپـــیـده بـود |
افــسوس آن نــگــاه شــرورانــه هــیچ وقت |
پـــروانـــه را بـه روی چــمـنـــهـا نـدیـده بـود! |
سروده : فاطمه عبدالعظیمی
گروه دین و اندیشه - عسگری
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت