روز دهم
1- شهادت سرور آزادگان حضرت ابا عبدالله الحسین سومین امام معصوم
در كربلا در سن 57 در 61 قمرى روز جمعه یا شنبه و قاتل آن حضرت بنا به مشهور شمر بن ذى الجوشن بود.
ذى الجوشن كه نامش شرجیل بود اولین عربیست كه زره پوشیده لذا به ذى الجوشن معروف گردید.
سفینة البحار ج 1 صفحه 714 از كتاب مثالب هشام بن محمد سائب نقل مى كند كه زن ذى الجوشن از جبانة البیع به جبانة كنده مى رفت در راه تشنه شد چوپانى را دید كه گوسفند مى چرانید از او آب خواست امتناع كرد مگر با او عمل خلاف انجام دهد زن قبول نمود و بعد از مقاربت به شمر حامله شد، از اینجا بود كه روز عاشورا شمر ندا كرد یا حسین
اتعجّلت بالنّار قبل یوم القیمة آیا به آتش عجله كردى قبل از روز قیامت ، امام فرمود ندا كننده كیست گویا شمر است گفت بلى حضرت فرمود
یابن راعى المعزى انت اولى بها صلیّا اى پسر مرد بُز چرا تو سزاوارى به آتش ‍ داخل شوى (در منتخب التواریخ ص 236 نیز آمده ).
آن حضرت چهار زوجه داشت بنامهاى : رباب - لیلى زنیكه نام او معلوم نیست مشهور است كه بعد از شهادت امام اسیر شد و در نزدیكى حلب در جبل جوشن طفل خود را سقط كرد بنام محسن بن حسین (علیه السلام).
شهر بانو.
نوشته اند دختر یزد جرد شاه زنان نام داشت و بعد از مسلمان شدن و ازدواج با امام حسین (علیه السلام) شهر بانویه نامیدند و در تولد امام سجاد در حال نفاس برحمت ایزدى پیوست .
مرحوم شیخ مفید اولاد امام را چهار پسر و دو دختر نوشته ولى ابن شهر اشوب شش پسر و سه دختر وار بلى اولاد این بزرگوار را ده نفر ثبت كرده .
2- شهادت 72 تن (32 سوار و 40 پیاده ) از اصحاب و از بنى هاشم با امام حسین
از جمله شهدا جناب عباس بن على (علیه السلام) چهارمین پسر نامدار حضرت امیر المومنین (علیه السلام) و بزرگترین اولاد ام البنین مكنّى و ابوالفضل و ملقب به سقا در سن 34 سالگى در 61 ق در كربلا، قاتل آن بزرگوار زیدبن ورقاء و حكیم بن طفیل طائى است .
مادرش فاطمه دختر حزام بن خالد كلابى كه بعدا به ام البنین مكناة گردید این خاتون چهار پسر داشت عباس - جعفر - عثمان - عبدالله اكبر و هر چهار در كربلا شهید شدند و حضرت ابوالفضل صاحب لواى حضرت امام حسین (علیه السلام) بود.
زوجه حضرت ابوالفضل لُبابه و از او دو پسر داشت بنامهاى عبیدالله - فضل و اعقاب حضرت ابوالفضل از فرزندش عبیدالله است و نسل عبیدالله از حسن و نسل حسن از پنج پسر بود: عبدالله قاضى مكه و مدینه - عباس خطیب - حمزة الاكبر - ابراهیم - فضل .
ابراهیم بن حسن از فقهاء و ادباء و از زهّاد زمان بود و فضل بن حسن مردى فصیح اللسان و خیلى شجاع و متدین بود و بقیه اولاد آن سرور در كتاب عمدة الطالب تفصیلا آمده است .
نقل شده وقتى حضرت على (علیه السلام) به برادر خود عقیل فرمود تو به انساب عرب آشنا هستى زنى براى من اختیار كن كه مرا فرزندى بیاورد فحل و شجاع عرب باشد، عقیل عرض كرد ام البنین كلابیّه را تزویج كن كه شجاع تر از پدران او هیچكس در عرب نبوده پس حضرت او را تزویج كرد كه چهار پسر شجاع از او متولّد شد.
از جمله شهدا جناب ابوالحسن على اكبر است كه 17 یا 18 یا 19 یا 27 ساله در كربلا سال 61 قمرى شهید شد مرة بن منقذ شمشیرى بر فرق نازنین زد كه طاقت نشستن در روى اسب از او رفت و خود را در گردن اسب انداخت دشمنان بدنش را با شمشیر پاره پاره كردند تا شهزاده از اسب افتاد.
مادر على اكبر لیلى دختر ابى مرة بن عروة بن مسعود ثقفى است و بعضى از مورخین نوشته اند حضرت على اكبر زن و اولاد داشته و از امام سجاد (علیه السلام) بزرگتر بود ما مشروحا در كتاب مستقلى تحقیق كرده ایم .
او جوانى خوش صورت و در طاقت لسان و سیرت و خلقت اشبه مردم به حضرت پیغمبر (صل اللّه علیه و آله و سلم ) بود و به جمیع محامد و محاسن معروف چنانكه ابوالفرج از مغیره نقل كرده یك روز معاویه در ایام خلافتش گفت سزاوارترین مردم به خلافت كیست گفتند جز تو كسى را نمى دانیم معاویه گفت چنین نیست بلكه لایق تر براى خلافت على بن الحسین است كه جدش رسول خدا (صل اللّه علیه و آله و سلم ) و جامع شجاعت بنى هاشم و سخاوت بنى امیه مى باشد، این سخنان دلیل است كه جناب على اكبر در آن زمان نزد اهل شام و دیگران معروف به قداست و محاسن اخلاق بود و او را به شجاعت مى شناختند چنانكه در روز عاشورا چندین نفر را به جهنم واصل كرد با اینكه عطش او را بى تاب كرده بود، مدفن مطهر آن جناب زیر پاى پدر بزرگوارش حضرت امام حسین (علیه السلام) مى باشد.
از جمله شهداى روز عاشورا جناب على اصغر است . حضرت امام حسین (علیه السلام) دید آن طفل از شدت عطش مى گرید حضرت آن كودك را بدست گرفت و مقابل اشقیاء آورد فرمود: اى لشكر اگر بر من رحم نمى كنید بر این طفل رحم نمائید امام در تكلّم بود حرمله لعین تیرى به جانب آن طفل رها كرد از یك گوش تا گوش دیگر طفل را ذبح نمود امام (علیه السلام) گریست عرض كرد اى خدا حكم كن بین ما و بین قومى كه دعوت كردند ما را یارى كنند ولى ما را كشتند خطاب آسمانى رسید یا حسین او را بگذار كه از براى او مرضعه اى در بهشت است .
از جمله شهداء جناب حرّ بود.
جناب حرّ بعد از مكالمه با عمر بن سعد و تنبّه ، خدمت امام حسین (علیه السلام) مشرف شد و استتابه نمود و حضرت قبول نمودند حرّ اجازه جنگ خواست امام (علیه السلام) را وداع نمود و بر لشكر سیاه دل حمله كرد چندین نفر از لشكر و بزرگان لشكر عمر بن سعد را به درك واصل گردانید و بعد ضربه اى به سر حرّ وارد آوردند كه جناب حر بزمین افتاد نوشته اند امام به بالین حر رسید كه رمقى مانده بود امام روى حر را پاك مى كرد و مى فرمود آفرین بر تو اى حرّ تو حرّى همچنانكه مادرت نام گذاشته تو در دنیا و آخرت آزاد هستى و دستمالى بر سر جناب حرّ بست و سر حرّ در دامن امام بود كه روح پاكش به بهشت برین پرواز كرد و نوشته اند كه پس از واقعه كربلا اقرباى حرّ بدن مبارك را در جائیكه به شهادت رسیده بود دفن كردند.
روشن است كه قبر مبارك سالار شهیدان حسین بن على (علیه السلام) در كربلا زیارتگاه ملائك و شیعیان و شیفتگان آن بزگوار است .
در امالى صدوق ج 1 ص 324
محمد بن مسلم مى گوید از امام باقر (علیه السلام) و از امام صادق (علیه السلام) شنیدم كه هر دو فرمودند خداوند در عوض شهادت امام حسین (علیه السلام ) امامت در ذریّه او و شفا در تربت او (مراد خاك اطراف قبر مبارك است ) و استجابت دعا را در كنار قبر او قرار داد و روزهاى زائران را از وقت بیرون رفتن از خانه هاى خود تا وقت برگشتن آنها از عمر ایشان محسوب نمى كند.
حائر
در حائر امام حسین (علیه السلام) سه قول است :
1- آنچه دیوار صحن احاطه كرده .
2- زیر قبّه .
3- قبّه و آنچه به آن متصل است از عمارات و مقتل و مسجد و خزینه ها و غیرها، ولى به نظر مرحوم شیخ عباس قمى قول اول روشن تر است و ظاهر كلمات علماء نیز همین است (سفینة ج 1 ص 358)
در كامل الزیارة ص 273 از ابى هاشم جعفرى ، گفت داخل شدم حضور امام هادى در حالیكه تب داشت و مریض بود فرمود كسى از دوستان ما به حایر بفرستید مرا دعا كند من از خانه خارج شدم و على بن بلال را دیدم و به او اطلاع دادم و خواهش كردم كه او برود گفت سمعا و طاعةً، ولى مى گویم امام هادى افضل از حایر است زیرا او مانند حسین امام است اگر خودش را دعا كند افضل از دعاى من است من سخنان او را به امام هادى رساندم امام فرمود رسول خدا افضل از بیت و حجر بود ولى بیت را طواف مى كرد و حجر الاسود را استعلام مى نمود براى خدا مكانهائیست كه دوست دارد در آن مكانها دعا شود و حایر از آنهاست .
شفاء در تربت :
كامل الزیارة ص 275،
امام صادق (علیه السلام) فرمود:
فى طین قبر الحسین (علیه السلام) الشفاء من كل داء و هوالد و اءالاكبر.
كامل ص 278.
امام صادق (علیه السلام) فرمود
ان فى طین الحایر الذى فیه الحسین شفاء من كل داء و امانا من كل خوف .
كامل ص 286.
امام صادق (علیه السلام) فرمود كل طین حرام على بن آدم ما خلاطین قبر الحسین (علیه السلام) من اكله من وجع شفاه الله تعالى .
كامل ص 286.
امام صادق (علیه السلام) فرمود من باع طین قبر الحسین (علیه السلام) فانّه یبیع لحم الحسین (علیه السلام) و یشتریه .
شرح الزّیارة لا بى المعالى ص 1 ج 2.
امام موسى بن جعفر (علیه السلام) فرمود: از خاك من اخذ نكنید براى تبرّك زیرا هر خاك براى ما حرام است مگر تربت جدم حسین زیرا خداوند آنرا شفاى شیعیان و دوستان ما قرار داده .
از عمر حساب نمى شود:
كامل ص 136، امام صادق (علیه السلام) فرمود انّ ایام زائرى الحسین (علیه السلام) لا تحسب من اعمارهم و لا تعدّ من آجالهم .
اَنَا قتیل العبره .
امالى صدوق ص 83 عن ابى بصیر عن الصادق (علیه السلام) *عن آبائه علیهم السّلام قال قال ابو عبدالله الحسین بن على (علیه السلام) انا قتیل العبرة لا یذكرنى مؤ من الّا استعبر یعنى شهادت من سبب اشك ریختن است مؤ منى مرا یاد نمى كند مگر اشك آن جارى مى شود و این روایت را ابن قولویه در كامل ص 108 آورده و در بعضى روایت فقط انا قتیل العبرة آمده .
سجده بر تربت امام حسین (علیه السلام)
در تظلم الزهراء ص 224 نقل از مصباح ، معاویة بن عمار روایت مى كند امام صادق (علیه السلام) كیسه ابریشمى زردى داشت كه در آن تربت امام حسین (علیه السلام) بود وقت نماز آنرا به سجاده اش ریخت و سجده كرد سپس فرمود السجود على تربة الحسین (علیه السلام) یخرق الحُجب السّبع سجده به تربت امام حسین (علیه السلام) مورد قبول واقع مى شود.
لؤ لو و مرجان ص 17 پیامبر اسلام فرمود: انّ لقتل الحسین حرارة فى قلوب المؤ منین لا تبرد ابدا، البته بجهت شهادت حسین (علیه السلام) در قلبها حرارتى ایجاد شده كه هیچوقت سرد نمى شود.
زیارت امام حسین (علیه السلام)
امالى صدوق ص 87: عن ابى الحسن موسى بن جعفر (علیه السلام) قال من زار قبر الحسین عارفا بحقه غفر الله له ما تقدّم من ذنبه و ما تاءخّر هر كس امام حسین را عارفا بحقه زیارت كند تمام گناهان او آمرزیده شود شبهاى پیشاور ص 532 در اخبار معتبره فریقین از عایشه و جابر و انس و دیگران رسیده كه پیامبر فرموده من زارالحسین بكربلا عارفا بحقّه وجبت له الجنّة هر كس امام حسین (علیه السلام) را عارفا بحقه در كربلا زیارت كند بهشت بر او واجب است .
تذكر: در ثواب الاعمال صدوق صفحه 221 آمده :
محمد بن یحیى العطّار عمّن دخل على ابى الحسن على بن محمد الهادى (علیه السلام) من اهل الرّى قال دخلت على ابى الحسن العسكرى (علیه السلام) فقال این كنت ؟ فقلت : زرتُ الحسین (علیه السلام) قال اما انّك لوزرت قبر عبدالعظیم عندكم لكنت كمن زارالحسین بن على (علیه السلام) یعنى محمد بن یحیى از كسیكه به حضور امام هادى مشرف شده و خودش از اهل رى بود نقل مى كند كه آن شخص مى گوید به حضور امام هادى رسیدم فرمود كجا بودى عرض كردم به زیارت امام حسین (علیه السلام ) رفته بودم حضرت فرمود آگاه باش اگر تو قبر عبدالعظیم را زیارت مى كردى مثل اینكه امام حسین را زیارت مى كردى .
درباره این حدیث باید گفت اولا یا این حكم مخصوص همین مرد بود شاید اعتقادى به مقام شامخ حضرت عبد العظیم نداشته این در صورتى است كه حدیث را واقعا از امام بدانیم والّا این مرد راوى خود مجهول الحال براى ماست و نمى دانیم كیست و براستى امام چنین فرموده یا نه و ثواب زیارت عبدالعظیم برابر ثواب زیارت مرقد سالار شهیدان حسین بن على (علیه السلام) باشد خیلى بعید است و این خبر ضعیف مى باشد.
تذكر: عارفا بحقه یعنى كسى كه معرفت داشته باشد كه آن حضرت امام است و عمل به فرمایشات آن واجب است .
3- كشته شدن عبیدالله بن زیاد 67 هجرى دركنار نهر خازر نزدیك موصل .
چون مختار از سركوبى مخالفان در كوفه فراغت یافت ابراهیم بن اشتر را 8 روز از ذیحجّه سال 66 مانده از كوفه به جنگ عبیدالله به زیاد فرستاد اقل لشكرى كه نوشته اند 9 هزار نفر همراه ابراهیم نمود و ابن زیاد با لشكر شام به نقل ابن جوزى با سى هزار نفر و به نقل ابن نما هشتاد هزار نفر به جنگ ابراهیم آمدند جنگ شروع شد ابراهیم گفت به سواد اعظم (قلب سیاه شام كه ابن زیاد در آن بود) حمله برید همگى حمله بردند تا اصحاب ابن زیاد پا به فرار نهادند ابراهیم كه زیاد را نمى شناخت حمله كرده و شمشیرى زد و دو نیمه نمود كه پاهایش به طرف مشرق و سر و دست به طرف مغرب افتاد یاران ابن زیاد هر چه بود فرار نمودند.
چون جنگ خاتمه یافت ابراهیم گفت من در كنار نهر خازر مردى را كشتم كه زیر یك پرچم بود او را تحقیق كنید كه كیست بعد از جستجو دیدند ابن زیاد لعین است كه با ضربت ابراهیم دو نیم شده و سرش را بریدند و جسدش را سوختند یا بدار زدند و آن ملعون 39 سال داشت .
این جنگ در روز عاشورا سال 67 هجرى اتفاق افتاد كه پس از جنگ صفین اهل شام در هیچ جنگى این قدر كشته نداده بودند بعد از شمارش هفتاد هزار نفر بودند سر ابن زیاد را به پیش مختار آوردند و مختار نیز به محمد بن حنفیّه فرستاد محمد به سجده افتاد و مختار را دعا نمود و او هم پیش امام سجاد فرستاد كه امام غذا میل مى فرمود سجده شكر بجا آورد و حمد نمود كه خداوند انتقام مرا از دشمنم گرفت ، حضرت فرمود مرا نزد عبیدالله بردند كه غذا مى خورد و سر مطهر پدرم را پیش روى خود نهاده بود آن موقع گفتم خدایا مرا از دنیا مبر تا سر ابن زیاد را ببینم (منتخب التواریخ ص ‍ 372 و اعیان الشیعه ج 4 سید محسن امین ).
ناگفته نماند كه مادر عبیدالله بن زیاد مرجانه نام داشت كه از زنان مشهوره بزنا بود و ابن زیاد از یزید و ابن سعد اخبث و ارذل و بسیار قسىّ بود.
از امام صادق علیه السّلام منقول است كه پس از حادثه عاشورا هیچ بانوئى از بانوان بنى هاشم سرمه نكشید و خصاب ننمود و از خانه هیچیك دودى كه چنانچه پختن غذا باشد بلند نشد تا آنكه ابن زیاد به هلاكت رسید و سر او را به ما فرستادند. امام رضا علیه السّلام مى فرماید: وقتى ماه محرم فرا مى رسید دیگر پدرم را خندان نمى دیدم و هر چه زمان مى گذشت بر اندوه و ماتمش افزوده مى شد تا روز عاشورا كه روز مصیبت و حزن ایشان بود.
ابن قولویه در كامل الزیارة با سند معتبر از امام صادق علیه السّلام روایت مى كند كه فرمود هیچ زنى در خانواده ما خضاب نكرد و به موى خود روغن نمالید سرمه به چشم نكشید و موى خود را نیاراست تا آنكه سر نحس ‍ عبیدالله را به مدینه فرستادند ما پس از فاجعه خونین عاشورا پیوسته اشك بر چشم داشته ایم و جدّ من امام زین العابدین هر گاه بر یاد پدر خویش ‍ مى افتاد چندان مى گریست كه موى ریشش از اثر اشك مرطوب مى شد و تمام اطرافیان به گریه مى افتادند.

4- تولد حضرت ابراهیم دومین پیغمبر اولوالعزم
حضرت ابراهیم خلیل الرحمن (علیه السلام) در دهم محرم در بابل عراق در ناحیه كوثى بدنیا آمد مادرش نونا و پدرش تارخ بن ناحور بود.
چنانكه قبلا متذكر شدیم نمرود بچه هائیكه بدنیا مى آمد به قتل مى رسانید لذا مادر ابراهیم بعد از زائیدن مخفیانه در غار بیرون شهر پنهان كرد و گاها مى رفت شیر مى داد و مى بوسید و مى بوئید و بغل مى گرفت باز به منزل برمى گشت روزى ابراهیم از مادر خواست او را به منزل ببرد مادر بعد از اجازه از همسرش او را به منزل برد بدین ترتیب ابراهیم به خانه برگشت .
ناگفته نماند كه بعضى مورخین در اول ذیحجه نوشته اند چنانكه شهید در لمعه نوشته ، و در تاریخ آمده كه ختنه را حضرت ابراهیم معمول داشت و بعد از آن مطابق آنچه در تورات مى باشد حضرت رسم ملت خود قرار داد و حضرت مسیح نیز ختنه كرد و باز آمده اولین كسى كه اخراج خمس كرد و شاربش را گرفت و نعلین بپا كرد حضرت ابراهیم بود.
5- حضرت نوح از كشتى خارج شد (نوشته اند نام نوح عبدالغفار یا عبدالاعلى بود).
حضرت نوح اولین پیغمبر اولوالعزم است اول رجب به كشتى سه طبقه ایكه بطول هزار ذرع و بعرض چهارصد ذرع و به بلندى چهل ذرع بود و چهل سال ساختن آن طول كشید در یك طبقه حیوانات وحشى و در یك طبقه حیوانات اهلى و در یكى حضرت نوح و مؤ منین قرار گرفتند و مدت شش ماه و ده روز توقف كردند و در دهم محرم كشتى نوح به جودى رسید و از آن با سرنشینان خارج شدند حضرت نوح چهار پسر داشت كنعان - سام - حام - یافث و سام مردى عفیف و نیك سیرت بود و بعد از طوفان ، حضرت نوح قریه ثمانین را بنا نمود باسم هشتاد نفریكه در كشتى بودند و این قریه بالاى شهر موصل است و اول شهریكه بنا نمود شهر حرّان و بعد شهر شام بود و بعضى نوشته اند اول رجب به كشتى سوار شدند و در هفتم رجب قدم بیرون نهادند.
شیخ عباس مرحوم در مفاتیح الجنان در اعمال روز عاشورا از میثم تمّار رضى الله عنه حدیث مفصلى نقل كرده كه در روز هیجدهم ذیحجه سفینه نوح بر جودى قرار گرفت . كمال الدین ص 523 از امام صادق (علیه السلام) منقولست نوح (علیه السلام ) 2500 سال عمر كرده كه قبل از بعثت 850 سال و 950 سال در میان قومش دعوت كرده و 700 سال بعد از فرو رفتن آب و پیاده شدن از كشتى عمر نموده و شهرها را ساخته و اولادش را در آنها جا داده ، سپس ملك الموت آمده در حالیكه نوح در زیر سایه آفتاب بود سلام نموده نوح (علیه السلام) بعد از دادن جواب سلام ، سوال كرده براى چه آمده اى عرض كرد براى قبض روح شما، نوح فرمود بگذار از آفتاب به سایه بروم عرض كرد بروید نوح از آفتاب به سایه رفت فرمود اى ملك الموت من این قدر كه عمر كردم مثل اینست كه از آفتاب به سایه رفتم پس ‍ قبض روح نما سپس ملك الموت قبض روح نمود امام صادق (علیه السلام) فرمود اعمار قوم نوح 300 سال بود.
حضرت نوح را آدم ثانى و شیخ الانبیاء گویند چون نوح بعد از طوفان پدر بسیارى از آیندگان بود لذا آدم ثانى گویند چون در میان انبیاء عمرش از همه بیشتر بود لذا شیخ الانبیاء گفتند نوح در ظَهر كوفه دفن شد كه جوار حضرت على (علیه السلام) مى باشد.
6- آدم و حوّا از بهشت اخراج شدند
خداوند متعال آدم و حوا را در بهشت جاى داد و فرمود از میوه ها استفاده كنید فقط بیك درخت (گندم یا انجیر یا انگور یا درختى كه حامل میوه ها بود) نزدیك نشوند یعنى از آن نخورند و این نهى تنزیهى بود بعبارت دیگر بهتر بود آدم از آن میوه ها نمى خورد.
شیطان لعین با وسوسه حوّا، آدم را فریفت و از آن درخت خوردند مطابق با روز دهم محرم بود كه از بهشت دنیا اخراج شدند آدم به سر كوه سر اندیب و حوّا به جدّه قرار گرفت (بقیّه در سوم ذیحجّه ).
7- در روز دهم محرم سال 1330 قمرى مطابق با 11 دیماه 1290 شمسى روسها مرد بزرگ و عالم دانا جناب آقاى حاجى میرزا على ثقة الاسلام رابدار آویختند.
گونسول روس نوشته اى را كه از پیش آماده كرده بود در این مورد كه جنگ را مجاهدان تبریز آغاز كردند و روسها ناچار شده براى حفظ خود با آنها جنگ كنند و شهر را با جنگ گرفتند و این نامه را پیش مرحوم ثقة الاسلام نهادند و خواهش نمودند كه مهر كند و به معظم له نویدها از طرف دولت روس ‍ دادند.
و این امضاء باین جهت بود كه روسها از تبریز نروند و پاسخى به خرده گیرى هاى دولتهاى دیگر در دست داشته باشند به چنین نوشته امضاء شده نیازمند بودند.
گونسول روس میللر هر چه پافشارى كرد و از در بیم و نوید آمد نتیجه نداد بالاخره آن بزرگوار را روانه باغ شمال (محل روسها) كردند.
مرحوم انگشتر عقیق خود را كه مهر الصلى او بود زیر سنگ خرد كرد كه مبادا بعد از كشتن از آن مهر استفاده سیاسى كنند.
فرمود همانگونه كه رهبرم اباعبدالله علیه السّلام بر یزید بیعت نكرد و شهادت را پذیرفت من نیز به رهبر و پیشوایم اباعبدالله الحسین اقتداء كرده تن به پلیدى نداده به بى دینان تسلیم نمى شوم و آماده مرگم و روز عاشورا با هفت تن دیگر در میدان مشق كه اكنون محل دانشسراى پسران است بدار كشیدند و تا عصر روز 11 در چوب دار ماندند و این مرد بزرگ با شهادت خویش شهر را از تمركز روسها رهانید و زیر بار نفوذ آنها نرفت و اشغال آنها را تنفیذ نكرد و آزادى تبریز مرهون زحمات آن غیور است مرحوم در تبریز و بعد در عتبات تكمیل مراحل علمیه كرده و در سال 1308 به تبریز مراجعت نمود و مشغول انجام وظیفه شد سپس به دست ظالمین به شهادت رسید ایشان سه تاءلیف داشتند ایضاح الابناء - مرات الكتب - ترجمه عتبى .
8- حضرت یعقوب (علیه السلام) به ملاقات یوسف (علیه السلام) رسید.
یوسف پس از رسیدن به مقام عزیزى مصر یعنى رئیس دولت شدن و آمدن برادران بآن شهر براى خریدن گندم ، یوسف بنیامین را در مصر نگه داشت برادران بكنعان رفته و پدر را از این موضوع باخبر كردند یعقوب نامه اى به عزیز مصر نوشت برادران به مصر آمدند تا یوسف خود را معرفى نمود و گفت به كنعان بروید و پدرم را به مصر بیاورید برادران به كنعان آمدند و دعوت یوسف را ابلاغ كردند.
یعقوب با خانواده در روز 10 محرم بعد از چهل سال فراق از یوسف در میان لشكریان یكدیگر را ملاقات كردند و اشك شوق ریختند و یوسف و یعقوب هر یكى 120 سال عمر كرده و زوجه یعقوب رَحِمَه و زوجه یوسف زلیخا نام داشت .
9- وفات بشر حافى
بشر بن حارث ملَقب به حافى مردى خوش گذران و از اول عمر با ساز و آواز روزگار مى گذراند روزى حضرت موسى بن جعفر (علیه السلام) از در خانه بشر عبور مى كرد صداى ساز و آواز شنید در این اثنا كنیزى از خانه بیرون آمد حضرت پرسید اینجا خانه كیست عرض كرد خانه بشر حضرت فرمود آزاد است یا بنده عرض كرد آزاد است حضرت فرمود راست گفتى آزاد است كه اینگونه بى پروا بوده و از عذاب خداوند نمى هراسد (یعنى خود را بنده خدا نمى داند) كنیز این موضوع را به بشر رسانید بشر پا برهنه از خانه بیرون دوید و خود را به حضرت رسانید و در حضورش توبه كرد از آن پس كفش نپوشید و او را حافى گفتند در سال 227 ق در دهم محرم از دنیا رفت و در شوشتر بخاك سپرده شد.
10- عمر بن سعد ملعون پس از شهادت امام حسین (علیه السلام) سر مبارك آن حضرت را بخولى سپرد تا دیگر سرها را از خاك و خون تمیز كرد و بهمراهى شمر بن ذى الجوشن و قیس بن اشعث و عمر و بن الحجاج در روز عاشورا به ابن زیاد فرستاد و عمر بن سعد خودش بقیه روز دهم و شب یازدهم و روز یازدهم تا وقت زوال در كربلا بود و بر كشتگان خویش نماز خواند و همگى را دفن كرد.

حوادث الایام(گاه شمار تاریخ شیعه) ((نویسنده : سید مهدی مرعشی نجفی ))