علت گرايش به رزايل

چراتفكرات انسان به سمت رذايل سوق مي يابد؟
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :



علت گرايش به رزايل

براي پاسخ به اين پرسش بايد اندكي پيرامون ساختار وجودي انسان و بينش ها و گرايش هاي او با يكديگر سخن بگوييم. روح انسان مجموعه اي از گرايش ها و بينش ها است. اين گرايش ها و بينش ها با يكديگر ارتباط متقابل داشته و پيوسته در تاثير و تأثر از يكديگر مي باشند. اما دست آخر آنكه فرمانده وجود انسان است علايق و محبت ها و گرايش هاي او است. يعني شما به هر چه علاقه داشته باشيد در مورد همان هم فكر مي كنيد يا در مورد آن اطلاعات جمع مي كنيد و سعي مي كنيد او را بهتر بشناسيد.
اما اين گرايش ها از كجا در وجود انسان پيدا شده اند. عده اي از گرايش ها كه به آن ها گرايش هاي متعالي مي گوييم از اول خلق در روح انسان وجود داشته است. زيرا خداوند روح انسان را از عالم بالا و از روح خودش آفريده است. لذا مي فرمايد: و نفخت فيه من روحي : يعني از روح خودم در انسان دميدم. علاقه به زيبايي، علاقه به كمال، علاقه به اخلاقيات متعالي مانند عفو و ايثار و خدمت و عبادت و پرستش خداوند و ... و نفرت از نقص و بدي از اين دست مي باشند. اما اين روح متعالي وقتي به جسم تعلق گرفت و در واقع وارد عالم ماده شد به واسطه اين تعلق، گرايش هاي جديد مادي و سطح پايين نيز پيدا كرد. مانند علاقه به خوردن و خوابيدن و شهوت جنسي و بازيگوشي و لهو و لعب و ... .
پس انسان در نهايت داراي دو نوع گرايش است. يكي متعالي و معنوي و ديگري داني و مادي و سطح پايين. پس او گرايش بد ندارد بلكه گرايش عالي يا داني دارد. گرايش به ماديات يا شهوت و غضب به خودي خود بد نيست و اگر به صورت متعادل و به جا و ذيل پرستش خداوند قرار بگيرند مورد تاييد دين مي باشند. لذا خداوند امر به ازدواج داده كه در آن شهوت انسان ارضاء مي شود و امر به جهاد داده كه در آن غضب انسان اطفاء و ارضاء مي گردد. اما همين شهوت و غضب و خور و خواب وقتي بد مي شوند كه مانع توجه انسان به گرايش هاي متعالي و معنوي گردند و نگذارند انسان رشد كند يا شكوفا گردد. پس خدا چيز ذاتاً بدي در وجود انسان قرار نداده است.
حال كدام گروه از اين گرايش ها اصيل و كدام يك عارضي و فرعي مي باشد؟ معلوم است؛ گرايش هاي معنوي اصلي و اصيل است. زيرا اين گروه از ابتدا در روح انسان وجود داشته و گرايش هاي مادي بعداً و به خاطر ورود روح به عالم ماده به روح انسان وارد شده اند. من ملك بودم و فردوس برين جايم بود! وقتي انسان از اين دنيا برود نيز اين گرايش هاي مادي از روح او بيرون مي رود و گرايش هاي متعالي باقي مي ماند. حال اين سوال باقي مي ماند كه پس چرا اين گرايش هاي فرعي و غير اصيل در وجود انسان قوي تر شده و عموم مردم اهل خور و خواب مي باشند نه زهد و معنويت و عبادت و مكارم اخلاق؟ پاسخ اين است كه: زيرا اين گرايش ها از كودكي در وجود او پا گرفته و بالفعل مي باشند. يعني انسان به واسطه زندگي مادي پيوسته به اين علايق مادي خود پاسخ مي دهد و آن ها را فعال و قوي نگه مي دارد و الا اين علايق در عمق وجود او ريشه ندارند. اگر او همانطور كه به علايق مادي خود بها مي دهد به علايق معنوي خود توجه كند و روزانه عبادت كند، عمل خير انجام دهد، ذكر خدا را داشته باشد و مكارم اخلاقي را محقق كند آنگاه خواهد ديد كه عرصه وجود او بر علايق مادي تنگ شده و نسبت به آن ها بي توجه خواهد شد.
حال به نظر مي رسد به پاسخ پرسش تان رسيده باشيم. انسان به چيزي مي انديشد كه با آن انس دارد و به آن علاقه دارد. چون در اين عالم ماده علايق مادي انسان پيوسته تقويت مي شود پس فكر او يا مرغ خيال او پيوسته پيرامون همين موضوعات مادي و سطحي دور مي زند و الا اولياء خدا يا معصومين عليهم السلام چنين نبوده و فكر گناه يا شهوات نيز به ذهن و روح ايشان راه ندارد. زيرا علايق بالاتر و والاتري دارند كه موجب شده اصلاً توجه و علاقه اي به مسائل مادي نداشته باشند. در روايت است كه شخصي از معصوم عليه السلام پرسيد: شما چرا حتي فكر گناه را هم نمي كنيد. ايشان فرمودند آيا تا به حال در نظرت آمده است كه كثافات يا فضولات انساني را بخوري؟ او گفت: خير. امام عليه السلام فرمودند: گناه در نظر ما مانند اين فضولات و كثافات است. از آن متنفريم پس چگونه فكر استفاده از آن را به ذهن خود راه بدهيم.
پس همانطور كه در روايات آمده است: محبت دنيا مادر و ريشه همه بدي ها و رذايل است؛ ما نيز بايد محبت هايمان را اصلاح كنيم تا تفكرات و توجهات مان اصلاح شود. در اين صورت فكر و علاقه و عملمان خدايي و الهي شده و جهت واحد پيدا مي كند.
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه‌ای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت