دوره امامت امام موسى بن جعفر (ع)
دوره امامت امام کاظم(علیه السلام)چگونه بوده است؟
با آنكه در خاندان امام صادق (ع)، اسماعيل و عبد الله پسران بزرگ، چشم و چراغ خانواده شمرده مي شدند، و با اينكه تعدادى از ياران پيشواى ششم ميراث امامت را پيش خود نصيب خاص اسماعيل فرزند بزرگ امام مي دانستند، با اين همه موسى در خاندان رسالت مقام ويژه اى به دست آورده بود كه بسيار درخشان و خيره كننده بود، تا روزى كه اسماعيل پسر بزرگ پيشواى ششم در قيد حيات بود ياران او بى آنكه در اين باره سخنى شنيده باشند او را كانديداى پيشوائى و امامت آينده خود مي دانستند ولى اسماعيل در جوانى از دنيا رفت و منتظرين خود را مأيوس و نوميد ساخت و پيشواى ششم براى اثبات اين اصل خبر مرگ او را علنى ساخت و حتى جنازه او را به بزرگان و معتمدين قوم نشان داد تا ريشه اين عقيده موهوم را از اساس بخشكاند و اين پندار را باطل سازد. پس از مرگ اسماعيل بود كه پيشواى ششم به ياران خود مجال داد كه درباره امام آينده خود سخن به ميان آورند و هر بار كه با تعبيرهاى مختلف سئوالى در اين باره به عمل مى آمد پيشواى عاليقدر ما گاهى با تصريح و گاهى با تلويح و كنايه و ايماء و گاهى با تعيين و تشخيص كامل، آنان را به سوى امام بعدى پسر سوم خود، (موسى) راهنمائى مي فرمودند كه ما به صورت اختصار، تعدادى از اين نوع تصريحات را از منابع معتبر و مورد وثوق باز مى آوريم تا نمونه هایى از آن علائم، و نشانه ها و تصريحات پيشواى ششم بازگو گردد:
تصريحات امام آن بزرگوار
امامت و پيشوائى امت، يك منصب الهى تفويضى است كه دارنده آن رياست عمومى دينى دنيوى مردم را به عهده دارد و آن منصب با تعيين و تصريح هر كدام از پيشوايان معصوم (ع) به افراد بعدى منتقل مي گردد و انتخاب و اختيار افراد در آن دخالتى ندارد و اين امر در مورد كليه پيشوايان عاليقدر صورت تحقق پذيرفته است و تعيين امام قبلى كافى است (1) و اينك در مورد امام هفتم (ع) به چند نمونه اشاره مي گردد.
1 ـ مفضل بن عمر جعفى كه يكى از بزرگان و دانشمندان شيعه در عصر امام صادق (ع) مي باشد و پيشواى ششم ما توحيد معروف خود را به او املاء فرموده است مي گويد:
از پيشگاه امام صادق (ع) درخواست نمودم كه امام و حجت الهى را پس از خودش تعيين فرمايد. امام در پاسخ فرمودند: امام و حجت خدا پس از من فرزندم موسى است كه وارث من و امير شيعيان است من، تو و ياران ترا به او توصيه مى كنم. (2)
2 ـ يزيد فرزند سليط كه يكى از مردان تقوى و دانش بوده و در نقل حديث بسيار امين و مورد وثوق رجال درايت قرار گرفته است مي گوید: در سفر حج با جمعى از ياران و دوستان خود به محضر امام صادق (ع) شرفياب گرديديم در ضمن پرسش خود عرض نمودم فدايت گردم شما رهبران پاك و معصوم ما هستيد ولى مرگ مسئله اى نيست كه كسى را از آن استثنائى باشد در چنين صورتى جانشين شما كى خواهد بود؟
امام صادق (ع) در پاسخ فرمودند: فرزندم موسى وارث و جانشين من هستند. علم، حكمت و فهم و سخاوت و آشنائى با درخواست ها و حوائج دينى مردم، حسن خلق و معاشرت نيك در او جمع است. او يكى از درهاى رحمت الهى است و بالاتر از همه حقيقتى در او نهفته است كه والاتر از همه ى اين ها است، فرزند سليط مي گويد: پدر و مادرم فدايت گردد آن حقيقت چيست؟
امام فرمودند: پناه اين امت و اميد گاه مسلمانان از او متولد مي گردد. او پاسدار و نگهدارنده نور و روشنائى بخش اين امت است نورى كه گفتار او حكم، و سكوت او علم و دانش است و اوست كه روشنگر مسائل اخلاقى بين مردم مي باشد. (3)
3 ـ عبد الرحمن پسر حجاج چنين تعريف مى كند: به منزل امام و پيشواى خود حضرت صادق (ع) رفته بودم او را در اطاق مخصوصش كه نماز خانه بود مشغول عبادت و اطاعت الهى ديدم و نخواستم آن حال خلوص و حضور را بر هم زنم، او رو به قبله بر روى سجاده نشسته بود و پسرش موسى كمى عقب تر از او رو به قبله ايستاده بود امام (ع) دعا مي كرد پسرش موسى آمين مي گفت.
اين منظره روحانى و ملكوتى حال ديگرى در من ايجاد كرد منتظر ماندم تا آنكه امام (ع) دعاى خود را به پايان برد تا من سئوال خود را آغاز نمايم پس از فراغت امام (ع) عرض كردم: خدا مرا به پاى تو افكند شما بهتر از همه مي دانيد كه من از همگان بريده و به خاندان شما پيوسته ام و تو ميدانى كه من خدمتگذار اين خاندانم، دلم مي خواهد دانسته باشم چه كسى بعد از شما شايستگى مقام والاى امامت را دارد و كدام يك از فرزندانتان جانشين شما هستند؟
امام در پاسخ من چنين فرمود: موسى پسرم اين لباس را او پوشيد و بر اندامش موزون و مناسب در آمد من خرسند شدم گفتم: شكر خدا را كه ديگر در اين جهان به هيچ مسئله اى نيازمند نيستم (4).
4 ـ فيض فرزند مختار به حضور امام صادق (ع) شرفياب گرديد و سخنانى ميان آنان درباره ابو الحسن امام موسى رد و بدل شد در اين هنگام موسى (ع) وارد شدم امام رو به فيض نمود و فرمود همين است آقاى شما كه درباره اش سئوال مي نمودى.
فيض مي گويد: بلند شدم و دست و صورت امام را بوسه زدم و خواستار بقاء و حيات او گرديدم به امام صادق (ع) عرض كردم آيا مي توانم به كس ديگرى هم اطلاع دهم؟
- بلى مي توانى به خانواده و فرزندان و دوستان مورد اعتماد خود ياد آور شوى.
من در ميان دوستان خود به يونس به ظبيان جريان را نقل كردم او در يكى از ملاقات هاى خود حقيقت امر را از خود امام صادق (ع) سئوال نمود امام فرمود حقيقت امر همان است كه فيض به شما گفته است يونس شاد و مسرور از محضر امام برگشت (5).
از اين حديث شريف موقعيت بحرانى عصر امام (ع) روشن مي گردد كه تسلط حكام ناجور تا چه پايه بوده است كه امام مكنونات قلبى خود را نمي تواند با كمال صراحت بر زبان آورد و مردم را در جريان واقعى امور قرار دهد ناچار به كتمان و راز دارى توصيه مي فرمايند.
5 ـ على بن جعفر برادر امام مي گويد: از پدرم جعفر بن محمد شنيدم كه با جمعى گفتگو مي كرد و به ياران و خواص شيعه مي فرمود: در مورد فرزندم موسى به نيكى و خوشى رفتار نمائيد او بهترين فرزندان من است كه بر جاى من تكيه مي زند او قائم مقام من و حجت خداى متعال بر عموم آحاد مردم است.
زرارة بن اعين (6) كه يكى از بزرگان و علماء شيعه در فقه و حديث و كلام مي باشد مي گويد: به محضر امام صادق (ع) شرفياب گرديدم كه فرزند بزرگوارش موسى هم حضور داشتند. در وسط منزل نعشى قرار گرفته بود كه روى آن با پارچه پوشانده گرديده بود. امام به من دستور دادند كه هر چه زودتر جمعى از ياران مانند داود رقى و ابو بصير و حمران را حاضر كنم من براى دعوت آنان از منزل خارج شدم و در بين راه با مفضل بن عمر رو برو شدم كه به سوى منزل امام با جمعى حركت مي كرد.
من با سرعت به سراغ افراد مورد درخواست امام (ع) رفتم و آنان را احضار نمودم تا چشم امام صادق (ع) به داود رقى افتاد فرمود پارچه را از روى اسماعيل بردار.
او امتثال امر نمود و آن را كنار زد ناگاه جسد بى روح و بي حركت اسماعيل پديدار گرديد. امام به او فرمود:
- آيا او زنده است يا مرده؟ آقا جان او مرده است.
امام همگان را به قضاوت و داورى طلبيد و همه را به مرگ او شاهد گرفت و از حضار بر مرگ او اقرار و اعتراف اخذ نمود.
هدف آن حضرت از اين همه اعتراف و اقرار آن بود كه خيال و توهمات برخى از شيعيان را كه به امامت و پيشوائى اسماعيل دل بسته بودند باطل سازد و آنان را به حق و حقيقت ارشاد و توجيه نمايد و آنان را روشن سازد كه امام و جانشين بعد از خودش فرزندش موسى است.
هنگامي كه اسماعيل را غسل دادن و كفن كردند، امام به مفضل بن عمر دستور دادن كه دوباره صورت او را باز كنند و نشان مردم دهند كه تا همگان بر مرگ او يقين و اطمينان پيدا نمايند و به عنوان تاكيد مراتب، اطمينان مردم رو به جمع نمود و فرمود: آيا او زنده است يا مرده؟
همگى لب بر اعتراف و اقرار گشودند كه اسماعيل به رحمت ايزدى پيوسته است. امام صادق (ع) دست به دعا برداشت و چنين عرض نمود:
«بار الها گواه باش كه به زودى عده اى از مغرضين و كسانى كه مي خواهند نور الهى را خاموش سازند (اشاره به فرزندش موسى نمود) در اين باره مردم را به شك و ترديد وا خواهند داشت در صورتي كه اراده الهى بر كامل ساختن نور خود قرار گرفته است» سپس دستور داد او را در قبر قرار دهند و خاك روى او بريزند. براى آخرين بار خطاب به جمع فرمودند:
آن كه مرده، كفن شده، حنوط شده و در اين لحد مدفون گرديده است كيست؟
همه ى حضار با صداى بلند گفتند او اسماعيل است. امام صادق (ع) گفت: بار الها! گواه باش!
سپس دست فرزندش موسى را گرفت و فرمود: او حق است و حق با اوست و سرچشمه حق است تا روزي كه خداوند خودش وارث زمين و آنچه بر روى زمين است، باشد.
امام صادق (ع) با اين همه تصريحات و تاكيدات مي خواست دو مطلب را ثابت كند:
يكى آنكه مسئله امامت و پيشوائى مردم با تعيين الهى است و انتخاب و اختيار مردم در آن كوچك ترين دخالتى نداشته و ندارد و تعيين الهى در مورد امامان قطعى و منجز است.
دوم آنكه بدينوسيله مي خواست: گمان و توهمات پاره اى از شيعيان را برطرف سازد كه به امامت و پيشوائى اسماعيل دل بسته بودند. بدينوسيله امام علنا روشن ساخت كه اسماعيل در دوران حيات خود امام صادق (ع) به رحمت ايزدى رفت و در يك زمان واحد دو امام روا نيست و امام بحق و پيشواى راستين پس از او، با تعيين الهى فرزندش امام موسى است و اختيار انتخاب در دست او نيست. (7)
نصوص ديگر
تصريحا متعددى نسبت به امامت و پيشوائى امام هفتم (ع) از طرف پيشوايان معصوم قبلى به يادگار مانده است كه محض اختصار به تعدادى از آنها اكتفاء گرديد. افراد موثق و مورد اطمينان و طرف علاقه ى خاص امام صادق (ع) در اين باره احاديثى نقل نموده اند كه همگان از فقهاى ارزنده و خواص و ياران و هم رازان امام (ع) بوده اند كه از بين آنان مي توان از مفضل بن عمر، معاذبن كثير، عبد الرحمن فرزند حجاج، فيض فرزند مختار، منصور فرزند حازم، يعقوب سراج، سليمان فرزند خالد، صفوان جمال (هشام فرزند سالم) را نام برد و از افراد فاميل امام (ع) مي توان از برادران امام موسى، اسحاق و على بن جعفر را به عنوان نمونه ذكر نمود كه هر دو از موثقين و صاحبان فضل و كمال بودند و هر دو تصريح به امامت و پيشوائى آن بزرگوار نموده اند و اهل بيت به محتويات خانه بهتر از ديگران آگاهى و آشنائى دارند. (8)
پى نوشت ها:
1 ـ اصل ولايت و تنصيص
2 ـ بحار الانوار ج 11 ص 234
3 ـ همان مدرك
4 ـ المجالس السنيه مرحوم سيد محسن عاملى ص 275
5 ـ اصول كافى جلد 1 ص 309
6 ـ زراره يكى از اعيان و بزرگان شيعه است كه در علم فقه و حديث و كلام بصيرت و آگاهى كافى دارد امام بوجود او افتخار كرده است و او را مرجع فتواى مردم قرار داده است امام صادق (ع) به فيض بن مختار فرمود: اگر حديثى خواستى از اين مرد نشسته مسئلت نما و با دست خود به زراره اشاره فرمودند و باز در حديث ديگرى فرمودند: اگر زراره و امثال او نبودند آثار پدرم از ميان مردم رخت مىبست.او در سال 150 هجرى برحمت ايزدى پيوست.دانشمندان حديث روايات او را بصورت «صحيح و مقبول» پذيرفتهاند.
7 ـ بحار الانوار ج 11 ص 237
8 ـ رجال كشى ص 269 المجالس السنيه ج 2 ص
منبع:پرسمان دانشجویی