شباهت فرقه ابيوني با اسلام و نگارش قرآن
آنها پيش داوري دارند؛ آنها اول فرض مي كنند قرآن آسماني نيست، پيامبر اسلام، پيامبر نبود. بعد مي خواهند بگويند، آيات از كجا آمده، و ده نظريه در اين باره مي دهند. مي گويند نمي شود كه او پيامبر باشد و قرآن وحي باشد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ :
جمعه 1396/10/29 ساعت 00:25
در نقد اين شبهه و شبهات ديگر مستشرقان مطالب زير را خدمتتان ارائه مي كنيم: برخي مستشرقان معتقدند كه پيامبر همهي معارف قرآني را از دو منبع گرفته است؛ بخشي را از محدودهي جغرافيايي و زندگي اجتماعي، ديني و فرهنگي جزيرة العرب (مصادر داخلي) و بخش ديگر را از مصادر شفاهي و كتبي يهود و مسيحيت، و عقايد، آداب و سنن ديگر ملل (مصادر خارجي).به نظر مي رسد؛ اساسيترين اشكالي كه در تحقيقات و بررسيهاي مستشرقان وجود دارد، نگرش غير عقلاني همراه تعصب به قرآن و اسلام است؛ از اين رو، هيچ يك از اشكالات آنها راههاي صحيح علمي و تحقيقي را نپيموده و در هيچ مورد، مستندي تاريخي كه بتواند مدعايشان را اثبات كند، ارائه نكردهاند. به جرأت ميتوان گفت كه بيشتر ادلة آنها چيزي جز خيالپردازي و توجيه آنچه خود اعتقاد دارند نيست. آنان، جريان نامسلم تاريخي با پيش فرضهاي خود باز سازي ميكنند و آن را به هزاران شاهد قطعي و مسلم تاريخي ترجيح ميدهند.در كل بايد گفت كه، مستشرقان تنها ژست پيش داوري نداشتن را مي گيرند. اما در حقيقت مطلب، آنها پيش داوري دارند؛ آنها اول فرض مي كنند قرآن آسماني نيست، پيامبر اسلام، پيامبر نبود. بعد مي خواهند بگويند، آيات از كجا آمده، و ده نظريه در اين باره مي دهند. مي گويند نمي شود كه او پيامبر باشد و قرآن وحي باشد، ما هم در پاسخ آنها مي گوييم؛ اگر شما ادعا داريد كه وحي ممكن نيست، پس بايد بگوييد به عيسي(عليه السلام) و به موسي(عليه السلام) هم وحي نشده است! اگر وحي ممكن است، چگونه وحي به عيسي(عليه السلام) قبول است ولي وحي به پيامبر اسلام قبول نيست! البته از اين نمونه ها در مورد تضادي كه در انديشه ها و روش هاي مستشرقان وجود دارد فراوان است.حال، در اينجا سه پاسخ متفاوت براي شما ارايه مي گردد.ــ الف: پاسخ اول(مقاله اي با موضوع « بررسي ديدگاه مستشرقان در مورد مصادر وحي قرآني» از مهدي سلطاني رناني)مقدمهبرخي مستشرقان معتقدند كه پيامبر همه معارف قرآني را به طور كلي از دو منبع گرفته است؛ بخشي را از محدودهي جغرافيايي، اجتماعي، ديني و فرهنگي جزيرة العرب، و بخش ديگر را از يهوديت و مسيحيت و عقايد، آداب و سنن ديگر ملّتها. از اين رو گفتهاند: مصادر قرآني به دو گروه اساسي «مصادر داخلي» و «مصادر خارجي» تقسيم ميشوند.در اين نوشتار به بررسي مصادر ياد شده و اشكالهاي مستشرقان بر وحياني بودن قرآن ميپردازيم و بدانها پاسخ ميدهيم.مصادر داخلي برخي منابع داخلي كه مستشرقان به عنوان مصادر وحي قرآني ميشمارند، عبارت است از:1- اعمال و رفتار اعراب جاهلي: هاملتون گيب (H.GIBB)، مستشرق انگليسي مي گويد:« محمّد مانند هر شخصيت مبتكري از يك سو از اوضاع داخلي متأثّر است و از ديگر سو از عقايد و آرا و افكار حاكم زمان خويش و محيطي كه در آن رشد كرده، تأثير مي پذيرد و در اين تأثير گذاري، مكّه نقش ممتازي دارد و ميتوان گفت كه تأثير دوران مكّه بر سراسر زندگي محمّد هويدا است و به تعبير انساني مي توان گفت: محمّد پيروز شد؛ چرا كه يكي از مكّيها بود» اشعار أمية بن أبي الصلت: كلمان هوار (K.HUOAR) فرانسوي مينويسد:« اصليترين مصدر قرآن كريم، اشعار أمية بن أبي الصلت است؛ چرا كه ميان اين دو، در دعوت به توحيد و وصف آخرت و نقل داستان هاي پيامبران قديم عرب، تشابه بسياري وجود دارد و [او گمان كرده است] مسلمانان، شعر اميّه را نابود كردند و خواندن آن را حرام دانستند تا برتري با قرآن باشد» .در اين زمينه «پُوِر(POWER)» ميگويد:« تشابهي كه بين اشعار اميه و قرآن وجود دارد، دلالت مي كند كه پيامبر، معارفش را از او اخذ كرده؛ چرا كه او بر پيامبر مقدّم بوده است» .3- حنفاء (دين حنيف ابراهيمي: رنان (RENAN) ميگويد:«پيش از بعثت پيامبر نيز مردم جزيرة العرب موحّد بودند و هر آن چه پيامبر گفته، صرفاً مكمّل و در امتداد عقايد اعراب قبل از بعثت است» (همان،227).مصادر خارجيبلاشر (BLACHERE) ميگويد:« تشابهي كه در قصص قرآني با قصص يهودي و مسيحي است، تقويت ميكند كه قرآن، كتاب بشري و متأثّر از عوامل خارجيه باشد؛ به ويژه در سورههاي مكّه كه كاملاً واضح است از معارف مسيحيت متأثّر شده است» (همان، 296).مصادر خارجي كه مستشرقان براي قرآن تعيين كردهاند، به دو قسمت اساسي تقسيم مي شود:مصادر كتبي (مثلاً با مطالعهي كتابهاي عهد قديم و جديد و...)مصادر شفاهي (مثلاً ملاقات با مسيحيان و يهوديان و استفادهي معارف از آنها به صورت شفاهي).1- مصادر كتبيسيدرسكي(SIDERSKEY) در كتاب خود «اصول اساطير اسلامي در قرآن و در سيرهي انبياء» قصص قرآني را به مصادر يهودي و مسيحي ارجاع ميدهد. قصّهي آدم و نزولش از جنّت، قصّهي ابراهيم و تلمود، يوسف، موسي، عيسي، داوود، سليمان و... را به كتابهاي يهودي و مسيحي باز ميگرداند و تك تك آيات مشتمل بر اين قصص را به كتابهاي «الأغداه» (Aggadaho) كه به زبان عبري است و «أناجيل مسيحيت» و «تورات» باز ميگرداند (همان، 271؛مجلهقبسات،1382، 193).گلدزيهر (Goldziher) ميگويد:« مطالبي را كه قرآن در مورد احوال قيامت و اهوال آن بيان ميكند و آن چه كه پيامبر در مورد امور اخرويه بشارت ميدهد، همه مجموعههايي است از معارف و آراي ديني گذشتگان كه پيامبر با ارتباط با عناصر يهودي و مسيحي و غير اين دو آنها را شناخته است و از آنها متأثّر شده به نحوي كه اين تأثيرات به اعماق نفس او رسيده و در درون او به صورت عقايدي درآمده است و او به يقين رسيده است كه آنها وحي الهي هستند».سپرينجر(SPRENGER) گمان ميكند كتاب مقدّس پيش از اسلام به عربي ترجمه شده بود و در زمان پيامبر در دسترس اعراب قرار داشت.2- مصادر شفاهيعدّهاي از مستشرقان كه ميديدند كتابهاي اديان پيشين تا عصر ظهور اسلام به عربي ترجمه نشده بود و «اُمّي» بودن پيامبر هم نفي كردني نيست، گفتند: پيامبر معارف قرآني را به صورت آموزههاي شفاهي از اديان پيشين استفاده كرده است.وات (M.WATT) در اين باره ميگويد:« پيامبر، بيسواد (اُمّي) بود و از كتابهاي مسيحيت و يهوديت تعليمات رسمي نديده بود؛ امّا بعيد نيست كه معارف اين كتابها به صورت شفاهي به او رسيده باشد، چرا كه او با بعضي از رجال يهودي و مسيحي ارتباط داشته، و با آنها مجادله و مناقشه ميكرده است» .تئودور نولدكه (T.NOLDEKE) در كتاب تاريخ قرآن، پس از اينكه براي قرآن مصادر خارجي در نظر ميگيرد، مينويسد:« پيامبر در قصص قرآني، از معارف مسيحيت و يهوديت متأثّر است كه به صورت شفاهي به اعراب منتقل شده بود».به نظر اين گروه پيامبر ميتوانست از چند نفر استفاده كند:ورقة بن نوفل (عموي حضرت خديجه): پيامبر پيش از بعثت، پانزده سال كنار او زندگي كرد و به وسيلهي او به تمام معارفش دست يافت .بحيراي راهب: به اعتقاد بعضي از مستشرقان پيامبر ملاقاتهايي با اين راهب داشت و در سفرهايش از او متأثّر شد.منشأ معارف قرآني پيامبر بعضي از يهوديان و مسيحيان مقيم مكّه بودند.بررسييكي از اشكالهاي اساسي تحقيقات و بررسيهاي مستشرقان اين است كه راه صحيح علمي و تحقيقي را نپيموده و فاقد مستند تاريخي براي اثبات مدعا است.هركس تاريخ پيش و پس از اسلام اعراب را مطالعه كند، ميفهمد كه اسلام چگونه تحوّل ايجاد كرد و اگر به رفتار مشركان با پيامبر در آغاز دعوت توجّه كند، مييابد كه آنچه را پيامبر (ص) بيان كرد نه تنها در جهت و ادامهي افكار و اعمال مشركان نبود؛ كاملاً با آنها تناقض داشت. روح اسلام با هيچ يك از اعمال مشركان سازگار نبود و هيچ يك از اعمال آنها را نميپذيرفت، از اين رو هيچ عملي از زمان مشركان بدون اصلاح به اسلام منتقل نشد.از طرف ديگر تشابه ظاهري بعضي اعمال و عبادات اعراب جاهلي و اسلام بر غير وحياني بودن قرآن دلالت نميكند، زيرا بيشتر اين اعمال ميتواند منشأ الهي داشته و از سوي پيامبران سابق تشريع شده باشد، ولي به مرور زمان دستخوش فراموشي و تحريف شده باشد، همچون حج كه از زمان حضرت ابراهيم يا پيامبران پيش از او، عبادتي معمول بود، امّا مشركان آن را تحريف كردند. براي مثال، خيلي افراد اين عمل را با بدن عريان انجام ميدادند كه به «حلة» معروف بودند . در مقابل اسلام اصل عمل طواف را تقرير كرد و كيفيت انجام آن را تغيير داد و به آن روح بخشيد.امية بن أبي الصلت از شاعران عرب در دوران جاهليت و اسلام است. او را از حنفايي دانسته اند كه از ظهور پيامبري در زمان خودش خبر مي داد و آرزو داشت كه خود آن پيامبر باشد. وقتي محمّد(ص) برانگيخته شد، از روي حسد به حضرت كفر ورزيد. وقتي پيامبر شعر او را شنيد، فرمود: زبانش ايمان آورده؛ ولي قلبش كفر ورزيده است .تشابه شعر اميه و پيامبر بر تأثيرپذيري رسول اكرم از وي دلالت نميكند؛ چرا كه تأثيرپذيري پيامبر يك احتمال در كنار دو احتمال ديگر تأثيرپذيري (اميه از قرآن، عدم تأثيرپذيري هر يك از ديگري) است.هيچ دليلي براي تاثيرپذيري پيامبر از اميه، وجود ندارد. حتّي در زمان پيامبر هم كسي احتمال چنين تاثير پذيري را نميداد؛ با اينكه اعراب، با اشعار اميه آشنا بودند. از سويي مشركان، وحياني بودن قرآن را قبول نميكردند پس اگر چنين احتمالي ميدادند، حتماً پيغمبر را متّهم ميكردند؛ چرا كه بارها پيامبر را به بهانههاي گوناگوني متّهم كرده بودند؛ براي مثال به اين آيه توجه كنيد: « وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ ـــ و بيقين مىدانيم كه آنان مىگويند: (اين قرآن را) تنها بشرى به او مىآموزد. در حالى كه زبان كسى كه به او نسبت مىدهند مبهم (و غير عربى) است؛ و اين (قرآن، به) زبان عربى روشن است»(نحل/ 103) ولي در اين مورد، اتّهامي از سوي مشركان در كتابهاي تاريخي ثبت نشده است. پس فقط يكي از دو احتمال ديگر بايد صادق باشد. بعضي هم احتمال دوم (تاثيرپذيري اميه از قرآن) را تقويت كرده اند، چون اميه تا سال نهم هجري زنده بود و تاريخ سرودن بيشتر اشعارش هم مربوط به پس از بعثت پيامبر است .حنفاء عرب گرچه بت پرست نبودند، تعدادشان خيلي كم و عقايدشان در هالهاي از ابهام قرار داشت و معلوم نبود تصوّرشان از خدا، وحدانيت، حشر، بعث و... چيست؟ تا بتوان معارف قرآني را با افكار و عقايد آنها مقايسه كرد. يگانه چيزي كه از آنها در دست است، در چهار رأي خلاصه ميشود كه فخر رازي و امين طبرسي آنها را چنين نقل ميكنند:الف. از ابن عباس و مجاهد نقل شده است كه به حجّ بيت الله اعتقاد داشتند.ب. از مجاهد نقل شده است كه تابع حق تعالي بودند.ج. تابع شريعت حضرت ابراهيم بودند.د. به خداوند اخلاص داشتند و فقط او را به ربوبيت ميشناختند. از سوي ديگر، همين حنفاء اگر قرآن را با عقايد خويش موافق ميدانستند، هرگز با آن مقابله نميكردند؛ حال آنكه عدّهاي از آنها همچون أبي عامر بن صيفي (راهب) وأميهي بن أبيالصلت با قلم و شمشير در مقابل اسلام ايستادند .تشابه قرآن و بعضي كتابهاي اديان ديگر، دليل اين نيست كه آنها ريشهي قرآن باشند، بلكه نشان ميدهد كه قرآن و ديگر كتابهاي آسماني ريشهاي واحد دارند كه همان وحي الهي است.هيچ دليل و سندي در تاريخ به ثبت نرسيده است كه كتابهاي مقدّس پيش از اسلام به عربي ترجمه شده و در دسترس مردم جزيرهي العرب باشد؛ بلكه بيشتر مورّخان، تاريخ ترجمهي اين كتابها به عربي را مربوط به سالها پس از رحلت پيامبر، يعني اواسط خلافت بنياميه ميدانند .اگر ثابت شود كه محمّد(ص) در كودكي راهبي را ملاقات كرده است، هرگز نميتوان با آن اثبات كرد كه آن راهب كتاب مقدّس را براي محمّد شرح داده يا برخي از آموزههاي ديني را به او آموخته است.از اين راهب مسيحي (بحيرا) اثري در تاريخ نمي توان يافت؛ مگر آنچه كه مورّخان سيرهنويس ذكر كردهاند و خلاصهاش چنين است: پيامبر وقتي دوازده ساله بود با عمويش به مسافرت تجاري رفت. آن دو در اين مسافرت به يك عالم مسيحي برخوردند كه بحيرا نام داشت. او نبوّت پيامبر را به ابو طالب بشارت داد و از او خواست محمّد را از يهوديان به دور دارد، زيرا هر آنچه كه بحيرا درباره محمّد ميدانست، يهوديان هم ميدانستند .جز اين ملاقات كه شايد بيش از چند دقيقه يا ساعتي طول نكشيد، ملاقات ديگري بين حضرت و بحيرا ثبت نشده است. حال پرسش اين است كه در اين ملاقات چند دقيقهاي، بحيرا چه مقدار از معارف مسيحيت را ميتوانست به پيامبر آموزش دهد؟ و با توجّه به اينكه سنّ پيامبر در آن زمان خيلي كم بود، چقدر ميتوانست به عقايد و آيين ديني مسيحيت مسلّط شود؛ به طوري كه سي سال بعد، آنها را به صورت ديني جديد به ديگران ابلاغ كند؟از طرفي، عموي پيامبر هم در اين ديدار در كنار او بود. چگونه ممكن است چيزي از فراگيري پيامبر از بحيرا را به كسي نقل نكرده باشد؟ورقة بن نوفل پيش از اسلام تابع دين مسيحيت بود و پس از ظهور اسلام مسلمان شد و پيامبر را ستود . ابوالحسن برهان الدين بقاعي كتابي دربارهي ايمان ورقه نوشته است و احاديثي هم از پيامبر دربارهي مسلمان بودن او هست؛ هر چند به ظاهر پس از آن، بيش از چند سال زنده نماند.مجموع ملاقاتهاي پيامبر با ورقه كه در تاريخ ثبت شده است، بيش تر از سه يا چهار مورد نيست و در هيچ كدام به استفاده پيامبر از ورقه اشاره نشده است؛ بلكه مستندهاي تاريخي شهادت ميدهند كه ورقه به نبوّت پيامبر و نزول وحي بر او گواهي داده است.وقتي خديجه آنچه را پس از نزول وحي بر پيامبر ديده و شنيده بود، با ورقه در ميان گذاشت، ورقه كمي تأمّل كرد و گفت:«قدوس، قدوس! اي خديجه سوگند به كسي كه جان ورقه به دست او است اگر راست بگويي، ناموس اكبر كه روزي به سوي موسي ميآمد، امروز به سوي او آمده است و او پيامبر اين مردم است».ورقه يك بار هم پيامبر را در كنار كعبه ملاقات كرد و از وقايع پيش آمده پرسيد و چون مطّلع شد، گفت: «سوگند به آن كه جانم به دست او است، تو پيامبر اين مردمي و ناموس اكبر كه روزي به سوي موسي ميآمد، امروز به سوي تو روي آورده است. تو را تكذيب مي كنند و به توآزار مي رسانند و... اگر من آن روز زنده باشم، خداي را ياري ميكنم» .بر اساس آنچه گفتيم سخن مستشرقان هيچ دليل و حتّي مؤيّدي ندارد. چگونه ممكن است كسي نتواند آنچه را خود آموزش داده است، از وحي الهي (ناموس اكبر) تشخيص بدهد و شخص موحّدي چون ورقه به نبوّت پيامبر ساختگي گواهي دهد؟مورّخان در مكّه قبيلهاي را ذكر نكرده اند كه يهودي باشد، و يهوديان آن دسته از قبايل را كه از آنان به عنوان يهوديان مدينه نام برده ميشود، يهودي نميدانند، زيرا افكار آنها طبق شريعت يهود و اعمالشان طبق احكام تلمود نبود (اسرائيل ولفنسون،1927، 13).كاسكيل مينويسد: «عرب يهود، هرگز واقعي نبودند؛ بلكه فقط خود را شبيه يهوديان كرده بودند» (جواد علي، 1970، 6/530).ونكلير (WINKLER) معتقد است: «يهوديان جزيره عرب به هيچ يك از اصول يهوديت پايبند نبودند» .وقتي يهوديان عرب قبل از اسلام نه معرفت درستي از معارف و شرايع يهود داشتند و نه عامل به آن معارف بودند، چگونه ميتوان همهي معارف و شرايع و قصص قرآني را متأثّر از آنها دانست؟مورّخان حضور جماعتي غير بومي از مسيحيان تاجر، صنعتگر يا برده را در مكّه ثبت كردهاند. اينها افرادي بودند كه قريش پيش از مستشرقان پيامبر را به اخذ مطالب قرآني از آنها متهم كرده بودند.اين آيات گوياي مدعاي ماست : « وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِّسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ ـــ و بيقين مىدانيم كه آنان مىگويند: (اين قرآن را) تنها بشرى به او مىآموزد. در حالى كه زبان كسى كه به او نسبت مىدهند مبهم (و غير عربى) است؛ و اين (قرآن، به) زبان عربى روشن است» (نحل / 103).« وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هذَا إِلَّا إِفْكٌ افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ ـــ و كسانى كه كفر ورزيدند گفتند: اين [كتاب] نيست جز دروغى بزرگ كه آن را بر بافته است؛ و گروهى ديگر او را بر اين (كار) يارى دادهاند. و بيقين (با اين سخن،) ستم و باطلى را آوردند» (فرقان / 4).مورّخان گفتهاند كه آنها «يعيش»، «عداس مولي حويطب بن عبد الغري»، «سيار مولي العلاء بن الحضرمي»، «جبر مولي عامر» بودند كه تورات ميخواندند؛ حال آنكه در هيچ جريان تاريخي، ارتباط پيامبر با اين افراد يا ديگر نصرانيان مكّه، پيش از اسلام ضبط نشده است.اگر وحي ساخته محمّد(ص) بود، چرا در مواردي كه به نفع خود بود، وحي نميساخت؟ براي مثال در جريان افك* وحي يك ماه قطع شد و حضرت تا نزول دوباره وحي تهمتها و سرزنشهاي منافقان را تحمّل كرد. در داستان تغيير قبله از بيت المقدس به كعبه نيز تا 16 ماه زير فشار تهمتهاي مشركان بود. اگر وحي تابع ارادهي الهي نبود و در دست پيامبر قرار داشت، چرا زودتر قبله را به كعبه تغيير نداد؟قرآن، خبرهاي بسياري دربارهي آينده دارد كه همهي آنها واقع شدهاند. براي مثال به نمونههايي توجه ميكنيم: « غُلِبَتِ الرُّومُ، فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُم مِّن بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ ـــ روم در نزديك ترين سرزمين [به شما] مغلوب شد، ولي آنها به زودي [در همين زمان هاي نزديك] پيروز خواهند شد».اين وعده قرآن عملي شد و روميان پس از چند سال پيروز شدند.« سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُرَ ـــ به زودي آن جماعت [مشركان] در جنگ شكست ميخورند و براي فرار پشت ميكنند».(قمر/ 45)در سال دوم هجري، مشركان شكست سختي در جنگ بدر خوردند، با اينكه به ذهن كسي نميرسيد. اگر قرآن، ساختهي انساني مانند ديگر انسانها است، او چگونه و از طريق چه كساني ميتوانست به غيب متّصل باشد؟ بعيد نيست كه اينجا هم ذهن منحرف بعضي از مستشرقان دنبال مصدر غيرالهي باشد.معارف ابلاغ شده به وسيلهي پيامبر دربارهي دنيا و آخرت، مسائل مربوط به قيامت، حشر و حساب، در مورد توحيد و... اوّلاً همه يك سمت و سو دارند و هيچ تناقضي بين آنها وجود ندارد. از سوي ديگر، كسي از دوره بيست ساله بعثت حضرت، كردار يا گفتاري كه گوياي دوگانگي يا ترقّي و تجدد در آنها باشد، سراغ ندارد و شايد اين همان پاسخي است كه خداوند با آن در آيهي شريفهي « أَفَلاَ يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلاَفاً كَثِيراً ـــ و آيا در قرآن تدبّر نمىكنند؟ و اگر (بر فرض) از طرف غير خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراوانى مىيافتند»(نساء/82) ساحت قدسي قرآن را از چنين تهمتها و گمانهزنيها تقديس ميكند.از سوي ديگر، اگر چنين مواردي را در انسانهاي عادي بتوانيم تصوّر كنيم، فقط در فردي ميتوان يافت كه سالها زحمت بكشد و كار كند تا افكاري را كه از يهوديت، مسيحيت، حنفاء، اعراب جاهلي و... گرفته است، هماهنگ سازد و قواعد كليهاي براي خود استخراج كند و هر كدام از اين معارف را كه با آن قواعد مطابقت نداشت، به گونهاي كه مناسب با آنها باشد، اصلاح يا طرد كند و آن قدر در اين معارف تأمّل و تفكّر كند كه در طول بيست سال هرگز ترديدي در كلام و فعلش ظاهر نشود و چنان در اين مسائل غوطه ور شود كه همهي آنها برايش ملكه شود تا هنگام برخورد با وقايع و مسائل گوناگون اشتباه نكند و... ؛ حال آنكه چنين پيشينهاي را هيچ مورّخي در تاريخ پيامبر ثبت نكرده است و كسي (حتّي مستشرقاني كه بدون سند و دليلي سخن ميگويند) نگفته است كه كار او قبل از بعثت، تعليم يا تعلّم معارف بود يا عمدهي وقتش را صرف اين قبيل امور ميكرد.نتيجهاز آنچه گذشت نميتوان پذيرفت كه وحي قرآني برگرفته از مصادر داخلي (اعراب) يا خارجي (يهود و مسيحيت) باشد، بلكه اين مطالب مستشرقان ادعاي بدون دليل است. بلكه بر اساس آيات قرآن كه با عقايد مشركانه عرب جاهلي و برخي عقايد يهود و مسيحيت مخالفت ورزيده و در آيات متعدد به آنها اشاره كرده است، عكس اين مطلب برداشت ميشود.ــ ب: پاسخ دوم:مصادر وحي به معناي اينكه براي قرآن چند مصدر وجود دارد امروزه مستشرقان مطرح كردهاند در حالي كه ريشه اصلي آن همان گفتارهايي است كه مشركان صدر اسلام بيان كردهاند، از منظر مسلمانان قرآن تنها يك مصدر دارد و آن وحي الهي است همانگونه كه خود قرآن ميفرمايد: إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى. و پيامبر اسلام(ص) متن قرآن را از دانشمندان يهود يا نصارا يا كتابهاي تورات وانجيل و يا از جاي ديگر جز خداوند نگرفته است و دلايل ثابت ميكند كه تمام قرآن با الفاظ، نظم و محتوا همه سخن پروردگار است و بهطور كامل و مستوفا در مباحث اعجاز آمده است.مستشرقان مصادر متعددي براي قرآن مطرح كردهاند و قرآن را الهام يافته تعاليم ديني و كتب آسمان پيشين ميدانند وعلت اصلي آن همگرايي و توافق نسبي ميان شريعت اسلام و اديان پيشين گرفتهاند. اينان تورات، انجيل، زبور، دانشمندان يهود و نصارا را مصادر قرآن معرفي مينمايند.زمينههايي كه باعث اين نظريه شده است عبارتند از: سفرهاي پيامبر به شام، ديدار و ملاقات وي با برخي علماي يهود، تشابه موجود بين قصص قرآني و كتاب مقدس و تأثيرپذيري پيامبر از اهل كتاب.ريچارد بل، مستشرق انگليسي مدعي است كه بسياري از آيات، از جمله آيات بعثت، از مصادر مسيحي متأثر بوده است. وي در فصل 8 كتابش (فصل محتواي قرآن و مصادر آن) قرآن را در به كارگيري برخي الفاظ و صفات همچون «الرحمن» از مذهب مانوي متأثر دانسته است. او همچنين در فصل 9 (فصل قصص) مدعي است كه قصص قرآني بيش از مصادر مكتوب، بر مصادر شَفَوي متكي بوده است(!) و در بعضي قصص قرآن اضطراب واضحي به چشم ميخورد. و اصل قرآن نيز از لغت سرياني متأثر ميداند.بيرنات هيللر، مستشرق مجاري (م 1943 م) نيز در بحثي با عنوان: عناصر يهودي در مصطلحات قرآن كه در سال 1928 م. منتشر شده است، سعي بر اثبات تأثيرپذيري قرآن از يهود دارد. چنانكه، وزف هورفيش (م 1931 م) نيز مقالهاي با عنوان اسماء اعلام يهودي در قرآن دارد كه به سال 1925 م. منتشر شده است. ونز برو ـ مستشرق معاصر ـ نيز علاوه بر تأكيد بر تكون تدريجي قرآن طي دو قرن! آن را متأثر از سنّت يهودي معرفي كرده است.و برخي از شعائر اسلام ـ كه بخش عمدهاي از آن در قرآن آمده ـ را حاصل ابداعات خاصه و تأثيرات متنوعة صحابه، جاهليت، يهود، نصرانيت، فارسها، و ... دانستهاند. برخي نيز در حالت ترديد بين اين مدعا كه قرآن؛ يا حاصل اختراع پيامبر و يا اقتباس از غير است، سير كردهاند. حتي ورقه بن نوفل و بحيراي راهب، يا غلامي رومي كه در مكه صنعتگري ميكرد (حدّاد رومي) نيز نام بردهاند، كه در وي تأثيرگذار بودهاند.تشابه موجود بين قصص قرآني و قصص كتاب مقدس نيز زمينه ديگري براي طرح اتهام ياد شده است «فيليپ حتي» مدعي است: ميتوان گفت تقريباً تمامي قصص تاريخي در قرآن، در تورات نظير و نمونه دارد، و قصص اندك عربي خالص هستند كه ناظر به عاد و ثمود و لقمان و اصحاب فيل و ... است.مستشرق ديگري به نام «جويتي»، قصص را تقريباً مطابق با تورات دانسته، ضمن آنكه معتقد است در قرآن، بعضي حقائق مربوط به انبياء مشوّه شده است. او گفته كه چه بسا اين ناشي از تصور وي مبني بر بهترين و آخرين نبيّ بودن او باشد. و قصهاش شامل برخي از انبياء بني اسرائيل ميشود نظير قصة نوح و كشتي آن، ابراهيم و همسرش، موسي و معجزاتش، داود و سليمان و پادشاهي و حكمتي كه خداوند به اين دو داده است.استاد آيه الله معرفت، ديدگاه سه نفر از مستشرقان (درة الحداد، نولدكه، ويل دورانت) را در اين مورد بيان و مورد تحليل قرار داده است.1- ديدگاه اسقف يوسف درّة الحداد؛ ايشان معتقد است كه قرآن از منابع مختلفي بهره برده كه مهمترين آنها كتاب مقدس، بويژه تورات است و گواه بر اين مطلب خود قرآن است؛ از جمله آيات زير: « إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى * صُحُفِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى ـــ بيترديد اين معني در صحيفههاي گذشته هست؛ صحيفههاي ابراهيم و موسي.»« أَمْ لَمْ يُنَبَّأْ بِما في صُحُفِ مُوسى * وَ إِبْراهيمَ الَّذي وَفَّى * أَلاَّ تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى ـــ آيا بدانچه در صحيفههاي موسي آمده خبر نيافته است؛ و نيز همان ابراهيمي كه وفا كرد: كه هيچ بردارندهاي بار گنان ديگري را بر نميدارد».« وَ إِنَّهُ لَفي زُبُرِ الْأَوَّلينَ * أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَني إِسْرائيلَ ـــ و اين در نوشتههاي پيشينيان هست. آيا براي ايشان اين خود ليل روشني نيست كه عالمان بني اسرائيل از آن اطلاع دارند؟»آيه نخست محمّد(ص)، نشان از سازگاري قرآن او با زبر الأولين (متون پيشينيان) دارد و آيه دوم او دانشمندان بني اسرائيل را بر تطبيق، گواه ميگيرد، اما چه ارتباطي است ميان قرآن و يافته شدن آن در زبرالأولين؟ اين راز محمّد است، از آنجا كه آيههاي او در زيرالأولين با زبان غير عربي نازل شده كه آنها نميدانند، پس توسط عالمان بني اسرائيل به محمّد رسيده است و او نيز با زبان عربي آشكار، مردم را بدان بيم داده است.پس اصل قرآن در متون پيشينيان نازل شده بود و اين ارتباط ميان قرآن و كتابهاي منبع آن را ميرساند كه زيرالأولين؛ يعني صحيفهها و كتابهاي پيشينيان باشد.نيز آيه «وَ مِنْ قَبْلِهِ كِتابُ مُوسى إِماماً وَ رَحْمَةً وَ هذا كِتابٌ مُصَدِّقٌ لِساناً عَرَبِيًّا» به صراحت ميگويد او بر كتاب موسي شاگردي كرده و آن را در قالب زبان عربي ريخته. در نتيجه قرآن، نسخه عربي برگردان از كتاب اصلي ـ تورات ـ است. منظور از تفصيل در آيه «كِتابٌ فُصِّلَتْ آياتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا» نيز يعني برگردان عربي از متن اصلي غير عربي. پس در نتيجه قرآن، وحي است و توضيح و تفصيل عربي كتاب آسماني است، زيرا متن اصلي آن از آسمان نازل شده است ... .2- تئودور نولدكه قرآن را برگرفته از متون كهن دانسته است؛ دليل آن تنها همگوني آموزههاي قرآن و ديگر كتب است؛ چرا كه داستانها و حكمتهاي قرآن همانهاست كه در كتب يهود و اناجيل و حتّي در آموزههاي زردشت و برهما آمده، از جمله داستان معراج و نعمتهاي اخروي و جهنم و صراط و آغاز با بسمله و نمازهاي پنجگانه و ديگر احكام عبادي، نيز گواهي هر پيامبر به پيامبر بعدي كه همه و همه برگرفته از متون كهن است كه نزد عرب شناخته شده بود.استاد معرفت در نقد كلي آن ميفرمايد: اينان پنداشتهاند قرآن، نمادي از تلمود است كه از عالمان يهود و ديگر اديان كه با جزيرة العرب ارتباط نزديك داشتند به پيامبر رسيده، و پيامبر پيش از آنكه نبوت خود را علني سازد با آنان برخورد داشت.3- ويل دورانت در تاريخ خود يادآور ميشود كه دين اسلام در بعضي موارد به آيين يهود شباهت دارد. قرآن از يكسو به ستايش دين يهود ميپردازد و از سوي ديگر آن را نكوهش ميكند، اما در زمينه مفاهيمي چون توحيد، نبوت، ايمان، توبه، روز حساب، و بهشت و دوزخ از تعليمات موسي متأثر است ... مراسم ديني آيين يهود به نام شمايسرائل «= هان گوش كن اسرائيل» كه تأكيدي است بر يكتايي خدا، در دين اسلام به صورت «لا الا إلاّ الله» در آمده است ... عبارت بسم الله الرحمن الرحيم ... انعكاسي از يكي از عبادات مكرر تلمود است. همچنين صفت رحمان كه اختصاص به الله دارد يادآور صفت رحمانا است كه در مورد يهود به كار ميرود. صفات و اصطلاحاتي كه در تلمود آمدهاند همواره مورد استفاده مسلمين قرار گرفته ... همين امر افرادي را بر آن داشته سات كه تصور كنند محمد(ص) منابع دين يهود را ميشناخته است ...»استاد معرفت، خاورشناسان ديگري را مانند «تسدال»، «ماسيه»، «آندريه»، «لامنز» و «گلدزيهر» نيز بر همن عقيده ميداند.نقد و بررسيمصدر بودن يهود و نصارا به ويژه كتابهاي آنان (تورات و انجيل) و همچنين ساير اديان مانند صابئين براي قرآن كريم سخني است كه در راستاي سست كردن باورهاي مسلمانان و اعتبار جهاني دادن به تورات و انجيل كنوني مطرح شده است كه قابل نقد و بررسي است و براي ردّ آن به شواهد و دلايل زير اشاره ميشود:1- همه اديان الهي داراي يك منبع و هدف مشترك هستند و محتواي آنها از يك مصدر سرازير ميشود: استاد معرفت مينويسد: ما مسلمانان معتقديم كه همه اديان الهي از يك منبع سرازير شده و همه در يك مسير با سرچشمهاي از زلال و همگي در پي كلمه توحيد و توحيد كلمه و نيز عمل صالح خالصانه و آراسته شدن به مكارم اخلاق هستند بدون آنكه اختلافي در اصول كلي يا فروع داشته باشند: «شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى وَ عيسى أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيهِ ـــ آيين را براي شما تشريع كرد كه به نوح توصيه كرده بود و آنچه را بر تو وحي فرستاديم و به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش كرديم اين بود كه: دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد ...»با توجه به آيه «إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الْإِسْلاَمُ» و آيات آل عمران / 85 و بقره / 135 و 136، خداوند داراي يك دين و آيين است و آن تسليم در برابر خدا و پرستش خالصانه او است.2- تحدي: قرآن كريم معجزه جاويد پيامبر اسلام(ص) است و در معجزه بودن آن هيچ اختلافي ميان دانشمندان اسلامي وجود ندارد، يكي از مهمترين نشانههاي اعجاز هماورد طلبي قرآن كريم ميباشد، قرآن تمام جهانيان را دعوت ميكند شك داريد اين قرآن از جانب خدا است مانند آن را بياوريد حتي يك سوره هم بياوريدد كافي است و تا اين عصر هنوز كسي نتوانسته است سوره مانند سورههاي قرآن بياورد تا با آن معارضه كند، آياتي كه دعوت به تحدي كردهاند عبارتند از اسراء / 88، هود / 13، بقره / 23 و 24 و يونس / 38 و 39. تحدي در اين آيات همه امتها و دورههاي تاريخي را در بر ميگيرد و شامل عصر ما نيز ميشود در نتيجه اگر قرآن از جانب غير خدا باشد بايد ديگران بتوانند مانند آن بياورند.3- محمد(ص) شخصي اُمي درس نخوانده و به گواهي تاريخ و قومش نه در وطن خود و نه در مسافرت هيچ آموزگاري نه قبل و نه بعد از رسالت نداشته و از كسي مطالب قرآن را نياموخته است. و با هيچ دفتر و كتابي آشنا نبوده است، ويل دروانت مينويسد: بهطور كلي عرب آن زمان مردمي بيسواد بودند و افرادي كه خواندن و نوشتن ميدانستند انگشتنما و معروف بودند. و محمد از آنان نبود، و قرآن كريم نيز در سوره اعراف آيه 157 و عنكبوت آيه 48 به اُمّي بودن پيامبر(ص) تقريح ميكند.4- عهد قديم در زمان رسول خدا(ص) به اعتراف خود مستشرقان تا آن زمان به زبان عربي ترجمه نشده و منابع تورات كه در دست رهبانان بوده است به زبان غير عربي بوده است و نخستين ترجمه اَسفار تورات كه به زبان عربي ترجمه شده در اوائل خلافت عباسيين بوده است.5- اگر آموزگاراني و افرادي (از يهود و نصاري) وجود ميداشت كه افراد عرب ميتوانستند نزد آنها آموزشهايي در اين زمينه ببينند به يقين نخبگان و افراد متفكري در ميان عرب و قريش وجود داشت تا او نيز مانند محمد(ص) سخناني را بياورد و به جهانيان عرضه بدارد و شگفتي جهانيان را برانگيزد اين در حالي است كه افرادي كه تاكنون از جانب مخالفان به عنوان آموزگار ادعا شدهاند مانند «بلعام» يا «عايش» «سلمان فارسي» و ... (مطابق شأن نزول ذيل آيه 103 سورة نحل در تفاسير مجمع البيان، ابن كثير، نمونه و ...) نطق به عربي را به خوبي نميدانستند چه برسد به اينكه فصيحترين و بالاترين سخن عربي را بر زبان بياورند.6- اگر محمد(ص) اين قرآن را از اهل كتاب گرفته بود براساس دشمني كه اهل كتاب با آن حضرت داشتند آن را منتشر نموده و ميگفتند: اين قرآن را از ما آموخته است يا از كتابهاي ما گرفته و بر شما قرائت ميكند. در حالي كه سخنهاي زيادي از آنها نقل شده اما اين مطلب از جانب آنها مطرح نشده است و اگر مطرح شده بود مانند ساير مطالب نقل شد و به ما ميرسيد.7- اگرچه در قرآن كريم داستانهايي است كه آنها نيز در تورات و انجيل مطرح شده است اما داستانهاي قرآن تفاوت جوهري و اساسي با ساير كتب آسماني دارد از جمله داستان آفرينش آدم، طوفان نوح، غرق شدن فرعون و نجات قوم موسي و چند داستان ديگر.موريس بوكاي در ردّ نظريه شبهات داستان آفرينش قرآن با تورات مينويسد: من معتقدم كه اين نظريه كه داستان آفرينش قرآن با تورات بسيار نزديك است اشتباه است بلكه اختلافات آشكاري در اين دو كتاب وجود دارد كه قابل مقايسه با يكديگر نيستند. استاد معرفت تفاوتهاي داستان آفرينش آدم در قران و تورات (سفر تكوين) را به طور مفصل بيان كرده است از جمله اينكه سخن خدا به آدم (از همه درختان باغ بيممانعت بخور و از درخت معرفت نيك و بد نخور) كه در تورات آمده پس از عصيان آدم دروغ بوده و سخن شيطان راست بوده است.همچنين ايشان در مقايسهاي دربارة طوفان نوح ميفرمايد كه تورات وقتي طوفان نوح را بيان ميكند يك طوفان جهاني براي عقاب تام بشريت كافر است در حالي كه قرآن كريم طوفان را براي مجازات عدهاي محدود مطرح كرده است.در داستان غرق شدن فرعون نيز تفاوتهاي اساسي در تورات و بين آيات قرآن كريم مشاهده ميشود از جمله نجات بدن فرعون است كه قرآن ميفرمايد: « فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً.استاد معرفت در يك نقد كلي در مقايسه قصص قرآن با تورات مينويسد:آموزههاي بلند عرضه شده از سوي قرآن هرگز با افسانه ي سست و دست نوشتههاي عهدين همخواني ندارد آيا ميتوان اين بلند پايه را، برگرفته از آن فرومايه دانست.8- بسياري از داستانهايي كه در قرآن كريم مطرح شده است اثري از آن در تورات و انجيل يافت نميشود از جمله آنها داستان هود، صالح و شعيب است و اگر پيامبر قرآن را از اهل كتاب آموخته بود اين اضافات را در كتاب خود مطرح نمينمود.9- قرآن كريم به دست برد و تحريف كتب تورات و انجيل اشاره نموده است كه دانشمندان آنها به تحريف كتاب خود ميپردازند: يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ. و اگر پيامبر مطالب خود را از آنها نقل كرده باشد چگونه آنها را تضعيف نموده و نسبت تحريف ميدهد و اين خود باعث تضعيف كتاب خود ميشود و اين با عقل و درايت سازش ندارد.نقد ديدگاه درّه الحداداستاد معرفت در نقد ديدگاه درّة الحداد و تفسيرهاي شخصي ايشان از آياتي كه بيان كردهاند مينويسد:اما آنچه آقاي اسقف درّه بدان استناد جسته، نشانههاي بيپايگي در آن به روشني پيداست؛ خداي تعالي ميفرمايد: « إِنَّ هذا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولى * صُحُفِ إِبْراهيمَ وَ مُوسى ـــ بيترديد اين معنا در صحيفههاي گذشته هست؛ صحيفههاي ابراهيم و موسي». «هذا» در اين آيه اشاره به پندهايي دارد كه در آيههاي قبلي آمده بود: « قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكَّى * وَذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى * بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ وَأَبْقَى ـــ رستگاران آن كسي است كه خود را پاك گردانيد، و نام پروردگارش را ياد كرد و نماز گزارد. ولي شما دنيا را بر ميگزينيد، با آنكه آخرت نيكوتر و پايدارتر است».اين آيه بر اين تأكيد دارد كه آنچه پيامبر اسلام آورده چيز تازه و بيسابقهاي نسبت به آنچه پيامبران آوردهاند نبوده: «قُلْ ما كُنْتُ بِدْعاً مِنَ الرُّسُل» پيام او سخن تازهاي نبود كه در ميان پيامهاي الهي بيسابقه بوده باشد، بلكه مقتضاي طبيعت وحي آسماني در تمامي دورانها از آدم تا خاتم نيز چنين بوده است؛ زيرا دين الهي يكي است و بخشي از آن با بخشي ديگر در تعارض نيست. آيه ياد شده به محتويات قرآن اشاره دارد كه پي در پي همراه با پيامبران الهي فرود آمده و پندها و آموزهاي آن با آمدن هر نسل تكرار شده است. منظور از آيه اين است؛ نه آنچه آقاي اسقف پنداشته بود.ــ ج: پاسخ سوم (پاسخ تفصيلي)وحيانيت قرآن كريم از جمله مهمترين موضوعاتي است كه همواره مورد توجه مستشرقان بوده است. آنان با نفي الهي بودن قرآن براي آن منشأ بشري فرض نموده و به منظور نفي وحياني بودن قرآن، دست به دامن دلايل متعددي شده و براي آن مصادر و منابع مختلفي ذكر كردهاند كه در اين قسمت نيز به نقد و بررسي آنها پرداخته شده است.نويسنده با اشاره به شبهة تأثير پذيري قرآن از كتاب مقدس، براي همه اديان الهي منبع واحدي ذكر كرده و آن را دليل شباهت قرآن و عهدين معرفي كرده است. وي نحوه انعكاس موضوعات را در قرآن و عهدين متفاوت ميداند، از اين رو تأثير پذيري قرآن از عهدين را مردود دانسته است. در ادامه با تأكيد بر تأثير گذار بودن قرآن در محيط جزيره العرب و نيز وجود تعاليم سازنده و جاودانه در قرآن كريم، آن را كتابي براي تمام عصرها و نسل ها معرفي كرده و تأثير آداب و رسوم غلط جاهلي بر قرآن را منتفي دانسته است.نويسنده با اشاره به اسلوب بياني قرآن، نقش و جايگاه پيامبر در قرآن و تحدي قرآن با مخالفان، شبهه بشري بودن قرآن و وحي نفسي را رد كرده است.مقدمهتلاشهاي مستشرقان در برخورد با اسلام، گوناگون و داراي دستاوردهاي متفاوت بوده و اگر چه آنان در تحقيقات خود نيت خير و انگيزه الهي نداشته و ندارند؛ اما ميتوان گفت اين تلاشها در برخي موارد براي مسمانان سودمند بوده و به عبارتي ملتهاي مشرق زمين و مسلمانان نيز از دستاوردهاي مستشرقان بهرهمند شدهاند. در ميان شرق شناسان افرادي يافت ميشوند كه با انگيزه كنجكاوي و حقيقت جويي و پژوهش به مطالعه آثار و منابع اسلامي پرداختهاند؛ اما كثرت مستشرقاني كه مغرضانه و كينه توزانه به مطالعه اسلام روي آوردهاند و خيانتهاي بيشماري كه آنان مرتكب شدهاند، خدمات ناخواسته آنها را تحت الشعاع قرار داده و از اهداف تخريبي و استعماري جريان استشراق پرده برميدارد. از اين رو انديشه شرق شناسي تلاشي است كه ميتوان گفت در بسياري موارد مخالفان اسلام را نمايندگي كرده است. مستشرقان از اين جهت كه با وجود اختلاف در عقايد، فرهنگ، زبان و مليت با گستردگي فراوان به پژوهش درباره ديني ميپردازند كه به آن ايمان ندارند، جاي تأمل بسيار دارد. اين انديشه كه بيش از ده قرن از تاريخ آن ميگذرد با استفاده از ابزار و روشهاي گوناگون اهداف خاصي را دنبال ميكند.جغرافياي اسلام شناسي شرقشناسان، بسيار گسترده است و ميتوان گفت شرقشناسي تا آنجا كه توانسته به سراسر قلمرو گسترده علوم و معارف اسلام وارد شده و در بارة آن اظهار نظر كرده است. در ميان آثار شرقشناسان موضوعات بنياديني چون «وحي» از اهميت ويژهاي برخوردار است. وحي و نزول قرآن بر پيامبرگرامي اسلام صلي الله عليه و آله همواره در كانون توجه شرقشناسان قرار داشته و درباره آن مباحث مختلفي ارائه كردهاند. در اين تحقيق تلاش ميكنيم شبهات مستشرقان پيرامون وحي را بررسي كرده و به آنها پاسخ دهيم.مفهوم وحيمفهوم اصلي وحي اشاره سريع ، كتابت و سخن پنهاني است. و به مرور زمان در اثر كثرت استعمال به القاي كلام خداوند به پيامبران اطلاق شدهاست.امكان وحيوحي برقراري رابطه ميان ملأ اعلي و مادّه سفلي است و از همين رو اين پرسش مطرح شده است كه اين رابطه چگونه برقرار ميشود، در حالي كه بين رابط و مربوط حتما بايد سنخيت (همتايي و تناسب) وجود داشته باشد؟ بعلاوه صعود و نزول و مقابله، مستلزم تحيز (جهت داشتن ) است. حال آنكه جهان وراي مادّه، داراي تجرّد محض (عاري از صفات جسماني) است.برخي روشنفكران غربي كه به اصطلاح، گرايش ديني پيدا كردهاند، با نگاهي نو به پديده وحي ميگويند: «آنچه پيامبران با نام وحي عرضه كردهاند، انعكاس افكار دروني آنان است. پيامبران مرداني خير انديش و اصلاح طلب بودهاند كه خير انديشي درونشان به صورت وحي و گاه به صورت ملك تجسّم يافته و گمان بردهاند كه از جايگاهي ديگر بر آنان الهام شده است و بدين سبب برخي نادرستيها كه در گفتهها و نوشته آنان يافت ميشود، بديهي و طبيعي است؛ زيرا ساختار فكري و انديشه چنين مرداني مولود محيط و جوّ حاكم برافكار و عقايد مردم آن زمان است؛ از همين رو در گفتارشان برخي باورهاي زمان خويش را آوردهاند كه بعدها نادرستي آن ثابت شده است؛ وگر نه ، خداوند اعلي و اشرف از آن است كه نادرستي در سخنش يافت شود»ارائه اين گونه تفسير از جايگاه پيامبران الهي در حقيقت انكار نبوّت است و گوياي آن است كه ارائه كنندگان اين تفاسير، يا پيامبران را افرادي ساده لوح فرض كردهاند كه واقعيت را از تخيلات تشخيص ندادهاند، يا آنان راحيلهگر و دروغگو پنداشتهاند؛ درحالي كه درستي و صداقت، بزرگي و عظمت شأنِ انبياء بر همگان روشناست. اين روشنفكران در حقيقت دچار سه اشتباه شدهاند:1- اين دانشمندان از جنبه تجربي به روح نگريستهاند و آن را براساس قوانين علوم تجربي مورد بررسي قراردادهاند، به گونه اي كه در مورد حقيقت روح گفتهاند: روح انسان به واسطه سنخيت باطني اش بر او تجليميكند و چيزهايي را كه نميداند به او ياد ميدهد و او را به مترقي ترين راه تكامل جامعه خود راهنمايي مينمايد.( دائرة المعارف فريد وجدي، ج10، ماده وحي)ما منكر قدرت اعجاب آور روح انسان نيستيم و قبول داريم كه با ايجاد شرايط خاص (مانندخوابمغناطيسي) ممكن است انسان مسائلي را درك كند كه در شرايط عادي قادر به درك آنها نيست؛ ولي با اينگونه مطالب نميتوان منبع دريافت پيامبران و سرچشمه معارف آنها را روح نيرومندشان دانست و يا اينكه اين ادعاي سست را باور كنيم كه روح ميتواند معارفي كه انبيا دريافت نمودهاند را به انسان القا كند و مجرد اينكه روح ميتواند در حالات خاصي به يك سلسله معارف دست يابد، نميتواند مدعاي فوق را اثبات نمايد.( ر.ك: محمد محمدي ري شهري، فلسفه وحي و نبوّت، ص 145)2- روشنفكران غربي براي تحقيق و بررسي نمونههاي وحي آسماني به كتابهاي تحريف شده كه ترجمههاي ناقص و آميخته با تصورات ديگران است، رجوع كردهاند در حاليكه ابتدا ميبايست از صحت اين نوشتهها اطمينان پيدا كنند.3- انسان را موجودي مادّي فرض كردهاند؛ در حالي كه انسان تركيبي از روح و جسم است كه روحش از سنخ ملأ اعلي و سنخيت كه شرط برقراري رابطه محسوب ميشود، وحي را امكانپذير ميكند:من ملك بودم و فردوس برين جايم بودآدم آورد در اين دير خراب آبادمبنابراين وحي يك پديده فكري يا انعكاس حالت دروني نيست كه براي پيامبران رخ داده باشد، بلكه يك القاي روحاني است كه از عالم بالا بر افراد شايسته و والا انجام گرفته است و نبايد از آن شگفتزده شد: ﴿أَكانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلي رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ... ـــ آيا براي مردم شگفت آور است كه به مردي از خودشان وحي كرديم كه مردم را از فرجام كفر و گناه بترسان.( يونس: 2)بنابراين پديده وحي قابل قبول بوده و به آن ايمان داريم، اگرچه براي ما به صورت حقيقي قابل وصف و درك نيست و فقط براي كساني قابل درك است كه اهليت و شايستگي آن را دارند.نقد و بررسي آراي مستشرقاناز جمله مهم ترين شبهاتي كه مستشرقان در مقابل اسلام مطرح كرده و در برابر آن موضعگيري نمودهاند، نفي وحياني بودن قرآن است. آنان معتقدند قرآن منشأ بشري دارد و از سوي خداوند وحي نشده، بلكه ساخته محمد صلي الله عليه و آله است. مستشرقان با نفي الهي بودن قرآن، تلاش نمودهاند براي آن، مصادر و منابع غير الهي اثبات نمايند. البته اتهامهاي مختلفي قبل از مستشرقان، توسط مشركان به پيامبر بسته شد كه قرآن كريم در سوره انعام آيه 25، فرقان آيه 4، نحل آيه105 و نساء آيه 82 به آنها اشاره كرده و پاسخ داده است.مستشرقان به منظور نفي وحياني بودن قرآن، دست به دامن دلايل متعددي شده و براي قرآن مصادر وسرچشمههايي ذكر كردهاند كه از آن به منابع و عوامل داخلي و خارجي تعبير ميكنند.عوامل داخلي1- اشعار امية بن ابي الصلتبرخي از مستشرقان با انكار وحي بودن آيات قرآن، ريشه اصلي قرآن را اشعار امية بن ابي صلت از شاعران عرب در عصر جاهليت و اسلام دانستهاند. اين ديدگاه براساس تشابه محتواي قرآن با اشعار امية بن ابي صلت در دعوت به توحيد، توصيف آخرت و نقل داستانهاي پيامبران قديم شكل گرفته و صاحبان آن پنداشتهاند مسلمانان شعر اميه را نابود كردهاند و خواندن آن را حرام دانستهاند تا برتري با قرآن باشد.عدهاي نيز «امية بن ابي صلت» را از حنفايي دانستهاند كه از ظهور پيامبري در زمان خويش خبر داده و آرزوداشت كه خود، آن پيامبر باشد؛ اما وقتي محمد صلي الله عليه و آله برانگيخته شد، اميه از روي حسد به آن حضرت كفر ورزيد و هنگامي كه پيامبر شعر او را شنيد، فرمود: زبانش ايمان آورده و قلبش كفر ورزيده است.براي تأثيرپذيري قرآن از شعر امية بن ابي صلت هيچگونه دليلي وجود ندارد و تشابه ميان برخي از مطالب قرآن و شعر اميه نميتواند اين تأثيرپذيري را ثابت نمايد چرا كه ممكن است شعر اميه از قرآن تأثير پذيرفته باشد و نيز احتمال دارد كه اين تشابه اتفاقي باشد.اگر ادعاي مستشرقان واقعيت داشته باشد، مشركان كه اتهامهاي گوناگون به پيامبر ميبستند ميبايست زودتر از شرقشناسان پيامبر را متهم ميكردند و راويان اخبار هم اين اتهام را نقل ميكردند؛ زيرا مشركان دردستيابي به دلايل نفي نبوت پيامبر صلي الله عليه و آله حريصتر از مستشرقان بودند، در حالي كه چنين اتهامي از سوي مشركان در تاريخ ثبت نشده است.«دكتر طه حسين» در رد اين پندار كه قرآن متأثر از شعر اميه است، مي گويد: «اين شرقشناسان كه در صحت سيره نبوي هم شك ميكنند و برخي از آنها پا را فراتر نهاده و سيره پيامبر را انكار ميكنند. اينان در برابر سيره آن حضرت موضعي خصمانه ميگيرند وآن را به عنوان منبع صحيح تاريخي نميپذيرند، در حالي كه به شعر موهوم اميّه چسبيدهاند و به آن اطمينان و يقين پيدا كردهاند! با توجه به اين كه اخبار مربوط به اميه كوچك ترين بناي درستي ندارد و به پاي صحت اخبار سيره پيامبر نميرسد، راز اين اعتماد و اطمينان شگفت به پارهاي از اخبار و نفي و رد اخبار درست و مستند چيست؟»2- حنيفانبرخي از مستشرقان از جمله «تسدال»( Tisdal) و ديگران با نفي وحيانيت قرآن، تلاش كردهاند تا ثابت نمايند قرآن ريشه در عقايد حنيفان دارد و مكمل عقايد مردم موحدي است كه پيش از بعثت در جزيرة العرب زندگي ميكردند. آنها معتقدند يكي از مصادر و سرچشمههاي قرآن عقايد حنيفان است زيرا احكام و معارف قرآن با آنچه حنيفان ادعا ميكردند شباهت و مطابقت دارد، زيرا آنها به وحدانيت خدا اعتقاد داشته و از بت پرستي دوري ميجستند و بهشت و جهنم را باور داشتند و خدا را با نامهاي رحمن، رب و غفور ميخواندند و از زنده به گور كردن دختران منع مي كردند.حنيفان گروهي از مردم حجاز بودند كه به يگانگي خداوند اعتقاد داشتند و بتپرست نبودند؛ آنان گروه انگشت شماري بودند كه بر آئين توحيد باقي ماندند و خود را پيرو آئين ابراهيم عليه السلام مي دانستند. تعداد حنيفان بسيار اندك و در مقابل عرب بتپرست، بسيار ناچيز بودند. آنها گروهي از انسان هاي موحد بودند كه در سرزمينهاي مختلف و دور از هم در يك زمان زندگي ميكردند؛ عده اي در يمن و برخي در مصر و جمعي در ايران از ميراث ابراهيم كه دعوت به توحيد، دوري از بت پرستي و اعتقاد به معاد و پرهيز از شرب خمر بود، محافظت ميكردند. عقيده آنها درباره خداوند و يكتايي ذات او درهالهاي از ابهام و پيچيدگي قرار دارد، آنان تصور روشن و درستي از احكام و قوانين نداشتند؛ اما قرآن كريم مبتني بر تعاليم و احكام روشن و متعالي است كه در آن ابهام و پيچيدگي وجود ندارد.حنيفان پيوسته در جستجوي اسلام بودند و به آمدن پيامبر اسلام بشارت ميدادند و آرزو داشتند اگر او را درك كنند، ياريش نموده و اسلام بياورند، در حالي كه مستشرقان افكار و انديشههاي پيامبر را همسطح با انديشهها و عقايد حنيفان دانستهاند و ما در تاريخ سراغ نداريم پيامبر در جلسه درس و تعليم حنيفان شركت كرده و از آنان مطلبي آموخته باشد. حنيفان نزديك بودن بعثت پيامبر اسلام را به مردم بشارت ميدادند و از آنها ميخواستند از او پيروي كنند و با او مخالفت ننمايند. آنها خود را به پيامبر منتسب كرده و بدين طريق شرافتي براي خود قائل بودند و به آن افتخار ميكردند و اين همه بيانگر آن است كه آنان فاقد اين ويژگيها بودند و معلوم است كسي كه خود فاقد چيزي است نميتواند آن را به ديگري بدهد.اما شباهتهاي آموزههاي اسلام با برخي از عقايد حنيفان از آن جهت است كه بقاياي دين حضرت ابراهيم عليه السلام در ميان آنها وجود داشت و دين ابراهيم و اسلام هر دو از يك منبع كه وحي الهي است فرود آمدهاند و اين تشابه را در دعوت به توحيد و مبارزه با شرك و فساد، برخورد با بت پرستي در اشكال مختلف و نيز دعوت به فضايل اخلاقي ميتوان مشاهده كرد. گرچه اين موارد در دين اسلام به طور كامل تر، جامع تر و با شمول بيشتري مطرح شده است.هر خوانندهاي با كمترين تأمل در قرآن و عقايد حنيفان به خوبي درمييابد كه ميان اين دو فاصلهاي بسيار است؛ زيرا قرآن معجزهاي است كه اسلوب بياني آن تمامي اعراب را با فصاحت و بلاغت و گويايي لغت عرب به زانو درآورده و نيز در تشريح قوانين معجزهاي است كه تمام قوانين بشري در برابر آن اظهار حقارت كرده و سر تعظيم فرود ميآورند. قرآن در روشن بودن اعتقادات و تكامل آن و نيز صداقت پيامبر اسلام و خبر دادن از غيب و حقايق علمي نيز معجزهاي آشكار است. 3- انعكاس درونيگروهي از مستشرقان وحي را انعكاس افكار دروني پيامبران دانستهاند و در مورد پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله گفتهاند: محمد شخصيتي با استعداد و پاك بود كه بر او «وحي نفسي» ميشد و در حقيقت دريافتي از خودش به او افاضه ميشد. او با تفكر زياد و صفاي باطن خيال ميكرد به او وحي ميشود. وي شنيده بود كه به زودي پيامبري از حجاز به رسالت برانگيخته خواهد شد. او آرزو داشت كه همان پيامبر باشد لذا براي محققكردن اين آرزو، از مردم جدا شد و به غار حرا رفت و در آنجا ايمانش را تقويت كرد و از نظر فكري احاطه و وسعت پيدا كرد و نور بصيرتش زياد شد. او پيوسته فكر ميكرد تا اينكه يقين پيدا كرد كه او همان پيامبري استكه مورد انتظار بوده، محمد صلي الله عليه و آله با نيروي عقل و صفاي روح، بطلان بتپرستي را درك كرد و به علت فقر، عدالتطلب بود.دلايل گوناگوني در ردّ نظريه «وحي نفسي» وجود دارد كه به برخي از آنها اشاره ميشود:الف) قرآن كريم در موارد مختلفي مخالفان و ناباوران را به مبارزه طلبيده و آنان را به آوردن يك يا چند سوره همانند قرآن فرا خوانده است: « واِن كُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلي عَبدِنا فَأتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ وَادعوا شُهَداءَكُم مِن دونِ اللَّهِ اِن كُنتُم صادِقين ـــ و اگر درباره آنچه بر بنده خود نازل كرديم شك و ترديد داريد (دست كم) يك سوره همانندآن بياوريد، و گواهان خود را فرا خوانيد اگر راست ميگوييد»( سوره بقره: 23) ناتواني افراد در برابر اين مبارزهطلبي، خود دليليآشكار بر وحياني بودن آيات قرآن است.ب) برخي از آيات قرآن، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را چنين معرفي ميكند: « قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ ـــ بگو جز آنچه خدا بخواهد، براي خودم اختيار سود و زياني ندارم، و اگر غيب ميدانستم قطعاً خير بيشتري مياندوختم و هرگز به من آسيبي نميرسيد. من جز بيمدهنده و بشارتگر براي گروهي كه ايمان ميآورند، نيستم»( سوره اعراف:188) و در برخي از آيات، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله كه عصاره خلقت و حبيب خداست تهديد ميشود كه اگر سخني از ناحيه خود بر خدا ببندد، با قدرت با او برخورد ميشود و هيچ كس نميتواند از اين كار مانع شود: « وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاويلِ لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزينَ (سوره الحاقه:44-47) در برخي آيات ديگر نيز پيامبر مورد عتاب قرار گرفته است و يا با انذار و تهديد مورد خطاب واقع شده است:2)بعضي از آيات از نگراني پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله نسبت به ضايع شدن آيات خبر ميدهد و اينكه آن حضرت همواره تلاش ميكرد چيزي از وحي فوت نشود.بنابر اين پيامبر صرفا دريافت كننده و ابلاغ كننده وحي است و نه حق دارد و نه ميتواند جمله يا كلمهاي از قرآن كم يا زياد كند، از اين رو قرآن كريم ميفرمايد: « وَ إِذا تُتْلي عَلَيْهِمْ آياتُنا بَيِّناتٍ قالَ الَّذينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَيْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما يَكُونُ لي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحي إِلَيَّ إِنِّي أَخافُ إِنْ عَصَيْتُ رَبِّي عَذابَ يَوْمٍ عَظيمٍ ـــ و چون آيات روشنِ ما بر آنان خوانده شود، آنان كه به ديدار ما اميد ندارند ميگويند: قرآن ديگري جز اين بياور، يا آن را عوض كن. بگو: مرا نرسد كه آن را از پيش خود عوض كنم. جز آنچه كه به من وحي ميشود پيروي نميكنم. اگر پروردگارم را نافرماني كنم، از عذاب روزي بزرگ ميترسم.»( سوره يونس:15)اگر آنگونه كه مستشرقان پنداشتهاند، قرآن كتاب بشري باشد، چگونه ميتوان آياتي كه پيامبر را دربرخي موارد مورد عتاب قرار مي دهند تفسير كرد؟ به راستي اگر قرآن ساخته محمد صلي الله عليه و آله باشد، چرا خودش را مورد عتاب قرار داده است؟ و آيا نميتوانست آيات ديگري به نفع خود جايگزين اين آيات نمايد؟آيا انعكاس نگراني پيامبر نسبت به فوت شدن آيات، اين حقيقت را آشكار نميكند كه وحي از ذات پيامبراكرم صلي الله عليه و آله كاملاً مستقل بوده و هيچگونه ارتباطي به القاءات دروني ندارد؟ چگونه ممكن است به آن حضرتوحي نفسي شود و در عين حال هنگام خواندن، نگران فراموش كردن آيات باشد؟ج) قرآن كريم داراي اشارات و موضوعات غيبي است كه با بشري بودن آن منافات دارد. قرآن خبرهايي درباره آينده داده است كه به گواهي تاريخ، اتفاق افتاده است.( سوره روم: 2 و 3؛ سوره قمر:45) اگر قرآن منشأ بشري و غير الهيداشته باشد چگونه ممكن است از غيب خبر دهد؟د) از مقايسه احاديث پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و قرآن كريم به روشني ميتوان دريافت كه اسلوب بياني قرآن با روايات كاملاً متفاوت است و اين دو در يك سطح نيستند؛ اين در حالي است كه مستشرقان براي هر دوي آنها ريشه واحدي قائلند و مصدر آنها را پيامبر اسلام ميدانند. به راستي چگونه ميتوان تصور كرد كه يك نفر بهشيوهاي سخن بگويد و اعلام نمايد اين قرآن است و سپس با اسلوبي ديگر سخن بگويند كه با شيوه اول كاملاً متفاوت باشد و بگويد اين حديث من است؟!4- بيماري پيامبر«سان پدرو»( San Pedro ) و برخي ديگر از مستشرقان تلاش كردهاند حقيقت وحي الهي را به عنوان بيماري صرع پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله تفسير نمايند.«نولدكه»(Theodor Nolde) از مستشرقان معروف ميگويد: پيامبر دچار بيماري صرع (= غش) بود و زماني كه دچار اين بيماري ميشد سخناني بر زبان جاري ميكرد كه كاتبان وحي آنها را به عنوان وحي مينوشتند!( اقتراح با حضور آيت الله معرفت «نقاط قوت و ضعف مطالعات مستشرقان، » مجله قرآن و مستشرقان، ش 1، ص 17)نولدكه براي اثبات ادعاي خود به چند كتاب معتبر اهل سنّت از جمله سيره ابن هشام استناد كرده است. اما هنگامي كه به اين منابع مراجعه ميكنيم ميبينيم ماجرا مربوط به جنگ بدر است و واقعيت از اين قرار است كه پيامبر به قصد ناامن كردن مسير تجارت مشركان، نه براي جنگ با آنان از مدينه خارج شده بود بنابراين، هم قصد جنگيدن نداشت و هم آنكه آمادگي لازم را براي مبارزه با دشمن نداشت و زماني كه ابوجهل با هزار نفر، پيامبر و يارانش را كه 313 نفر بودند محاصره كرد، پيامبر صلي الله عليه و آله طي مذاكرهاي كه با ابوجهل انجام داد فرمود: ما براي جنگ با شما نيامدهايم، بگذاريد به مدينه برگرديم؛ اما ابوجهل نپذيرفت. پيامبر پس از چند ساعت تلاش در هواي گرم خسته شده بود و براي مدت كوتاهي زير سايباني به خواب رفت «فَخَفَقَ خَفْقَةً» يعني چرت مختصري زد. وقتي از خواب بيدار شد فرمود: جبرئيل آمد و وعده پيروزي داد. اين در حالي است كهآقاي نولدكه عبارت «خفق خفقة» را به حالت غش معنا كرده و وحي را هزيان ميشمارد!( اقتراح با حضور آيت الله معرفت «نقاط قوت و ضعف مطالعات مستشرقان، » مجله قرآن و مستشرقان، ش 1، ص 17)علاوه بر آن اين سوال مطرح ميشود كه آيا بيماري صرع – كه موجب ضعف و ناتواني و افسردگي انسان مي شود- ميتواند فردي را به درجه رسالت و پيامبري برساند؟ و يا حتي از انسان يك فرد قانون گزار و صاحب شريعت بسازد؟ آيا اين بيماري ميتواند كسي را در جايگاه رفيع و بلندي قراردهد كه در طول قرنها با عظمت و جلال ظاهر شود و در ميان تودههاي مختلف نفوذ نمايد؟ چگونه چنين چيزي ممكن است در حالي كه از نظر علمي ثابت شده اين بيماري به تدريج حافظه را ضعيف كرده و به كند ذهني ميانجامد. اين بيماري معمولا موجب ناراحتي و رنج و عذاب بيمار و اطرافيان ميشود، در حالي كه هيچ يك از آن نشانهها از زندگي پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله گزارش نشده است و به عكس، پيامبر تا آخرين لحظه زندگي بر قواي عقلي و فكري خود مسلط بوده است.5. محيط جزيرة العرببرخي از شرقشناسان قرآن را متأثر از محيط جزيرة العرب دانسته و با اين ادعا ميخواهند تأكيد كنند كه قرآن ريشه بشري دارد و مفاهيم و آموزههاي آن محلّي و بومي است، بنابراين تعاليم و احكام آن منطبق بر محيط بوده و براي ساير مردم شايستگي ندارد، در نتيجه دعوت محمد صلي الله عليه و آله جهاني نيست و قرآن برتر از كتب آسماني پيشين نيست.درهمين زمينه «گيب»( Hamilton Alexander Roskeen Gibb) - شرقشناس انگليسي – در كتاب «مذهب محمدي»( Mohamedanism.P:27) مينويسد: «محمد مانند هر شخصيت مبتكر ديگر از يك سو از شرايط داخلي متأثر است و از سوي ديگر از عقايد و آرا و افكار حاكم زمان خويش و محيطي كه در آن رشد كرده تأثير ميپذيرد. در اين تأثيرگذاري، مكه نقش ممتازي دارد و ميتوان گفت تأثير دوران مكه بر سراسر زندگي صلي الله عليه و آله هويداست و محمد پيروز شد چرا كه يكي از مكّيها بود»( جمعي از نويسندگان، مناهج المستشرقين في الدراسات العربيه الاسلاميه، ج1، ص27)مستشرقان با تكيه مغرضانه بر بعضي تفاوت ها در شيوه و مضمون آيات مكي و مدني، نتيجه گرفتهاند كه قرآن از محيط تأثير پذيرفته است:«اساس عقيدتي قرآني متأثر از سكوت صحراي جزيره و شن هاي داغ وسرابهاي آن است! آنگونه كه از تنوع محيط يعني مكه و مدينه تأثير پذيرفته است چرا كه شيوه گويش قرآن درمكه ويژگيهاي خاص خود را دارد كه با ويژگيهاي گويش مدني قرآن تفاوت دارد!»مطالعه تاريخ عصر جاهليت به خوبي نشان ميدهد كه تعاليم اسلام و محتواي قرآن هيچگونه هماهنگي با اعمال و رفتار مشركان نداشته بلكه در نقطه مقابل آن قرار دارد؛ به گونهاي كه پيامبر اسلام با استفاده از احكام ودستوررات قرآن، جامعه آن روز را متحول نمود و در برابر شرك و كفر و بتپرستي قرار گرفت؛ از اينرو هيچ نشانهاي از تأييد آداب و رسوم غلط، بيعدالتي و بتپرستي عهد مشركان در قرآن به چشم نميخورد، بنابراين قرآن منشأ الهي داشته و متأثر از محيط جزيرة العرب نبوده و احكام و تعاليم قرآن نه تنها در جزيرة العرب تأثيرگذار بوده و جامعه آن روز را دگرگون ساخته است، بلكه تازگي و طراوت آن همواره حفظ شده و براي تمام عصرها و نسلها جاودانه و سازنده خواهد بود.تفاوت آيات مكي و مدني از جهت موضوع و اقتضاي حال ارتباطي به محيط ندارد و آيات مكي و مدني از جهت اعجاز، تفاوتي ندارند و تمامي آيات قرآن كريم در اعجاز بلاغي و مبارزه طلبيدن و مجاب كردن مشركان يكسان است. آنچه در مكه نازل شد بيشتر جنبه اعتقادي داشته و ناظر بر مسائل عقيدتي و نجات انسان از شرك و جهل و بتپرستي است؛ اما در آيات مدني بيشتر به بيان وظايف، تكاليف و احكام عبادي و اخلاق توجه شده است، بنابراين تفاوت در موضوعات و در بلندي و كوتاهي آيات است و اين امر منافاتي با اعجاز، جاودانگي و الهي بودن آيات ندارد.عوامل خارجيبه زعم مستشرقان، قرآن از منابع مختلفي بهره برده كه مهم ترين آنها تورات و انجيل است؛ دليل آنها همگوني و تشابه در اعتقادات، داستانها، پند و اندرزها و اوامر و نواهي ميان قرآن و ديگر كتب آسماني است،آنان ادعا ميكنند محمد صلي الله عليه و آله با برخي از احبار و راهبان در مسافرتهايش در مكه و مدينه رابطه داشته و از آنها معارفي گرفته است كه از آن در قرآن بهره برده است.در مورد ادعاهاي فوق نكات زير قابل توجه است:1- در تشابه قرآن و كتاب مقدس دو احتمال وجود دارد: اول اينكه تشابه نشان دهنده آن است كه قرآن وكتاب مقدس ريشه واحدي دارند و هر دو از يك سرچشمه سرازير شدهاند، دوم آنكه قرآن از كتاب مقدس گرفته شده باشد و براي استواري احتمال اول دلايل محكمي وجود دارد.ما معتقديم سرچشمه همه اديان الهي منبع واحدي است و همه دستورات و تكاليف به دنبال يك هدف مشترك كه هدايت انسان است، تشريع شده است. قرآن كريم ميفرمايد: « شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ ما وَصَّي بِهِ نُوحاً وَ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهيمَ وَ مُوسي وَ عيسي أَنْ أَقيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا... ـــ از [احكامِ] دين، آنچه كه به نوح در باره آن سفارش كرد، براي شما تشريع كرد و آنچه به تو وحي كرديم و آنچه درباره آن به ابراهيم و موسي و عيسي سفارش نموديم كه: دين را برپا داريد و در آن تفرقهاندازي مكنيد»( سوره شوري :13)قرآن كريم به كلمه توحيد فرا ميخواند و ندا ميدهد كه با تسليم در برابر پروردگار جهانيان، فرقي ميان اديان نيست.( سوره بقره :136)2- چگونه ميتوان قرآن را برگرفته از عهدين دانست در حالي كه معارف سازندة قرآن هيچگونه هماهنگي با خرافات و افسانههاي تورات و انجيل تحريف شده ندارد.كتاب مقدس كه دليل بيرون راندن آدم از بهشت را ترس خدا از حيات جاودانه او ميداندو يا ماجرايسرگذشت حضرت لوط و دخترانش را به گونهاي اهانتآميز و شرمآور توصيف كرده است يا حضرت يعقوب را غارتگر نبوت دانسته است و نسبتهاي ناروايي كه به عيسي داده است، با كدام منطق ميتواند منبع قرآن باشد؟!با وجود تفاوت بسيار در نحوه انعكاس موضوعات، احكام و قصص پيامبران در قرآن و عهدين، تأثيرپذيري قرآن از عهدين تصوري جاهلانه است؛ زيرا قرآن برخلاف كتاب مقدس، صفات و ويژگيهاي پيامبران را درنهايت ادب بيان نموده است و ساحت انبياي الهي را از نسبتهاي ناروا پاك و منزه ميداند.3- تاريخ به ياد ندارد كه پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله با برخي از احبار و راهبان نشسته و چيزي آموخته باشد يا آنكه پيش از بعثت به صومعه يا ديري رفته باشد تا تعاليم يهود و مسيحيت را بياموزد.اگر بپذيريم كه پيامبر صلي الله عليه و آله در كودكي يكي از راهبان را همراه عمويش ابوطالب ملاقات كرده، اين مطلب ثابت نميكند كه راهب، كتاب مقدس را براي آن حضرت شرح داده يا برخي از تعاليم ديني را به او آموخته باشد، آنچه در مورد اين ديدار ثبت شده اين است كه راهب مسيحي عموي پيامبر را از يهوديان برحذر داشته؛ زيرا آنچه راهب از محمد صلي الله عليه و آله ميدانسته، يهوديان نيز ميدانستهاند، لذا به ابوطالب هشدار داده كه مراقب محمد صلي الله عليه و آله باشد وگرنه به زودي يهوديان او را از روي حسد و كينه خواهند كشت. علاوه بر آن سن پيامبراكرم صلي الله عليه و آله به هنگام آن ديدار به او اجازه نميداده كه اديان را بياموزد و بنويسد حال آنكه بعثت آن حضرت سيسال بعد اتفاق افتاد و اگر منظور، مسافرتهاي دوران جواني پيامبر صلي الله عليه و آله باشد كه حضرت با سرمايه خديجه تجارت ميكرد، ثابت نشده است كه او در اين مسافرتها با يكي از احبار و يا رهبان ديدار داشته باشد4- علاوه بر آنچه گفته شد ادعاي مورد نظر با حقايق تاريخي ناسازگار است؛ زيرا با شناختي كه از مواضع مشركان در برابر پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله داريم، اگر چنين ادعايي حقيقت داشت، ممكن نبود كه مشركان از مطرح كردن آن چشمپوشي كنند.برخي از مستشرقان نيز از عقايد صائبين، زردشت و مذاهب هندي به عنوان منابع و مصادر قرآن نام بردهاند كه طرح آن از اهميت چنداني برخوردار نيست و به همين مقدار بسنده ميكنيم. نتيجه گيرياز مطالبي كه گذشت روشن ميشود كه مستشرقان با تكيه بر تعصب در مقابل ريشه و مبناي قرآن، موضع واحدي اتخاذ كرده و معتقدند كه قرآن از وحي الهي سرچشمه نگرفته و در حقيقت كتابي بشري است؛ اما درمورد شناسايي و تعيين مصدر و ريشه قرآن، گرفتار تناقض و پريشاني شدهاند و هر كدام براي قرآن ريشه و مبناييمعرفي كردهاند؛ مستشرقان با نگرش غير منطقي و بدون ارائه مطالب مستند تاريخي، در برابر قرآن موضعگيريكرده و در طرح اشكالات و شبهات نيز روش علم و انصاف را نپيمودهاند.
منبع:پرسمان
این مطلب صرفا جهت اطلاع کاربران از فضای رسانهای بازنشر شده و محتوای آن لزوما مورد تایید تبیان نیست .
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت