زیباترین شعر عاشورا
زيباترين شعر عاشورايي
آري شده برپا به قيامت ، يکبار دگر هيئت عبّاس
« بسم رب العباس (عليه السلام) »
اذا زلزلت الارض زمين محشر عظمي ست،
چه شوري ست ، چه غوغاست ؛
از اين حال زمين لرزه به دلهاست
نه پستي ، نه بلندي وَ نه درياست!
رسيده ست همان روز قيامت ، همان لحظه موعود؛
که فرمود خدا : زود رسد زود...
خلايق همه در حال فرارند وَ بي تاب و قرارند
آرام ندارند ؛ که اين روز ، همان روز حساب است
همان روز سوال است و جواب است ،
که مردم ، همه اينگونه پريش اند
نه در فکر پسر يا پدر و مادر و فرزند ، همه در پي خويشند
و مردم همگي مست ، همه بي خود و مدهوش
که ناگاه رسيد از سوي حق نغمه چاووش
الا اهل قيامت همه ساکت و سرها همه پايين
و اي جمله خلايق همه خاموش ، شده گوش
سراسر همه ي عرصه ي محشر ، پر از آيه ي کوثر
ملائک همه در شور ،
غزل خوان ، همه سرمستِ شميم گل حيدر ،گل ياس پيمبر(صلي الله)
چه حالي است ؟ خبر چيست ؟ مگر کيست ، قدم رنجه نموده ست به محشر؟
يگانه گهر حضرت داور
الله ُ اکبر ، اللهُ اکبر !
يا حضرت زهرا (سلام الله عليها) ، صديقه اطهر
ملائک همگي بال گشودند
و فرش قدم مادر سادات نمودند
آري خبر اين است : اميد همه آمد
جبريل صدا زد که : خلايق ، انگيزه خلق دو جهان فاطمه(سلام الله عليها) آمد
و مبهوت جلالش همه ي ناس
پيچيد به محشر ، همه جا عطر گل ياس
زهراست و آن وعده شيرين شفاعت ؛
بر چشم ترش اشک نشسته ست چو الماس
بر دست کبودش ، اسباب شفاعت ، همان دست جدا از تن عبّاس(عليه السلام)
و زهرا (سلام الله عليها) شده گريان ابالفضل(عليه السلام)
همه گريه کن و نوحه سراي غمِ چشمان ابالفضل(عليه السلام)
مردم همه ساکت همه مبهوت و حيران ابالفضل(عليه السلام)
که اين فاطمه(سلام الله عليها) ابر کرم و رحمت و عشق است
که از او شده جاري به لبِ خشک زمين بارش باران ابالفضل(عليه السلام)
ناگاه همه از دهن ياس شنيدند:
« الله ، قسم ميدهمت جان ابالفضل
سوگند تو را حق دو دستان ابالفضل
بر فاطمه ات بار اِلها تو ببخشا
هرکس که زده دست به دامان ابالفضل »
و ياران ابالفضل همگي مات ، از هيبت عبّاس(عليه السلام)
انگار نه انگار که اين روز حساب است؛
يکبار دگر روضه و گريه ،يکبار دگر سينه زني، غربت عبّاس(عليه السلام)
زهراست کند نوحه سرايي،
آري شده برپا به قيامت ، يکبار دگر هيئت عبّاس(عليه السلام) !!
عبّاس(عليه السلام) هماني که قتيل العبرات است
هر قطره ي مشکش ، آبي ز حيات است
شرمنده ز شرمندگيَش ، آب فرات است
با گريه ي زهرا(سلام الله عليها) ، ديدند ملائک همگي اشک خدا ريخت
با نام ابالفضل(عليه السلام) وَ دستان شفيعش، ترس از جگر اهل ولا ريخت
ناگاه در آن حالِ پريشانِ دلِ مادر سادات
آمد ز سوي حضرت موعود ندايي : که زهرا تو همه کاره ي مايي !
تا باز به چشم همه ي خصم رود خار
تا باز ببينند همه وعده ي دادار
تا کور شود هر که به دنيا ز حسد کرد ، حق تو و فرزند تو را ضايع و انکار
بخشم به تو هرکس که توئه فاطمه گويي
اي شير زن حيدر کرار ،
خود داني و چشمي که شده خيس ،به اندازه ي بال مگسي ، بهر علمدار !
از وصف چنين قصه به محشر ، يکپارچه در شورم و شينم
يکپارچه سرمست غرورم ، من گريه کن شير زن شير حنينم
بي خود شدم از خود و چنين نعره کشيدم
الله ، الله ، الله منِ زار ،
مست و خراب علمدار حسينم
دوستان خوب تبياني شما هم زيباترين شعرعاشورايي که شنيديد رو در قسمت نظرات بنويسيد.
باشگاه کاربران تبيان – ارسالي از setare62...