وقتی به حقم نمی رسم...

من وقتی به حقم نمی رسم خیلی ناراحت می شم، عصبانی می شم و دوست دارم با همه دعوا کنم، به نظرم همه زورگو هستند، نمی دونم باید باهاشون چه جوری رفتار کنم و بهشون چی بگم؟ بچه ها شما می تونید کمکم کنید؟

بازدید :

تاریخ : يکشنبه 1397/03/06 ساعت 08:38

وقتی به حق خودم نمی رسم...

مثل زنبوری می شوم که نمی داند به گلی که دوستش دارد برسد

مثل گربه ای می شوم که پشت میله های قفس گیر افتاده

اون موقع دلم می خواهد به کسی مشت بزنم

وقتی به حق خودم نمی رسم از اتاق بیرون می روم، در را محکم می کوبم

عصبانی می شوم و از پله ها تند تند بالا می روم

خواهر بزرگم کفش های ورزشی نو دارد ولی ندارم

برای همین احساس می کنم به من ظلم شده است

همه ی پدرها بچه ایشان را به سینما می برنذد. آن ها جدیدترین کارتون را تماشا می کنند اما پدرم مرا به سینما نمی برد.

به همین خاطر احساس می کنم به حقم نرسیده ام.

همه ی دوستانم را به تیم فوتبال انتخاب می کنند، ولی مرا بازی نمی دهند

اما، این من بودم که توی مسابقه قبلی گل زدم

توی شهر بازی همه بچه ها سرسره بازی می کنند ولی به من اجازه نمی دهند

آن وقت احساس می کنم که به حق خودم نرسیده ام

بابا و مامان می گوید: هر وقت بزرگ تر شدی تو هم می توانی سوار سرسره شوی

وقتی قرار است من و برادرم نوبتی کامپیوتر بازی کنیم ولی برادرم نمی گذارد...

من احساس می کنم به حق خودم نرسیده ام

آدم بزرگ ها هم بعضی وقت ها فکر می کنند که زندگی آن ها ، آن طوری نیست که دوست دارند.

وقتی می گویم این چه وضعی است؟

پدرم می گوید: باید به خاطر چیزهایی که دارم خیلی هم خوش حال باشم

آن وقت می گوید: وقتی به سن تو بودم... و از بچگی هایش تعریف می کند از چیزهایی که نداشته می پوید.

بعضی وقت ها می بینم وضع من از بقیه بهتر است

خواهر بزرگم فکر می کند درست ینست که او ابن همه مشق داشته باشد و من نداشته باشم

می دانم که وقتی همه ی ما از خانه بیرون می رویم و آقا سگه باید تمام روز در خانه تنها بماند، پیش خودش می گوید: این چه وضعی است؟

آخرین بار کی شنیدی که کسی بگوید: به حق خودم نرسیده ام.

شاید خودت این جمله را گفته باشی.