تبیان، دستیار زندگی
انتخاب دوست
انتخاب دوست
انتخاب دوست
لاک پشتی بود که با عقربی در نزدیکی همدیگر زندگی می کردند . آن دو به هم عادت کرده بودند . روزی از روزها در محل زندگی آنها اتفاقی افتاد و زندگی آنها را به خطر انداخت .
حکایت های دهخدا
حکایت های دهخدا
حکایت های دهخدا
افلاطونِ حکیم، منزل در کوی زرگران گرفته بود. از حکمت آن استعلام کردند فرمود که: تا اگر خواب بر چشم من غالب شود و از تفکر و مطالعه منع کند، آواز ادوات ایشان مرا بیدار گرداند.
خودمان مقصریم!
خودمان مقصریم!
خودمان مقصریم!
کلیله گفت: آورده‌اند که زاهدی را پادشاهِ روزگار کسوتی فاخر و خلعتی گرانمایه داد. دزدی آن را بر وی بدید، طمع کرد و به وجه ارادت به نزدیک او رفت و گفت: ...
حکیم طماع
حکیم طماع
حکیم طماع
قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ...
مزار درخت
مزار درخت
مزار درخت
جاي جاي ايران درختاني مقدّس است که مردم معتقدند امام زاده يا مرد روحاني در پاي آن دفن شده است. و تو گويي که آن درختان از مرده ي آن امام زاده يا مرد روحاني روييده است. طرفه اينکه، عوام معتقدند که از برخي از اين درختان سالي يک بار در روزي معيّن، به ويژه ...
الهه ی عشق و باروری
الهه ی عشق و باروری
الهه ی عشق و باروری
طُرفه اينکه، مدارک نشان مي دهد که در جوامع مادر سالار، همان گونه که ايزد باروري يا همان ايزد نباتي به دست مادر يا همسر کشته مي شد، ملکه ي اين جوامع نيز هر سال با پهلوان شهر ازدواج مي کرد و در پايان سال پهلوان را شهيد مي کردند و خونش را بر گياهان مي ....
نارنج و ترنج
نارنج و ترنج
نارنج و ترنج
قصّه چنين است که سه خواهر بودند که مادرشان کوچک ترين خواهر را بيشتر دوست مي داشت. روزي سه خواهر به جنگل مي روند. دو خواهر بزرگتر خواهر سومي را در جنگل رها مي کنند. شيري دختر را مي درد و خون دخترک بر زمين مي چکد و به....
اعجاز قطره
اعجاز قطره
اعجاز قطره
در قصّه های عامیانه فارسی بارها می خوانیم که پسری شاخه ی گلی سرخ را در جویباری می بیند؛ راه جویبار را دنبال می کند تا به جایی می رسد که می بیند دختری را سر بُریده اند و قطره های خون از سر یا گردن او بر آب می چکد و به گُل تبدیل می شود. دیوی آن دختر را....
جوانمرد قصاب 2
جوانمرد قصاب 2
جوانمرد قصاب 2
کنیزکی از جوانمرد قصّاب گوشت خواست اما به هر گوشتی که جوانمرد به او می داد، راضی نمی شد تا جوانمرد خشمگین گردید و پول او را پس داد و گفت که به او گوشت نخواهد فروخت. کنیزک که از سرزنش و آزار سروَر خود می ترسید، گریه آغاز کرد. ناگاه شاه مردان علی(ع)....
جوانمرد قصاب
جوانمرد قصاب
جوانمرد قصاب
هم اکنون، در جنوب شهر تهران، به سوی شهر ری، در زمین های مشهور به منصور آباد، در محلّه ای که اکنون جزو منطقه ی بیستم شهرداری تهران محسوب می شود، بقعه ای به نام «جوانمرد قصّاب» هست که قدیم تر از عهد فتحعلی شاه قاجار نباید ساخته شده باشد....
من نوکر بادنجان نیستم
من نوکر بادنجان نیستم
من نوکر بادنجان نیستم
نادرشاه افشار پيشخدمت شوخ طبع خوشمزه اي داشت که هنگام فراغت نادر از کارهاي روزمره با لطايف و ظرايف خود زنگار غم و غبار خستگي و فرسودگي را از ناصيه اش مي زدود. نظر به علاقه و اعتمادي که نادرشاه به اين پيشخدمت داشت دستور داد غذاي شام و ناهارش با نظارت ....
اره
اره
اره
نصرالدين الاغش را گم كرده بود و در كوچه و بازار خدا را شكر مي‌كرد. پرسيدند: «شكر براي چيست؟» گفت: «براي اين كه اگر سوار خر بودم، حالا يك هفته بود كه خودم هم گم شده بودم».
آتش بر فراز کوه
آتش بر فراز کوه
آتش بر فراز کوه
« من همیشه به وعده‌هایم وفا می‌کنم.» آرحا گفت:« بسیار خوب من فردا شب سر کوه خواهم رفت و در عوض از پس‌فردا مالک زمین خواهم شد و زمین خود را کشت خواهم کرد.»....
نوروز و ادبیات شفاهی
نوروز و ادبیات شفاهی
نوروز و ادبیات شفاهی
یکی از مهم‌ترین اجزای فولکور موسمی ایرانیان جشن دیرین سال نوروز است. تقریباً همه ایرانیان، جدا از وابستگی‌های قومی، زبانی و دینی، نوروز را جشن می‌گیرند و گرامی می‌‌دارند، به همین دلیل می‌توان گفت این آیین امروزه به یکی از نمودهای وحدت ایرانیان تبدیل شده .
طرز پخت آش شله قلمکار به روایت ناصرالدین شاه
طرز پخت آش شله قلمکار به روایت ناصرالدین شاه
طرز پخت آش شله قلمکار به روایت ناصرالدین شاه
به فرمان او دوازده دیگ آشی بار می گذاشتند که از قطعات گوشت چهارده راس گوسفند و اغلب نباتات و انواع خوردنیها ترکیب می شد. کلیهء اعیان و اشراف و رجال و شاهزادگان و زوجات شاه و وزراء در این آشپزان افتخار حضور داشتند و جمعا به کار طبخ و آشپزی می پرداختند....
با همه بله با ما هم بله؟!
با همه بله با ما هم بله؟!
با همه بله با ما هم بله؟!
مولير هنرمند و نمايشنامه نويس معروف فرانسه، نمايشنامه اي دارد به نام پير پاتلن که از طرف آقاي نصرالله احمدي کاشاني و شادروان محمد ظهيرالديني تحت عنوان وکيل زبردست ترجمه شد. و از سال 1309 شمسي به بعد چند بار در تهران و اراک نمايش داده شده است....