لاک پشتی بود که با عقربی در نزدیکی همدیگر زندگی می کردند . آن دو به هم عادت کرده بودند . روزی از روزها در محل زندگی آنها اتفاقی افتاد و زندگی آنها را به خطر انداخت .
افلاطونِ حکیم، منزل در کوی زرگران گرفته بود. از حکمت آن استعلام کردند فرمود که: تا اگر خواب بر چشم من غالب شود و از تفکر و مطالعه منع کند، آواز ادوات ایشان مرا بیدار گرداند.
کلیله گفت: آوردهاند که زاهدی را پادشاهِ روزگار کسوتی فاخر و خلعتی گرانمایه داد. دزدی آن را بر وی بدید، طمع کرد و به وجه ارادت به نزدیک او رفت و گفت: ...
جاي جاي ايران درختاني مقدّس است که مردم معتقدند امام زاده يا مرد روحاني در پاي آن دفن شده است. و تو گويي که آن درختان از مرده ي آن امام زاده يا مرد روحاني روييده است. طرفه اينکه، عوام معتقدند که از برخي از اين درختان سالي يک بار در روزي معيّن، به ويژه ...
طُرفه اينکه، مدارک نشان مي دهد که در جوامع مادر سالار، همان گونه که ايزد باروري يا همان ايزد نباتي به دست مادر يا همسر کشته مي شد، ملکه ي اين جوامع نيز هر سال با پهلوان شهر ازدواج مي کرد و در پايان سال پهلوان را شهيد مي کردند و خونش را بر گياهان مي ....
قصّه چنين است که سه خواهر بودند که مادرشان کوچک ترين خواهر را بيشتر دوست مي داشت. روزي سه خواهر به جنگل مي روند. دو خواهر بزرگتر خواهر سومي را در جنگل رها مي کنند. شيري دختر را مي درد و خون دخترک بر زمين مي چکد و به....
در قصّه های عامیانه فارسی بارها می خوانیم که پسری شاخه ی گلی سرخ را در جویباری می بیند؛ راه جویبار را دنبال می کند تا به جایی می رسد که می بیند دختری را سر بُریده اند و قطره های خون از سر یا گردن او بر آب می چکد و به گُل تبدیل می شود. دیوی آن دختر را....
کنیزکی از جوانمرد قصّاب گوشت خواست اما به هر گوشتی که جوانمرد به او می داد، راضی نمی شد تا جوانمرد خشمگین گردید و پول او را پس داد و گفت که به او گوشت نخواهد فروخت. کنیزک که از سرزنش و آزار سروَر خود می ترسید، گریه آغاز کرد. ناگاه شاه مردان علی(ع)....
هم اکنون، در جنوب شهر تهران، به سوی شهر ری، در زمین های مشهور به منصور آباد، در محلّه ای که اکنون جزو منطقه ی بیستم شهرداری تهران محسوب می شود، بقعه ای به نام «جوانمرد قصّاب» هست که قدیم تر از عهد فتحعلی شاه قاجار نباید ساخته شده باشد....
نادرشاه افشار پيشخدمت شوخ طبع خوشمزه اي داشت که هنگام فراغت نادر از کارهاي روزمره با لطايف و ظرايف خود زنگار غم و غبار خستگي و فرسودگي را از ناصيه اش مي زدود. نظر به علاقه و اعتمادي که نادرشاه به اين پيشخدمت داشت دستور داد غذاي شام و ناهارش با نظارت ....
نصرالدين الاغش را گم كرده بود و در كوچه و بازار خدا را شكر ميكرد. پرسيدند: «شكر براي چيست؟»
گفت: «براي اين كه اگر سوار خر بودم، حالا يك هفته بود كه خودم هم گم شده بودم».
« من همیشه به وعدههایم وفا میکنم.» آرحا گفت:« بسیار خوب من فردا شب سر کوه خواهم رفت و در عوض از پسفردا مالک زمین خواهم شد و زمین خود را کشت خواهم کرد.»....
جعفر برمكی بدون لحظه ای درنگ و تامل جواب داد : «از هم اكنون بشارت می دهم كه خلیفه پسرت را حكومت مصر می دهد و دخترش عالیه را نیز به ازدواج وی در می آورد.»
...
یکی از مهمترین اجزای فولکور موسمی ایرانیان جشن دیرین سال نوروز است. تقریباً همه ایرانیان، جدا از وابستگیهای قومی، زبانی و دینی، نوروز را جشن میگیرند و گرامی میدارند، به همین دلیل میتوان گفت این آیین امروزه به یکی از نمودهای وحدت ایرانیان تبدیل شده .
به فرمان او دوازده دیگ آشی بار می گذاشتند که از قطعات گوشت چهارده راس گوسفند و اغلب نباتات و انواع خوردنیها ترکیب می شد. کلیهء اعیان و اشراف و رجال و شاهزادگان و زوجات شاه و وزراء در این آشپزان افتخار حضور داشتند و جمعا به کار طبخ و آشپزی می پرداختند....
مولير هنرمند و نمايشنامه نويس معروف فرانسه، نمايشنامه اي دارد به نام پير پاتلن که از طرف آقاي نصرالله احمدي کاشاني و شادروان محمد ظهيرالديني تحت عنوان وکيل زبردست ترجمه شد. و از سال 1309 شمسي به بعد چند بار در تهران و اراک نمايش داده شده است....