کد سوال : 14394
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : عرفان به چه معني است؟
پاسخ : عرفان به معني شناخت است و اصطلاحاً به شناختي كه از طريق الهام و اشراق صورت گيرد گفته ميشود و عرفان صحيح جز از طريق خاندان پيامبر«عليهم السلام» و رهبران معصومين«عليهم السلام» و پيروي از آنان ميسر نيست و افرادي كه از اين رهگذر وارد نشده و از راههاي ديگر خواستهاند به عرفان برسند به لغزش افتاده و به مقصود دست نيافتند. گرچه در پندار خويش خود را از عرفان برخوردار بدانند. بنابراين رابطهي محكم با خداوند و مناجات و نيايش با او و حضور قلب در نماز و توسل به رهبران معصومين«عليهم السلام» و عمل كردن به دستورات خداوند و ترك محرمات و گناهان كه براساس عقائد صحيح و تلاش در راه تهذيب و تزكيه نفس صورت گرفته باشد ميتواند انسان را به عرفان حقيقي برساند. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14395
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : حركت جوهري چيست و آيا حركت جوهري ازلي است؟
پاسخ : به طور كلّي حركت عبارتست از دگرگوني تدريجي و اين دگرگوني تنها در حركات مكاني، كمي، كيفي و وضعي(حركات عرضي) خلاصه نميشود بلكه با دقت بيشتري ميتوان بدست آورد كه هر پديده مادي (از جمله آنها جمادات) در ذات و جوهر خود دگرگون شونده است و وجود آن رد هر لحظه مفروض غير از وجود آن در لحظه ديگر است همان طور كه ميگوييم هر جزء مفروض يك خط غير از جزء ديگر آن خط است بنابراين وجود هر موجودي در اين لحظه غير از وجود همان موجود است در لحظه ديگر، و بدين جهت از امتداد و ادامه وجود و حركت هر موجود زمان نيز از آن انتزاع ميشود(دقت شود) نتيجه اين كه جمادات نيز( مانند ساير پديدهها) چون وجودشان از خودشان نيست لذا لحظه به لحظه در وجود و هستي نيازمند به خالق است و هنگاميكه خالق لحظه به لحظه در وجود و هستي او را ادامه داد ميگوييم جوهر و وجود اين شئي همچون خود شئي نميتواند ازلي باشد چون حركت يك امر عرضي است كه وابسته به وجود خود شئي است و چون وجود شئي وابسته به خالق است پس حركت آن هم وابسته به خالق ميباشد. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14396
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : چگونه در انسان حالت عرفان حقيقي به وجود ميآيد؟
پاسخ : پيدا شدن حالت عرفان حقيقي در انسان در اثر پيمودن كامل مراحل علم و عمل به وجود ميآيد بهر نسبت كه انسان در راه شناخت خداوند تحصيل اصول و اعتقادات ديني و تزكيهي نفس و عمل به وظايف ديني، فداكاري و تلاش بيشتري انجام دهد خداوند به او عنايت بيشتر خواهد كرد و قلب وي به نور معرفت و ايمان روشنتر خواهد شد. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14397
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : مسائل بنيادي جهان بيني چيست؟
پاسخ : مسايل بنيادي جهان بيني عبارتند از هستي شناسي انسان شناسي، راهشناسي، كه به صورت اصول دين(توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد) مطرح ميشود. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14398
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : تفاوت جهان بيني و ايدئولوژي چيست؟
پاسخ : جهان بيني عبارت است از بررسي كلي در زمينه هستي و به طور كلي هستي شناسي جهان بيني گويند و مسائل عمده جهان بيني عبارتست از هستي شناسي، خداشناسي، انسان شناسي، راه شناسي و ... پس در جهان بيني همواره به بررسي و شناخت هستي، ميپردازيم، يا هستي مطلق(خدا) و يا هستي محدود(انسان و...) ولي ايدئولوژي عبارتست از بايدها و نبايدها، اين كه انسان چه كند و چه نكند و به طور كلي خطوط اساسي زندگي انسان، روشها، خوبها، بدها، هدفها و وسيلهها نيازها و دردها و درمانها مسئوليتها و تكليفها و... و همه همه ايدئولوژي را تشكيل ميدهند. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14399
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : اگر دو امر متضاد قابل اجتماع نيستند چطور شب و روز در هم فرو ميروند؟
پاسخ : تضاد نوعي از تقابل است و دو چيزي كه با هم ضدند دو امر وجودي هستند كه قابل اجتماع با يكديگر نميباشند مانند سياهي و سفيدي كه در يك مورد با يكديگر قابل اجتماع نيستند و مانند شب و روز كه با يكديگر جمع نميشوند و آيهاي كه از قرآن مجيد مطرح شد كه «يولج الليل في النهار و يولج النهار في الليل؛ شب را در روز و روز را در شب داخل ميكند.» به اين معني نيست كه شب در روز داخل شده و ساعاتي از روز با اين كه جزء روز است جزء شب نيز باشد. بلكه باين معني است كه گاهي ساعاتي كه قبلاً جزء شب بوده بتدريج جزء روز ميشود و روزها بلند ميشود و شبها بلند شده روزها كوتاهتر ميگردد. و تضاد در همه جا باين معني است و تضادي كه در اصول ديالكتيك ماركسيسم مطرح است كه عامل حركت پديدهها معرفي شد نيز باين معني است ولي از اين مطلب غفلت شده كه دو موجود متضاد با يكديگر قابل اجتماع نيستند وقتي قابل اجتماع نبودند چگونه ميتوانند عامل براي حركت پديدهها باشند. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14400
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : درباره حركت جوهري كه نظريهي ملاصدرا است توضيح دهيد.
پاسخ : اكثر حكماي اسلامي حركت را مخصوص عرض دانستهاند ولي از متأخرين حكماي اسلامي ملاصدرا قائل به حركت جوهري است و عقيده دارد كه غير از عرضهاي چهارگانه(كم و كيف و اين و وضع) جوهر اجسام و ذات و طبيعت آنها نيز داراي حركت است ولي به خاطر اين كه حركت اتصال و دوام دارد تفاوت اين صورتها محسوس نيست. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14401
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : جهان بيني به چه معني است؟
پاسخ : جهان بيني عبارت است از نگرش كلي نسبت به جهان و بينشي كه انسان درباره خود و جهان دارد اگر اين نگرش براساس مكتبهاي مادي باشد جهانبيني مادّي بوده و اگر از، مكتبهاي الهي الهام بگيرد جهان بيني الهي خواهد بود. و جهان بيني كه به انسان تعهد و مسئوليّت ميدهد جهان بيني الهي است ايمان به خدا و روز قيامت است كه انسان را متعهد و مسئول ميسازد و عاليترين نقش را در زندگي انسان دارد. در جهان بيني الهي انسان با خدا مربوط است و زندگي انسان در رابطه با خدا معني پيدا ميكند و رشد و كمال انسان در پرتو عبوديت و بندگي خدا تحقق مييابد. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14402
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : كم به چه معني است و چند قسم است؟
پاسخ : كم عرضي است كه قابل قسمت باشد و كم بر دو گونه است متصل و منفصل كم متصل آن است كه ميان هر دو قسمتي كه در آن فرض شود حد مشتركي باشد كه بتوان آن را نهايت يك قسمت و آغاز قسمت ديگر دانست و كم منفصل آن است كه چنين نيست مانند عدد. بنابراين كم عبارت شد از مقدار پس اگر مقدار مجموع طول و عرض و عمق جسم را با هم ملاحظه كنند مجموع را جسم تعليمي ميگويند و اگر مجموع دو بعد جسم را بدون بعد سوم(عمق) ملاحظه كنند مثلاً طول و عرض را بدون عمق منظور دارند آنرا سطح خوانند و اگر يك بعد را تنها ملاحظه كنند آنرا خط خوانند پس خط طرف و كنار و منتهاي سطح است و سطح طرف و كنار و منتهاي جسم تعليمي است و جسم تعليمي مجموع مقدار جسم طبيعي است و نقطه عبارت است از طرف و انتهاي خط. « بخش پاسخ به سؤالات »
کد سوال : 14403
موضوع : گنجینه مذهبی>موسسه درراه حق
پرسش : استقراء ناقص چيست؟
پاسخ : استقراء ناقص هماني است كه در منطق آمده و در برابر استقراء تام است و استقراء ناقص اين است كه از چند مورد جزئي كه مشاهده كرديم پي به يك كلّي ببريم. « بخش پاسخ به سؤالات »