کد سوال : 54314
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا جن وجود دارد؟ (پ)
پاسخ : جن موجودى است كه از حس پنهان است و عقل و قدرت دارد. از آيات قرآن استفاده مىشود كه مكلّف به تكاليف الهى است.درباره جن افسانهها و داستانهاى خرافى بسيارى ساختهاند، ولى اصل وجود آن و صفات ويژهاى كه در قرآن براى جن آمده، مطلبى است كه هرگز با علم و عقل مخالف نيست.جنها مانند انسانها داراى دو گروهند: مؤمنان صالح و كافران سركش.ويژگىهاى ذيل در مورد جن از آياتى استفاده مىشود: 1- موجودى است كه از شعله آتش آفريده شده، بر خلاف انسان كه از خاك آفريده شده. 2- داراى علم و ادراك و تشخيص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است. 3- داراى تكليف و مسئوليت است. 4- گروهى از آنها مؤمن صالح و گروهى كافرند. 5- داراى حشر و نشر و معادند. 6- قدرت نفوذ در آسمانها و خبرگيرى و استراق سمع داشتند و بعداً منع شدند. 7- با بعضى از انسانها ارتباط برقرار مى كردند و با آگاهى محدودى كه نسبت به بعضى از اسرار نهايى داشتند، به اغواى انسانها مى پرداختند. 8- ميان آنها افرادى يافت مى شوند كه از قدرت زيادى برخوردارند، همان گونه كه ميان انسانها چنين است. 9- قدرت بر انجام بعضى از كارهاى مورد نياز انسان را دارند. 10- خلقت آنها روى زمين قبل از خلقت انسانها بوده است. از آيات استفاده مىشود بر خلاف آن ميان مردم مشهور است و آنها را "از ما بهتران" مى دانند، انسان برتر از آنها است، به دليل اين كه تمام پيامبران الهى از ميان انسانها برگزيده شدند. جنّيان به پيامبر اسلام كه بشر بود، ايمان آوردند و از او تبعيت كردند. اصولاً واجب شدن سجده در برابر آدم بر شيطان (كه بنا به تصريح قرآن از بزرگان طايفه جن بود)(11) دليل بر فضيلت نوع انسان بر جن مى باشد. جهات خرافى و غير منطقى به اين موجود داده شده كه وقتى جن گفته مىشود، بعضى از خرافات با آن تداعى مىشود، از جمله اين كه آنها را با اَشكال غريب و وحشتناك موجوداتى دُم دار و سم دار مى كشند و اينان را موذى و پر آزار، كينه توز و بدرفتار مى دانند كه ممكن است از ريختن يك ظرف آب داغ در يك نقطه خالى، خانههاى بسيارى را به آتش كشند! هيچ دليلى بر انحصار موجودات زنده به آن چه مى بينيم نداريم، بلكه دانشمندان علوم طبيعى مى گويند موجوداتى را كه انسان با حواس خود مى تواند درك كند، در برابر موجوداتى كه با حواس قابل درك نيستند، ناچيز است.آيا جنيان پيغمبرانى از جنس خود داشتهاند؟ در قرآن مجيد آمده است كه در قيامت به خلايق خطاب مىشود: "اى جمعيت جن و انس! بگو رسولانى از خودتان به سوى شما نيامدند كه آيات مرا برايشان بازگو مىكردند و از چنين روزى شما را بيم مى دادند؟!"(12) ولى بيشتر مفسران بر آن هستند كه كلمه "منكم" (از شما) دليل بر اين نيست كه پيامبران هر دسته، از جنس خودشان مى باشند. اين را نظير آيه "يخرج منهما اللؤلؤ و المرجان(13) گرفتهاند كه مرواريد و مرجان فقط در آبهاى شور حاصل مى شود اما در آيه به آبهاى شور و شيرين نسبت داده شده است. نيز در عرف مردم گفته مى شود نان و شير خوردم، حال آن كه خوردن فقط مربوط به نان است و شير آشاميده مى شود، پس مى تواند منظور از رسولان، رسولان انسانى باشد كه براى هدايت انسان و جن آمدند.در حديثى از اميرمؤمنان(ع) آمده كه پيامبرى به نام يوسف به سوى آنان برانگيخته شد، ولى او را كشتند، اما بين مفسران و انديشمندان اختلافى نيست كه پيامبر اكرم براى جن و انس مبعوث بوده و عدهاى از جنيان طبق آيات و روايات متواتر به حضرت ايمان آورده و مسلمان شدهاند. چگونگى مسلمان شدن جمعى از آنان در بعضى از روايات آمده است. از روايات استفاده مى شود پيامبر و ائمه نمايندگانى از خود آنها برايشان مى گماشتند. نيز بعضى از آنها داوطلبانه از محضر پيامبر مطالبى مى آموختند، سپس به تبليغ آن در قوم خود مى پرداختند.ارتباط با جنيان: از روزگاران قديم بين انسان و جن، شيوههاى مختلفى از روابط بوده است. بعضى از گونههاى اين روابط را كه در قرآن و روايات و سخنان دانشمندان ذكر شده اشاره مى كنيم: أ) پناه بردن به جن: در قرآن مجيد آمده "و همانا مردانى از انس به مردانى از جن پناه مى بردند، پس به سختىهاى ايشان مى افزودند".(14) رسم عرب چنين بود كه هرگاه به بيابان هولناكى مى رسيدند، به جن آن وادى پناه مى بردند. در اسلام از اين كار نهى شده و بايد به خدا پناه برد كه آفريننده جن و غير جن است. در بعضى روايات توصيه شده كه در چنين مواقعى خوب است اذان بگوييد تا از شر جنيان سركش در امان بمانيد.ب) تسخر جن: بين فقها اختلاف است كه آيا جايز است جنيان را تسخير كرد و آنها را به خدمت گرفت؟ در اين باره نظر قطعى و دقيق ارائه نشده، در مجموع مى توان گفت اگر اين كار نسبت به مؤمنان جن باشد و مايه آزارشان گردد، جايز نيست، ولى اگر مايه آزارشان نشود، روا مىباشد.البته به كارگرفتن آنها براى كارهاى نامشروع حرام است.چگونه جنيان مى توانند به شكلهاى مختلف در آيند؟ جنيان داراى اجسام لطيفى هستند كه قدرت دارند به شكلهاى مختلف گاهى هم خداوند به حسب مصالح آنها را به صورتهاى گوناگون در مى آورد. و اين اين كه خداوند به آنها چنين قدرتى داده كه به هر صورتى بخواهند در آيند.(15)جنيان موجودات بسيار لطيفى هستند كه قابل انبساط و انقباض هستند. گاهى به صورت آدم، گاهى موجودات كوچك، گاهى موجودات بزرگ با بدنها و چشمها و موهاى عجيب نمودار مى شوند؛ يعنى ظاهر شدن براى انسان به صورتى خاص، نه آن كه از ماهيت حقيقى خود خارج شوند و تفسير ماهيت دهند، بلكه به اين معنا در قوه حس و ادراك انسان به صورتهاى مختلفى محسوس مى شوند، بدون آن كه تغيير ماهيتى صورت گيرد.براى توضيح بيشتر رجوع كنيد به كتاب جن و شيطان، تحقيق قرآنى، روايى و عقلى، تأليف على رضا رجالى تهرانى.پى نوشتها: 1. الرحمن (55) آيه 15.2. آيات مختلف سوره جن.3. آيات سوره جن و الرحمن.4. سوره جن (72) آيه 11.5. همان، آيه 15.6. همان، آيه 9.7. همان، آيه 6.8. سوره نمل (27) 39.9. سوره سباء (34) آيه 12 - 13.10. سوره حجر (15) آيه 27.11. سوره كهف (18) آيه 50.12. انعام (6) آيه 130.13. رحمان (55) آيه 22. 14. جن (72) آيه 6.15. دائرة المعارف تشيع، ج 5، ص 450 - 452.
کد سوال : 54315
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : راه شناخت مرجع چيست؟
پاسخ : معارف دين را مىشود در دو بخش تقسيم كرد؛ يك بخش كه از آن به اصول دين تعبير مىشود، معارفى است كه تقليد در آن راه ندارد، مثل توحيد، نبوت و معاد.بخش ديگر معارف كه از آن به فروغ دين ياد مىشود، آن دسته از احكام و قوانين فردى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى و... است كه چارچوب و حكم آن را دين تعيين مىكند. مسلمان، بايد فرصت و علم و توانايى علمى را داشته باشد تا تمامى فروعات و دستورهاى دينى را در زمينههاى فوق استنباط كند. اما براى اكثر قريب به اتفاق مسلمانان اين فرصت و توانايى وجود ندارد، چون اگر چنين باشد، نظام فردى و اجتماعى معطل مىماند و مردم از همه امور باز مىمانند. چنان كه نمىشود همه مردم پزشك يا مهندس يا معلم يا كارگر و يا نانوا باشند. بنابراين بايد از فقيه و مجتهدى كه دهها سال از عمرش را در اين جهت صرف كرده و به عنوان متخصص مسائل دينى شناخته شده، تقليد و پيروى نمايد.از آن جا كه در حوزههاى علميه افراد متعدّدى به اين مقام رسيدهاند و مىدانيم همگى از نظر علمى در يك سطح نيستند، بايد از داناترين آنان پيروى كنيم.براى شناختن مجتهد اعلم سه راه وجود دارد:اوّل: خود انسان اهل علم باشد و بتواند مجتهد اعلم را بشناسد.دوم: دو نفر عالِم عادل كه مىتوانند مجتهد اعلم را بشناسند و تصديق نمايند؛ البته به شرطى كه دو نفر عالِم عادلِ ديگر با گفته آنان مخالفت ننمايند.سوم: عدهاى از اهل علم كه مىتوانند مجتهد اعلم را تشخيص دهند و از گفته آنان اطمينان حاصل مىشود، مجتهد يا اعلم بودن كسى را تصديق كنند.(1)ممكن است تشخيص اعلم مشكل باشد و چند نفر مجتهد به عنوان مراجع هم سطح معرفى شوند.بعد از رحلت امام خمينى و آيةاللَّه اراكى و...، جامعه مدرّسين حوزه علميه قم و جامعه روحانيت تهران، چند نفر از مراجع تقليد را معرفى نمودهاند كه عبارت اند از آيات عظام: خامنهاى، فاضل لنكرانى، بهجت، مكارم شيرازى، تبريزى و... مردم مخيّرند از ميان اين چند نفر، يكى را به عنوان مرجع انتخاب نمايند. پس از انتخاب مرجع تقليد مىتوانيد رساله ايشان را تهيه كرده و به دستورهاى آن عمل نماييد.پى نوشتها: 1. توضيح المسائل مراجع، جلد اوّل، مسئله 3.
کد سوال : 54316
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا زنان نمي توانند به خواستگاري مردان بروند؟
پاسخ : در مورد نحوة خواستگارى و رفتن پسر يا دختر، اسلام هيچ گونه دستور خاصى ندارد و مانند بسيارى از امور ديگر به خود مردم واگذار شده است. استاد مطهرى ميگويد: "اين كه از قديم الايام مردان به عنوان خواستگارى نزد زنان مى رفته اند و از آنها تقاضاي همسرى مى كرده اند، از بزرگ ترين عوامل حفظ حيثيت و احترام زن بوده است. طبيعت مرد را مظهر طلب و عشق و تقاضا آفريده است و زن را مظهر مطلوب بودن و معشوق بودن. طبيعت زن را گُل، و مرد را بلبل، زن را شمع و مرد را پروانه قرار داده است. اين يكى از تدابير حكيمانه و شاهكارهاى خلقت است كه در غريزة مرد نياز و طلب و در غريزة زن ناز و جلوه قرار داده است. خلاف حيثيت و احترام زن است كه به دنبال مرد بدود. براى مرد قابل تحمّل است كه از زنى خواستگارى كند و جواب رد بشنود و آن گاه از زن ديگرى خواستگارى كند و جواب رد بشنود تا بالاخره زنى رضايت خود را به همسرى با او اعلام كند اما براى زن كه ميخواهد محبوب و معشوق و مورد توجه و علاقه باشد و از قلب مرد سر در آورد تا بر سراسر وجود او حكومت كند، قابل تحمل و موافق غريزه نيست كه مردى را به همسرى خود دعوت كند و احياناً جواب رد بشنود و سراغ مرد ديگري رود".[1]خواستگاري هميشه از ناحية جنس مذكر انجام ميشود. اين قاعده حتى در مورد حيوانات نيز جاري است. يعنى در خواست از جنس مخالف غالباً از ناحية مذكر آغاز ميشود. دين مقدس اسلام نيز كه آيين فطرت است، بر اين رويه فطرى و طبيعى صحه نهاده و بر اين مبنا و اساس است كه در قرآن و سنّت در امر ازدواج، مردان مخاطب واقع گشته اند و مستقيماً به آنان دستور ازدواج و همسر گزينى داده شده و فرموده است: "فانكحوا ما طاب لكم من النّساء؛ بازنان طيب و پاكيزه ازدواج كنيد".[2]اين آيه به معناى نهى از خواستگارى زن از مرد نيست، از اين رو در صدر اسلام تقاضاى زن از مرد نيز اتفاق افتاده است. امام باقر(ع) نقل ميكند: زنى نزد پيامبر(ص) آمد و عرض كرد: مرا به عقد كسى در آور. حضرت رو به حضار نمود و فرمود: كسى حاضر است با اين زن ازدواج كند؟ مردى از ميان جمع برخاست و عرض كرد: من حاضرم، حضرت فرمود: چه دارى كه به او بدهي؟ گفت: چيزى ندارم. پيامبر(ص) فرمود: نمى شود. زن خواستة خود را تكرار كرد. ديگر بار حضرت فرمايش خويش را تكرار نمود، باز همان مرد برخاست. سرانجام پيامبر به آن مرد فرمود: از قرآن چيزى مى داني؟ گفت: بلي. فرمود: زن را به عقد ازدواج تو در آوردم، در عوض قرآنى كه به او آموزش مى دهي، مهرية او خواهد بود.[3] از اين جريان بر مى آيد كه خواستگار زن از مرد از نظر اسلام ممنوع و مذموم نيست ولى حركت بر خلاف عرف و سيرة مسلمانان و قواعد مورد قبول جامعه و مقتضاى فطرت و طبيعت است. پاورقي1-استاد مطهري نظام حقوق زن در اسلام ص152-نساء آيه 33-وسائل الشيعه ج14 ص195
کد سوال : 54317
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا زن مانند مرد استقلال اقتصادي ندارد.
پاسخ : اصل استقلال مالى زوجين و حق اداره و تصرف آنها بر اموالشان از اصول مسلم فقه شيعه است و هيچ ترديد و اختلافى در آن وجود ندارد. قانون مدنى هم در ماده 1118 (1) خود آن را پذيرفته است و مطابق آن: "زن در مسائل مالى و اقتصادى، استقلال و آزادى كامل دارد و مىتواند در اموال شخصى خود هر گونه دخل و تصرفى نمايد; بدون آن كه موافقتشوهر لازم باشد. اعم از اين كه آن اموال قبل از ازدواج به دست آمده باشد و يا بعد از آن" . (2) براى اثبات اين اصل در فقه شيعه، به دو دليل از منابع فقهى مىتوان استناد نمود. 1- آيه "للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن" (3) يعنى: مردان را از آنچه كسب مىكنند و نيز زنان را از آنچه به دست مىآورند بهرهاى است. كلمه اكتساب به معنى به دست آوردن است اما فرقى كه راغب اصفهانى بين معناى كسب و اكتساب متذكر مىشود بسيار قابل توجه و دليل بر مدعاست; وى مىگويد: كلمه اكتساب در به دست آوردن فايدهاى استعمال مىشود كه انسان مىخواهد خودش از آن استفاده كند و بهرهبردارى اختصاصى از آن نمايد و كسب، هم آنچه را كه خود مىخواهد استفاده كند شامل مىشود و هم آن چيزى را كه براى ديگران به دست مىآورد. (4) از اين جهت معناى كلمه كسب از معناى اكتساب عامتر است. مطابق اين معنى، زن و مرد چيزى را كه به دست مىآورند، خودشان مستقلا حق تصرف و بهرهبردارى از آن را خواهند داشت. از اين رو، مفاد آيه چنين خواهد بود كه هر يك از زن و مرد، آن چيزى را كه به دست مىآورند - خواه اختيارى باشد; مانند كسب درآمد يا غيراختيارى; مانند ارث و غيره - به خودشان اختصاص دارد و حق استفاده و بهرهبردارى را به طور مستقل خواهند داشت. مرحوم علامه طباطبايى در تفسير اين آيه مىگويد: "اگر مرد و يا زن از راه عمل چيزى به دست مىآورد خاص خود اوست و خداى تعالى نمىخواهد به بندگان خود ستم كند .از اينجا روشن مىشود كه مراد از اكتساب در آيه نوعى حيازت و اختصاص دادن به خويش است; اعم از اين كه اين اختصاص دادن به وسيله عمل اختيارى باشد نظير اكتساب از راه صنعت و يا حرفه يا به غير عمل اختيارى. ليكن بالاخره منتهى مىشود به صفتى كه داشتن آن صفتباعث اين اختصاص شده باشد... و معلوم است كه هر كس، هر چيزى را كسب كند از آن بهرهاى خواهد داشت و هر كسى هر بهرهاى دارد، به خاطر اكتسابى است كه كرده است" . (5) يكى از مفسرين با برداشت وسيعترى از اين آيه، نسبتبه آزادى زنان در اشتغال و تجارت، مىگويد: "خداوند در كسب و تجارت نسبتبه سعى و كوشش هر كسى از مرد و يا زن از نعم خود عطا مىفرمايد... آيه شريفه دليل است كه زنان هم مىتوانند به تجارت مشغول شوند و همچنين نسبتبه سعى و كوشش خود از نعم الهى بهرهمند شوند" . (6) 2- عموم قاعده "الناس مسلطون على اموالهم" اين قاعده كه به نام قاعده "تسليط" معروف است از قواعد پذيرفته شده، نزد فقهاى شيعه است و در فقه، بدان بسيار استناد مىشود. مفاد قاعده مزبور چنين است كه همه مردم اعم از زن و مرد نسبتبه اموال خودشان حق هر گونه تصرفى را دارند و استثنايى هم در مورد اين كه زن يا زوجه نتواند در اموال خودش تصرف نمايد، وارد نشده است، به علاوه روايت "لايحل مال امرء مسلم الا بطيب نفسه" (7) بدين معنى است كه تصرف در مال شخص مسلمان بدون رضايت او جايز نيست و نيز عمومات متعدد ديگرى كه در آيات و روايات به اين مضمون وارد شده است دلالتبر اين مدعا دارد و هيچ تخصيص و استثنايى كه شوهر را مجاز نمايد در اموال همسر خود تصرف كند، وجود ندارد; بر پايه اين استدلال، دست مرد از اموال زن كوتاه شده و حق هر گونه مداخله در اموال زن از شوهر سلب گرديده است. از اين رو در مورد استقلال زن از مرد در مالكيت، اداره، تصرف و بهرهبردارى از اموال، مطابق منابع فقهى شيعه بلكه بسيارى از منابع اهل سنت جاى هيچ ترديدى نيست. در حقوق ايران نيز به تبعيت از فقه شيعه نظام مالى زوجين از زمان تدوين قانون مدنى در سال 1307، از يك ثبات نسبى برخوردار بوده است. اين ثبات را بايد ناشى از منشا و مبناى محكم آن دانست. ريشه مذهبى و الهى داشتن قواعد حاكم بر اين روابط كه مانع از بىعدالتى در روابط بين زن و شوهر است را بايد علت اين ثبات قلمداد نمود. فلسفه اين امر نيز بسيار روشن است; زيرا از ابتدا، اسلام به جاى تشابهسازى به "اصل عدالت" توجه نموده است و همانگونه كه برخى از صاحبنظران دينى اظهار نمودهاند: "اصل عدل كه يكى از اركان كلام و فقه اسلامى است، همان اصلى است كه قانون تطابق عقل و شرع را در اسلام به وجود آورده است; يعنى از نظر فقه اسلامى - و لااقل فقه شيعه - اگر ثابتبشود كه عدل ايجاب مىكند فلان قانون بايد چنين باشد نه چنان و اگر چنان باشد ظلم است و خلاف عدالت است ناچار بايد بگوييم حكم شرع هم همين است; زيرا شرع اسلام طبق اصلى كه خود تعليم داده هرگز از محور عدالت و حقوق فطرى و طبيعى خارج نمىشود. علماى اسلام با تبيين و توضيح اصل عدل، پايه فلسفه حقوق را بنا نهادند" (8) علاوه بر پايهگذارى قوانين اسلامى براساس عدالت، اسلام حتى به زوجين اجازه نداد كه توافقى نمايند تا منجر به بىعدالتى شود. از امام باقر عليه السلام سؤال شد كه آيا مرد مىتواند با زن خود شرط كند كه نفقه را به طور كامل و مساوى با زن ديگر به او ندهد و خود آن زن هم از اول اين شرط را بپذيرد؟ امام باقر عليه السلام فرمود: "خير چنين شرطهايى صحيح نيست، هر زنى به موجب عقد ازدواج خواه ناخواه حقوق كامل يك زن را پيدا مىكند ..." . (9) بايد توجه داشت كه مطالب ياد شده هرگز به اين معنا نيست كه تمام اصول مترقى اسلام پياده شده است و يا ثباتى كه مطرح كرديم بدين معناست كه اصلاحاتى در طول قانونگذارى حقوق ايران انجام نگرفته يا نبايد بگيرد; بالعكس مقتضيات زمان و تحولات اجتماعى ايجاب مىكند هر از چند گاهى راه كارهاى مناسب جهت اجراى هر چه بهتر قوانين اسلامى، ارائه شود و اساسا اجتهاد در فقه و پويايى آن به همين معنا است، كه فقه بايد جوابگوى نيازهاى زمان خود باشد. بلكه منظور اين است كه اصول كلى حاكم بر روابط زوجين از ثبات نسبى برخوردار بوده است. شايان ذكر است كه وقتى اين اصول و قوانين مترقى، چهارده قرن قبل در حقوق اسلام بنيان نهاده شده بود و به زن در تصرف اموال خود استقلال كامل اعطا نمود، در كشورهاى اروپايى تا قبل از قرن بيستم، از جمله حقوق فرانسه كه يكى از مدرنترين و مفصلترين حقوق مدون آنهاست، زنان از حداقل حقوق انسانى هم برخوردار نبودند و اصلا اهليت تصرف در اموال خود را هم نداشتند. به همين سبب با مقايسه اجمالى بين قانون اسلام و قوانين دنياى متمدن غرب كه شايد مفصلترين و كاملترين آنها، قانون مدنى فرانسه باشد مىتوان گفتبر خلاف تصور عدهاى، حدود اختيارات زن و آزادى و استقلال او در انجام امور مالى و روابط حقوقى و اقتصادى در شريعت و نظام حقوقى اسلام، به مراتب وسيعتر و بيشتر از آن مرزهايى است كه در نظامهاى حقوقى كشورهاى مدعى تمدن براى زن شناخته شده است. (10) پاورقي 1- ماده 1118 قانون مدنى: "زن مستقلا مىتواند در دارايى خود هر تصرفى را مىخواهد بكند." 2. سيد مصطفى، محقق داماد، بررسى فقهى حقوق خانواده نكاح و انحلال آن، نشر علوم اسلامى، تهران، چاپ پنجم 1374، ص 317. 3. نساء/32. 4. حسين بن محمد، الراغب الاصفهانى، مفردات غريب القرآن، دفتر نشر كتاب، 1404ق، ص 431. 5. سيد محمد حسين، طباطبايى، ترجمه سيد محمد باقر همدانى، تفسير الميزان، دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1363 ج 4، ص 534. 6. محمد كريم، علوى حسينى موسوى، كشف الحقايق عن نكت الآيات و الدقائق، حاج عبدالمجيد - صادق نوبرى، تهران، چاپ سوم، 1396ق، ج 1، ص 352. 7. محمد بن على ابن بابويه، قمى (شيخ صدوق)، من لايحضره الفقيه، موسسه نشر اسلامى، قم، چاپ دوم، ج4، ص 93; محمد بن حسن، حر عاملى، وسائل الشيعة الى تحصيل مسائل الشريعة، دار احياء التراث العربى، بيروت، ج 10، ص 449.8. مرتضى، مطهرى، نظام حقوق زن در اسلام، انتشارات صدرا، تهران، چاپ بيست و يكم، زمستان1374، صص 156-. 1559- ر. ك. همان، ص 45010- سيد مصطفى، محقق داماد، پيشين، ص 317.
کد سوال : 54318
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : چرا تعداد زوجات براي برادران جايز است؟
پاسخ : اسلام تعدد زوجات را بدون قيد و شرط و نامحدود قبول ندارد. با بررسى وضع محيطهاى مختلف قبل از اسلام به اين نتيجه مىرسيم كه تعدد زوجات به طور نامحدود، امر عادى بوده و قبل از اسلام جريان داشته؛ تعدد زوجات از ابتكارات اسلام نيست، بلكه دين آن را در چارچوب ضرورتهاى زندگى انسان محدود ساخته و براى آن قيد و شرايط سنگين قرار داده است.قوانين اسلام براساس نيازهاى واقعى بشراست، نه احساسات، زيرا ممكن است هر زنى از آمدن رقيب (در زندگى ناراحت بشود، ولى وقتى مصلحت تمام جامعه درنظر گرفته شود و احساسات را به كنار بگذاريم، فلسفه تعدد زوجات روشن مىشود. هيچ كس نمىتواند انكار كند كه مردان در حوادث گوناگون زندگى، بيش از زنان در خطر مرگ قرار دارند و در جنگها و حوادث ديگر، قربانيان اصلى را آنها تشكيل مىدهند.نيز نمىتوان انكار كرد كه بقاى غريزه جنسى مردان از زنان طولانىتر است، زيرا زنان در سن معينى، آمادگى جنسى خود را از دست مىدهند، در حالى كه در مردان چنين نيست.هم چنين زنان به هنگام عادت ماهانه و قسمتى از دوران حاملگى، عملاً ممنوعيت آميزش دارند، در حالى كه در مردان اين ممنوعيت وجود ندارد.از همه گذشته زنانى هستند كه به علل گوناگونى همسران خود را از دست مىدهند و اگر تعدد زوجات نباشد، آنها بايد براى هميشه بدون همسر باقى بمانند.با درنظر گرفتن اين واقعيتها در اين گونه موارد (كه تعادل ميان مرد و زن به هم مىخورد) ناچاريم يكى از سه راه ذيل را انتخاب كنيم.أ) مردان تنها به يك همسر در همه موارد قناعت كنند و زنان بيوه تا پايان عمر بدون همسر باقى بمانند و تمام نيازهاى فطرى و خواستههاى درونى و احساسى خود را سركوب كنند.ب) مردان فقط داراى يك همسر قانونى باشند، ولى روابط آزاد و نامشروع جنسى را با زنانى كه بى شوهر ماندهاند، به شكل معشوقه برقرار سازند.ج) كسانى كه قدرت دارند بيش از يك همسر را اداره كنندو از نظر جسمى و مالى و اخلاقى مشكلى براى آنها ايجاد نمىشود، نيز قدرت بر اجراى كامل عدالت ميان همسران و فرزندان دارند، به آنها اجازه داده شود كه بيش از يك همسر انتخاب كنند.حال اگر بخواهيم راه اول را انتخاب كنيم، بايد گذشته از مشكلات اجتماعى كه به وجود مىآيد، با فطرت و غرائز و نيازهاى روحى و جسمى بشر به مبارزه برخيزيم. هم چنين عواطف و احساسات اين گونه زنان را ناديده بگيريم اما اين مبارزهاى است كه پيروزى در آن نيست. به فرض كه اين طرح عملى بشود، جنبههاى غير انسانى آن بر هيچ كس پوشيده نيست.تعدد همسر را در موارد ضرورت نبايد تنها از دريچه چشم همسر اول مورد بررسى قرار داد، بلكه از دريچه چشم همسر دوم و مصالح و مقتضيات اجتماعى بايد مورد مطالعه قرار داد. آنها كه مشكلات همسر اول را در صورت تعدد زوجات عنوان مىكنند، كسانى هستند كه يك مسئله سه زاويهاى را تنها از يك زاويه نگاه مىكنند، زيرا تعدد همسر هم از زاويه ديد مرد و هم از زاويه ديدهمسر اول، نيز از زاويه ديد همسر دوم بايد مطالعه شود، آن گاه با توجه به مصلحت مجموع در اين باره قضاوت كنيم.اگر راه دوم را انتخاب كنيم، بايد فحشا را به رسميت بشناسيم. تازه زنانى كه به عنوان معشوقه مورد بهره بردارى جنسى قرار مىگيرند، نه تأمين دارند و نه آيندهاى. چنان كه شخصيت آنها پايمال شده است. اينها امورى نيست كه انسان آگاه آن را تجويز كند.بنابراين تنها راه سوم مىماند كه هم به خواستههاى فطرى و نيازهاى غريزى زنان پاسخ مثبت داد و هم از عواقب شوم فحشا و نابسامانى زندگى اين دسته از زنان بركنار ماند و جامعه را از گرداب گناه بيرون برد.در پايان چند نكته را ذكر مىكنيم: 1 - جواز تعدد زوجات با اين كه در بعضى موارد يك ضرورت اجتماعى است و از احكام مسلم اسلام محسوب مىشود، اما شرايط آن با گذشته تفاوت بسيار كرده است، زيرا زندگى درگذشته، يك شكل ساده داشت و رعايت عدالت بين زنان آسان بود و از عهده غالب افراد برمىآمد، ولى در زمان ما بايد كسانى كه مىخواهند از اين قانون استفاده كنند، مراقب عدالت همه جانبه باشند. اگر قدرت بر اين كار دارند، چنين اقدامى بنمايند. اساساً اقدام به اين كار از روى هوى و هوس نبايد باشد.2 - تمايل پارهاى از مردان را به تعدد همسر نمىتوان انكار كرد. اين تمايل اگر جنبه هوس داشته باشد، مورد تأييد نيست، اما گاه عقيم بودن زن و علاقه شديد مرد به داشتن فرزند، اين تمايل را منطقى مىكند، يا گاهى بر اثر تمايلات شديد جنسى و عدم توانايى همسر اول براى برآوردن خواسته عزيزى، مرد خود را ناچار به ازدواج دوم مىبيند. حتى اگر از طريق مشروع انجام نشود، از طريق نامشروع اقدام مىكند. در اين گونه موارد نمىتوان منطقى بودن خواسته مرد را انكار كرد.(1)گاهي مسئله تعدد زوج در يك خانه موجب كينه و دشمني مي شود اما اين اشكال برافراد وارد است كه دشمني مي ورزند، نه بر اسلام و تعاليمش، زيرا دين قانون تعدد زوجات را به طور وجوبي وضع نكرده است. در واقع تعدد زوجات در اسلام يك قاعده نيست، بلكه يك استثنا است و تنها حكم به جواز داده شده، نه الزام؛ يعنى براى برخى كه مشكلاتى پيش آمده و مجبور به ازدواج مجدد هستند، اجازه داده شده است، چنان كه براى آن شرطى گذاشته شده و آن اطمينان مرد به اين است كه مىتواند ميان زنان به عدالت عمل كند، اما اگر مردانى باشند كه بدون توجه به اين شرط و بدون توجه به سعادت خود و خانواده و فرزندان، در پى ازدواج مجدد باشند ازدواج دوم روا نيست، مثلاً هدفشان شهوت باشد و زن در نظرشان مفهومى جز موجودى كه براى لذت و شهوت آفريده شده نباشد. اسلام با اين افراد كارى ندارد و ازدواج بيش از يك زن را به آنها اجازه نمىدهد.(2)اما سؤال از اين كه چرا اسلام اين حق را نسبت به زنان قائل نشده و چرا اسلام چند شوهري را اجازه نداده ، زيرا در اين نوع زناشويي رابطه پدر با فرزند عملاٌ نا مشخص است، هم چنان كه در كمونيسم (اشتراك) جنسي رابطه پدر با فرزندان نامشخص است.همان طور كه كمونيسم نتوانست براي خود جا باز كند، چند شوهري نيز نتوانست مورد پذيرش باشد، زيرا زندگي خانوادگي و ايجاد آشيانه براي نسل آينده و ارتباط قطعي ميان نسل گذشته و آينده، خواسته غريزه و طبيعت بشر است. چند شوهري نه تنها با طبيعت انحصار طلبي و فرزند دوستي مرد نا موافق است، كه با طبيعت زن نيز مخالفت دارد. تحقيقات روانشناسي ثابت كرده است كه زن بيش از مرد خواهان تك همسري است. (3) از جهت ديگر زن از مرد فقط عاملي براي ارضاي غريزه جنسي خود نمي خواهد كه گفته شود هرچه بيشتر، براي زن بهتر. زن از مرد موجودي مي خواهد كه قلب او را در اختيار داشته باشد ؛ حامي و مدافع او باشد؛ براي او فداكاري نمايد و غمخوار او باشد.زن در چند شوهري هرگز نمي توانسته حمايت و محبت و عواطف خالصانه و فداكاري يك مرد را نسبت به خود جلب كند، از اين رو چند شوهري نظير روسپي گري همواره مورد تنفر زن بوده است. چند شوهر داشتن نه با تمايلات و خواسته هاي مرد موافقت داشته است و نه با خواسته ها و گرايش هاي زنان.(4) علاوه بر اين ، يكي ديگر از مشكلاتي كه در صورت چند همسري براي زنان ذكر شده، مشخص نبودن پدر براي فرزند مي باشد.مسئله تعلق فرزند و معين شدن پدر فرزند، اگر چه تحقيقات امروزي و آزمايش هاي پزشكي آن را مشخص مي كند، اما از نظر رواني همچنان مسئله حل نشدني است؛ زيرا اولاٌ: همان گونه كه دانشمندان مي گويند: نتايج آزمايشهاي تجربي صد در صد نيست و احتمال خطاي اشتباه انساني يا ... وجود دارد.ثانياٌ: مسئله اقناع روحي و رواني پدر و مادر و فرزند چيزي نيست كه با آزمايش قابل حل باشد. فرزند مي خواهد اطمينان قلبي و دروني يابد كه پدر و مادر او واقعي هستند و همين طور پدر و مادر. تا زماني كه اقناع و اطمينان قلبي و دروني صورت نگيرد ، به همان نسبت رابطه و پيوند عاطفي بين پدر و مادر و فرزند متزلزل خواهد بود. پىنوشتها: 1 - تفسير نمونه، ج3، ص 256 - 260؛ مجموعه آثار، مطهرى، ج19، ص 357 - 361.2 - الميزان، ج4، ص 319. 3 - مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج19، ص 302.4 - همان ، ص 311.
کد سوال : 54319
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : با توجه به اين كه در اسلام ازدواج موقت دختر باكره مشكلي ندارد، چرا جمهوري اسلامي آن را منع كرده است؟
پاسخ : مكتب جاوداني و انسان ساز اسلام براي حفظ حيات بشر و جهت دادن به تمايلات او، در كنار عقد دايم، عقد موقت را مطرح كرده تا نيازهاي انسان به صورتي مشروع و براساس قانون و موازين برآورده شود.ازدواج موقت با دختر باكره را فقها در صورتي كه با اذن پدر باشد، صحيح مي دانند، يعني براي تحقق ازدواج موقت همانند ازدواج دايم، اذن پدر را شرط مي دانند.(1)جمهوري اسلامي اصل ازدواج موقت و ازدواج موقت با دختر باكره را منع نكرده است، بلكه قانون مدني جمهوري اسلامي ايران در بحث مربوط باب نكاح، مواد 1075، 1076 و 1077 اختصاص به ازدواج موقت دارد، پس در قانون مدني اين مسئله ذكر شده است. در ماده 1075 قانون مدني آمده است: "نكاح وقتي منقطع مي شود كه براي مدت معيّني واقع شده باشد".مشاهده مي شود كه نه تنها نكاح موقت منع ن شده، بلكه به صورت قانون مدوّن ذكر شده است.اجازه پدر به خاطر مصلحت عمومي جامعه و نيز دختر مي باشد كه اسلام خواسته است از او حمايت به عمل آورد مورد سوء استفاده واقع نشود و حريم عفت و شخصيت زن محفوظ و مصون بماند.پي نوشت ها : 1 - توضيح المسائل مراجع، ج2، ص 387 ، مسأله 2376.
کد سوال : 54320
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا ازدواج موقت تجويز هوسراني براي مرد و اهانت به زن نمي باشد؟
پاسخ : غريزه جنسى يكى از نيرومندترين غرائز انسانى است، تا آن جا كه پارهاى از روانكاوان آن را تنها غريزه اصيل انسان مىدانند و تمام غرائز ديگر را به آن باز مىگردانند. از سوى ديگر اين يك قانون كلى است كه اگر به غرايز طبيعى انسان به صورت صحيحى پاسخ دادن نشود، براى اشباع آن متوجه طريق انحرافى خواهد شد، زيرا غرايز طبيعى را نميتوان از بين برد. فرضا بتوانيم آن را سركوب كنيم، چنين اقدامى عاقلانه نيست، زيرا مبارزه با قانون آفرينش است، بنابر اين راه صحيح آن است كه غرائز را از طريق معقولى اشباع كرد و از آنها در مسير زندگى بهره بردارى نمود. از طرف ديگر در بسيارى از محيطها افرادى در سنين خاصى قادر به ازدواج دائم نيستند، يا افراد متأهل در مسافرتهاى طولانى و يا در مأموريتها و يا به علل ديگرى با مشكل عدم ارضاى غريزه جنسى رو به رو مىشوند. اسلام كه قوانينش را خداى عالم بر تمام مصالح و مفاسد و نيازهاى درونى و بيرونى بشر فرستاده است، براى پاسخ گويى صحيح و همه جانبه به اين غريزه طبيعى، دو راه تعيين فرموده است: يكى ازدواج دايم و ديگرى موقت. چنان چه اين دو برنامه الهى با شرايط و مقررات تعيين شده از سوى شرع عملى گردد، هم به يكى از غرايز انسانى پاسخ طبيعى داده مىشود، و هم حقى از كسى پايمال نمىگردد و كسى بد بخت نمىشود. البته ممكن است افراد متخلفى پيدا شوند كه از اين قانون سوء استفاده نمايند، ولى بايد توجه داشت در تمام يا اكثر قوانين، افراد منحرف ، تخلف و سوء استفاده مىكنند، ليكن اين نقض قانون نيست، بلكه عيب سوء استفاده كنندگان است كه بايد اصلاح گردند. ازدواج موقت شرايطى دارد كه با توجه به شرايط، اشكال شما برطرف مىشود.(1(شرايط ازدواج موقت: 1- خواندن صيغه عقد، كه به عربى صحيح خوانده مىشود، و اگر مرد و زن نتوانند صيغه را به عربى صحيح بخوانند، به هر لفظى كه صيغه را بخوانند صحيح است و لازم نيست وكيل بگيرند، اما بايد لفظى بگويند كه معنى "متعت" و "قبلت" را بفهماند، مثلا متعه كردم، قبول كردم. 2- كسى كه صيغه را مىخواند، بالغ و عاقل باشد. 3- زن و مرد به ازدواج راضى باشند. 4- زن اگر دختر باكره باشد، بايد از پدر يا جد پدر خود اجازه بگيرد. 5- مدت زناشويى معين شود. 6- تعيين مهريه، زن و مرد به پول يا مال ديگرى توافق كنند و در عقد ذكر نمايند. (2(ذكر سه نكته لازم است:1- چنان چه در عقد موقت فرزندى متولد شود، داراى حقوق فرزند متولد شده از زن دائمى است.(3) 2- زن مىتواند در عقد موقت شرط كند شوهر با او نزديكى نكند و فقط لذتهاى ديگر را ببرد.(4) 3- اگر در عقد موقت زن بالغ و غير يائسه باشد و نزديكى انجام گيرد، بايد 45 روز (دو حيض) عده نگه دارد.(5)با دقت در مطالب گذشته و شرايط مقرره براى عقد موقت روشن مىشود حق زنان ضايع نمىگردد. هم چنين هنگامي كه در اين مسئله با دقت نگاه مي كنيم ، متوجه مي شويم ازدواج موقت ، نه تنها براي تجويز هوسراني نيست، بلكه براي محدود كردن ، قانونمند كردن و جلوگيري از بي حد و حصر بودن ان است.چون همان گونه كه گفتيم نمي توان از غريزه جنسي جلوگيري كرد، زيرا به شكل هاي ديگر بروز مي كند. از طرف ديگر ازدواج موقت شرايطي دارد كه بايد فراهم شود و در چارجوب خاص صورت پذيرد.بهره وري جنسي آزاد بدون در نظر گرفتن حقوق زنان ، ناديده گرفتن شخصيت زن و اهانت به او است، اما ازدواج موقت با توجه به اين كه زن با در نظر گرفتن شرايط زندگي، اقدام به چنين ازدواجي مي كند، اهانت به او تلقي نمي شود ، همان گونه كه گفتيم راهكار ازدواج موقت براي كساني است كه شرايط ازدواج دائم براي آنها فراهم نيست. با وجود ازدواج دائم ، زن حاضر به ازدواج موقت نيست، مگر آن را بهتر بپسندد . هم چنين هنگامي كه دختر باشد، فتواي بيشتر فقها آن است كه بايد اذن و اجازه پدر وجود داشته باشد. اين مسئله افزون بر جلوگيري از مفاسد، به ازدواج رسميت بخشيده و شخصيت زن، محفوظ مي ماند، در عين حال كه به نياز و خواسته او نيز توجه شده است.پى نوشتها:1- براى اطلاع بيشتر به تفسير نمونه، ج 3، ص 340 - 345 مراجعه شود. 2- امام خمينى، توضيح المسائل، مسئله 2363، و 2370 و 2376؛ تحرير الوسيله، ج 2، ص 289، مسئله 5 و ص 290، مسئله 9. 3- تحرير الوسيله، ج 2، ص 291، مسئله 13. 4- توضيح المسائل، مسئله 2423. 5- تحرير الوسيله، ج 2، ص 291، مسئله 16.
کد سوال : 54321
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : با توجه به رابطه دنيا و آخرت، در دنيا چگونه بايد زندگي كنيم؟
پاسخ : خدا دنيا را براي آخرت آفريده است، پس هدف از آفرينش انسان زندگي در دنيا نيست، بلكه زندگي دنيا مقدمه اي براي زندگي جاويد اخروي است. امام علي (ع) مي فرمايد: "پسرم، بدان كه براي آخرت آفريده شده اي ، نه براي دنيا و براي رفتن، نه ماندن، و براي مرگ، نه زندگي جاود انه در دنيا كه هر لحظه ممكن است از دنيا كوچ كني و به آخرت درآيي".(1) پس انسان بايد در دنيا دنبال هدفي باشد كه در راستاي رسيدن به آخرت است. امام علي (ع) در اين باره مي فرمايد: "در دنيا از بهره هاي آن چنان توشه برداريد كه فرداي رستاخيز نگهبانتان باشد".(2)حضرت در مورد چگونگي برخورد با دنيا كلامي دارند كه در عين كوتاهي ، بسيار پرمعنا و روشگر است. مي فرمايد: "كسي كه به ديده عبرت به دنيا نگريست، دنيا او را آگاه كرد و كسي كه به آن خيره شد، دنيا او را نابينا گردانيد".(3) اين تعبير ناظر به تفاوت نگاه ابزاري يا استقلالي به دنيا است.اين تعبير ناظر به تفاوت نگاه ابزاري يا استقلالي به دنيا است. اگر كسي تمام توجه اش به دنيا باشد، به طوري كه آخرت را فراموش نمايد، نگاه استقلالي به دنيا دارد. اين نگرش ، مذموم است اما اگر دنيا را پلي براي آخرت دانست. از اين وسيله جهت كسب درجات معنوي استفاده مي كند و اين نگرش، پسنديده و مطلوب و عين آخرت است. شخصي به امام صادق (ع) عرض كرد: اهل دنيا بوده و دنيا را دوست دارم، حضرت فرمود: با دنيا مي خواهي چه كني؟ گفت: ازدواج كنم و به مكن بروم و بر اهل و عيالم روزي برسانم و دوستان را كمك نمايم، حضرت فرمود: "اين دنيا نيست، بلكه آخرت است".(4) زيرا اين امور در رابطة آخرت انجام مي گيرد. نتيجه: زندگي در دنيا بايد به گونه اي باشد كه ما را به سعادت اخروي نزديك سازد. در اين صورت زندگي، سالم و به دور از گناه و ظلم و فساد و براساس مهرورزي به ديگران و خدمت به مردم و رعايت اصول اخلاقي خواهد بود.پي نوشت ها : 1 - نهج البلاغه، نامه 31.2 - همان، خطبه 63 فيض الاسلام.3 - نهج البلاغه، خطبه 81.4 - بحارالانوار، ج73، ص 106.
کد سوال : 54322
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : آيا اسلام پس از 1400 سال جوابگوي مسائل جامعه و پيشرفت جهان است؟
پاسخ : قوانين اسلامي پس از گذشت 1400 سال پاسخگوي نيازهاي اساسي جوامع بشري است، چون قوانين آن توسط خداوند حكيم و خبير پايه ريزي شده ، خدا به تمامي نيازهاي بشر علم و احاطه دارد و با توجه به آن، قوانيني وضع كرده است كه برآورنده نيازهاي اساسي او باشد.همان گونه كه قوانين طبيعي مانند قانون جاذبه زمين كهنه نمي شود و با گذشت زمان خاصيت خود را از دست نمي دهد، دستورهاي اخلاقي و فقهي اسلامي نيز رنگ كهنگي به خود نمي گيرد و مشمول مرور زمان نمي گردد، مانند اين كه در قرآن كريم آمده است:"ان الله يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشا و المنكر و البغي؛(1) همانا خداوند به دادگري و نيكوكاري و دستگيري از خويشان تهيدست فرمان داده و از كارهاي زشت و رفتارهاي ناهنجار و ستمگري نهي كرده است."كارشناسان اسلامي به كمك رهنمودها و ساز و كارهايي كه در متن دين وجود دارد، مي توانند با توجه به موقعيت ها و شرايط زمان، قوانين اسلامي را تبيين كنند و آن را براي اداره كردن امور فردي و اجتماعي روز كارآمد نمايند. در توضيح ، سخن را دو سه محور پي مي گيريم:1 - خاتميت در اسلام: دين اسلام دين خاتم است و قرآن براي هدايت بشر تا پايان دنيا است. امام صادق(ع) فرمود: "خداوند قرآن را براي زمان خاصي و مردم خاص نفرستاد. قرآن تا روز قيامت در هر زماني و براي هر قومي تازه است و جذابيت دارد و هادي امت ها است".(2)لازمة خاتميت اين است كه كتاب و پيامش تحريف نشود؛ از اين پيام هدايت بخش همواره نسل هاي بعدي بهره مند باشند و پيامش همگاني و جاوداته باشد. نيز بتواند به در هر دوره اي پاسخگوي نيازهاي مردم زمان خود در بعد هدايتي باشد.2 - نظريه امامت در اسلام: در اسلام امامت وجود دارد: امام در دو بعد ، يكي بعد هدايتي (به عنوان هادي امت) و ديگري بعد حكومتي (به عنوان حاكم و زمامدار) . وقتي مسئله جانشيني پيامبر و تئوري امامت تبيين شد، دين اسلام كامل شد. خدا فرمود: "امروز دشمنان از دين شما مأيوس شدند و دين كامل و نعمت تمام شده است".(3)امامت رمز جاودانگي اسلام است و با وجود امام و وظايف و اختياراتش ، قوانين اسلامي مشمول كهنگي نمي گردد. امام به عنوان هادي امت و استمرار نقش پيامبر در هدايت امت سه وظيفه دارد: يكي تبيين و تفسير دين، دوم : آموزش روش فهم قرآن و سنت و استنباط احكام به امت.سوم: معرفي افراد لايقي كه بتوانند در آينده نقش هدايت مردم را بر عهده بگيرند.امام صادق (ع) فرمود: "هر كس از فقيهان امت كه نفس خود را مواظبت نماييد، از دينش پاسدار كند، با هواهاي نفساني بستيزد و مطيع خدا باشد، سزاوار است مردم دين خود را از او فراگيرند".(4)بنابراين در دورة غيبت امام زمان (عج) فقيه مكتب اهل بيت وظيفه دارد احكام و قوانين اسلامي را با توجه به مقتضيات زمان، روز آمد كند. البته فراموش نشود كه يكسري از نيازهاي بشر ثابت است.همان گونه كه جسم انسان و نيازهاي آن ، از صدر اسلام تاكنون تغيير نكرده است و در آينده نيز دگرگون نخواهد شد، روان و فطرت و احساسات و تمايلات او نيز تغيير نمي كند. انسان همواره خوراك و پوشاك و مسكن و ازدواج و حس نوعدوستي را نيازمند است . هر چند شكل آن در زمان ها و مكان ها تفاوت داشته باشد. بنابراين بخش از نيازهاي انسان ثابت است و دگرگوني در آن راه ندارد. بخش ديگر كه تحول پذير است، با ويژگي هايي كه در قوانين اسلامي وجود دارد، روز آمد و منطبق با نيازهاي روز مي شود.3 - ويژگي هاي قوانين اسلامي: احكام اسلامي از ويژگي هايي بهره مند است ، مثلاً مي توان به آن خصلت انعطاف پذيري داد، تا براي همة زمان ها قابل اجرا باشد.1 - 3 - خردپذيري: در اسلام عقل يكي از منابع اجتهاد و استنباط احكام است و احكام اسلامي خردپذير است. به گفته شهيد مطهري "حجيت عقل از نظر شيعه به اين معنا است كه اگر در موردي عقل حكم قطعي داشت، از آن رو كه حكم يقين است، حجت است"،(5) مانند نيكوكاري اين دستور كلي و خردپسند است و در همه زمان ها ارزش ي خود را حفظ مي كند.2 - 3 - مصلحت محوري: در اسلام احكام بر پايه مصالح و مفاسد است. در اين جا كه حكم به وجوب كار شده حتماً مصلحت است و در كارهاي حرام، مفسده مي باشد. امام هشتم (ع) فرمود: "خدا چيزهايي را حلال كرده است كه مردم در زندگي و ادامه اش به آن نيازمندند و براي آنان مصلحت و فايده اي دارد اما چيزهايي را حرام كرده كه علاوه بر اين كه مورد نياز بشر نيست، موجب فساد و تباهي است".(6)با توجه به مصلحت محوري گاهي ممكن است پوسته ظاهري با توجه به مقتضيات زمان دگرگون شود. شهيد مطهري مي گويد: اسلام هرگز به شكل و صورت و ظاهر زندگي نپرداخته است. تعاليم اسلام همه متوجه روح و معنا و راهي است كه بشر را به آن هدف ها و معاني مي رساند. اسلام هدف ها را در قلمرو خود مي گيرد اما بشر را در غير اين امر آزاد گذشته است.(7)3 - 3 - برخورداري از روش عقلايي اهم و مهم در تزاحم احكام:گاهي برخي از احكام ثابت اسلام با حكم ديگري در عمل تزاحم پيدا مي كند، مانند اين كه وجوب حفظ سلامتي و وجوب پوشش بدن زن در برابر اجنبي، كه دو حكم ثابت دين اسلام است، در هنگامي كه خانمي بيمار مي شود و درمان او بسته به نگاه و لمس پزشك اجنبي باشد، با هم تزاحم مي كند. اسلام به عنوان يك قاعده كلي ثابت به مكلف اجازه داده است كه : حكم "اهم " (مهم تر) را حفظ كن و حكم ديگر را به دليل تزاحم با حكم مهم تر موقتاً ترك كن. تشخيص حكم "اهم" از "مهم" در مواردي كه آثار اجتماعي ندارد، به عهدة مكلفان است، زيرا اختلاف آنان در انتخاب "اهم" باعث هرج و مرج نمي شود، ولي در مواردي كه تشخيص آن ، اثر اجتماعي داشته باشد، به گونه اي كه اگر تشخيص "حكم مهم تر" به عهدة مردم گذاشته شود، جامعه به هرج و مرج كشيده مي شود، اسلام تشخيص آن را به عهده حاكم اسلامي گذاشته است. او مي تواند با تشخيص "اهم" از "مهم" در ميان احكام ثابت متزاحم ، جامعه را اداره كند، مانند اين كه اگر در جامعة اسلامي، بقاي حكومت اسلامي منوط بر بانك باشد، به گونه اي كه اگر بانك ها تعطيل گردد، نظام حكومت از هم مي پاشد، اما از سوي ديگر نظام بانكي موجود، نظام ربوي باشد، حاكم اسلامي (ولي فقيه) ميان دو حكم الزامي وجوب حفظ حكومت اسلامي و حرمت ربا تزاحم مي بيند، حال اگر حفظ حكومت را "اهم" بداند، به طورموقت حكم جواز رباي بانكي مي دهد تا در كنار آن بتواند سيستم بانكداري بدون ربا را تأسيس كند، پس از اين طريق هم حكومت اسلامي را حفظ كند و هم ربا را در آينده از سيستم بانكي خارج كند.4 - عرفي بودن موضوعات ثابت: موضوع برخي از احكام ثابت ، عرفي است، بدين معنا كه عرف مصداق موضوع را تعيين مي كند ، مثلاً در اسلام آمده: معامله ابزار قمار حرام است. تشخيص اين كه چه چيزي ابزار قمار است، عرف مي باشد . اگر زماني شطرنج از آلات قمار بود ، بدين جهت ديروز حرام بود ما امروز به جهت اين كه از حالت قمار خارج شده (و تشخيص آن با عرف است) حرام نيست.5 - احكام حكومتي : حاكم اسلامي اختيار دارد كه در حيطه غير الزامي احكام شرعي، بنابر مصالحي كه تشخيص مي دهد، حكم الزامي صادر كند، مثلاً عملي را كه حكم ثابت آن در اسلام استحباب ، كراهت يا اباحه است، به دليل مصالحي كه شرايط زمان اقتضا مي كند، به طور موقت واجب يا حرام كند مانند عبور از يك مكان عمومي (خيابان) كه حكم ثابت آن در اسلام جواز است، ولي حاكم اسلامي مي تواند براساس مصالح، شروطي بر آن مقرر كند و بگويد: خيابان يك طرفه است و عبور از طرف ديگر جايز نيست.6 - بهره مندي از قواعد كلي و عام و اجتهاد: در اسلام يك سري قوانين كلي و فراگير وجود دارد كه بر ديگر قوانين نظارت دارد، مانند قانون "لا ضرر" و "لا حرج" فقيه و حاكم اسلامي با بهره گيري از اين گونه قوانين مي تواند با فرايند تغييرات اجتماعي، قوانيني متناسب با آن تدوين كند.7 - جامعيت آيين اسلام: وقتي آيين از جامعيت بهره مند شد، يعني در تمامي حوزه هاي فعاليت بشر راهكار داشته باشد، در تحولات اجتماعي و پيشرفت زمان راهكار مناسب خود را ارائه مي دهد.امام صادق(ع) فرمود: "خداوند بيان هر چيز را در قرآن فرو فرستاده است تا آن جا كه به خدا سوگند! چيزي از نيازهاي مردم را فروگذار نكرده است تا كسي نتواند بگويد: كاش اين در قرآن آمده بود، مگر اين كه همان را در قرآن بيان فرموده است".(8)در پايان سخني از استاد شهيد مطهري را كه جمع بندي و خلاصه اي از موارد فوق است، ذكرمي كنيم:"بعضي جمود به خرج مي دهند و خيال مي كنند كه چون دين اسلام، دين جامعي است، پس بايد در جزئيات هم تكليف معيني روش كرده باشد! نه؛ اين طور نيست. يك حساب ديگري در اسلام است. اتفاقاً جامعيت اسلام ايجاب مي كند كه اساساً در بسياري از اين امور دستور نداشته باشد، نه اين كه هيچ دستوري نداشته باشد. بلكه دستورش اين است كه مردم آزاد باشند."(9)نتيجه: با توجه به اختيارات حاكم اسلامي و انعطاف پذيري احكام، قوانين اسلام ، قابل انطباق با تحولاّت اجتماعي است.پي نوشت ها :1 - نحل (16) آيه 90.2 - بحار،ج2، ص 280.3 - مائده (5) آيه 3.4 - بحار، ج2، ص 88.5 - آشنايي با علوم اسلامي، ج3، ص16.6 - بحار، ج6، ص 93.7 - مجموعه آثار، ج3، ص 191 ، با تلخيص.8 - اصول كافي ، ج1، ص 77.9 - اسلام و مقتضيات زمان، ج1، ص 265.
کد سوال : 54323
موضوع : گنجینه مذهبی>واحد پاسخ به سوالات دفتر تبليغات اسلامي
پرسش : در چه صورت انسان مي تواند خوي حيواني خود را در اختيار عقل درآورد؟
پاسخ : چيرگي بر هواي نفس و مهار عواطف و احساسات و غرائز دروني، كاري دشوار و مشكل است، از اين رو در اسلام از آن به عنوان جهاد اكبر ياد شده است.براي كنترل غرائز ، بايد از نيروي عقل پيروي كرد. امام علي (ع) مي فرمايد: "عقل شمشير برّاني است. با عقل خود با هواي نفس بجنگيد".(1)اما عقل به تنهايي قادر نيست از طغيان غرائز باز دارد . متأسفانه به هنگامة تهييج غريزة جنسي و يا بروز خشم (كه لحظات بحراني مي باشند) عقل تأثير خود را از دست مي دهد. هرگز قدرت كمتر نمي تواند نيروي بيش از خود را شكست دهد. شرط اساسي مهار شدن رودخانه، توازن قدرت فشار آب و مقاومت سد است. مهندسان با محاسبة دقيق، سد را طوري مي سازند كه نيروي مقاومتش زيادتر از حداكثر فشار آب باشد تا بتواند در مواقع طغيان روخانه ، مقاومت نمايد.براي مهار كردن احساسات غريزي بايد از احساس نيرومندتري استفاده كرد. تنها احساس است كه مي تواند احساس ديگري را رام كند. از اين رو بزرگ ترين قدرتي كه در اسلام براي مهار كردن غرايز، مورد استفاده واقع شده، احساس مذهب است، كه در سرشت مردم ريشة فطري دارد و آن محبت و عشق به خدا از طريق انجام واجبات و ياد خدا و تكاليف شرعي مي باشد.(1)اگر عقل جوانان از نيروي ايمان استمداد كند، اگر مذهب و خرد با هم فعاليت نمايند، نفس سركش رام مي شود و احساسات به كنترل در مي آيدپي نوشت ها : 1 - نهج البلاغه، قصار 416 فيض الاسلام.2 - محمد تقي فلسفي، جوان، ج1، ص 364، با تلخيص.