آن گاه كه خداوند چشم و گوش...
... آن گاه كه خداوند چشم و گوش
مؤمن می شود!
سی و چهارمین حدیث از چهل حدیث حضرت امام خمینی(ره) در خصوص حال مؤمن نزد پروردگار، اصلاح حال مؤمن با فقر و ثروت، تأثیر واجبات و مستحبات در تقرب به خداوند و … می باشد. این شماره از حدیث با روایتی از امام باقر(ع) آغاز می گردد. چون رسول خدا(ص) به معراج برده شد، به ساحت قدسی پروردگار گفت: " پروردگارا ! حال مؤمن نزد تو چگونه است؟ گفت:ای محمد! هر كس دوستی [از من] را اهانت كند، به جنگ با من برخاسته است و من از هر چیز زودتر دوستانم را یاری می كنم؛ و من در هیچ امری كه انجام دهنده آن هستم به تردید نیفتاده ام كه در وفات مؤمن مردد شدم [زیرا] او از مرگ كراهت دارد و من بدی او را كراهت دارم.[به همین خاطر نسبت به فوت نمودن او مردد می شوم] و همانا برخی از بندگان من هستند كه آنها را اصلاح نمی كند مگر غنا و بی نیازی و اگر آنها را به سوی غیر آن بازگردانم هر آینه هلاك خواهند شد و همانا برخی از بندگان من هستند كه اصلاح نمی كند حال آنها را مگر فقر و اگر آنها را به سوی غیر آن بازگردانم هر آینه هلاك خواهند شد وهیچ بنده ای از بندگان من به من نزدیك نمی شود؛ بیش از انجام دادن آنچه بر او واجب نموده ام "یعنی در بین چیزهایی كه بنده را به من نزدیك می كند فرایض محبوبتر است و همانا بنده با انجام دادن نوافل به من نزدیك می شود تا آن كه او را دوست خواهم داشت پس وقتی كه او را دوست داشتم، گوش او می باشم كه با آن می شنود و چشمش می شوم كه با آن می بیند و زبانش می شوم كه با آن می گوید و دستش می شوم كه با آن می گیرد. اگر مرا بخواند جوابش می دهم و اگر از من چیزی بخواهد به او عطا خواهم كرد".
شیخ بهایی - رحمة الله علیه - این حدیث را از احادیثی می داند كه سندش صحیح و مشهور بین خاصه و عامه است. از جمله كسانی كه در سلسله این سند است، علی بن ابراهیم می باشد كه از این جهت روایت را از جمله احادیث صحیح شمرده است.
آنچه در این حدیث در خصوص تردید پروردگار نسبت به وفات مؤمن عنوان شده هر یك از علما بر اساس مسلك و مرام و یافته های خود توجیهاتی برای آن آورده اند از جمله شیخ بهایی سه توجیه برای این تردید آورده است:
اول:در كلام اضمار است، به این معنا كه اگر بر من تردید روا باشد من نسبت به فوت نمودن مؤمن مردد هستم.
دوم: چون معمولاً نسبت به سختی دادن به كسی كه او را محترم می شمارند، مردد می شوند به طریق استعاره مردد شدن پروردگار به معنای احترام به مؤمن و منزلت مؤمن نزد خداست.
سوم:این تعبیر نوعی بشارت برای مؤمن است به طوری كه كراهت هنگام مرگ را زایل سازد و در واقع این تعبیر، زبان حال كسی است كه مایل است دوست خود را به رنجی افكند كه در پی آن فایده ای بزرگ خواهد بود، پس دائماًً این تعابیر را به كار می برد تا او را به تحمل آن رنج مایل سازد. البته طریقه عرفا و حكما غیر از این هاست كه گفته شد در عین حال مختصراً آنچه موافق ذوق است ذكر می كنیم:
باید دانست كه جمیع مراتب وجود از غایت اوج ملكوت تا ذره های عالم ظلمات، مظاهر جمال و جلال حق هستند و هیچ موجودی از خودش استقلالی ندارد و تمام آنها مطیع اوامر پروردگارند: چنان كه در آیه هفدهم سوره انفال: "آن گاه كه مشتی خاك بر دشمنان ریختی، تو نیفكندی بلكه خداوند افكند"، بدان معناست كه تو با استقلال خاك نیفكندی، بلكه به ظهور قدرت حق در تو، خاك را افكندی و آیات دیگر در قرآن كه همگی گویای تجلی قدرت حق در موجودات می باشند یا در آیاتی كه خداوند موت و هدایت و مواردی از این دست را به خود نسبت می دهد. در حقیقت در این موارد عزرائیل و یا رسول خدا(ص) - در موت یا در هدایت- مظاهر قدرت و اراده پروردگارند. بنابراین واسطه ها در این میان منافات با امر پروردگار ندارد و چون مثلاً فرشتگانی كه ارواح مؤمنان را قبض می كنند، كراهت مؤمن را مشاهده می كنند، حالت تردید و تزلزل به آنها دست می دهد، خداوند این كراهت را به خود نسبت می دهد، چنان كه اصل توفی را به خود نسبت می دهد (زمر/ 42)
توجیهی كه به نظر این حقیر می رسد آن است كه بندگان خدا، یا از اولیا و سالكانند كه به غیر خدا نظر ندارند و یا غرق در زخارف دنیا می باشند و به عالم قدس نظر ندارند و برخی مابین این دو دسته می باشند كه به دلیل توجه این دسته به دنیا از مرگ كراهت دارند به همان مقدار كه وابسته به دنیا هستند از مرگ كراهت دارند و كراهت خداوند از مرگ مؤمن همسویی با كراهت او از مرگ است؛ در حالی كه اولیای الهی جاذبه ملكی ندارند كه از مرگ كراهت داشته باشند.
اصلاح امور مؤمن
در این حدیث شریف معلوم می شود كه خداوند متعال با فقر و بی نیازی در جهت اصلاح حال مؤمنان رفتار می كند و این حدیث با روایاتی كه درباره ابتلای مؤمنان آمده است منافات ندارد. گاهی خداوند به شخص ثروت می دهد، در عین حال به سختی های دیگر دچار می سازد؛ زیرا حال این شخص چنین بوده است كه هر گاه به فقر مبتلا می گردید، دچار انحراف و اعوجاج در اعتقادات می شد و گاه افرادی را به فقر مبتلا می سازد، در عین حال قلب او را از دنیا منصرف می كند.قرب فرایض و نوافل
برای انسان سالك سفری است كه مبداء آن سفر، نفس اوست و منازل این سفر، مراتب عینیت های ملكی و ملكوتی است كه از آنها به حجاب های ظلمانی و حجاب های نورانی تعبیر شده است. این مراتب گاه تا هفتاد هزار و گاه به هفت حجاب شمارش شده است و گاه به سه حجاب. گاه به صد منزل و به اعتباری به ده منزل عنوان گردیده است و گاه برای هر كدام از این صد منزل ده بیت و مجموعاً هزار بیت عنوان شده است. پس از آن كه سالك قدم در راه نهاد و حجاب ها را یكی پس از دیگری درید و بت های دل را با دست ولایت فرو ریخت و حال قلب، متوجه فاطر آسمان ها و زمین (انعام/79) گردید، در این حال از خود بی خود می گردد و محو كلی برایش حاصل می شود. در این صورت حق در وجو د او كارگر می شود، با گوش حق می شنود و با چشم حق می بیند و با زبان حق سخن می گوید و از غیر حق كر و لال می شود و گوش او جز حق نمی شنود و چشم او جز حق نمی بیند. این مقام حاصل نمی شود مگر با جذبه های الهی و این كه خداوند از او دستگیری نمایدتا كه از جانب معشوق نباشد كششی كوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
پس نهایت قرب نوافل و مستحبات مرتبه ای است كه به آن اشاره شد. البته گاه برای چنین شخصی – بر اساس عنایات خداوند – نوعی توجه به خودش هم حاصل می شود كه این حالت را "صحو" گویند و در این حالت انس و طمأنینه می یابد: پس برای انسان كامل كه تحت اسم اعظم الهی است حالات موجودات و كیفیت سلوك حاصل می گردد و لباس نبوت و خاتمیت ارزانی می گردد و برای دیگر پیامبران به تناسب بهره ای كه از آن مظهریت دارند باب كمال باز می شود.
كلام محقق طوسی
جناب خواجه نصیر طوسی – قدس الله سره – می فرماید:عارف چون از خود منقطع گردید و به حق متصل شد به این نكته پی می برد كه تمام قدرت ها غرق در قدرت خدا و تمام علوم غرق در علم الهی و تمام اراده ها غرق در قدرت خداست. پس تمام موجودات را از آن ذات الهی صادر می بیند و آنها را از جانب الهی فائض می یابد. پس خداوند در این حال چشم و گوش و قدرت و علم او می گردد و عارف در این حالت به اخلاق الهی مزین می شود.
كلام مرحوم مجلسی
مرحوم مجلسی در این خصوص كلامی دارد كه خلاصه آن این است:انسان اگر قوای خود را صرف امیال نفسانی نماید، از آنها جز حسرت و ندامت چیزی به دست نخواهد آورد و اگر این قوا را در جهت اطاعت خداوند صرف كند، خداوند این قوا را به قوای روحانی تبدیل كند. در این صورت چشم و گوش او، روحانی می گردد. در این حال با این گوش كلام ملائك را می شنود و در قبر نیز با همین چشم و گوش روحانی جواب سؤال ها را خواهد داد و در قیامت نیز همین گوش و چشم روحانی را خواهد داشت.