دانه و نیم دانه

یک داستان زیبا و دوست داشتنی درمورد دعوای دو تا مورچه در مورد دانه! با ما همراه شوید و این داستان زیبا را بخوانید و لذت ببرید...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

یکی بود، یکی نبود. یک دانه بود و یک نیم دانه.
دو تا مورچه می رفتند به لانه. چشمشان افتاد به دانه و نیم دانه.

اولی گفت: دانه مال من!
دومی گفت: نه خیر، مال من!

اولی گفت: اول من دیدم، مال خودم است!
دومی گفت: من گرسنه ام، یک دانه می خواهم، نیم دانه کم است.

یکی این گفت و یکی آن گفت تا دعوایشان شد. هر کدام یک طرف دانه را گرفتند و کشیدند. یک مرتبه دانه از وسط نصف شد. هر کدام از مورچه ها پرت شدند یک طرف. حالا دو تا مورچه بودند با سه تا نیم دانه.

مورچه ها به هم نگاه کردند و گفتند: دیدی چه طور شد؟ شد سه تا نیم دانه. آن وقت نیم دانه ها را برداشتند و رفتند به لانه.

مطالب مرتبط:
فسقلی
بی بو بی بی بو...
هیس! ساکت!
 
کودک و نوجوان تبیان
تنظیم: فهیمه امرالله-منبع: ماهنامه رشد کودک
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت