خاطرات یک خس حول و حوش میقات! (٢)
خاطرات یک خس حول و حوش میقات! (2)
مهدی شریفی راد
دانشجوی مقطع کارشناسی صنایع دانشگاه آزاد ایلام – ورودی 80
به مدینه که رسیدیم عقربه کوچک و بزرگ ساعت بر 9 متفقالقول بودند و آسمان جامه تاریکی به تن کرده بود. هتلی که قرار بود در آن مستقر شویم با حیاط مسجدالنبی چند قدمی فاصله داشت، اولین چیزی که در بدو ورود به نزدیکی هتل خودنمایی می کرد منارههای سپید و رفیع مسجدالنبی بود که کم هم نبودند. از آن زاویه گنبد خضرای نبوی در دیدرس نبود و برای ما که مسجدالنبی را با گنبد سبزش شناخته بودیم هنوز مسجدالنبی معنای خویش را نیافته بود.
ساک بدست به سمت ورودی هتل رهسپار شدیم. غالب کاروانهای دانشجویی در هتلهای درجه یک مستقر می شوند و هتل ما نیز ساختمانی رفیع بود که در اطرافش عمارت های وابستهای داشت. چند ساختمان آن محوطه مجموعهای بود از هتل و فروشگاه و از طریق دالانی که از طبقه دوم ساختمان ها عبور می کرد به همدیگر متصل بودند.
ساعتی طول کشید تا در اتاق هایمان مستقر شویم. اتاقی که نصیب ما شد سه تخته بود و ما سه هم تخت لاجَرم، رفیق هم شدیم و تا رسیدن ساکها با صحبتهایی که آشنایی بیشتر را بههمراه داشتند، سرگرم شدیم. یکی از آن دو نامش، جلال بود، جوانی با مرام و خوشمشرب که یک رگهاش به همدان می رسید و رگه دیگرش به لرستان. اما دیگری که پیشتر هم با هم آشنا شده بودیم اهل همان استانی بود که من!
ساعت ده و نیم بود و گفته بودند درهای مسجدالنبی ساعت 10 شب بسته می شوند، اما جوان جماعت که انسداد حالیش نیست! دسته دسته از حیاط زیبای مسجدالنبی به سمت درهای عریض و طویلی که عرب، باب می خواندش، راهی شدیم. هر باب نامی دارد و هر نام حکایتی. باب السلام، باب الصدیق، باب الرحمه، باب جبرئیل، باب نساء، باب عبدالعزیز، باب عثمان، باب المجیدی، باب عمربن خطاب و باب سعودی. تمامی بابها بسته بود، برخی بازگشتند و برخی دیگر پشت درهای بسته نماز را ادا کردند. واضح بود آنهایی که بازگشتند از تیره و طایفه آنانی بودند که خود را با شرایط وفق می دهند و وضعیت جاری را به هر شکل می پذیرند. اما آنها که ماندند از قماش آنهایی بودند که شرایط مجبور است خود را با آنها وفق دهد! هم آنها که منشا تحولاتند...
ما نیز از طایفهای بودیم که انسداد حالیاش نیست! ناخواسته پشت باب فهد که بابش نیز به قاعدهی غیرت و شرف صاحب نامش، مسدود بود، نماز مغرب و عشا را ادا نمودیم. پس از نماز به قصد زیارت بقیع و مشاهده گنبد خضرای نبوی به سمت مخالف مسجد راهی شدیم. مسجدالنبی وسیع است و زیبا، با معماریای چشمنواز که تورا یاد ایتالیا میاندازد! مساحت مسجد (در طول تاریخ) تا کنون سهبار دستخوش تغییر گردیده که هربار مساحتش افزون شده. بار نخست قبل از سعودیها بوده و دوبار بعدی در عهد سعودیها و بار سوم که با تغییرات فراوانی در مسجد همراه شده در عهد ملک فهد (الهی نور(1) به گورش بزند) بوده است. از جمله تغییرات دوره سوم ایجاد سیستم تهویه، کانال کشی زیرزمینی برای انتقال هوای گرم و سرد، ایجاد دریچه کولر در پایه ستون ها و سقف های متحرک و چتری بوده است. دلیل شباهت معماری بخشهای جدید مسجد به معماری ایتالیا، استفاده از مهندسان خارجی برای انجام این پروژه بوده است. عرب های سعودی برای هرکار کوچک و بزرگی از شرکت های فرنگی و مهندسانشان کمک می گیرند و سفارش می دهند تا فلان و بهمان برایشان کنند. این جماعت بالکل وابسته است، آنهم نه فقط به اروپا و آمریکا که حتی به کشورهای آسیایی خاصه به چین! بازارهای عربستان مملو از کالاهای چینی است، از تسبیح و صلوات شمار و اسباب بازیهای ریز و درشت گرفته تا لوازم صوتی- تصویری و پارچه و ظرف و ظروف. حتی اگال و چفیه (2) عربها هم دستپخت چینیهاست!!
سیستم های مخابراتی عربستان تماماً توسط زیمنس اداره می شود! هر پروژه کوچک و بزرگی که تصورش را بکنی توسط شرکت های خارجی انجام می گیرد. این جماعت ورقلمبیده نفتخوار همه جوره وابسته است، حتی رانندگان وسایل نقلیه شان هم خارجی هستند. می گویند عرب اینگونه کارها را دون شان خود می داند و برای تصدی این امور غالباً از نیروی کار کشورهای آسیایی استفاده می کنند.
اول که میبینی شان به ایمان پولادینشان غبطه می خوری! و تعجب می کنی که چگونه روزی پنج بار برای ادای نماز (آن هم از نوع وهابیاش که در خوشبینانهترین حالت دو برابر نماز جماعت ما مطول است) به مساجد می آیند؟ اما کارکردنشان را که میبینی شصتت خبردار می شود که جریان چیست.
موجودات غریبی هستند این سعودیها! موبایل نوکیا در جیب مینهند و تسبیح چینی بدست میگیرند و صندلهای پایشان را به زمین می کشند و گشاد گشاد راه می روند! چوبی، مسواک نام در دهان دارند و دائماً دندانهایشان را با چنان ملچ و مولچی تمیز می کنند که انگار چند لحظه پیش صیغه بلعتُ را برای مرغی صرف کردهاند! زبانشان هم دراز است به همان قاعده که دستشان در برابر اجانب. جالب است و غمانگیز: کشوری با میلیون ها ارباب!
باید ببینی تا بدانی که وهابیت چه بر سر این جماعت بی رمق آوردهاست. سرگذشت وهابیت و آل سعود برایت روشن میسازد که این حکومت بدون اجانب هیچ است. خاصه آنکه بدانی محمدبن عبدالوهاب(3) توسط انگلیسیای همفر(4) نام تشویق به تاسیس مذهب ضاله وهابیت شد و استعمار روباهصفت بریتانیا با حمایت از آل سعود امکان تسلط آنان بر عربستان را فراهم آورد.
پس از چرخشی 100 درجهای گرد مسجدالنبی دیوارها و پنجرههای مشبک بقیع نمایان گشت. چشمم که به پنجره های مشبک افتاد، حال دیگری شدم، قلب نا لوطی، بازهم به آهنگ دیگری می زد. گنبد خضرا را که دیدم نفسهایم به شماره افتاد، اشکم از گونه ها سرازیر و پیکرم به زمین چسبید. تا آنروز خودم را آنچنان ندیده بودم، انگار که هزاران سال از محبوبی دور باشی و به ناگاه ببینیاش!
سطح بقیع حدوداً دو متر بالاتر از سطح حیاط مسجدالنبی قرار دارد و برای ورود به بقیع باید از چند پلهای که در مقابل در ورودیاش قرار گرفته بالا بروی. ورودی پلهها به پشت دیوار بقیع را با درهایی آهنین مسدود کرده اند. در بقیع را فقط پس از نماز صبح و نماز عصر آنهم به مدت یک ساعت و نیم باز می کنند. مدتی را نیز پشت دیوارهای بقیع به قصد زیارت گذراندیم.
وهابیت با برخی ادعیه تشیع مانند زیارت عاشورا، دعای توسل، جامعه کبیره و ... مشکل دارد که دلیلش لعنهای موجود در این ادعیه هاست که نثار بنی امیه و بنی عباس و […] می شود. به همین دلیل مامورهای سعودی که شُرطه می خوانندشان با زایرانی که در حال قرائت این ادعیه باشند، برخورد می کنند. برای حل این مشکل بعثه رهبری کتابچهای را با عنوان "ادعیه و آداب حرمین" بهچاپ رسانده که غالب ادعیههای مورد نیاز حج را در آن جاداده و این ادعیههای مورد دار! را در آن نیاورده است.
جماعت ایرانی که در امور دودره بازی ید طولایی دارد برای حل این مشکل نیز راهی یافته! به توصیه مسئولین کاروان ادعیههای مشکل ساز را از قبل در جیب لباسهایی که بر تن دارند می نهند و با توجه به اینکه این جیبها نقاط کور بازرسی فرودگاه است، از غفلت سعودیها سود لازم را می برند.
جامعه کبیره که برای زیارت هریک از ائمه می توان خواند، زیارت نامهای است عجیب با الفاظ و عبارات عمیق و تکان دهنده که حظی وافر نصیب زائر می کند.
وهابیها گاه به کتابچه ادعیه و آداب حرمین هم گیر میدهند، این بندگان به خطا رفته خدا با همه کس و همه چیز مشکل دارند، خاصه آن که طرفشان شیعه هم باشد! زیارت قبور ائمه و توسل به آنها را بت پرستی میخوانند و شیعیان را به هزاران دلیل واهی کافر می شمارند! در آغازین سال های ایجاد فرقه ضاله وهابیت علماشان بهشت را بر هر وهابی که 8 شیعه را بکشد واجب می دانستند و اکنون با بارها تخفیف این عدد را به 4 رساندهاند! دلیل مشکلات فراوان شیعیان در پاکستان نیز همین وهابیهای عشق بهشتاند که به قصد تبرک و دریافت جواز ورود به بهشت، شیعیان مظلوم را از دم تیغهاشان می گذرانند.
در محوطه میان مسجدالنبی و بقیع نشستیم. من گرم گریه بودم و حواسم به رفقای هماتاقی نبود، یکیشان دعای توسل در دست گرفته بود و بلند بلند می خواند! آنچه نباید می شد، شد! یکی از شرطه ها به همراه مامور ارشاد به ما نزدیک شدند. شرطه، لباس نظامی تنش بود و مامور ارشاد دشداشه! مامورهای ارشاد که کارمندان وزارت امر به معروف و نهی از منکر دولت فخیمه و پخمه عربستان هستند را از روی چفیه قرمز رنگی که بر سر دارند میتوان شناخت. چفیه قرمز اخمی کرد و دعای توسل را از دست هم اتاقی قاپید و شروع به خواندناش کرد. با چنان دقتی می خواند که انگار وصیت ابویاش است! تمامش که کرد با اخم ِِ دوباره و تکان دادن سرش به قاعدهی کسی که بخواهد پشهای را از روی سرش بپراند، به ما فهماند که برخیزیم و از آنجا برویم. دعا را در جیب گذاشت و به عربی لیچاری بارمان کرد و رفت. برای اولین بار بود که چنین لیچارهایی بارم می شد، لیچارهایی که حروفشان از مخرج ادا می شد و صحیح تلفظ می شدند، کاش معلم عربی راهنماییمان هم آنجا بود...
خاطرات یک خس حول و حوش میقات! (1)
1- از جنس همان نوری که عوام رعد و برق می خوانندش!
2- اگال و چفیه همانی است که عرب بر سر می بندد. چفیه پارچه و اگال، بند روی پارچه است.
3- موسس فرقه ضاله وهابیت
4- HAMPHER یکی از جاسوسان انگلیسی که در گروهی متشکل از چندین دانشجو برای آشنایی با مذاهب اسلامی و ایجاد فرقه ای جدید به عراق سفر کرده بود و در آنجا با محمدبن عبدالوهاب آشنا شد.
منبع: سایت لوح