نشانه‏هاى تعارض امام حسن(عليه‌السلام) با معاویه

امام حسن(ع) روزى در نخيله نشسته بودند. معاويه گفت: شنيده‏ام كه حضرت رسول خرما را در درخت تخمين مى‏كرد و درست مى‏آمد. آيا تو آن علم را دارى؟ شيعيان ادعا مى‏كنند علم هيچ چيز از شما پنهان نيست. حضرت فرمود: رسول اكرم عدد پيمانه‏هاى آن را بيان مى‏كرد. من عدد د
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نشانه‏هاى تعارض امام حسن(علیه‌السلام) با معاویه

تمام اقدامات امام در طول دوره بعد از صلح رو در روى اقدامات معاویه قرار داشت. عمده كوشش‏هاى امام به دو بخش تقسیم مى‏شود كه به اختصار به آن دو مى‏پردازیم.

الف - فعالیت‏هاى دینى و نشر فرهنگ اسلام

پس از حضور امام حسن(علیه‌السلام) در مدینه، محدثان و دانشمندان گرد وجود حضرت حلقه زدند. این افراد یا از صحابه پیامبر(صلى الله علیه و آله)، و یاران با سابقه امام على(علیه‌السلام) بودند یا تابعین و دیگر گروه‏ها بودند. از گروه اول مى‏توان به احنف بن قیس، اصبغ بن نباته، جابر بن عبدالله انصارى، جعید همدانى، حبة بن جوین عرفى، حبیب بن مظاهر، حجر بن عدى، رشید هجرى، رفاعة بن شداد، سوید بن غفلة، مسلم بن عقیل و ... را نام برد.

اینها كسانى بودند كه از شهرهاى مختلف گرد آمدند و به واسطه تربیت علمى و معنوى صحیح به عنوان سدهاى محكم در مقابل تحركات معاویه ایستادند. (1)

عمق فعالیت‏هاى علمى و تربیتى امام چنان بود كه وقتى معاویه از یكى از افرادى كه از مدینه به شام آمده بود، از امام حسن(علیه‌السلام) پرسید او پاسخ داد: امام نماز صبح را در مسجد جدش برگزار مى‏كند تا طلوع آفتاب مى‏نشیند و سپس تا به نزدیك ظهر به بیان احكام و تعلیم مردم مشغول است، سپس نماز مى‏خواند و به همین گونه زنان از احادیث و روایات او بعد از ظهر استفاده مى‏كنند و این برنامه هر روز اوست. (2)

ابن صباغ مالكى هم مى‏نویسد: «نماز صبح را در مسجدالنبى برگزار مى‏نماید و تا طلوع آفتاب مى‏نشیند و به ذكر خدا مشغول مى‏شود. روزها مردم گرداگردش حلقه مى‏زنند و او برایشان معارف و احكام الهى را بازگو مى‏كند ... مردم اطراف او گرد مى‏آیند تا سخنانش را بشنوند كه دل‏هاى شنوندگان را شفا مى‏بخشد و تشنگان معارف را سیراب مى‏كند. بیانش حجت قاطع است. به طورى كه جاى احتجاج و مجادله باقى نمى‏ماند.» (3)

البته امام براى فعالیت‏هاى این چنینى به سلاح علم مجهز بود. آن هم علمى كه از پدرش امیرمؤمنان (علیه‌السلام) و جدش رسول خدا(صلى الله علیه و آله) به ارث برده بود. لذا امام صادق(علیه‌السلام) مى‏فرمود: «وقتى حضرت حسن(علیه‌السلام) با معاویه صلح كرد، روزى در نخیله نشسته بودند. معاویه گفت: شنیده‏ام كه حضرت رسول خرما را در درخت تخمین مى‏كرد و درست مى‏آمد. آیا تو آن علم را دارى؟ شیعیان ادعا مى‏كنند علم هیچ چیز از شما پنهان نیست. حضرت فرمود: رسول اكرم عدد پیمانه‏هاى آن را بیان مى‏كرد. من عدد دانه‏هایش را براى تو مى‏گویم.

امام حسن(علیه السلام) روزى در نخیله نشسته بودند. معاویه گفت: شنیده‏ام كه حضرت رسول خرما را در درخت تخمین مى‏كرد و درست مى‏آمد. آیا تو آن علم را دارى؟ شیعیان ادعا مى‏كنند علم هیچ چیز از شما پنهان نیست. حضرت فرمود: رسول اكرم عدد پیمانه‏هاى آن را بیان مى‏كرد. من عدد دانه‏هایش را براى تو مى‏گویم

چهار هزار و چهار دانه است. معاویه دستور داد خرماها را چیدند و چهار هزار و سه دانه شد. امام فرمود: یك دانه را پنهان كرده‏اند و آن را در دست عبدالله بن عامر یافتند. در این لحظه بود كه امام به معاویه فرمود: به خدا سوگند اى معاویه! اگر نبود این كه تو كافر مى‏شوى و ایمان نمى‏آورى، به تو از آنچه خواهى كرد، خبر مى‏دادم. پیامبر در زمانى زندگى كرد كه او را تصدیق مى‏كردند و تو مى‏گویى كه كسى این را از جدش شنید و او كودك بود. به خدا سوگند كه زیاد را به پدر خود ملحق خواهى كرد و حجر بن عدى را خواهى كشت و سرهاى شیعیان را براى تو خواهند آورد.» (4)

 

ب) اقدامات تقابلى در مواجهه با معاویه

بخش دیگر از كارهاى امام كه پرده از وجود تباین بین دو جبهه برداشت، مربوط به كارهایى بود كه امام در برابر اقدامات معاویه انجام مى‏داد و به عنوان مدافعى سرسخت و مقتدر در مقابل انحرافات او مى‏ایستاد و سكوت نمى‏كرد. البته نفس حضور امام خود مانع بسیارى از انحرافات بود و ابهت‏ حضور وى قدرت خیلى از خلاف‏ها را سلب كرده بود. لذا شاهد هستیم كه بعد از شهادت امام فشار عجیبى بر شیعیان وارد مى‏شود و آنان را تا مرز نابودى پیش مى‏برد. در هر صورت اقدامات تقابلى امام دقیقا در برابر اقدامات ضد دینى معاویه قرار مى‏گیرد كه نمونه‏هایى از آن را تا به حال خواندیم.

در این بخش به مواردى از تقابل امام با معاویه اشاره مى‏كنیم:

1- حمایت از شیعیان

در مورد این نوع تقابل‏ها، كافى است‏ به حمایت‏هاى امام از دوستان خود در برابر فشار دستگاه معاویه اشاره شود. در این موارد امام یگانه پناهگاه این اشخاص بود و با جرات تمام در مقابل ظلم معاویه و كارگزاران وى مى‏ایستاد.

آیا در این زمان استاندار كوفه زیاد بود؟

سعید بن ابى سرح كوفى كه از دوستان امام بود، مورد خشم استاندار كوفه (زیاد بن ابیه) قرار گرفت و توسط زیاد جلب شد. او نیز فرار كرد و خود را به مدینه رساند و به امام پناهنده شد. در مقابل، حاكم كوفه، خانواده سعید را زندانى، اموالش را مصادره و خانه‏اش را ویران كرد. وقتى خبر این اقدامات به گوش امام رسید نامه‏اى خطاب به زیاد بن ابیه نوشت:

«تو یكى از مسلمانان را مورد غضب و خشم قرار داده‏اى با این كه سود و زیان او سود و زیان مسلمانان است. خانه‏اش را ویران ساخته و مالش را گرفته و خانواده‏اش را زندانى كرده‏اى. تا نامه من به تو رسید، خانه‏اش را بساز و مالش را برگردان ...» (5)

زیاد ابن ابیه در مقابل نوشت: «از زیاد ابن ابى سفیان به حسن بن فاطمه! اما بعد، نامه‏ات به من رسید. چرا نام خود را قبل از نام من نوشته بودى؟ با این كه تو نیازمندى و من قدرتمند! تو كه از مردم عادى هستى، چگونه مثل فرمانرواى قدرتمند دستور مى‏دهى و از فرد بداندیشى كه به تو پناه آورده و تو هم با كمال رضایت پناهش داده‏اى حمایت مى‏كنى؟ به خدا سوگند اگر او را بین پوست و گوشت ‏خود پنهان كنى، نمى‏توانى از او نگهدارى كنى و من اگر به تو دسترسى بیابم هیچ مراعات نخواهم كرد و لذیذترین گوشت را براى خوردن، گوشت تو مى‏دانم. سعید را به دیگرى واگذار. اگر او را بخشیدم، به خاطر وساطت تو نیست و اگر كشتم، به جرم محبت او با پدر تو است. والسلام.»

در پى این عبارت، امام نامه‏اى به معاویه نوشت و نامه فرماندار را هم به آن ضمیمه كرد و برایش فرستاد. معاویه نیز بنابر ملاحظات مختلف نامه‏اى به این صورت براى زیاد نوشت: «... نامه‏اى براى حسن نوشته‏اى و در آن به پدرش دشنام داده‏اى و فاسق نامیده‏اى، در صورتى كه به جان خودم سوگند تو خود به فسق سزاوارترى... . به مجرد این كه نامه‏ام به دستت رسید، خاندان سعید بن ابى سرح را آزاد كن؛ خانه‏اش را بساز؛ اموالش را برگردان؛ دیگر مزاحم او نباش و ...» (6)

2- دفاع از ارزش‏ها

در این بخش به دفاع امام از اصلى‏ترین ارزش‏ها یعنى، ولایت و امامت مى‏پردازیم كه معاویه به صورت‏هاى مختلف سعى در مخدوش ساختن آن داشت تا به هدف خود یعنى، استقرار حاكمیت در خاندان خود توفیق یابد. امام در مورد این مساله مهم موضع‏گیرى زیادى داشت كه به برخى اشاره مى‏كنیم:

1- 2- تبیین چهره پاك و مقدس امیر مؤمنان(علیه‌السلام)

زمانى كه معاویه به خاطر وسوسه اطرافیان مجلسى در كوفه تشكیل داد و اطرافیان معاویه به امام حسن (علیه‌السلام) و امیرمؤمنان توهین‌هایى كردند، امام در مقام دفاع از مشروعیت امامت و حاكمیت امام على (علیه‌السلام) و خاندان او چنین سخن گفت: شما را به خدا سوگند! نمى‏دانید و به یاد نمى‏آورید مطالبى را كه پیامبر در حجة‏الوداع خطاب به مردم فرمود: «ایها الناس انى قد تركت فیكم مالم تضلوا بعده كتاب الله فاحلوا حلاله و حرموا حرامه و اعلموا ... فقال:

اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. اللهم من عادى علیا فلا تجعل له فى الارض مقصدا و لا فى السماء مصعدا واجعله فى اسفل درك من النار...» (7)

امام حسن به او فرمود: «آرى، سوگند به خدا كه تو براى دنیاى ناچیز و نابود شدنى از معاویه اطاعت كردى. اگر معاویه زندگى دنیایى تو را تامین كرده، به جایش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو كارى به گمان خود نیك انجام دهى، مصداق این آیه شده‏اى كه فرمود: و گروهى دیگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زیبا را با هم مخلوط كرده‏اند ولى خداوند مى‏فرماید: نه چنین است دل‏هاى آنان بر اثر گناه و تبهكارى سیاه شده و خود را تیره‏بخت كرده‏اند.

2- 2- تقبیح حكومت ناشایستگان

روش دیگر امام حسن(علیه‌السلام) این بود كه بى‏لیاقتى و ناشایستگى معاویه را بیان مى‏كرد. لذا در نامه‏اى به معاویه نوشت:

«سوگند به خدا! اگر بعد از رحلت پیامبر مردم با پدر من بیعت مى‏كردند، آسمان باران خود را بر آنها مى‏بارید و زمین بركاتش را به آنها مى‏بخشید و تو اى معاویه! در خلافت طمع نمى‏كردى اما چون خلافت از سرچشمه اصلى‏اش منحرف شد، قریش در آن نزاع كردند تا آنجا كه طلقا و فرزندانش به آن طمع كردند. با این كه پیامبر فرموده بود: هیچ امتى حكومت ‏خویش را به افراد ناشایست واگذار نكرد با این كه دانشمندتر از آنها بود، مگر این كه كارشان به تباهى كشید ...» (8)

همچنین امام علیه السلام به خود معاویه ناشایسته بودنش را یادآورى كرد و فرمود: «خلیفه آن كسى است كه به روش پیامبر(صلى الله علیه و آله) سیر كند و به طاعت ‏خدا عمل نماید. خلیفه كسى نیست كه با مردم به جور رفتار كند. و سنت را تعطیل كند و دنیا را پدر و مادر خود قرار دهد. و بندگان خدا را برده و مال او را دولت ‏خود بداند. زیرا چنین كسى پادشاهى است كه به سلطنت رسیده و مدت كمى از آن بهره‏مند و سپس لذت آن منقطع شده است ...» (9)

3- 2- اعلام بیزارى از حكومت ناپاكان

امام بارها مشروعیت‏ حكومت ناپاكان را زیر سؤال مى‏برد و از كارگزاران آنها اعلام بیزارى مى‏جست.

نقل است كه حضرت روزى در مسجدالحرام طواف مى‏كرد كه «حبیب بن مسلمه فهرى‏» (10) را دید و به او فرمود: «اى حبیب، راهى كه برگزیده‏اى راه غیر خداست. او در پاسخ از روى تمسخر گفت: روزى كه راه پدرت را مى‏رفتم در مسیر اطاعت ‏خدا بودم؟!

امام حسن به او فرمود: «آرى، سوگند به خدا كه تو براى دنیاى ناچیز و نابود شدنى از معاویه اطاعت كردى. اگر معاویه زندگى دنیایى تو را تامین كرده، به جایش آخرت را از تو گرفته است و چنانچه تو كارى به گمان خود نیك انجام دهى، مصداق این آیه شده‏اى كه فرمود: و گروهى دیگر به گناهان خود اعتراف نموده و اعمال زشت و زیبا را با هم مخلوط كرده‏اند ولى خداوند مى‏فرماید: نه چنین است دل‏هاى آنان بر اثر گناه و تبهكارى سیاه شده و خود را تیره‏بخت كرده‏اند.» آنگاه امام از حبیب روى برگرداند و به راه خود ادامه داد.» (11)

4- 2- تبیین مشروع بودن حكومت امیرمؤمنان:

امام حسن(علیه‌السلام) علاوه بر موارد فوق تاكید بسیارى بر نشان دادن مشروعیت ‏حكومت امیرمؤمنان داشت تا از این طریق به تهاجمات معاویه علیه بر حق بودن ولایت على(علیه‌السلام) پاسخ بدهد. لذا شاهد استناد حضرت به سخنان پیامبر(صلى الله علیه و آله) در مورد امامت امیرمؤمنان(علیه‌السلام) هستیم مانند نصب حضرت در غدیر خم. (12)

5- 2- بیان بر حق بودن خود براى حكومت

امام علاوه بر بیان مشروعیت امام على(علیه‌السلام) به مشروعیت ‏خود نیز اشاره مى‏كرد و این در مقابل ادعاهاى معاویه بود كه امام حسن را شایسته خلافت نمى‏دانست. امام بر فراز منبر در حضور معاویه به معرفى خود مى‏پرداخت و مى‏فرمود: «ایها الناس هر كس مرا مى‏شناسد كه مى‏شناسد، هر كس مرا نمى‏شناسد من حسن بن على بن ابى طالب و فرزند بهترین زنان، فاطمه دختر محمد رسول خدا هستم .... من هستم كه مرا از حق خود (ولایت) محروم كرده‏اند.» (13)

و نیز آنگاه كه معاویه از امام خواست ‏بر فراز منبر بگوید خلافت را به معاویه واگذار كردم، فرمود: «به خدا سوگند كه من اولى‏تر از مردم هستم به خلافت مردم در كتاب خدا و سنت رسول خدا.» (14)

6- 2- آمادگى براى نبرد مجدد

طبیعى است كه شرایط صلح و مواد آن بارها و بارها از سوى معاویه نقض شده بود، بنابراین مى‏توان گفت در صورت فراهم آمدن امكانات، امام براى نبرد مجدد با معاویه آمادگى داشت لذا برخى عقیده دارند كه دلیل مسموم كردن امام نیز همین آمادگى او براى رفتن به شام و مبارزه با معاویه بود. (15)

آنچه خواندیم تنها بخشى از تعارض‏هاى دو جبهه حق و باطل بود كه بروز مى‏یافت و بر سازش ناپذیرى آنان تاكید مى‏كرد. همین واقعیت و اقدام‏هاى قاطع و موثر امام حسن(علیه‌السلام) جاى شك براى معاویه باقى نگذاشت كه یگانه خطر براى او و اموى‏ها حسن بن على است و هر لحظه احتمال خطر از سوى امام آنها را تهدید مى‏كند.

بنابراین در صدد برآمد به هر وسیله ممكن امام را از سر راه بردارد. او براى این كار بارها اقدام به توطئه و مسموم كردن امام كرده بود.

حاكم نیشابورى با سند قوى از ام بكر بنت مسور نقل مى‏كند: «كان الحسن بن على سم مرارا كل ذلك یغلب حتى كانت مرة الاخیرة التى مات فیها كان یختلف كبده فلم یلبث‏ بعد ذلك الا ثلاثا حتى توفى(16)؛ حسن(علیه‌السلام) را بارها مسموم كردند لیكن اثر چندانى نمى‏گذاشت ولى در آخرین مرتبه زهر پهلویش را پاره پاره كرد و بعد از آن سه روز بیشتر زنده نماند

در این باره، ابن ابى الحدید دلیل اصلى اقدام معاویه را اینگونه بیان مى‏كند: «چون معاویه مى‏خواست‏ براى پسرش یزید بیعت ‏بگیرد، اقدام به مسموم كردن امام مجتبى(علیه‌السلام) گرفت. زیرا معاویه براى گرفتن بیعت ‏به نفع پسرش و موروثى كردن حكومت مانعى بزرگ‏تر و قوى‏تر از حسن بن على(علیهماالسلام) نمى‏دید.» (17)

امام صادق(علیه‌السلام) مى‏فرمود: «جعده - لعنة الله علیها - زهر را گرفت و به منزل آورد. آن روزها امام روزه داشت و روزهاى بسیار گرمى بود. به هنگام افطار خواست مقدارى شیر بنوشد. آن ملعون زهر را در میان آن شیر ریخته بود.

وقتى شیر را آشامید، لحظاتى بعد فریاد برآورد: عدوة الله! قتلتنى، قتلك الله والله لاتصیبن منى خلفا و لقد غرك و سخر منك والله یخزیك و یخزیه؛ اى دشمن خدا! تو مرا كشتى. خدا تو را نابود كند. سوگند به خدا بعد از من بهره‏اى براى تو نخواهد بود. تو را گول زدند و رایگان به كار گرفتند. سوگند به خدا بیچاره و بدبخت نمود تو را و خود را خوار و ذلیل كرد

امام صادق(علیه‌السلام) در ادامه فرمود: «امام مجتبى(علیه‌السلام) بعد از این كه جعده او را مسموم كرد، دو روز بیشتر زنده نماند و معاویه نیز به آنچه وعده كرده بود، عمل نكرد.» (18)


پی‌نوشت‌ها:

1- به بحارالانوار، ج 42، صص 110 تا 112 و ناسخ التواریخ، ج 5، صص 245 تا 247 مراجعه شود.

2- الامام الحسن، ابن عساكر، ص 139، ج 231.

3- الفصول المهمه، ص 159.

4- بحارالانوار، ج 43، ص 329. نمونه‏هاى دیگر در خرایج، ج 2، ص 573 و العدد القویه، ص 42.

5- شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص‏72.

6- نهج‏البلاغه ابن ابى الحدید، ج 4، ص 73.

7- بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86، ج 1.

8- همان، ج 44، ص 63.

9- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 419 و الخرایح و الجرائح، ص 218

10- از یاران معاویه، از سوى عمر به فرماندارى آذربایجان و ارمنستان گمارده شد. توسط معاویه دوباره والى ارمنستان شد. اسدالغایة، ج 1، ص 374.

11- احكام القرآن، احمد بن على رازى، ج 4، ص 355 و با اندك اختلاف نور الثقلین، ج 5، ص 532.

12- جلاء العیون، ص 442 و بحارالانوار، ج 44، صص 70 تا 86.

13- امالى شیخ صدوق، ص 150.

14- جلاء العیون، ص 442.

15- الغدیر، ج 11، ص 8، به نقل از طبقات ابن سعد.

16- المستدرك على الصحیحین، ج 3، ص 173.

17- شرح نهج‏البلاغه ابن ابى الحدید، ج 16، ص 49.

18- بحارالانوار، ج 44، ص 154.

برگرفته از مقاله الف.آشورى، امام حسن علیه السلام و پاسدارى از ارزش‏ها

تنظیم گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی

 

در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.
مطالب مرتبط مجموعه :
آخرین مطالب سایت