اهمیت فقه سیاسی
اهميت فقه سياسى
فقه در همگانى ترين و پذيرفته ترين تعريف خود, علم به احكام از گذر شناخت ادله تفصيلى آنها دانسته شده است. اگر اين علم, به احكام موضوعات معاملاتى تعلق يابد, فقه معاملاتى شكل مى گيرد و اگر به احكام موضوعات عبادى تعلق گيرد, فقه عبادى به دست مى آيد و اگر به احكام موضوعات سياسى متعلق شود, فقه سياسى پديدار مى شود.
بنابراين نقطه تمايز بخش و تفكيك آفرين ميان گونه ها يا گرايش هاى فقهى, موضوعات آنها است. البته نبايد فراموش كرد كه همه آموزه ها و احكام اسلامى مى توانند حاوى خصلت هايى از بخش هايى غير از گرايش اصلى خود در فقه باشند.
به عنوان مثال, بسيارى از بخش هاى سياسى تر فقه, جنبه هاى قدرتمند عبادى را نيز نمايندگى مى كنند و بسيارى از عبادت ها نيز جلوه هايى از پرتوهاى سياست را منعكس مى سازند. اين رابطه, ميان فقهِ معاملاتى و فقه سياسى و يا فقه معاملاتى و فقه عبادى نيز به چشم مى آيد; ولى اين مقدار همپوشانى در كنار زدن ويژگى هاى اصلى هر موضوع كه آن را سياسى يا عبادى يا معاملاتى مى سازد, كفايت نمى كند.
اگر نظريه هاى فقهيِ ناظر به حوزه هاى سياست را نيز بخشى از فقه سياسى قلمداد كنيم, فقه سياسى را نبايد صرفاً علم به احكام موضوعات سياسى به حساب آوريم; بلكه افزون بر اين سنخ از آگاهى, لازم است بينش هاى متوجّه به پيوندها و هدفمندى هاى مجموعه هاى احكام سياسى را نيز بخشى از فعاليت علمى در فقه سياسى به شمار آوريم; بينش هايى كه به حوزه هاى كلان رفتار سياسى تعلّق دارند و در سايه آنها شعاع گسترده اى از احكام سياسى مربوط به اين حوزه ها توجيه مى پذيرند.
جايگاه و ميزان اهميت فقه سياسى
قبل از هر چيز بايد در تركيب واژگان آن دقيق شويم. كلمه (سياسى) صفت فقه قرار گرفته است. صفت قرار گرفتن براى فقه, از ويژگى هاى مشترك بسيارى از حوزه هاى فقهى است. فقه معاملى, فقه عبادى و ديگر شاخه هاى فقهى از تركيبى اين چنينى شكل گرفته اند. در همه اين موارد, اين واژه دوم است كه ميزان و وسعت اهميت موضوع مطالعه را مشخص مى كند. فقه عبادى از آن جهت بسيار مهم است كه عبادت, هدف آفرينش و اصلى ترين ابزار ايجاد ارتباط با خدا و انجام وظايف بندگى است و يا فقه معاملى به اين دليل داراى جايگاهى مهم است كه زندگى جمعى بشر و شكل گيرى حوزه هاى مشروع مالكيت خصوصى, عمومى و& , نياز به انجام داد و ستد و معاملات را مانند آب براى اجتماع, حياتى و بازگشت ناپذير نموده است.
به اين ترتيب, به نظر مى رسد كه اهميت ها يا مزيت هاى موضوع فقه سياسى را بايد در دل واژه سياست و انتظارى كه از آن داريم, جست وجو كنيم. بنابراين منطقى ترين راه در به دست دادن تعريفى مشخص از فقه سياسى, برشمردن ويژگى هاى سياست و وضعيت هاى مورد انتظار از فقه در برابر آنها است. اين ويژگى ها و وضعيت ها را در زير برمى شمريم:
1. برخوردارى از قلمروى گسترده
2. پر تحرك و منعطف بودن
سياست برخلاف بسيارى از حوزه هاى زندگى جمعى بشر, پر تحرك و بسيار منعطف عمل مى كند. زندگى سياست مانند دريا جزر و مدهاى دوره اى را تجربه مى نمايد و برهه هاى گوناگون يا وضعيت هاى متفاوت سياسى و يا تركيبى از اين دو بر دامنه گستره هاى متأثر از سياست تأثير مى نهد. به ديگر سخن, سياست وضعيتى ايستا ندارد و علاوه بر انقباض ها و انبساط هاى پر رفت و برگشت, گاه به صورت كلى كاركردهاى متفاوتى را ايفا مى كند. هنگامى كه از سياست سخن مى گوييم, با طيفى گسترده از روش ها و تنوعى بالا از بينش هاى متفاوت فلسفه سياسى روبه رو هستيم. اينها همه در غالب مواقع, هنگامى كه به مرحله عمل مى رسند و خارج از تئورى ها و ايده آل بازتاب هايشان مورد بحث واقع مى شوند, خصلت هاى منحصر به فرد منطقه اى يا محلى به خود مى گيرند و به اين صورت بر دامنه فراخ و رها شده اين دانش مى افزايند. بنابراين بايد اذعان داشت كه فقه سياسى به دليل ماهيت فراخ قلمروهاى سياسى, بسيار گسترده مى شود و در صورت وارد شدن به عرصه هاى انديشه سياسى با وظايفى فراوان روبه رو مى گردد.3. تأثيرگذار بودن بر پديده ها و نهادها
انديشه ها, رفتارها و تئورى هاى سياسى, سطح برترى از تأثيرگذارى بر ديگر حوزه هاى زندگى اجتماعى و فردى بشر را هميشه به خود اختصاص داده اند. هرچند كه كيان دين و جوهر تشكيل دهنده آن, از سياست برتر است و فراتر از اهداف سياسى ـ به معناى مرسوم كلمه ـ به انسان و ماهيت فلسفى وجود وى مى نگرد و به همين جهت و در صورت فراهم آمدن شرايط, توان احاطه و سيطره يابى را بر سياست دارا است, ولى در بسيارى از شرايط ـ كه دين به صورت كامل شناخته نشده و يا در جامعه نفوذ و رسوخ نيافته است ـ به صورت گسترده اى با سياست در بسترهاى اجتماعى درگير مى شود و گاه به جاى تأثيرگذارى بر آن, از آن تأثير مى پذيرد.با توجه به وضعيت مورد اشاره, بهتر مى توان فهميد كه چرا فقه سياسى از اهميت برخوردار است. اهميت هاى سياست هنگامى كه با فقه درآميزد, به اهميت هاى فقه افزوده مى شود و در عمل معجونى پيچيده به دست مى آيد كه متغيرهاى بسيار, مبانيِ گاه متعارض و رويكردهاى متفاوت را در خود جاى مى دهد. بنابراين فقه سياسى را بايد مقوله اى بسيار پيچيده, بسيار مهم و بسيار شكننده يا لغزنده دانست.
ظرفيت هاى نهفته در نظام سياسى
در ميان نظام هاى بشرى, نظام سياسى از اهميت بيشترى برخوردار است. از يك منظر, نظام سياسى را مى توان تركيب ديگر نظام ها و تعريف جايگاه آنها در مجموعه اى بزرگ به نام سياست گذارى هاى جامعه دانست. نظام هايى مانند نظام اقتصادى و نظام فرهنگى, در نهايت جايگاه و حوزه و ميزان عملكرد خود را در قالب نظام سياسى مى يابند. هرچند كه فرهنگ از سياست مهم تر است و ارزشمندى هاى بيشترى را هدايت مى كند, ولى تأثيرگذارى سطوح و لايه هايى از آن ـ و البته نه همه سطوح و لايه هاى فرهنگى ـ بر زندگى جمعى بشر, نه تنها از سياست كمتر است, بلكه خود گاه تابع سياست ـ به معناى كلى آن ـ در جامعه است.
ساختار سياسى در معناى كلى به توزيع ارزش هاى جامعه مربوط مى شود; ارزش هايى كه ميزان و نقش عواملى همچون اقتصاد و فرهنگ را تعيين مى سازند. هنگامى كه از اهميت و اولويت نظام سياسى سخن به ميان مى آوريم, ناچار بايد به اهميت و اولويت نظام فقه سياسى نيز تن در دهيم, مگر آن كه مدعى شويم كه اسلام داعيه دار نظامى سياسى نيست و انگيزه ها و انديشه هاى منظومه وار سياسى در آن تعبيه نشده است. در غير اين صورت, بايد بپذيريم كه فقه سياسى از اولويت بيشترى در قبال ديگر گونه هاى فقهى برخوردار است.
چكيده سخن آن كه نظام سياسى را اگر داراى اولويت معرفى مى كنيم, نمى توانيم فقه سياست را از اين وضعيت جدا تصور كنيم و بايد بپذيريم كه فقه سياسى نيز بر فقه معاملات و فقه عبادات اولويت دارد; هرچند كه همپاى فقه عبادات از اصالت برخوردار نباشد.
بنابراين و با توجه به ويژگى هاى بالا, مى توان مطمئن بود كه فقه سياسى جايگاهى كليدى و انكارناپذيرى را در فقه به خود اختصاص داده است.
احمد مبلغى
تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه تبیان