دعای گنجشکها
سر و صدایشان فضای باغ را پر کرده بود. انگار نه انگار که ما زیر درخت نشسته بودیم و با هم حرف میزدیم. بر سر هر شاخهای چند تایشان نشسته بودند و سرود جیک جیکشان را با صدای بلند تا آنسوی باغ میرساندند. با خود گفتم شاید امروز عروسی آنهاست.
در همین فکر بودم که امام صادق (ع) رو به من کرد و با لبخند پرسید: «میدانی اینها چه میگویند؟» این سوال خودم هم بود.
گفتم: «نه، نمیدانم.»
امام رو به دوستانم کرد. آنها هم ساکت بودند. این سوال آنها هم بود.
امام فرمود: «(آنها با خدای خود گفتگو میکنند و به او) میگویند: خدایا، ما گنجشکها را تو آفریدی، همانطور که مرغان و پرندگان دیگر را. ما گرسنه میشویم و باید غذا بخوریم، و تشنه میشویم و آب میخواهیم. (ای خدای مهربان، ای آفریدگار پرندگان، ما آفریدهی توییم) به ما آب و غذا برسان.»
از آن روز دوست داشتم هر روز صبح فقط زیر درختان بنشینم و تا ظهر به جیک جیک گنجشکها گوش کنم.
مرتضی دانشمند
تنظیم:بخش کودک و نوجوان
**********************************