مرگ و كنكور...
بعد از كلی تلاش به نقطهای می رسی كه باید دست از تلاش برداری و بنشینی و ببینی كه آنچه تا به حال كردهای چقدر به كارت می آید. شاید بیاید. شاید هم نیاید. قضیه به همین سادگی است. می نشینی و در تمام مدتی كه به سوالات پاسخ می دهی، به تلاش های كرده و نكرده ات فكر می كنی، ذهنت دائماً می گردد. كمی در گذشته، كمی در حال و كمی هم در آینده با سؤال مكرر «چه می شود؟». وقتی تلاش هایت به درد بخور می شوند خوشحال كه می شوی هیچ، مغرور هم می شوی كه چقدر باحالی كه كاری كردی كه به دردت بخورد. اما خدا نكند به جایی برسی كه اندوخته ای برایش نداری. سؤالی كه هرگز به جوابش فكر نكرده ای. تمام وجودت حسرت می شود. غصه می خوری كه كاش...
به قول عالمی ما در زندگی شش قیامت داریم كه یكی از آنها آن قیامت كبری و روز حسابرسی واقعی است. پنج تای دیگر در طول زندگی ما واقع می شوند. یكی از آنها زمانیست مثل كنكور و مثل روز امتحانات. وقتی كه مدتها زحمت كشیده ای و در لحظه ای دیگر نمی توانی اندوخته ای برداری و تنها زمان تحویل است و باید نگاه كنی و ببینی كه آن كارها كه تا حالا كردهای و دیگر هم نمی توانی بكنی الان چقدر به كارت می آید. یكی دیگر از آن قیامت ها، مرگ است. همین مردن و خاك شدن. جالب است كه در نگاه این عالم كه حتما سند دارد، هم كنكور یك قیامت صغری است و هم مرگ.
حالا ما در جامعه ای زندگی می كنیم كه هفتاد- هشتاد درصد آدمهایش به گونه ای درگیر كنكورند. یا در حال تلاشند و یا منتظر جواب و یا در خدمت و نگران آن كسی كه در تلاش است. كنكور هم مثل مرگ است. كنكور هم می تواند یكی از پنج قیامت زندگی ما باشد. با این تفاوت كه اجل معلومی دارد. همه می دانند تا كی زمان دارند و از خیلی وقت پیش شروع می كنند به برنامه ریزی های دقیق و بعضی ها هم چندین بار تا روز كنكور، خودشان را در موقعیت مشابه كنكور قرار می دهند و محك می زنند و به اصطلاح می گوییم آزمون آزمایشی می دهند. با وجود آن باز هم روزهای آخر حس می كنند كه چقدر وقتشان كم بوده و چقدر تنبلی كرده اند. باز هم سر جلسه كنكور فكر می كنند كه چقدر این آزمون با آن قبلی ها متفاوت است.
چون واقعی تر است و چون شوخی بردار نیست. وای به مرگی كه نمیدانیم كی است و برایش هیچ برنامه ریزی منسجمی هم نكرده ایم. مرگی كه صد در صد اعضای جامعه ما با آن درگیرند ولی هیچ آموزشگاه و مركز مشاوره درست و حسابی ای ندارد. كلی زحمت بكشند چند نفر لا به لای حرف هایشان یك جوری كه خاطر مردم هم مكدر نشود از مرگ، كلامی بگویند. یك جوری كه شب عید نباشد، صبح اول وقت نباشد، شب قبل از خواب نباشد و خلاصه هیچ وقتی كه مردم به آرامش و حرف های خوب نیاز دارند نباشد. وای كه هرگز حتی در موقعیت مشابهش هم قرار نگرفته ایم. وای به مرگی كه هیچ گریزی ندارد. اگر رد بشوی رد می شوی برای ابد. سال بعدی در كار نیست. آزاد و پیام نور و غیرانتفاعی ندارد. وای به حال ما، هنگامِ مرگی كه دورش پنداشته ایم. به ویژه اگر زمانی بر سر ما بیاید كه اصلاً در حال آماده كردن خودمان برای چیز دیگری هستیم و هیچ به فكر آن هم نبوده ایم.
ماجده محمدی
تنظیم: گروه پرورشی تبیان