آيتاللَّه حاج شيخ عبدالنبي نوري در اواسط قرن سيزدهم هجري شمسي در شهرستان نور از توابع استان مازندران به دنيا آمد. وي در جواني پس از مهاجرت به تهران، به تحصيل علوم ديني پرداخت

آيتاللَّه حاج شيخ عبدالنبي نوري زندگي نامه آيتاللَّه حاج شيخ عبدالنبي نوري در اواسط قرن سيزدهم هجري شمسي در شهرستان نور از توابع استان مازندران به دنيا آمد. وي در جواني پس از مهاجرت به تهران، به تحصيل علوم ديني پرداخت و پس از طي دوره مقدمات و سطوح، راهي عتبات عاليات گرديد. حاج شيخ عبدالنبي نوري، در آنجا در محضر عالمان بزرگواري همچون ميرزا محمدحسن شيرازي حاضر شد و به مدارج بالاي علمي و فقهي دست يافت. وي يکي از مجتهدين نامآور عصر خود بود و در فقه، اصول، معقول و منقول نبوغي خاص داشت. ايشان سپس به تهران بازگشت و در يکي از مدارس شهر به تدريس همت گماشت. حوزه درسي اين عالم رباني، محل تجمع فضلا و بزرگان بود که يکي از آن بزرگان، حضرت آيتاللَّه سيد شهابالدين مرعشي نجفي ميباشد. آيتاللَّه شيخ عبدالنبي نوري مورد توجه و احترام فراوان ملت و دولت بود و علاوه بر تدريس و ترويج دين، به حل مشکلات مردم نيز ميپرداخت. خاطره حضرت آقاي شعراني در مجلس درسي حکايت فرمود که حاج شيخ عبدالنبي نوري در جلسه درسي براي ما نقل کرده است که گفت : من در ايام طلبگي از نور مازندران براي تحصيل به تهران آمدم ، و در مدرسه سپهسالار قديم حجره اي گرفتم و به درس و بحث اشتغال داشتم ، قضا را رساله اي در کيمياگري به دستم آمد، و من شب ها پس از به خواب رفتن طلاب مدرسه پوشيده و پنهان از آنان ، در پشت بام مدرسه مطابق دستور آن رساله عمل مي کردم ، لذا هيچ کس از کار من آگاه نبود؛ همين سان بدان کار در شب ها اشتغال داشتم تا فصل بهار فرا رسيد و تني چند از طايفه ما از نور براي تشرف به ارض اقدس رضوي به تهران وارد شدند و در مدرسه سپهسالار قديم به ديدار من آمدند و گفتند: آقا شيخ النبي (اسم نخستين آن جناب به تسميه پدر و مادرش ((نبي )) بود، تا اين که طلبه شد و درس خواند و به عقل آمد، نامش را تغيير داد و نبي را عبدالنّبي کرد) ما مي خواهيم به زيارت تربت امام هشتم تشرف حاصل کنيم ، اگر مايليد مهمان ما بوده باشيد و در اين سفر با شما باشيم ؛ ما هم از ايشان تقدير کرديم و دعوتشان را اجابت نموديم . و آن اوان زمان شهرت و بحبوحه اوج آوازه متاءله سبزواري و حوزه درس او در سبزوار بود، و سبزوار آن زمان نيز روز منزل و شب منزل کاروانيان بود که در آن جا بارگيري مي کردند و اتراق مي نمودند؛ پس از آن که کاروان ما در آن جا بارگيري کردند به همراهان گفتم : من به شهر مي روم و تا بعد از ساعتي بر مي گردم ؛ پرسيدند: در شهر چه کار داريد و براي چه مي رويد؟ گفتم : عالمي بزرگوار در سبزوار تشريف دارد به زيارت ايشان مي روم . گفتند: سفر ما سفر زيارتي است چه بسيار خوب که ما هم به حضور اين عالم روحاني تشرف حاصل کنيم ، چند نفر برخاستند و با من به راه افتادند تا به حضور جناب حاجي تشرف يافتيم ، و پس از برهه اي رخصت طلبيديم و برخاستيم ؛ حاجي به من اشاره کرد و گفت : آقا شما باشيد که من يک دو جمله حرفي با شما دارم ، سپس رو به من کرد و فرمود: آقا مشغول درس و بحث و تحصيلت باش ، آن کار شبانه ات را رها کن و از آن دست بردار که به جايي نمي رسي و نتيجه اي جز اتلاف وقت ندارد.(1) مکتوب مدرس عليه حکم مالياتي زنجاني قديمترين اعتراضي که (در گستره تحقيق اين بنده راقم سطور) از سوي علما به کتابچه زنجاني (در امر موقوفات) يافت مي شود، به زمستان 1300 شمسي بازمي گردد. نصرت السلطنه، حاکم شيراز، 17 دلو (بهمن) 1300 تلگرافي به نخست وزير وقت (مشير الدوله) زده و ضمن گزارش اعتراض علما و ساير متوليان موقوفه، خواستار رسيدگي و تعيين تکليف گرديده است: از شيراز به طهران خدمت جناب مستطاب اجلّ اشرف آقاي رئيس الوزرا دامت برکاته اداره اوقاف چندي است درصدد اجراي مواد کتابچه اي است که جناب آقا شيخ ابراهيم زنجاني راجع به اوقاف نوشته اند. چون در فارس، اکثر اهالي و غالب آقايان علما متصدي امر موقوفه هستند و کتابچه مزبور هم از تصويب مجلس شوراي ملي نگذشته است، اظهار مي نمايند که بکلّي اين مسئله مخالف با شرع مطاع است و به اين واسطه اين مسئله موجب هيجان متوليان موقوفه گرديده و آقايان علما بکلّي مخالف اجراي موادّ کتابچه مزبور هستند. براي اينکه اشکالي فراهم نشود کاملاً از هيجان متوليان جلوگيري و به آنها گفته شد مراتب را به هيئت معظم دولت مراجعه نمايند. خود آنها هم تلگرافي معروض داشته اند. مقرر فرماييد زودتر تکليف جواب آقايان علما و ساير متوليان موقوفه را معيّن نمايند که از آن قرار رفتار شود. نمره .6601 نصرت السلطنه. (611) حاج شيخ عبدالنبي نوري(فقيه مشهور و متنفذ پايتخت)(615) در حاشيه طومار متذکر شده است که: «نوع آقايان» وکلا و دولتمردان مي دانند که اين حقير در طول عمر دخالتي در سياست نداشته و «صاحب ملکي و متصرّف وقفي» نبوده ام «تا اظهاراتم» حمل «برتأمين» استفاده هاي شخصي گردد «و غرضي جز نجات مسلمين از هلاکت و حفظ حاکميت شريعت ندارم». لذا توجه «آن صاحبان وجدان و ايمان را» به اين نکته «جلب» مي کنم که: «از صدر اسلام تا» کنون، «مسلمين دنيا در هر عصري به قدرت سيف و قلم و رياضت و مجاهدت، به قدري جلالت و منزلت قوانين مقدسه اسلاميه را ترويج و گوشزد اهل عالم کردند که حکماي هر ملت، بلکه معاندين دين، . . . رفعت» و والايي احکام اسلام را «تصديق دارند و براي ابقاي شوکت اسلام، وسائل ماديه و معنويه] اي[ تهيه نمودند که» بزرگترين آنها ايجاد «مدارس و معابد، و وضع صدقات و موقوفات بود. چنانچه به حسّ و عيان مشهود است که ملل» زنده جهان «براي اجراي سياست و سيادت خود، همين سنّت سنيّه مسلمين را تعقيب» مي کنند ولي «امناي دولت و ملت اسلام» علاوه بر اينکه اهتمامي به توسعه و ازدياد اين امور ندارند، با «مسامحات» خويش «اسباب ضعف و فتور آن را» نيز فراهم مي آورند! «بديهي است با وضع ماليات و تحميلات بر مدارس و معابد و موقوفات آن، و صرف آنها در» راه گذران زندگي ديگران (= کارمندان دولت)، «حکمت تأسيس» اين مراکز «را باطل، و رکن اعظم روحانيت اسلام را منهدم خواهد ساخت. . . حقير بر حسب مأموريت الهي و اعتمادي که به» دينداري وکلا و دولتمردان فعلي دارم، توجه آنها را به «رفع اين تحميلات از صدقات جاريه معابد و مدارس و ب دع مستحدثه حکومتهاي خودسر جلب» مي کنم تا با همتي بلند، از «حاکميت قوانين مذهب» پاسداري شود و ضايع شدن «اين نواميس الهيه، که سرمايه سعادت ابدي جامعه بشري است»، در تواري به پاي عصر حاضر نوشته نشود. (2) رحلت سرانجام اين عالم فرزانه در بيستم مرداد 1304 ش برابر با بيستم محرمالحرام 1344 قمري به رحمت ايزدي پيوست و پس از تشييعي با شکوه، در حرم حضرت عبدالعظيم حسني(ع) در ري مدفون گرديد. پاورقي: 1- هزار و يک کلمه ، ج 3، ص 174 - 173. 2- کيهان پنجشنبه 26 آبان 1384- 14 شوال 1426- 17 نوامبر 2005- سال شصت و چهارم-شماره 18384 منابع:1- سايت روزنامه کيهان 2- روز شمار مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما تهيه و تنظيم: فريادرس گروه حوزه علميه
-
[placeholder]