تبیان، دستیار زندگی
لباس روحانیت یك نماد است و تمام بهره‏هایى كه از نمادها به دست مى‏آید از این لباس هم انتظار مى‏رود. این نماد وابسته به یك ایده و رسالت و فرهنگ است كه با آغاز تاریخ انسان آغاز شده و به سابقة همة پیامبران الهى دیرینه دارد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بازخوانی تاریخ لباس روحانیت
بازخوانی، تاریخ، لباس روحانیت

لباس روحانيت يك نماد است و تمام بهره‏هايى كه از نمادها به دست مى‏آيد از اين لباس هم انتظار مى‏رود. اين نماد وابسته به يك ايده و رسالت و فرهنگ است كه با آغاز تاريخ انسان آغاز شده و به سابقة همة پيامبران الهى ديرينه دارد.

لباس چرا؟

يكى از وجوه امتياز انسان بر ساير حيوانات، لباس اوست. لباس پوشيدن از ويژگى‏ها و شؤون اختصاصى انسان هاست و پديده‏اى است كه تقريباً به اندازة طول تاريخ بشر سابقه و به قدر پهنة جغرافياى امروزين زمين، گسترش دارد. اين حكم همه اقوام و ملل و فرهنگ‏ها را در كل تاريخ در بر مى‏گيرد. در تعاليم اديان مختلف، به ويژه آيات و روايات اسلامى، آموزش‏هاى فراوانى نسبت به ضرورت حفظ پوشش، كيفيت انتخاب لباس، جنس، رنگ، طرح، اندازه و احكام لباس پوشيدن و نيز لباس اختصاصى زن و مرد و برخى ديگر از اقشار اجتماعى بيان شده است (1)

از مجموع تحقيقاتى كه به عمل آمده مسلم شده كه لباس دست كم پاسخگوى سه نياز آدمى است: يكى اينكه او را از سرما و گرما و برف و باران حفظ مى‏كند؛ ديگر اينكه در جهت حفظ عفت و شرم به او كمك مى‏كند و بالاخره به او آراستگى و زيبايى و وقار مى‏بخشد. لباس آدمى را مى‏توان از يك لحاظ به مسكن او تشبيه كرد درست است كه انسان در ابتدا براى محفوظ ماندن از سرما و گرما و نيز حمله و هجوم حيوانات به ساختن خانه مى‏پردازد، اما علاوه بر اين منظور، خانه مأمن و مأوايى است براى او، تا خود، اموال و احوال اختصاصى‏اش را در چارديوارى آن سامان بخشد و گذشته از اينها خانة هر كس فضايى است كه او مى‏تواند ذوق و سليقة خود را، در حد امكانات خويش در آن اعمال كند و غريزة زيبايى پسندى‏اش را ارضا نمايد. لباس را نيز مى‏توان به تعبيرى «خانه» و درست‏تر بگوييم «خانة اول» هر كس دانست. لباس، خانة اختصاصى‏تر انسان است، چون هر فرد نخست در لباس خود سكونت دارد و بعد در خانه‏اش و از اين قرار است كه مى‏توان گفت، همة ما به جهت لباسى كه بر تن داريم خانه به دوشيم.

لباس روحانيت يك نماد است، نمادى از يك صنف و نشانى از يك نهاد كه رسالتى بزرگ بر دوش دارد. اين نهاد براى انجام آن رسالت بايد از بهترين ابزارها بهره گيرد تا روزبه‏روز بر سرعت و كيفيت عمل او افزوده و موفقيت او در پيشبرد اهدافش بيشتر شود. «نماد» يكى از آن ابزارها است، لباس روحانيت يك نماد است و تمام بهره‏هايى كه از نمادها به دست مى‏آيد از اين لباس هم انتظار مى‏رود.

منشأ اصلى پيدايش لباس، چنان كه گفتيم نياز به محفوظ ماندن، عفيف ماندن و زيبا بودن است، اما اشتباه است اگر تصور كنيم كه مى‏توانيم اين همه اختلاف و تنوع را كه در لباس افراد جوامع مختلف و در دوران‏هاى مختلف ديده مى‏شود، تنها با در نظر گرفتن اين سه اصل توجيه كنيم. اگر به گروه‏هاى گوناگون اجتماعى نظر افكنيم، مى‏بينيم كه لباس زنان، مردان و كودكان با يكديگر متفاوت است. پوشش روستاييان با شهرنشينان فرق دارد. در شهر نيز زنان خانه‏دار، لباسى متفاوت با لباس زنان كارمند به تن مى‏كنند و اصناف و صاحبان حرفه‏هاى گوناگون نيز به تناسب كار خويش، لباسى خاص دارند. طبقات مختلف اجتماع نيز بسته به وضع اقتصادى و درآمد خود لباس‏هاى گوناگون مى‏پوشند و شرايط اقليمى هر منطقه نيز بر نوع لباس مردم آن تأثير مى‏گذارد. معمولاً مذاهب هم دربارة نوع لباس، دستوراتى دارند، چنان كه در اسلام نيز دربارة پوشش تن، قواعد و دستوراتى وجود دارد و اصطلاح «حجاب» در جامعة امروز ما گوياى همين نوع پوشش اسلامى است.(2)

پيشينة تمايز لباس

بازيابى تاريخ لباس روحانيت نيازمند پژوهش گسترده‏اى است و اين مختصر گنجايش آن تفصيل را ندارد. اما بررسى سريع كتب تاريخ نيز به سهولت بر ما آشكار مى‏گرداند كه در گذشتة حيات بشر، اصناف مختلف اجتماعى - از جمله روحانيان، علما، فقها، قاضيان و خطيبان - در فرق مختلف و اديان گوناگون لباس‏هاى متفاوت داشته‏اند. گرچه اين لباس‏ها در امتداد تاريخ مرتب تغيير كرده و به شكل‏هاى گوناگون درآمده‏است. به اين گزارش‏هاى تاريخى توجه كنيد:

در اواخر قرن دوم قاضيان بايد طويله كه نوعى كلاه بلند (قلنسوه) بود بر سر مى‏گذاشتند و عمامة سياهى نيز به دور آن مى‏بستند و جامه و عباى سياه مى‏پوشيدند و طيلسانى بر آن كلاه مى‏انداختند. طيلسان در ابتدا پارچه‏اى بود كه بر سر يا بر روى كلاه و به ويژه روى عمامه مى‏انداختند و ادامة آن تا روى شانه‏ها و كتف‏ها را نيز مى‏گرفت. كم‏كم و به مرور زمان بلندتر شد و خود به صورت لباسى درآمد كه تا حدود زانوان ادامه داشت و با وجودى كه آستين نداشت اما روى دست‏ها را تا نيمه مى‏پوشانيد. اين پوشش مخصوص قضات و به ويژه فقها شد.

لباس فقها را ابويوسف، قاضى زمان هارون‏الرشيد ترتيب داده بود. البته كم‏كم پوشيدن جبة نيمه بلند و گشاد و سبزرنگ كه حاشيه‏دوزى شده بود در ميان فقها و علما مرسوم شد.(3)

فلاسفه و اهل حكمت، لباس ويژه‏اى داشتند كه به «جامه بخارايى» مشهور بود. اين جامه ميان فقيهان و محدثان مرسوم نبود. سخنوران و واعظان نيز به هيأت ويژه‏اى كلاه خمره‏اى بر سر مى‏نهاده و دستار مى‏بستند. لباس كاتبان «دراعه» نام داشت. دراعه جامه‏اى بود داراى آستين‏هاى گشاد كه در آن نوشت‏افزار و لوازم مورد نياز كتابت را قرار مى‏دادند.

اطلاعاتى كه در مورد علماى عصر سامانى در منابع و مآخذ درج شده‏است قدرى بيشتر و واضح‏تر است. ابوالمظفر محمد بن ابراهيم برغشى وزير سامانيان بعدها كه از كار وزارت كناره گرفت و به كسب علم و معرفت پرداخت (حوالى 400 هجرى) دراعه سپيدى به تن مى‏كرد. در زمستان دراعه را بر روى ديگر لباس‏هايشان مى‏پوشيدند و سپس عمامه را بر سر خود مى‏نهادند. اين لباس تعداد بسيارى از علما و فقها به ويژه در شهرهاى خراسان بود. اينان همچنين معمولاً دستار بزرگى بر سر خود مى‏گذاردند و تحت‏الحنك نيز مى‏انداختند يعنى قسمتى از دنبالة عمامه خود را باز مى‏كردند و از زير چانه مى‏گذراندند و آن را بر روى شانه و سينة خود رها مى‏كردند.(4)

بر اساس نقل تاريخ احمد بن حنبل به دليل امتناع از پوشيدن لباس سياه دوران معتصم و پاى‏فشارى بر حفظ لباس سبز خود مؤاخذه شد. اين موضوع به خوبى نشان از اهميت لباس در نظر آنان دارد.

نقاشى‏ها و تصاوير به جاى مانده از ايام گذشته نيز شواهد گويايى از اختلاف لباس اقشار مختلف، ارائه مى‏دهد.

تصويرى از كتاب مقامات حريرى عالمى را در مسجد و در بالاى منبر در حال وعظ و پاسخ گفتن به پرسش‏هاى مردم نشان مى‏دهد وى عمامه خود را طورى بسته كه ادامة عمامه از روى سر به طرف عقب رفته و آويزان است. كتاب آثار الباقية بيرونى نيز عالمى را بالاى منبر و در حال وعظ و تدريس نشان مى‏دهد عمامة سفيد او نسبتاً بزرگ پيچيده شده‏است. (5)

ابن سينا دانشمند نامدار قرن جهارم و پنجم نيز به سبك رايج ميان فقها، لباس روحانيت مى‏پوشيد و تحت‏الحنك مى‏بست.

اين گزارش‏ها و گزارش‏هاى فراوان ديگرى كه در اسناد تاريخى ثبت شده، به خوبى نشان مى‏دهد كه از ديرزمان در مسئله لباس ميان اصناف مختلف تمايز وجود داشته‏است و اين امر، اختصاص به عصر حاضر ندارد.(6)

لباس روحانيت

لباس روحانيت يك نماد است، نمادى از يك صنف و نشانى از يك نهاد كه رسالتى بزرگ بر دوش دارد. اين نهاد براى انجام آن رسالت بايد از بهترين ابزارها بهره گيرد تا روزبه‏روز بر سرعت و كيفيت عمل او افزوده و موفقيت او در پيشبرد اهدافش بيشتر شود. «نماد» يكى از آن ابزارها است، لباس روحانيت يك نماد است و تمام بهره‏هايى كه از نمادها به دست مى‏آيد از اين لباس هم انتظار مى‏رود. اين نماد وابسته به يك ايده و رسالت و فرهنگ است كه با آغاز تاريخ انسان آغاز شده و به سابقة همة پيامبران الهى ديرينه دارد.

اگر از لباس روحانيت به عنوان لباس پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله و امام صادق‏عليه السلام ياد مى‏شود به اين معنى نيست كه رسول اكرم‏صلى الله عليه وآله و امام صادق‏عليه السلام همين عمامه و عبا و قبا را با سبك امروزين آن در برداشته‏اند. اين سخن بيان وابستگى اين نماد به اسلام و تشيع است و پيوند آن با نبوت و امامت. و به همين جهت بزرگداشت اين لباس نيز تعظيم يكى از شعائر الهى به شمار مى‏رود.

تهیه و تنظیم حسن رضایی گروه حوزه علمیه

--------------------------------------------------------------------------------

(1) رك: بحارالانوار 394 - 295 / 79؛ وسائل الشيعة 340 / 3؛ كنز العمال 326 - 307 / 15.

(2) فرهنگ برهنگى و برهنگى فرهنگى، ص 5 و 6. در شريعت اسلام براى لباس پوشيدن چهار ملاك اصلى قرار داده شده‏است؛ يعنى پوشيدن هر لباسى كه واجد اين چهار شرط باشد جايز و غير آن ممنوع است (ر. ك: مستمسك عروةالوثقى، 239/5، مجمع‏الفايده و البرهان، 102/2) شرط اول: لباس بايد پوشانندة حد واجب شرعى باشد بر زن واجب است همة بدن خود - بجز صورت و دست‏ها تا به مچ - را از نامحرم بپوشاند. بر مرد نيز لازم است پيش و پس خود را از نگاه ديگران محفوظ نگاه دارد.

شرط دوم: لباس بايد فتنه‏انگيز و محرك شهوت نباشد. گاهى لباس ساتر مقدار لازم هست ولى تحريك‏كنندة قواى شهوانى است. پوشيدن اين لباس هم حرام است.

شرط سوم: لباس بايد، لباس ويژة كفار نباشد. پوشيدن لباس‏هاى ويژة مسلمانان و نيز لباس‏هاى مشترك جامعة اسلامى و كفار جايز است اما لباس‏هايى كه پوشيدن آنها انسان را به نظر ظاهرى شبيه كفار مى‏گرداند ممنوع است.

مسلمان بايد هويت اسلامى خود را پاس دارد و با پوشيدن لباس بيگانگان خود را دلباخته و مفتون روش آنها نشان ندهد.

استقلال هويت و اقتدار روحى مسلمان او را از هرگونه تبعيت مقرون با ذلت پرهيز مى‏دهد. پيروى از كفار در آداب و ظواهر زندگى، نوعى به رسميت شناختن سلوك آنها و قرار گرفتن در زير چتر برترى و قيموميت آنان است كه با روح عزيز مسلمان مغاير و در دين اسلام به شدت مذموم اعلام شده‏است.

ولله العزه و لرسوله و للمومنين(منافقون، 8/63) عزت از آنِ خدا و پيامبر او و مؤمنان است.

و لن يجعل الله للكافرين على المؤمنين سبيلا(نساء، 141/4) خداوند هرگز براى كافران بر مؤمنان راه تسلطى قرار نداده‏است.

يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا الكافرين اولياء من دون المؤمنين(نساء، 144/4 و نيز نساء، 139/4 و مائده، 51/5 و 57 و 81) اى مردم با ايمان كافران را به جاى مؤمنان ولىّ و برتر خود نگيريد

و من يتولّهم منكم فانّه منهم(مائده، 51/5) هر كس از شما كه آنان را ولى خويش گيرد او از آنهاست.

امام صادق‏عليه السلام: اوحى الله الى نبىّ من الانبياء أن قل لقومك: لا تلبسوا لباس اعدائى و لا تشاكلوا بما شاكل اعدائى فتكونوا اعدائى كما هم اعدائى، خداوند به يكى از پيامبران وحى فرمود كه به قومت بگو لباس دشمنان مرا نبپوشيد و به شكل دشمنان من در نياييد كه دشمن من مى‏شويد آن گونه كه آنها هستند(ميزان الحكمة، 9135 از وسائل الشيعه، 1/111/11)

امام على‏عليه السلام: قلّ من تشبه بقوم الا اوشك أن يكون منهم، كمتر كسى است كه شبيه گروهى گردد و از آنها نشود.(نهج‏البلاغه، حكمت 207)

در اين حكم «لباس» موضوعيت ندارد هر عملى كه انسان را شبيه كفار و در زمرة آنها گرداند ممنوع است. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله: ليس منّا من تشبّه بغيرنا، لا تشتبهوا باليهود و النصارى فانّ تسليم اليهود الاشاره بالاصابع و تسليم النصارى الاشاره بالكف، از ما نيست كسى كه به بيگانگان شبيه گردد. به يهوديان و مسيحيان شبيه نشويد همانا سلام يهوديان اشاره با انگشت است و سلام مسيحيان اشاره با كف دست. (سنن ترمذى، 159/4)

شرط چهارم: لباس، نبايد «لباس شهرت» باشد. هرگونه لباس - نيز آرايش و رفتارى - كه موجب انگشت‏نما شدن آدمى در ميان ديگران شود ممنوع است.

ذكر اين نكته خالى از فايده نيست كه لباس «شهرت» و لباس «ويژة كفار» عنوانى شناور و نسبى است كه در زمان‏ها و مكان‏هاى مختلف، مصاديق متفاوت دارد. چه بسا لباسى كه در يك جامعه لباس شهرت است ولى در جامعة ديگر غيرعادى تلقى نمى‏شود يا لباسى كه در زمانى ويژة كفار بوده و در زمان ديگر مشترك ميان امت اسلام و كفر شده باشد.

اگر چنين تغييرى در عنوان پديد آيد حكم شرعى هم متفاوت خواهد بود يعنى فقط در شرايطى كه موضوعِ «شهرت» يا «تشبه به كفار» تحقق دارد، پوشيدن آن لباس حرام است. مثلاً كت و شلوار در اعصار گذشته آن هنگام كه لباس معمول جامعة اسلامى لباس بلند بود تشبه به كفار محسوب مى‏شد و حرام بود. اما به مرور زمان و با تخلف عده‏اى بى‏توجه آرام‏آرام كت و شلوار تبديل به لباس رايج ميان مسلمين شد. از آن پس پوشيدن آن، پوشيدن لباس ويژة بيگانه و تشبه به كفار نيست و به تبع حرمتى هم ندارد.

شرايط خُرد ديگرى مثل عدم استفادة مرد از لباس زرباف و ابريشمى وجود دارد كه مورد نظر بحث فعلى نيست.

اگر لباس انتخابى ما درون اين چارچوب و داراى اين شرايط باشد از نظر شرعى پوشيدن آن جايز است گرچه براى تعيين «الگوى لباس پوشيدن مسلمان» و «فرهنگ پوشش در جامعة اسلامى» بايد پژوهش ديگرى انجام پذيرد.(رك: بحارالانوار، 311/76 سطر 11).

(3) تاريخ پوشاك ايرانيان، ص 90.

(4) همان، ص 125.

(5) همان، ص 260.

(6) رك: اروپايى‏ها و لباس ايرانيان، ص 71؛ تاريخ پوشاك ايرانيان، ص 152 125 91 90 و 260؛ تاريخ دانشگاه‏هاى بزرگ اسلامى.