تبیان، دستیار زندگی
سال‏های پیش در کشور روم پادشاهی به نام «یوشعار» زندگی می‏کرد. او پسر قیصر روم بود و دختری با فضیلت و شایسته به نام «نرجس» داشت که بعدها به «نرجس خاتون» معروف شد. به او «سوسن» و «صیقل» نیز می‏گفتند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بهترین معلم برای شاهزاده ی روم
نرجس

نرجس

سال‏های پیش در کشور روم پادشاهی به نام «یوشعار» زندگی می‏کرد. او پسر قیصر روم بود و دختری با فضیلت و شایسته به نام «نرجس» داشت که بعدها به «نرجس خاتون» معروف شد. به او «سوسن» و «صیقل» نیز می‏گفتند. نرجس از نسل شمعون یکی از حوّاریون عیسی مسیح علیه‏السلام  و دختری پاک و پرهیزکار بود. به خواست خداوند بعضی از معصومین علیهم‏السلام در خواب‏هایش با او ارتباط برقرار کردند.

یک شب نرجس در خواب، پیامبرگرامی اسلام صلی‏علیه وآله ‏وسلم و عیسی مسیح علیه‏السلام را دید که او را به عقد امام حسن عسگری علیه‏السلام در آوردند. شبی دیگر حضرت فاصله‏علیهاالسلام، نرجس را به دین اسلام دعوت کرد. نرجس در آن شب، تحت تاثیر سیمای ملکوتی و مقام والای حضرت فاطمه علیهاالسلام قرار گرفت و با میل و رغبت فراوان، شهادتین را بر زبان آورد و دین اسلام را پذیرفت؛ امّا این موضوع را از خانواده خود و اطرافیانش مخفی کرد.

در جنگ‏هایی که میان مسلمانان و رومیان رخ داد، نرجس به طور ناشناس به همراه چند نفر از خدمتکارانش، در بغداد به اسارت در آمدند. سپس به فرمان امام هادی علیه‏السلام نرجس خاتون از یکی از برده فروشان شهر بغداد خریداری شد و آزاد گردید و به خانه امام هادی علیه‏السلام آورده شد.

نرجس پس از آشنایی با امام هادی علیه‏السلام و خانواده گرامی ایشان به آن حضرت گفت: «این مکان برایم آشنا به نظر می‏رسد. من این خانه را هر شب در خواب می‏دیدم.» امام هادی علیه‏السلام فرمود: «شما در خواب، رسول گرامی اسلام صلی‏علیه وآله‏وسلم، عیسی علیه‏السلام و همچنین فاطمه دختر گرامی رسول خدا صلی‏علیه وآله‏وسلم را دیدید که شما را به دین مبین اسلام دعوت کردند.» سپس امام هادی علیه‏السلام تمام سخنان ائمه را که نرجس در خواب دیده بود، برایش بازگو کرد.

امام هادی علیه‏السلام برای نرجس، بهترین معلم را جهت تعلیم آداب و احکام اسلامی و شناخت علوم دینی برگزید و او کسی جز حکیمه خواهر گرامی امام هادی علیه‏السلام و بانوی بزرگوار و مورد احترام خاندان امامت علهیم‏السلام نبود.

مدتی بعد، نرجس با امام حسن عسگری علیه‏السلام ازدواج کرد. او نسبت به همسر گرامی‏اش و خانواده ایشان، نهایت مهربانی و فداکاری را از خود نشان داد. حکیمه بیشتر اوقات به خانه امام حسن عسگری علیه‏السلام می‏رفت و همیشه آن حضرت و همسرش را دعا می‏کرد و از درگاه خداوند تولد فرزندی را برای ایشان آرزو می‏کرد. او با نرجس بسیار مهربان و متواضع رفتار می‏کرد و هرگز راضی نمی‏شد که نرجس خاتون احساس غربت و تنهایی کند.

ولادت

حکیمه می‏گوید: یک روز مثل همیشه به دیدار برادرزاده‏ امام حسن عسگری علیه‏السلام رفته بودم. مدتی در خانه امام ماندم، هنگامی که می‏خواستم خانه آن حضرت را ترک کنم، امام حسن عسگری‏ علیه‏السلام رو به من کرد و فرمود: «عمه جان! امشب پیش ما بمان؛ چون امشب شب مبارکی است فرزندم مهدی که نزد خدای متعال گرامی است، به دنیا می‏آید و خداوند به وسیله او زمین را پس از مردن زنده می‏گرداند. من از شنیدن خبر تولد بسیار تعجب کردم چون تا آن ساعت آثاری از بارداری در ظاهر نرجس ندیده بودم. به همین دلیل پرسیدم: فرزندت از چه کسی متولد خواهد شد؟ آن حضرت فرمود: فقط از نرجس متولد خواهد شد. من با شک و تردید نزد نرجس رفتم و او را دقیقاً جستجو کردم. سپس دوباره نزد امام حسن عسگری علیه‏السلام رفتم و گفتم اثری از بارداری در همسرت نرجس نیست. چگونه فرزندش متولد خواهد شد؟ امام لبخندی زد و فرمود: فرزند من سپیده‏‏دم، هنگام طلوع فجر متولد خواهد شد. تا آن هنگام باید صبر کنی؛ زیرا نرجس مانند مادر موسی کلیم‏الله است و کسی از بارداری او خبر ندارد. عمه‏جان می‏‏‏دانی که عباسیان همچون درندگان گرسنه در کمین ما شیعیان نشسته‏اند. آنان نیز می‏دانند که از وجود من، حضرت قائم (عج) ظهور خواهد کرد. این حالت نرجس نشانه اعجاز خداوند در برابر توطئه ستمکاران می‏باشد؛ زیرا اگر از بارداری و ظاهر او باخبر می‏شدند، همان‏گونه که فرعون در جستجوی موسی، شکم زنان حامله را می‏درید، اینها نیز به همسرم نرجس رحم نمی‏کردند و شکم او را می‏دریدند. این طفل که امشب متولد می‏شود، همانند موسی‏علیه‏السلام است و همه در جستجوی او هستند. او سلسله‏ حکومت طاغوتیان را از بین خواهد برد.»

حکیمه می‏گوید: «آن شب، نرجس را در کنار خود خواباندم و مراقب احوالش بودم. هنگام سپیده‏‏دم حال نرجس دگرگون شد. امام حسن عسگری علیه‏السلام از اتاق دیگری به من فرمود: سوره انا انزلنا را بر او بخوان. من این سوره را خواندم؛ تا اینکه جنین از شکم مادر بیرون آمد و در حالی که سوره  انا انزلنا را می‏خواند، متولد شد و بر من سلام کرد. من از این اعجاز خداوند ترسیدم. امام حسن علیه‏السلام فرمود: از اراده و فرمان خدای متعال تعجب نکن. خداوند ائمه را در کوچکی با حکمت، گویا می‏کند و در بزرگی حجت زمین قرار می‏دهد. هنوز سخن امام به پایان نرسیده بود که نرجس از کنارم ناپدید شد. امام که متوجه موضوع شده بود، فرمود: عمه‏جان! داخل اتاق برو. نرجس را در همان‏جا خواهی یافت. من وقتی وارد اتاق شدم، صورت نرجس را غرق در نوری زیبا و خیره کننده دیدم که فضای خانه را رنگی دیگر بخشیده بود و در کنارش نوزاد پسری بود که به حالت سجده بر زمین افتاده بود. او انگشتان اشاره را بلند کرده و شهادتین را گفت. آن‏گاه اسم امامان را تا نام مبارک خود بر زبان آورد و فرمرد: بار خدایا! میعاد مرا عملی ساز و کارم را به سرانجام برسان. قدمم را استوار بدار و زمین را به وسیله من از عدل و داد پر کن.»

به این ترتیب، امام زمان (عچ) روز پانزدهم شعبا ن سال 255 هـ .ق در شهر سامرا دیده به جهان گشود. نام و کنیه آن حضرت همانند جدّش، «ابوالقاسم» بود. پیامبر گرامی اسلام صلی‏الله علیه واله و سلم از نشانه‏های پربرکت امام زمان (عج)، این شواهد را بیان فرمود: «قیام کننده از اولاد من، اسمش اسم من، لقبش لقب من، شکل او کاملاً شبیه من، سنت و روشش، سنت و روش من است. او مردم را به راه من و کتاب خدا دعوت می‏کند. هر کسی از او اطاعت کند، از من اطاعت کرده و هر که با او مخالفت کند، با من مخالفت کرده است و هر کسی غیبت او را انکار کند، مرا انکار کرده است.»

در پشت مبارک حضرت مهدی علیه‏السلام علامتی همانند علامتی که برپشت رسول اکرم صلی‏الله علیه واله وسلم است، وجود دارد که آن را «ختم نبوت» می‏گویند. به بازوی راستش نوشته شده: « جاءالحق و زهق الباطل، ان الباطل کان زهوقاً» حق آمد و باطل ویران و نابود شد. به درستی که باطل فرو رفتنی و نابود شدنی است و پایداری و ثبات ندارد.

مهدی مراد حاصل

برگرفته از کتاب: گذری بر زندگی چهارده معصوم(علیه‏السلام)

تنظیم : بخش کودک و نوجوان

********************************************

مطالب مرتبط

آخرین پرنده، آخرین سنگ

قهرمان محلّه

میم مثل مورچه

لطف بی‏کران امام!

مردی که کمک خواست

پیامبری در شکم ماهی (2)

پیامبری‌ در شکم ماهی(1)

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.