تبیان، دستیار زندگی
شخصی که اهل یکی از روستاهای بالاده‏ پدربود ادعای شجاعت می‏کرد و احساس قدرتمندی او تمام اهل ده را تحت تاثیر قرار داده بود تا حدی که اورا پهلوانخطاب کردند واو خود نیز از شنیدن نام پهلوان باورش شده بود که شجاع است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

‎‏شجاعت همراه ترس
پهلوان

شخصی که اهل یکی از روستاهای بالاده‏ پدر بود ادعای شجاعت می‏کرد و احساس قدرتمندی او تمام اهل ده را تحت تاثیر قرار داده بود تا حدی که اورا پهلوان خطاب کردند و او خود نیز از شنیدن نام پهلوان باورش شده بود که شجاع است.

تا اینکه شیر قوی و نیرومندی در اطراف ده دیده شد و مردم را به وحشت انداخت و همه‏ی اهالی انتظار داشتن که پهلوان این مشکل را حل کند.

پهلوان بازوبند خود را بست و یک طبل برداشت و به دشت رفت چند نفر از جوانان ده که از هیجان لذت می‏بردند به‏همراه او ‏رفتند تا جنگ او را با شیر ببینند و برای اهالی ده تعریف کنند.

پهلوان همان‏گونه که طبل می‏زد و راه می‏رفت شیر را دید و شروع کرد به شکم خود زدن جوانان علت را پرسیدند و او با شرمندگی گفت طبل را می‏زدم تا شیر بترسد و حالا بر شکم می‏زنم چون خود نیز ترسیده‏ام.

جوانان با همکاری و همیاری هم شیر را شکار کردند ، به ده آمدند و پهلوان سرافکنده مانده بود.

حکایت های دهخدا

بازنویسی: خرازی

********************************************

مطالب مرتبط

روباه دم بریده

عقل یا بخت؟

لگد به افتاده

کریم خان زند

برای چند شاخه گل

به سوی من بیا!

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.