حرف هایی که امام حسین هیچگاه نزد
بازخوانىِ چند حدیث مشهور درباره عاشورا
مقتلنگاران و روضهخوانان، سخنان بسیارى را ـ در قالب نثر و نظم ـ به امام حسین(ع) نسبت دادهاند كه هرگز سند و مدركى براى آنها نمىتوان یافت. بعضى از آن سخنان با این كه غیر مستند و جعلىاند، بسیار مشهور و متداول نیز هستند و از آنجا كه مقبولیت عام یافتهاند، برخى از پژوهشگران و نویسندگان بنام و معاصر نیز آنها را مسلّم الصدور پنداشته، بدون تأمل و تحقیق، در آثار خود به عنوان سخنى از سخنان امام حسین(ع) آوردهاند. امروز هم بسیارى از كتابسازان و موءلفانِ مبلّغ و مبلّغانِ موءلف پیوسته آنها را در تألیفات و تبلیغات خویش از زبان امام حسین(ع) مىنویسند و در شمارگان فراوانى منتشر مىكنند ؛ غافل از آنكه امام حسین(ع) هرگز آن سخنان را نگفته و به زبان نیاورده است و آن سخنان، هر یك مصداق آشكارى است از آن ضربالمثل معروف كه مىگوید: «رُبّ مشهورٍ لا اصل له.»
در میان مقتلنگارانِ روضهخوان و مجالسنویسان واعظ، از دیرباز چنین مرسوم بود كه داستانها و سخنانى را نخست در مجالسِ روضهخوانى براى مردم (عوامالناس) مىگفتند و سپس همانها را در كتابهاى خود مىنوشتند. آنان در آغاز این مجالس، خود نیز تردید داشتند و آن سخنان را تنها براى گریاندن مردم مىگفتند، اما با دیدن تأثر شدید شنوندگان، از آن تردید دست شسته، باورشان مىشد كه امام حسین(ع) چنان سخنانى گفته و یا چنان حوادثى رخ داده است.
به این ترتیب، سخنان بسیارى نخست با عنوان «زبان حال» گفته شده و سپس در كتابهاى مقاتل و مجالس تدوین شده است. همان سخنان ساختگى، با گذشت زمان و پس از آن كه پیوسته تكرار شده و شهرت یافتهاند، از صورتِ «زبان حال» خارج شده و صورتِ «زبان قال» به خود گرفتهاند.
گویندگان و سرایندگانِ این گونه سخنان به تصور اینكه در چنان شرایطى جا داشت امام حسین(ع) چنان سخنانى بگوید، آنها را گفته و نوشتهاند.1 اما این گفتهها با مرور زمان از «شرایط و احوال» گذشته به مقامِ «حوادث و اقوال» رسیدهاند تا به پشتوانه شهرت و مقبولیت عام، از سخنان امام حسین(ع) انگاشته شده و روایت و حدیث پنداشته شدهاند.
این گونه سخنانِ حدیثگونه، به ویژه در میان اشعارى كه به امام حسین(ع) نسبت داده مىشود فراوان است. دهها بلكه صدها بیت از این گونه اشعار را تنها در كتابى مجهولالموءلف به نام «ادب الحسین و حماسته» مىتوان یافت.2 ما در اینجا تنها بعضى از آن سخنان را كه بسیار مشهور و معروفاند و اكنون نیز برخى از موءلفان و نویسندگان آنها را از سخنان امام حسین(ع) مىپندارند و از زبان آن حضرت نقل مىكنند، برمىرسیم ؛ تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
گویندگان و سرایندگانِ این گونه سخنان به تصور اینكه در چنان شرایطى جا داشت امام حسین(ع) چنان سخنانى بگوید، آنها را گفته و نوشتهاند. اما این گفتهها با مرور زمان از «شرایط و احوال» گذشته به مقامِ «حوادث و اقوال» رسیدهاند تا به پشتوانه شهرت و مقبولیت عام، از سخنان امام حسین(ع) انگاشته شده و روایت و حدیث پنداشته شدهاند.
إنّ الحیاة عقیدة و جهاد
این سخن به عنوان سخنى از سخنان امام حسین(ع) زبانزد خاص و عام است و به جز اهل تحقیق، همگان آن را از زبان آن حضرت نقل مىكنند. استاد مطهرى معتقد است این سخن را سند و مدركى نیست و از نظر مفهوم و محتوا نمىتواند درست باشد.قِفْ دونَ رأیك فی الحیاةِ مُجاهداً
إِنَّ الحیاةَ عَقیدة و جِهادء 4
از این سخن استاد تنها همین قدر فهمیده مىشد كه این سخن، مصرعى از یك بیت شعر است و حدیث و روایت نیست.
این سخن روایت یا حدیث نیست و از امام حسین(ع) نقل نشده است، بلكه یكى از شعراى معاصر مصرى، یعنى احمد شوقى، آن را سروده است.5
ان كان دین محمد إلاّ بِقَتْلى یا سُیُوفُ خُذِینى
شیخ محسن هویزى حائرى، معروف به «ابوالحبّ حویزى»، از خطباى بنام حسینى و از شاعران شیعه، داراى دیوان شعرى به نام «الحائریات» است. در فضل و كرامت این شاعر همین بس كه بیتى از یك قصیده غرّاى او، چنان شهرت شگفتانگیزى پیدا كرد كه در همه جا و در بیشتر نوشتهها به نام امام حسین(ع) و به عنوان حدیث و روایتى از سخنان سیّد الشهدا(ع) نقل و ثبت مىشود ؛ یعنى چنان زبان حالى در حق ابوالاحرار(ع) گفته است كه به جاى زبان قال و حدیث مسلّم نشسته است ؛ آنجا كه مىگوید:اَعْطَیْتُ رَبِّى مُوْثِقاً لا یَنْتَهِى
إلاّ بقتْلى فَاصْعُدى وَذَرینى
إنْ كانَ دینُ مُحَمَّدٍ لَمْ یَسْتَقِمْ
إلاّ بِقَتْلى یا سُیُوفُ خُذِینى 8
نكته دیگر اینكه این شعر ابوالحب هویزى كه تنها چند بیت از آن برگزیده شد، به نام سید بحرالعلوم (قدس سره) نیز نوشته شده و در ایران همه جا به نام سید شهرت یافته است. و از زبان او خوانده مىشود.اسقونى شربة من المأ ؛ جرعهاى آب به من بنوشانید كه جگرم از تشنگى سوخت!
پیشترها هرگاه كه این سخن را از زبان روضهخوانانى كه براى گریاندن مردم حاضرند هر روضه بىاساس را بخوانند مىشنیدیم، به سختى ناراحت مىشدیم و با خود مىگفتیم آخر چگونه امكان دارد كه امام حسین(ع)، ابوالاحرار و سرور آزادگان، چنین سخن ذلتبارى را در برابر دشمن به زبان آورد و با خوارى و ذلت، زبان به التماس گشاید و از مردمان پستى كه كمر به قتل او بسته بودند خواهش كند كه بیایید به خاطر جدم رسول خدا(ص) جُرعهاى آب به من دهید!
شهید عزیزى كه شعارش «هیهات من الذلّه» ، و سخنش «موتء فی عزٍّ ، خیرء مِن حَیاةٍ فی ذلّ» بود و مىفرمود:
الموت اولى من ركوب العار والعار اولى من دخول النار
مرا عار آید از این زندگى كه سالار باشم كنم بندگى
تن مُرده و گریه دوستان به از زنده و خنده دشمنان
چگونه مىتواند تن به این ذلت دهد و از دشمنانى جانىِ خود با التماس آب بخواهد؟ شگفتآورتر از همه اینكه عدهاى در توجیه این روایت جعلى مىگویند: امام(ع) با این سخنان مىخواست اتمام حجت بكند! اما معلوم نیست در كجاى این سخن دلیل یا حجت و برهانى نهفته است.
اصولاً جاى تأویل و توجیه زمانى است كه روایتى سند داشته باشد. اما هنگامى كه سخنى از هرگونه سند و مدركى محروم باشد و محتوا و مفهومى كاملاً توهینآمیز و ذلتبار داشته باشد، دیگر جاى هیچگونه تأویل و توجیهى نیست.
استاد مىگوید: این قدر تشنگى ابا عبدالله علیه السلام زیاد بود كه وقتى به آسمان نگاه مىكرد بالاى سرش را درست
نمىدید. اینها شوخى نیست. ولى من هرچه در مقاتل گشتم (آن مقدارى كه مىتوانستم بگردم) تا این جمله معروفى را كه مىگویند ابا عبدالله به مردم گفت: اسقونى شربة من المأ، یك جرعه آب به من بدهید، ببینم، ندیدم. حسین(ع) كسى نبود كه از آن مردم چنین چیزى طلب بكند. فقط یكجا دارد كه حضرت درحالىكه داشت حمله مىكرد و هو یطلب المأ. قرائن نشان مىدهد كه مقصود این است: درحالىكه داشت به طرف شریعه فرات مىرفت (در جستجوى آب بود كه از شریعه بردارد) نه اینكه از مردم طلب آب مىكرد.14
«هل من ناصرٍ ینصرنى»
براى این سخن بسیار مشهور نیز كه به امام حسین(ع) نسبت داده مىشود، سند و مدركى یافته نشد. معنا و مفهوم سخن، چنان مىنماید كه روضهخوانان براى گریاندن مردم آن را از زبان امام حسین(ع) ساخته و پرداختهاند. اما سخنان مشابه و هم معنایى كه در توجیه آن نقل مىشود نیز در منابع مستند و قابل قبول یافته نشده است.17 با اعتماد به كتابهاى كه به كوشش معاصران و یا متأخّران نوشته شده است، هرگز نمىتوان این شعار را به عنوان حدیث یا روایت پذیرفت.تفسیر «كهیعص»
كلمه فوق از كلمات مقطّعه قرآن، و پس از آیه شریف بسم الله الرحمن الرحیم، دومین آیه از سوره مریم است. در تفسیر و تأویل این كلمه روایتى آوردهاند كه حتى در كتابهاى بسیار قدیمى هم دیده مىشود.18 این منابع مىنویسند:... راوى مىگوید: به امام زمان (عج) عرض كردم: اى پسر رسول خدا، مرا از تأویل كهیعص آگاه ساز. امام ـ به ادعاى راوى ـ فرمود: این حروف از اخبار غیبى است كه خداوند بنده خویشْ زكریا را از آن آگاه ساخته و سپس آن را براى محمد(ص) بیان كرده است. [اطلاع زكریا از این اخبار] به این سبب بود كه وى از پروردگار خویش خواست تا نامهاى پنج تن را به او بیاموزد. پس جبرئیل بر او نازل شد و آنها را به وى آموخت و [از آن پس] هرگاه زكریا، محمد، على، فاطمه و حسن را یاد مىكرد، اندوه او برطرف و گرفتارىاش حل مىشد و هرگاه از حسین یاد مىكرد، گریه گلوى او را مىگرفت و نفسش مىبرید. روزى گفت: خداوندا، مرا چه مىشود كه هرگاه چهارتن از آنان را یاد مىكنم، با نام آنان اندوهم برطرف مىشود، اما وقتى از حسین یاد مىكنم، از چشمانم اشك فرو مىریزد و اندوه و درد مرا فرا مىگیرد؟
در این هنگام خداوند او را از ماجراى حسین(ع) آگاه كرد و فرمود: كهیعص ؛ كافِ آن یعنى كربلا،هاى آن یعنى هلاكتِ عترتِ [رسول] ؛ یاى آن یعنى یزید بن معاویه كه به حسین ستم كرد ؛ عین آن عطش و تشنگى حسین ؛ و صاد آن صبر اوست...19
اما تفسیرى كه در روایت فوق در مورد «كهیعص» وجود دارد، با اخبار و روایات فراوان دیگرى كه در تفسیر این حروف آمده است، منافات دارد. از جمله در برخى از این روایات آمده است كه مراد از این كلمه، آن است كه خداوندْ كافى، هادى، والى، عالم و در وعده خویش صادق است.21
افزون بر همه این اشكالهاى به جا و وارد، اشكال دیگرى نیز در متن خبر مورد بحث دیده مىشود و آن، تحریف بزرگى است كه این خبر در متن خود دارد و به صراحت در تفسیر حرفِ «هأ» از حروف كهیعص مىگوید كه «هأ، یعنى هلاكت عترت!» پر واضح است كه سازندگان این روایت خواستهاند شهادت عترت رسول خدا(ص) و فرزندان على(ع)، به ویژه شهادت امام حسین(ع)، را ـ كه صحبت در تفسیر حروف یاد شده، درباره عاشورا و كربلاى اوست ـ هلاكت بنامند. تردیدى نیست كه هلاكت خواندن شهادت، آن هم شهادت شهداى كربلا و سیدالشهدا(ع) تحریفى بزرگ و بسیار ناجوانمردانه است.
در مورد زیارت عاشورا
در متن زیارت عاشورا، فقرهاى است كه چنین خوانده مىشود: «اللّهم العن العصابة التى جاهدت الحسین.»29پیداست كه در این عبارت تحریفى روى داده است و صورت صحیح عبارت باید یكى از دو شكل زیر باشد:1 . «اللهم العن العصابة التى حاربت الحسین(ع)».
2. «اللهم العن العصابة التى جاحدت31 الحسین(ع)»32 زیرا احتمال دارد راوى زیارت و یا دیگران، هنگام شنیدن یا نوشتن و استنساخ كردن، دچار اشتباه شده باشند و عبارت صحیح «جاحدت» را به غلط «جاهدت» شنیده یا نوشته باشند.اما احتمال بیشتر و نزدیك به واقع، همان صورت اول یعنى«حاربت» است كه در روایت كامل الزیارات آمده است. كتاب شریف كامل الزیارات، نوشته فقیه و محدّث جلیلالقدر، ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه (متوفاى 367ق)، علاوه بر اینكه كتابى بسیار معتبر و مستند و مورد عنایت ویژه علماى شیعى است، قدیمىترین كتابى است كه متن زیارت عاشورا را آورده است. و نویسنده آن از همه نویسندگانى كه متن مورد بحث را به صورت «جاهدت» نوشتهاند، به زمان صدور روایت نزدیكتر بوده است
با توجه به مفهوم و معناى هر دو كلمه («حاربت» و «جاهدت)» نیز معلوم مىشود كه حق، همان عبارتِ «حاربت» است و «جاهدت» به هیچ وجه نمىتواند صحیح باشد ؛ چرا كه جنایتهاى دشمنان امام حسین(ع) را هرگز نمىتوان جهاد خواند و گفت كه: «خدایا، آنها را كه با امام حسین(ع) جهاد كردند لعنت كُن!»
بىتردید جنایت آنان محاربه بود و جانیان عاشورا نیز محارب با خدا و رسول خدا(ص) و سید الشهدأ(ع) بودند. با دقت در عبارتهاى متن خودِ زیارت عاشورا نیز همین معنا ـ یعنى «حاربت» ـ دیده مىشود : «انّى سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم».
كل یوم عاشورا و كلّ ارضٍ كربلا
با این همه جاى بسى شگفتى است كه آن سخن ساختگى (كلّ یوم عاشورا و كلّ ارض كربلا) بدون دلیل و بىآنكه سند و مأخذى داشته باشد، همچنان پیوسته به امام صادق(ع) نسبت داده مىشود و شبانهروز از رسانههاى عمومى و در محافل مذهبى، تبلیغ و ترویج مىگردد و برخى حتى آن را با تفصیل بیشترى چنین نقل مىكنند كه: كلّ یوم عاشورا، كلّ ارض كربلا، كلّ شهرٍ محرّم و كلّ فصل عزا.38 غافل از اینكه این سخن را هرگز سندى و مدركى، حتى به صورت مرسل و مقطوع یا ضعیف و سست هم نیست. چنان مىنماید كه این عبارت، شعار یا شعرى از شاعرى وابسته به حزبى جنگ طلب باشد.
تهیه و تنظیم برای تبیان: حسین عسگری