« ارابه سیاه »
شعر معاصر چک و اسلواکی
قسمت اول ، قسمت دوم ، قسمت سوم ، قسمت چهارم ، قسمت پنجم
Josef Hanzlik
هانزلیك در سال 1938 در شهر نراتویس نزدیك پرو متولد شد و پس از تحصیل در رشته فلسفه، سردبیری مجله ادبی «پلامن» را عهدهدار شد كه انتشار آن تا سال 1969 ادامه داشت. او نویسنده كودك و نوجوان بود و نوشتههایش تأثیر زیادی در جوانان چك داشته است. افزون بر این هانزلیك مترجم شعرهایی از شاعران آمریكایی، روسی و یوگسلاوی است. از مجموعه شعرهای چاپ شده هانزلیك میتوان از مجموعه شعر «سهبار هورا برای هرود» نام برد كه در سال 1967 چاپ و منتشر شده است.
ارابة سیاه
چه كسی این ارابة سیاه را میراند
زیر باران پریشان
چه كسی است كه رها نمیكند
این اسبهای خستة ارابه را
با چرخهای در گل نشستهاش.
***
چه كسی این ارابه را میراند
در این چشمانداز
بیهیچ كاروانسرایی بر راه
و هیچ هیزم شعلهوری
بیاعتنا به شب بیپایان.
***
چه كسی است كه میراند
در این جادة تهی
در جهانی كه غرق شده است
لاغر و استخوانی.
***
چه كسی این ارابة تهی را میراند
جز گور كنی
كه مثل ناخدایی است
كه بعد از همه میمیرد.
كلبهای كنار راهآهن
آری من هم كلبهای دارم با سقفی خزهپوش
شبیه به اسبی كه موهایش ریخته باشد
و هرگاه كه توفانی میشود به هم میریزد
سیمهای رابطهای كه بینمان كشیده است.
***
هر روز صبح، شمعی دیوانهوار پرواز میكند
بالای سقف كلبهام
و مثل من سرش را به چهاردیواری میكوبد
آنگاه صدای قطارهای شبانه را میشنوم
و صدای ریلها و چرخها را
و صدای نالة مسافرانی كه درخوابند.
***
گاهی فریادی به اضطرابهایم پاسخ میدهد
و اگر ناگهان چیزی با جرنگ به پنجرهام بخورد
حتماً صدای حلقة عروسی است
و یا كلید دروازة شهر پشت تپهها.
پنجرهام را در تاریكی باز میكنم
باران به صورتم میخورد
و من كور از باران
چنگ میاندازم بر تار و پود آن
مثل یال زیبای قطار كه تكان میخورد
قطاری كه سم بر زمین میكوبد و میگریزد
و هر بازگشتی را پشت سر میگذارد
درست مثل اسب قرن ما.
ضیاءالدین ترابی
تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی