ای محبوبه من برخیز و بیا
«ادب غنایی»
قسمت اول ، قسمت دوم :
نمونهیی از مناجات کهن، مزامیر داوود است. این مناجات در اصل اشعار ملحونی است که با موسیقی همراه بود (داوود صورت خوشی داشت) و شبیه به اشعار عاشقانه است. منتها در سرودهای عاشقانه کهن مایههایی از بینش اساطیری و حماسی مختفی است که به آنها جذابیتی بدوی و اصیل بخشیده است.
بخشهایی از مزبور بیست و هفتم:
- «خداوند نور من و نجات من است، از که بترسم؟ * خداوند ملجای جان من است، از که هراسان شوم؟ یک چیز از خداوند خواستم و آن را خواهم طلبید * که تمام ایام عمرم در خانه خداوند ساکن باشم * تا جمال خداوند را مشاهده کنم * و در هیکل او تفکّر نمایم * زیرا که در روز بلا مرا در سایبان خود نهفته * در پرده خیمه خود مرا مخفی خواهد داشت * و مرا بر صخره بلند خواهد ساخت* و برای خداوند سرود و تسبیح خواهم خواند * ای خداوند چون به آواز خود میخوانم مرا بشنو و رحمت فرموده مرا مستجاب فرما * بلی روی ترا ای خداوند خواهیم طلبید * روی خود را از من مپوشان * بلی منتظر خداوند باش»
در دعاهای ما هم چنین است:
لیس دونک من معبود اهل الکبریاء و الجود، یا من لا یکیف بکیف و لا یویّن باین، یا محتجبا عن کلّ عین، یا دیموم یا قیوم...
معبودی جز تو نیست ای شایسته بزرگی و بخشش، ای که به وصف و چگونگی در نیایی و در جائی جایگر نشوی، ای در پرده از هر دیده، ای جاویدان، ای پایدار...
همه محققان غربی تاکید کردهاند که اشعار غنایی یونانی و عبری و مصری ریشه در ترانهها و مناسک مذهبی دارد.
نمونه خوبی از اتحاد ادب غنائی و مذهبی، غزل غزلهای سلیمان است، زیرا این ترانهها از سوئی کاملاً عاشقانه است و از سوی دیگر جنبه مذهبی دارد و در تورات آمده است. در این ترانههای قدیمی اصیل که در آن حال و هوای جوامع دامداری و شبانی کهن را میتوان مشاهده کرد، عشق زمینی به اصیلترین و بیپیرایهترین اشکال نموده شده است. بعد از خواندن ابیات شورانگیز سلیمان خواننده بیاختیار به یاد این بیت حافظ خواهد افتاد که فرمود:
گر به دیوان غزل صدر نشینم چه عجب
سالها بندگی صاحب دیوان کردم
و اینک ابیاتی از یک غزل سلیمان:
- «من نرگس «شارون» و سوسن وادیها هستم * چنانکه سوسن در میان خارها * همچنان محبوبه من در میان دختران است * چنانکه سیب در میان جنگل * همچنان محبوب من در میان پسران است * در سایه وی به شادمانی نشستم * و میوهاش برای کامم شیرین بود * مرا به میخانه آورد * و علم وی بالای سر من محبت بود * مرا به قرصهای کشمش تقویت دهید و مرا به سیبها تازه سازید * زیرا که من از عشق بیمار هستم * ای دختران اورشلیم شما را به غزالها و آهوهای صحرا قسم میدهم * که محبوب مرا تا خودش نخواهد بیدار نکنید و برنه انگیزانید * آواز محبوب من است * اینک بر کوهها جستان و بر تلها خیزان میآید * محبوب من همانند غزال یا بچه آهو است * محبوب من مرا خطاب کرده گفت * ای محبوبه من و ای زیبایی من برخیز و بیا * زیرا اینک زمستان گذشته * و باران تمام شده و رفته است * گلها بر زمین ظاهر شده و زمان الحان رسیده * و آواز فاخته در ولایت ما شنیده میشود * درخت انجیر میوه خود را میرساند * و موها گل آورده رایحه خوش میدهد * ای محبوبه من و ای زیبایی من برخیز و بیا * ای کبوتر من که در شکافهای صخره و در ستر سنگهای خارا هستی * چهره خود را به من بنما و آوازت را به من بشنوان * زیرا که آواز تو لذیذ و چهرهات خوشنماست * محبوبم از آن من و من آن وی هستم * در میان سوسنها میچراند * ای محبوب من برگرد و تا نسیم روز بوزد و سایهها بگریزد * مانند غزال یا بچه آهو برکوههای «باتر» باش»
دوران اوج و رواج ادب غنایی، مربوط به ایام گسترش تمدن و شهرنشینی است و از این رو غنا نسبت به حماسه، متاخّر است. مثلاً ادبیات قدیم عرب در عصر چادرنشینی و زندگی شبانی و بدویّت، جنبه حماسی دارد و بعد از ظهور اسلام و گسترش شهرها و رواج شهرنشینی است که غنا و تغزل رواج مییابد. در ادبیات قدیم انگلیسی هم غنا نیست یا بسیار کم است و به هرحال مورخان تاریخ ادبیات انگلیسی متفق القولند که انگلوساکسونها و نرمانها و قریحهیی برای اشعار غنایی نداشتهاند.
ادب حماسی مربوط به دورانی است که بشر زندگی گروهی و قبیلهیی داشته است و در آن از تضاد فرد با اجتماع و تنهایی او و لاجرم بیان احساسات منبعث از تنهایی و تعارض، خبری نیست. امّا ادب غنایی مربوط به دورهیی است که بعد از شکل گرفتن اجتماعات و پیدا شدن شهرها و به وجود آمدن قوانین و نظام و رسیدن انسان به خودشناسی و حرکت به سوی فردیّت (Individuality)، بشر خود را در تضاد و تعارض با اجتماع و قوانین یافته است و احیاناً احساس انزوا و تنهایی و ناامیدی کرده است. نظامات به وجود آمده، امیال و آرزوهای او را سرکوب کرده و شهرنشینی او را از طبیعت آزاد دور ساخته است. پس شاعر در شعر خود به دنیای آرمانی گذشته بازگشته است.
همانطور که گفته شد از بیان عواطف درونی در سبکهای کهن حماسی مثلاً قصیده خبری نیست، اما وصف جمال زن در آن دیده میشود که در اساس همان توصیف خدایان زن و زنان حاکم بر جوامع زن سالاری است. آن توصیفات قدیم که جنبه اوراد و اذکار داشتهاند، به عنوان سنّت، ژرف ساخت اشعار عاشقانه ادوار بعد شده است. جالب است که در ادبیات قدیم انگلیسی، اشعار غنایی با ستایش حضرت مریم رواج یافته است و در منظومههای غنایی آن دوران عناوینی چون «نیایشی به درگاه با کره» یا «نیایشی به درگاه بانوی ما» زیاد به چشم میخورد. در این منظومهها، مریم از طرفی، چون یکی از الهگان آسمانی است و گاهی چون معشوق زمینی. اما به هر حال اینگونه منظومهها بوی ادعیه و اوراد قدیم را دارند.
ادامه دارد ...
سیروس شمیسا
تنظیم : بخش ادبیات تبیان