تبیان، دستیار زندگی
سلام، تا حالا شده فکر کنی پیامبر تا قبل از بعثت چه آیینی داشتند؟ پس کلیک کن تا برات بگم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آیین پیامبر(ص) پیش از بعثت

حضرت محمد مصطفی(ص)

این مطلب از نظر تاریخ مسلم است كه:

اولا-رسول خدا(ص)در تمام دوران زندگى قبل از بعثت‏خود،لحظه‏اى در برابر بتها پرستش نكرد،و از آئین مشركین وبت‏پرستان و سنتها و مراسم شرك‏آلود و غلط ایشان پیروى نكرد،و از«اكل میته‏»و ذبائحى كه نام خدا بر آنها ذكر نشده بودنمى‏خورد،و اینكه در صحیح بخارى و مسند احمد بن حنبل آمده‏است كه گویند:

براى رسولخدا(ص)سفره غذائى حاضر كردند،و زید بن‏عمرو بن نفیل (1) را نیز بر سر آن سفره خواندند،ولى زید از حضور برسر آن سفره خوددارى كرده گفت:

«انا لا آكل مما تذبحون على انصابكم،و لا آكل الا ما ذكر اسم‏الله علیه‏»

من از آنچه شما بر بتهاى خود ذبح میكنید نمى‏خورم و جز آنچه را نام‏خدا بر آن برده شده نخواهم خورد. و در نقل احمد بن حنبل هست كه‏رسول خدا(ص)بر سر سفره‏اى با سفیان بن حارث غذا میخورد وزید از آنجا عبور كرد و آن دو او را به خوردن دعوت كردند و او چنین پاسخى داد... (2)

مخدوش و غیر قابل قبول است و از اینرو خود اهل سنت و آنها كه صحیح بخارى را صحیحترین كتابهاى حدیثى میدانند نتوانسته‏اند آنرا بپذیرند و در صدد توجیه برآمده كه از آنجمله‏سهیلى در كتاب‏«الروض الانف‏»گوید:

«كیف وفق الله زیدا الى ترك ما ذبح على النصب و ما لم یذكراسم الله علیه و رسوله(ص)كان اولى بهذه الفضیلة فى الجاهلیة‏لما ثبت من عصمة الله تعالى له‏» (3) یعنى چگونه خداوند به زید این توفیق را عنایت كرد كه از خوردن‏ذبحى كه براى بتها ذبح شده و یا نام خدا بر آن جارى نشده بود خوددارى‏كند،ولى به رسول خدا چنین توفیقى نداد،با اینكه رسول خدا(ص)به‏چنین فضیلتى سزاوارتر بود بخاطر عصمتى كه از سوى خداى تعالى‏داشت:

و آنگاه درصدد پاسخ و توجیه برآمده و گوید:

«لیس فى الروایة انه قد اكل من السفره و بان شرع ابراهیم انما جاء بتحریم‏المیتة لا بتحریم ما ذبح لغیر الله تعالى فرید امتنع عن اكل ما ذبح لغیر الله براى رآه‏لا بشرع ما تقدم‏»

یعنى در روایت نیامده كه آنحضرت از آن سفره چیزى خورد،و از این گذشته‏شرع ابراهیم میته را حرام كرده بود نه آنچه را كه نام خدا بر آن جارى نشده بود،و ازاینرو زید طبق راى خود از خوردن آن غذا خوددارى كرد نه بخاطر شریعت گذشته.

ولى براى خواننده محترم روشن است كه این پاسخ نمیتوانداشكال و شبهه را از ذهن انسان رفع كند و بهتر آن است كه اصل‏حدیث را كه بگفته ایشان بر خلاف دلیلهائى است كه عصمت‏رسول خدا(ص)را ثابت كرده مردود بدانیم و آنرا نپذیریم.

و همچنین حدیث‏«استلام اصنام‏»-دست و صورت مالیدن‏به بتها بعنوان تبرك و احترام-كه در روایات ایشان آمده (4) وروایات دیگرى كه حكایت از مشاركت آنحضرت در مراسم‏شرك‏آمیز آنها میكند همگى مردود و مخالف با مبانى و اصول خودآنها در باب نبوت آن بزرگوار است.

روح،خلقى است از مخلوقات خدا بزرگتر از جبرئیل ومیكائیل كه بهمراه رسول خدا(ص)بوده و همراه امامان نیز هست و او ازعالم ملكوت(و مجردات و فرشتگان)است.

ثانیا از نظر تاریخ مسلم است كه آنحضرت قبل از بعثت‏عبادتهائى از قبیل نماز و روزه و طواف و حج و عبادتهاى دیگرى‏انجام میداده چنانچه در حدیث عایشه و دیگران در ماجراى بعثت‏این جمله بود كه:

«فكان یخلو بغار حراء فیتحنث فیه‏»

و«تحنث‏»را به‏«تعبد»معنا كرده بودند.

و مرحوم فتال نیشابورى در روضة الواعظین گفته:

«رسول خدا(ص)از اول تكلیف روزه میگرفت و نمازمى‏گذارد،بعكس آنچه در میان قوم معمول بود و چون به سن‏چهل سالگى رسید خداوند بوسیله جبرئیل او را مامور به ابلاغ‏رسالت فرمود...» (5)

پیامبر اکرم

و اكنون با توجه به این دو مقدمه این بحث پیش آمده كه آیارسول خدا(ص)در پیروى از مرام مقدس توحید و عمل به‏دستورات و اعمال دینى تابع چه شریعتى بوده؟آیا شریعت انبیاءگذشته و یا شریعت‏خود یعنى شریعت مقدس اسلام كه بعدامامور به ابلاغ و اظهار آن گردید...و در آن وقت تنها خودآنحضرت مامور به پیروى و انجام اعمال آن بود...

و بنابر آنچه گفته شد تذكر این نكته در اینجا لازم است كه‏به نظر نگارنده طرح این بحث‏بنحوى كه در كتابهاى دانشمندان‏اسلامى اعم از دانشمندان شیعه و اهل سنت-آمده خالى از نوعى‏تسامح و بى‏دقتى نیست زیرا آن مسئله را به این نحو و با این‏عبارت طرح كرده و گفته‏اند:

«اعلم ان علماء الخاصه و العامه اختلفوا فى ان النبى(ص) هل كان قبل بعثته متعبدا بشریعته ام لا...» (6) و یا این عبارت كه از یكى از دانشمندان بزرگ اهل سنت‏است كه میگوید:

«و قد اختلف العلماء فى تعبده قبل البعثه هل كان على شرع ام لا؟» (7) یعنى علماء اختلاف دارند در اینكه تعبد و انجام عبادتهاى آنحضرت پیش ازماجراى بعثت آیا بر طبق شرعى از شرایع بوده یا نه؟

و وجه تسامح و بى‏دقتى همین است كه اعمال و عبادات آن‏بزرگوار بطور مسلم بر طبق شریعتى انجام میشده كه آن شریعت‏یاشریعت پیمبران گذشته بوده و یا شریعت‏خود آن بزرگوار...

و شاید مرحوم علامه(ره)در شرحى كه بر مختصر ابن حاجب‏نگاشته و عبارت آنرا مرحوم مجلسى در بحار الانوار نقل كرده‏متوجه این مطلب بوده كه بحث را اینگونه مطرح فرموده:

«اختلف الناس فى ان النبى(ص)هل كان متعبدا بشرع احد من الانبیاءقبله قبل النبوه ام لا...» (8) كه براى اهل تحقیق روشن است كه این عبارت از آن‏تسامح و اشكال خالى است و بهر صورت مسئله آنقدر مهم نیست‏كه بیش از این مقدار وقت‏شما را بگیریم و این مقدار هم از باب تذكر بنظر لازم آمد.و بهتر آن است كه به اصل بحث‏بازگردیم وبحث را اینگونه طرح كنیم كه:آیا رسول خدا(ص)قبل از بعثت‏تابع چه شریعتى از شریعتهاى الهى بوده؟

جمعى معتقدند كه آنحضرت تابع شریعتهاى پیمبران قبل ازخود بوده؟و گروهى نیز معتقدند كه تابع شریعت‏خود یعنى‏شریعت اسلام بوده،با این توضیح كه در آنزمان بدان حضرت‏وحى میشد و به اصطلاح‏«نبى‏»بود،و موظف بود بدانچه بر اووحى میشد بدان عمل كند،ولى‏«رسول‏»نبود و وظیفه نداشت‏آنها را بدیگران ابلاغ كند،تا سن چهل سالگى كه به‏منصب رسالت مفتخر گردید و موظف شد این آئین مقدس رابدیگران نیز ابلاغ كند.

منظور از پیروى‏«ملة ابراهیم‏»همان اصول عقلیه است نه‏فروع شرعیه،بدلیل آیه دیگرى كه فرموده: و من یرغب عن‏ملة ابراهیم الامن سفه نفسه (12) و پر واضح است كه بسیارى از فروع شرعیه آئین ابراهیم نسخ‏شده و اگر منظور از«ملة ابراهیم‏»همه اصول و فروع بود با توجه‏به این آیه نسخ آنها جایز نبود.

گروه اول نیز كه عقیده دارند آنحضرت تابع شریعتهاى‏پیمبران قبل از خود بوده درباره آن شریعت و آن پیامبراختلاف نظر دارند و چهار نظریه درباره آن شریعت ذكر شده:

1-شریعت نوح علیه السلام 2-شریعت ابراهیم علیه السلام 3-شریعت موسى علیه السلام 4-شریعت عیسى علیه السلام

و در اینجا نظریه پنجمى هم ابراز شده و آن این است كه‏گفته‏اند: هر چه نزد آنحضرت ثابت‏شده بود كه شریعت است از آن‏پیروى كرده و بدان عمل میكرد و پیرو شریعت مخصوصى نبود.وبنظر میرسد غرض ورزى و دست‏سیاست‏بازان و قصه‏پردازان یهودو نصارى هم در این مسئله راه یافته باشد و براى اثبات اینكه‏شریعت اسلام پیرو همان شرایع یهود و نصارى است ورسول خدا(ص)نیز تابع موسى و عیسى بوده به این بحث دامن‏زده و احیانا اظهار نظرهائى كرده باشند زیرا آنها كه باك‏نداشتند ابراهیم علیه السلام را یهودى یا نصرانى بخوانند هیچ‏باكى نداشتند كه رسولخدا(ص)و سلاله ابراهیم علیه السلام رایهودى و یا نصرانى بدانند!و بهر صورت هر یك از دو دسته براى‏مدعاى خود دلیلهائى ذكر كرده‏اند و دانشمندان نیز آنها را دركتابهاى خود بتفصیل نقل كرده‏اند كه فشرده‏اى از آنرا میتوانیددر بحار الانوار مجلسى(ره) بخوانید (9) و بنظر ما آنچه در میان‏دلیلهاى دسته اول(یعنى آنها كه گفته‏اند رسول خدا تابع‏شریعتهاى قبل از خود بوده) مهم و قابل بحث میباشد چند آیه‏قرآنى است و بقیه گفتارها اجتهادات و یا روایات ضعیفى است‏كه از نقل آنها صرفنظر میكنیم.و به نقل همان آیات اكتفامى‏نمائیم:

 پیامبر(ص)

1-آیه 90 از سوره انعام است كه خداى تعالى پس از ذكرنام جمعى از پیمبران چون ابراهیم و فرزندان آن بزرگوار فرماید:

اولئك الذین هداهم الله فبهداهم اقتده آنها هستند كه خداوند ایشانرا هدایت و راهنمائى فرمود،و تو نیز ازهدایت آنها پیروى كن...

و پاسخى كه از استدلال به این آیه داده شده آن است كه‏منظور از این هدایت و پیروى از آن همان اصول مورد اتفاق همه‏ادیان است نه فروع شرعیه زیرا پر واضح است كه فروع در ادیان‏گذشته مورد اختلاف بوده...

نگارنده گوید:مؤید این پاسخ نیز همان نزول آیه است كه‏پس از بعثت رسول خدا(ص)نازل گشته و میتوان گفت:این آیه‏ربطى به بحث ما كه بحث از شریعت رسول خدا(ص)قبل ازبعثت میباشد ندارد...

و از همین پاسخ مى‏توان پاسخ استدلال به آیات دیگرى را نیزكه در اینباره شده است دانست مانند آیه:

شرع لكم من الدین ما وصى به نوحا و الذى اوحینا الیك و ماوصینا به ابراهیم و موسى و عیسى،ان اقیموا الدین و لا تفرقوا فیه‏كبر على المشركین ما تدعوهم الیه... (10) كه با توجه به صدر و ذیل آیه بخوبى روشن میشود كه منظور همان اصول عقایدى است كه‏در همه ادیان بوده است...

و آیه شریفه ثم اوحینا الیك ان اتبع ملة ابراهیم حنیفا... (11) كه منظور از پیروى‏«ملة ابراهیم‏»همان اصول عقلیه است نه‏فروع شرعیه،بدلیل آیه دیگرى كه فرموده: و من یرغب عن‏ملة ابراهیم الامن سفه نفسه (12) و پر واضح است كه بسیارى از فروع شرعیه آئین ابراهیم نسخ‏شده و اگر منظور از«ملة ابراهیم‏»همه اصول و فروع بود با توجه‏به این آیه نسخ آنها جایز نبود...

و آیه: انا اوحینا الیك كما اوحینا الى نوح و النبیین... (13) و بخصوص آیه اخیر كه ظاهرا مربوط به اصل مسئله وحى وكیفیت آن است و ربطى به مسئله مورد بحث ما ندارد...

و اما دلیل گروه دیگر كه گفته‏اند:رسول خدا(ص)پیروشریعت و آئین خود یعنى آئین مقدس اسلام بوده روایات بسیارى‏است كه برخى از آنها صراحت در این مطلب دارد و از برخى با توجه به روایات و شواهد دیگر استفاده مطلب از آنها میشود كه ازدسته نخست روایاتى است كه صراحت دارد بر اینكه‏رسول خدا(ص)قبل از بعثت نیز«نبى‏»و پیامبر بوده.

قصه‏پردازان یهودو نصارى هم در این مسئله راه یافته باشد و براى اثبات اینكه‏شریعت اسلام پیرو همان شرایع یهود و نصارى است ورسول خدا(ص)نیز تابع موسى و عیسى بوده به این بحث دامن‏زده و احیانا اظهار نظرهائى كرده باشند زیرا آنها كه باك‏نداشتند ابراهیم علیه السلام را یهودى یا نصرانى بخوانند هیچ‏باكى نداشتند كه رسول خدا(ص)و سلاله ابراهیم علیه السلام را یهودى و یا نصرانى بدانند!

1-مانند روایت مشهورى كه در كتابهاى شیعه و اهل سنت‏آمده كه رسول خدا(ص)فرمود:

«كنت نبیا و آدم بین الروح و الجسد» (14) من پیامبر بودم در وقتى كه آدم میان روح و بدن بود...

و در برخى از كتابها این گونه نقل شده كه فرمود:«كنت‏نبیا و آدم بین الماء و الطین‏»:و براى فهم بهتر این استدلال بایداین مطلب را نیز اضافه كرد كه بعثت پیمبران الهى كه برتر وخاتم آنها پیامبر بزرگوار اسلام بوده است مراحل و درجاتى داشته-چنانچه از روایات نیز استفاده میشود-كه یكى از آن مراحل‏«نبوت‏»است و این مرحله قبل از مرحله رسالت‏بوده و مرحله‏نبوت آن بزرگواران مرحله‏اى بوده كه از طریق فرشتگان و یا درخواب و یا از طریق الهام به آنها وحى میشده و دستورات و یاخبرهائى از جانب خداى تعالى به ایشان داده مى‏شد كه مامور به‏عمل بدان میشدند ولى مامور به ابلاغ و رساندن آنها بدیگران‏نبودند و در این مرحله آنها«نبى‏»بودند نه رسول و براى درك بیشتر این مطلب به روایات زیر توجه كنید كه در باب‏«طبقات الانبیاء و الرسل و الائمة‏»از كتاب شریف كافى وجاهاى دیگر نقل شده مانند این روایت كه كلینى(ره)بسند خود از زید شهام روایت كرده كه گوید:از امام صادق علیه السلام‏شنیدم كه فرمود:«ان الله تبارك و تعالى اتخذ ابراهیم عبدا قبل ان‏یتخذه نبیا و ان الله اتخذه نبیا قبل ان یتخذه رسولا و ان الله اتخذه‏رسولا قبل ان یتخذه خلیلا و ان الله اتخذه خلیلا قبل ان یجعله اماما فلما جمع له الاشیاء قال:انى جاعلك للناس اماما» (15) براستى كه خداى تعالى ابراهیم را به بندگى خویش برگرفت پیش ازآنكه به نبوت برگیرد،و خداى تعالى او را به نبوت خویش برگرفت پیش‏از آنكه به رسالت‏برگیرد،و به رسالت‏برگرفت پیش از آنكه بدوستى خودبرگیرد،و به دوستى برگرفت پیش از آنكه به امامت‏برگیرد و چون همه‏اینها را براى او گردآورد فرمود«من تو را براى مردم امام قرار دادم‏»و نیز بسندش از زراره روایت كرده كه گوید: از امام باقرعلیه السلام معناى آیه شریفه‏«و كان رسولا نبیا»و فرق میان‏«رسول‏»و«نبى‏»را پرسیدم و آنحضرت در پاسخ من فرمود:

«النبی الذی یرى فی منامه و یسمع الصوت و لا یعاین الملك و الرسول‏الذى یسمع الصوت و یرى فى المنام و یعاین الملك...» (16) و نبى كسى است كه در خواب(فرشته را)به‏بیند و صداى(او را)بشنود ولى‏به عیان فرشته را نبیند و رسول كسى است كه صدا را بشنود و در خواب‏ببیند و در عیان نیز او را مشاهده كند.

و بسندش از امام صادق علیه السلام روایت كرده كه فرمود:

«الانبیاء و المرسلون على اربع طبقات،فنبى منبا فى نفسه لا یعدوغیرها و نبى یرى فى النوم و یسمع الصوت و لا یعاینه فى الیقظه و لم‏یبعث الى احد...» (17) پیامبران و رسولان بر چهار طبقه هستند گاهى‏«نبى‏»است كه تنها به او خبر

ره آورد بعثت

رسیده و از او بدیگرى تجاوز نكند،وگاهى‏«نبى‏»است كه در خواب ببیند و صدا را بشنود و در بیدارى‏نه‏بیند و بسوى دیگرى هم مبعوث نشده...

و روایت دیگرى كه از یزید كناسى روایت كرده كه گوید:

از امام باقر علیه السلام پرسیدم:آیا عیسى بن مریم در آنهنگام كه‏در گهواره سخن گفت‏حجت‏خداى تعالى بر مردم زمان خود بود؟

امام علیه السلام در جواب من فرمود:

«كان یومئذ نبیا حجة لله غیر مرسل،اما تسمع لقوله تعالى حین‏قال انى عبد الله آتانى الكتاب و جعلنى نبیا» (18) وى در آنروز«نبى‏»و حجتى بود از سوى خدا ولى‏«مرسل‏»و فرستاده بسوى كسى نبود،آیا این گفتار خداى تعالى را نشنیده‏اى‏آنهنگام كه عیسى گفت‏«من بنده خدایم كه كتاب بمن داده و مرا«نبى‏»قرارم داده‏».و از روایت اخیر و استشهاد به آیه قرآنى‏بخوبى معلوم میشود كه مقام نبوت مقامى است كه ممكن است‏به پیمبران در گهواره نیز داده شود چنانچه به عیسى علیه السلام‏داده شد... (19) و بخصوص با توجه به روایاتى كه خداوند هیچ‏فضیلت و كرامت و معجزه‏اى به پیامبرى از پیمبران خود عطانفرمود جز آنكه آنرا به رسول خدا(ص)نیز عطا فرمود مانند روایت‏مفصلى كه از ارشاد القلوب دیلمى نقل شده كه امیر المؤمنین‏علیه السلام بمردى یهودى كه در اینباره سئوال كرد فرمود:

«فو الله ما اعطى الله عز و جل نبیا و لا مرسلا درجة و لا فضیلة‏الا و قد جمعها لمحمد(ص)و زاده على الانبیاء و المرسلین‏اضعافا...» (20) بخدا سوگند كه خداى عز و جل به هیچ نبى و مرسلى درجه و فضیلتى‏عطا نفرمود،جز آنكه آنرا براى حضرت محمد(ص)گرد آورده و بلكه چند برابر آنها افزوده است...

2-دلیل دوم،سخن امیر المؤمنین علیه السلام است در«خطبه قاصعه‏»كه در نهج البلاغه و كتابهاى دیگر از آنحضرت‏نقل شده كه درباره رسول خدا(ص)فرمود:

«و لقد قرن الله به(ص)من لدن ان كان فطیما اعظم ملك من‏ملائكته یسلك به طریق المكارم و محاسن اخلاق العالم لیله و نهاره‏»خداى تبارك و تعالى از لحظه‏اى كه پیغمبر را از شیر گرفتندبزرگترین فرشته از فرشتگان خود را قرین او فرمود تا اخلاق نیكو و صفات‏پسندیده را به وى بیاموزد...و معناى تعلیم فرشته جز همان نبوت چیزدیگرى نیست.

و در چند روایت در اصول كافى آمده كه منظور از«روح‏»در آیات سوره شورى و اسراء یعنى آیه شریفه و كذلك اوحیناالیك روحا من امرنا (21) و آیه یسئلونك عن الروح قل الروح من‏امر ربى (22) همین فرشته بوده،كه یكى از آنها روایت زیر است‏كه كلینى بسند خود از ابى بصیر روایت كرده كه گوید:از امام‏صادق علیه السلام تفسیر«روح‏»را در آیه‏«یسئلونك عن الروح‏»پرسیدم و آنحضرت فرمود:«خلق اعظم من جبرئیل و میكائیل،كان‏مع رسول الله(ص)و هو مع الائمه و هو من الملكوت‏» (23) 252 یعنى این روح،خلقى است از مخلوقات خدا بزرگتر از جبرئیل ومیكائیل كه بهمراه رسول خدا(ص)بوده و همراه امامان نیز هست و او ازعالم ملكوت(و مجردات و فرشتگان)است.و در روایتى كه صفار دركتاب بصائر الدرجات روایت كرده اینگونه است كه امام صادق‏علیه السلام فرمود:

«ان الروح خلق اعظم من جبرئیل و میكائیل،كان مع‏رسول الله(ص)یسدده و یرشده و هو مع الاوصیاء من بعده‏».

و بلكه در پاره‏اى از روایات آمده كه‏«روح القدس‏»كه‏نامش در قرآن كریم و در روایات آمده نام همین فرشته بود نه نام‏جبرئیل و نام جبرئیل روح الامین است كه در قرآن كریم نیزآمده است.

نگارنده گوید:با توجه بدانچه ذكر شد بنظر میرسد این قول‏دوم نزدیك‏تر به ذهن و اولى به پذیرفتن و قبول باشد و از نظر عقل‏و نقل مانعى براى پذیرفتن آن بنظر نمیرسد.

منبع: رسولى محلاتى، درسهایى از تاریخ تحلیلى اسلام جلد 2

تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه – مرتضی رستمی


پى‏نوشتها:

1-زید بن عمرو بن نفیل از حنفاء بوده است كه در گذشته بتفصیل در مقاله‏اى جداگانه‏شرح حالش را ذكر كردیم.

2-الصحیح من السیره ج 1 ص 158.

3-الروض الانف ج 1 ص 256.

4-الصحیح من السیره ج 1 ص 160.

5-بنقل از كتاب جنه الماواى قاضى طباطبائى.

6-بحار الانوار ج 18 ص 271.

7-سیرة النبویة ابن كثیر ج 1 ص 391.

8-بحار الانوار ج 18 ص 271.

9-بحار الانوار ج 18 ص 271-281.

10-سوره شورى آیه 13.

11-سوره نحل آیه 123.

12-سوره بقره آیه 130.

13-سوره نساء آیه 163.

14-الغدیر ج 9 ص 287،بحار الانوار ج 18 ص 278.

15-الاصول من الكافى باب طبقات الانبیاء و الرسل و الائمة ج 2.

16-الاصول من الكافى باب الفرق بین الرسول و النبى و المحدث ج 1.

17-الاصول من الكافى باب طبقات الانبیاء و الرسل.

18-بحار الانوار ج 18 ص 278.

19-در میان پیمبران الهى پیغمبران دیگرى نیز بوده‏اند كه در كودكى و نوجوانى به مقام‏نبوت رسیده‏اند مانند عیسى كه خداوند درباره‏اش فرمود«و آتیناه الحكم صبیا»و یوسف‏كه خداوند درباره‏اش فرمود«و اوحینا الیه لتنبئنهم بامرهم هذا»و بگفته بسیارى از مفسران‏منظور از این وحى،وحى نبوت بوده.

20-بحار الانوار ج 16 ص 341.

21-سوره شورى آیه 52.

22-سوره اسرى آیه 85.

23-بحار الانوار ج 18 ص 256.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.