تبیان، دستیار زندگی
در اینكه قرآن كریم براى اثبات معجزه بودنش بشر را تحدى كرده هیچ حرفى و مخالفى نیست ، و این تحدى ، هم در آیات مكى آمده ، و هم آیات مدنى ، كه همه آنها دلالت دارد بر اینكه قرآن آیتى است معجزه ، و خارق ، و مى فرماید: «و ان كنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قرآن معجزه جاوید

حضرت محمد-ص-

اعجاز و ماهیت آن

قرآن كریم در آیه مورد بحث ، و آیاتى كه نقل كردیم ، ادعاء كرده است : بر اینكه آیت و معجزه است ، و استدلال كرده باینكه اگر قبول ندارید، مانند یك سوره از آنرا بیاورید، و این دعوى قرآن بحسب حقیقت به دو دعوى منحل میشود، یكى اینكه بطور كلى معجره و خارق عادت وجود دارد، و دوم اینكه قرآن یكى از مصادیق آن معجزات است ، و معلوم است كه اگر دعوى دوم ثابت شود، قهرا دعوى اولى هم ثابت شده ، و بهمین جهت قرآن كریم هم در مقام اثبات دعوى اولى برنیامد، و تنها اكتفاء كرد با ثبات دعوى دوم ، و اینكه خودش معجزه است و بر دعوى خود استدلال كرد به مسئله تحدى ، و تعجیز، و وقتى بشر نتوانست نظیر آنرا بیاورد هر دو نتیجه را گرفت .

چیزى كه هست این بحث و سئوال باقى مى ماند، كه معجزه چگونه صورت مى گیرد، با اینكه اسمش با خودش است ، كه مشتمل بر عملى است كه عادت جارى در طبیعت ، یعنى استناد مسببات باسباب معهود و مشخص آنرا نمى پذیرد، چون فكر میكند، قانون علت و معلول استثناء پذیر نیست ، نه هیچ سببى از مسببش جدا میشود، و نه هیچ مسببى بدون سبب پدید مى آید، و نه در قانون علیت امكان تخلف و اختلافى هست ، پس چطور مى شود كه مثلا عصاى موسى بدون علت كه توالد و تناسل باشد، اژدها گردد؟ و مرده چندین سال قبل با دم مسیحائى مسیح زنده شود؟!

قرآن كریم این شبهه را زایل كرده ، و حقیقت امر را از هر دو جهت بیان مى كند، یعنى هم بیان مى كند: اصل اعجاز ثابت است ، و قرآن خود یكى از معجزات است ، و براى اثبات اصل اعجاز دلیلى است كافى ، براى اینكه احدى نمى تواند نظیرش را بیاورد.

و هم بیان مى كند كه حقیقت اعجاز چیست ، و چطور میشود كه در طبیعت امرى رخ دهد، كه عادت طبیعت را خرق كرده ، و كلیت آنرا نقض كند؟.

اعجاز قرآن

در اینكه قرآن كریم براى اثبات معجزه بودنش بشر را تحدى كرده هیچ حرفى و مخالفى نیست ، و این تحدى ، هم در آیات

قرآن

مكى آمده ، و هم آیات مدنى ، كه همه آنها دلالت دارد بر اینكه قرآن آیتى است معجزه ، و خارق ، حتى آیه قبلى هم كه مى فرمود: «و ان كنتم فى ریب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسوره من مثله» الخ ، استدلالى است بر معجزه بودن قرآن ، بوسیله تحدى ، و آوردن سوره اى نظیر سوره بقره ، و بدست شخصى بى سواد مانند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ، نه اینكه مستقیما و بلاواسطه استدلال بر نبوت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم باشد، بدلیل اینكه اگر استدلال بر نبوت آن جناب باشد، نه بر معجزه بودن قرآن ، باید در اولش مى فرمود: «و ان كنتم فى ریب من رساله عبدنا»،اگر در رسالت بنده ما شك دارید)، ولى اینطور نفرمود، بلكه فرمود: اگر در آنچه ما بر عبدمان نازل كرده ایم شك دارید، یك سوره مثل این سوره را بوسیله مردى درس نخوانده بیاورید، پس در نتیجه تمامى تحدى هائیكه در قرآن واقع شده ،استدلالى را میمانند كه بر معجزه بودن قرآن و نازل بودن آن از طرف خدا شده اند، و آیات مشتمله بر این تحدیها از نظر عموم و خصوص مختلفند، بعضى ها درباره یك سوره تحدى كرده اند، نظیر آیه سوره بقره ، و بعضى برده سوره ، و بعضى بر عموم قرآن و بعضى بر خصوص بلاغت آن ، و بعضى بر همه جهات آن . یكى از آیاتیكه بر عموم قرآن تحدى كرده ، آیه :«قل لئن اجتمعت الانس و الجن على ان یاتوا بمثل هذا القرآن ، لا یاتون بمثله و لو كان بعضهم لبعض ظهیرا» است كه ترجمه اش گذشت ، و این آیه در مكه نازل شده ، و عمومیت تحدى آن جاى شك براى هیچ عاقلى نیست .

قرآن خود یكى از معجزات است ، و براى اثبات اصل اعجاز دلیلى است كافى ، براى اینكه احدى نمى تواند نظیرش را بیاورد.

اعجاز قرآن فقط از نظر اسلوب كلام یا جهتى دیگر از جهات ، به تنهائى نیست

پس اگر تحدیهاى قرآن تنها در خصوص بلاغت و عظمت اسلوب آن بود، دیگر نباید از عرب تجاوز میكرد، و تنها باید عرب را تحدى كند، كه اهل زبان قرآنند، آنهم نه كردهاى عرب ، كه زبان شكسته اى دارند، بلكه عربهاى خالص جاهلیت و آنها كه هم جاهلیت و هم اسلام را درك كرده اند، آن هم قبل از آنكه زبانشان با زبان دیگر اختلاط پیدا كرده ، و فاسد شده باشد، و حال آنكه مى بینیم سخنى از عرب آن هم با این قید و شرطها بمیان نیاورده ، و در عوض روى سخن بجن و انس كرده است ، پس معلوم میشود معجزه بودنش تنها از نظر اسلوب كلام نیست .

و همچنین غیر بلاغت و جزالت اسلوب ، هیچ جهت دیگر قرآن به تنهائى مورد نظر نیست ، و نمیخواهد بفهماند تنها در فلان صفت معجزه است مثلا در اینكه مشتمل بر معارفى است حقیقى ، و اخلاق . فاضله ، و قوانین صالحه ، و اخبار غیبى ، و معارف دیگریكه هنوز بشر نقاب از چهره آن بر نداشته ، معجزه است ، چون هر یك از جهات را یك طائفه از جن و انس مى فهمند، نه همه آنها پس اینكه بطور مطلق تحدى كرد،یعنى فرمود: اگر شك دارید مثلش را بیاورید)، و نفرمود كتابى فصیح مثل آن بیاورید، و یا كتابى مشتمل بر چنین معارف بیاورید، مى فهماند كه قرآن از هر جهتى كه ممكن است

مورد برترى قرار گیرد برتر است ، نه یك جهت و دو جهت .

بنابراین قرآن كریم هم معجزیست در بلاغت ، براى بلیغ ‌ترین بلغاء و هم آیتى است فصیح ، براى فصیح ترین فصحاء و هم خارق العاده ایست براى حكماء در حكمتش ، و هم سرشارترین گنجینه علمى است معجزه آسا، براى علماء و هم اجتماعى ترین قانونى است معجزآسا، براى قانون گذاران ، و سیاستى است بدیع ، و بى سابقه براى سیاستمداران و حكومتى است معجزه ، براى حكام ، و خلاصه معجزه ایست براى همه عالمیان ، در حقایقى كه راهى براى كشف آن ندارند، مانند امور غیبى ، و اختلاف در حكم ، و علم و بیان .

عمومیت اعجاز قرآن براى تمامى افراد انس و جن

از اینجا روشن میشود كه قرآن كریم دعوى اعجاز، از هر جهت براى خود مى كند، آنهم اعجاز براى تمامى افراد جن و انس ، چه عوام و چه خواص ، چه عالم و چه جاهل ، چه مرد و چه زن ، چه فاضل متبحر و چه مفضول ، چه و چه و چه ، البته بشرطى كه اینقدر شعور داشته باشد كه حرف سرش شود.

قرآن

براى اینكه هر انسانى این فطرت را دارد كه فضیلت را تشخیص دهد، و كم و زیاد آنرا بفهمد پس هر انسانى میتواند در فضیلت هائى كه در خودش و یا در غیر خودش سراغ دارد، فكر كند، و آنگاه آنرا در هر حدیكه درك مى كند، با فضیلتى كه قرآن مشتمل بر آنست مقایسه كند، آنگاه بحق و انصاف داورى نماید، و فكر كند، و انصاف دهد، آیا نیروى بشرى میتواند معارفى الهى ، و آن هم مستدل از خود بسازد؟ بطوریكه با معارف قرآن هم سنگ باشد؟ و واقعا و حقیقتا معادل و برابر قرآن باشد؟ و آیا یك انسان این معنا در قدرتش ‍ هست كه اخلاقى براى سعادت بشر پیشنهاد كند، كه همه اش بر اساس حقایق باشد؟ و در صفا و فضیلت درست آنطور باشد كه قرآن پیشنهاد كرده ؟! و آیا براى یك انسان این امكان هست ، كه احكام و قوانینى فقهى تشریع كند، كه دامنه اش آنقدر وسیع باشد، كه تمامى افعال بشر را شامل بشود؟ و در عین حال تناقضى هم در آن پدید نیاید؟ و نیز در عین حال روح توحید و تقوى و طهارت مانند بند تسبیح در تمامى آن احكام و نتائج آنها، و اصل و فرع آنها دویده باشد؟

و آیا عقل هیچ انسانیكه حداقل شعور را داشته باشد، ممكن میداند كه چنین آمارگیرى دقیق از افعال و حركات و سكنات انسان ها، و سپس جعل قوانینى براى هر حركت و سكون آنان ، بطوریكه از اول تا باخر قوانینش یك تناقض دیده نشود از كسى سر بزند كه مدرسه نرفته باشد، و در شهرى كه مردمش باسواد و تحصیل كرده باشند، نشو و نما نكرده باشد، بلكه در محیطى ظهور كرده باشد، كه بهره شان از انسانیت و فضائل و كمالات بى شمار آن ، این باشد كه از راه غارتگرى ، و جنگ لقمه نانى بكف آورده ، و براى اینكه بسد جوعشان كافى باشد، دخترانرا زنده بگور كنند، و فرزندان خود را بكشند، و به پدران خود فخر نموده ، مادران را همسر خود سازند، و بفسق و فجور افتخار نموده ، علم را مذمت ، و جهل را حمایت كنند، و در عین پلنگ دماغى و حمیت دروغین خود، تو سرى خور هر رهگذر باشند، روزى یمنى ها استعمارشان كنند، روز دیگر زیر یوغ حبشه در آیند، روزى برده دسته جمعى روم شوند، روز دیگر فرمانبر بى قید و شرط فارس شوند؟ آیا از چنین محیطى ممكن است چنین قانون گذارى برخیزد؟

هر انسانى این فطرت را دارد كه فضیلت را تشخیص دهد، و كم و زیاد آنرا بفهمد پس هر انسانى میتواند در فضیلت هائى كه در خودش و یا در غیر خودش سراغ دارد، فكر كند، و آنگاه آنرا در هر حدیكه درك مى كند، با فضیلتى كه قرآن مشتمل بر آنست مقایسه كند.

مزایایى كه قرآن مشتمل بر آن است فوق طاعت بشرى است

و آیا هیچ عاقلى بخود جرئت میدهد كه كتابى بیاورد، و ادعاء كند كه این كتاب هدایت تمامى عالمیان ، از بى سواد و دانشمند و از زن و مرد و از معاصرین من و آیندگان ، تا آخر روزگار است ، و آنگاه در آن اخبارى غیبى از گذشته و آینده ، و از امتهاى گذشته و آینده ، نه یكى ، و نه دو تا، آنهم در بابهاى مختلف ، و داستانهاى گوناگون قرار داده باشد، كه هیچیك از این معارف با دیگرى مخالفت نداشته ، و از راستى و درستى هم بى بهره نباشد، هر قسمتش قسمت هاى دیگر را تصدیق كند؟!

و آیا یك انسان كه خود یكى از اجزاء عالم ماده و طبیعت است ، و مانند تمامى موجودات عالم محكوم به تحول و تكامل است ، میتواند در تمامى شئون عالم بشرى دخل و تصرف نموده ، قوانین ، و علوم ، و معارف ، و احكام ، و مواعظ، و امثال ، و داستانهائى در خصوص كوچكترین و بزرگترین شئون بشرى بدنیا عرضه كند، كه با تحول و تكامل بشر متحول نشود، و از بشر عقب نماند؟ و حال و وضع خود آن قوانین هم از جهت كمال و نقص مختلف نشود، با اینكه آنچه عرضه كرده

چرا قرآن داستان می گوید

، بتدریج عرضه كرده باشد و در آن پاره اى معارف باشد كه در آغاز عرضه شده ، در آخر دوباره تكرار شده باشد، و در طول مدت ، تكاملى نكرده تغیرى نیافته باشد، و نیز در آن فروعى متفرع بر اصولى باشد؟ با اینكه همه میدانیم كه هیچ انسانى از نظر كمال و نقص عملش بیك حال باقى نمى ماند، در جوانى یك جور فكر مى كند، چهل ساله كه شد جور دیگر، پیر كه شد جورى دیگر.

پس انسان عاقل و كسى كه بتواند این معانى راتعقل كند، شكى برایش باقى نمى ماند، كه این مزایاى كلى ، و غیر آن ، كه قرآنمشتمل بر آنست ، فوق طاقت بشرى ، و بیرون از حیطهوسائل طبیعى و مادى است ، و بفرض هم كه نتواند این معانى را درك كند، انسان بودن خودرا كه فراموش نكرده ، و وجدان خود را كه گم ننموده ، وجدان فطرى هر انسانى باومیگوید: در هر مسئله اى كه نیروى فكریت از دركش عاجز ماند، و آنطور كه باید نتوانستصحت و سقم و درستى و نادرستى آنرا بفهمد، و ماخذ ودلیل هیچیك را نیافت ، باید

طرح یك سؤ ال درباره تحدّى قرآن و پاسخ به آن

در اینجا ممكن است خواننده عزیز بپرسد كه اینكه شما اصرار دارید عمومیت اعجاز قرآن را ثابت كنید، چه فائده اى بر این عمومیت مترتب میشود، و تحدى عموم مردم چه فائده اى دارد؟ باید خواص بفهمند كه قرآن معجزه است ، زیرا عوام در مقابل هر دعوتى سریع الانفعال و زودباورند، و هر معامله اى كه با ایشان بكنند، مى پذیرند، مگر همین مردم نبودند كه در برابر دعوت امثال حسینعلى بهاء، و قادیانى ، و مسیلمه كذاب ، خاضع شده ، و آنها را پذیرفتند؟! با اینكه آنچه آنها آورده بودند به هذیان بیشتر شباهت داشت ، تا سخن آدمى ؟

در پاسخ میگوئیم : اولا تنها راه آوردن معجزه براى عموم بشر، و براى ابد این است كه آن معجزه از سنخ علم و معرفت باشد، چون غیر از علم و معرفت هر چیز دیگریكه تصور شود، كه سر و كارش با سایر قواى دراكه انسان باشد، ممكن نیست عمومیت داشته ، دیدنیش را همه و براى همیشه ببینند، شنیدنیش را همه بشر، و براى همیشه بشنوند عصاى موسایش براى همه جهانیان ، و براى ابد معجزه باشد، و نغمه داودیش نیز عمومى و ابدى باشد، چون عصاى موسى ، و نغمه داود، و هر معجزه دیگریكه غیر از علم و معرفت باشد، قهرا موجودى طبیعى ، و حادثى حسى خواهد بود، كه خواه نا خواه محكوم قوانین ماده ، و محدود به یك زمان ، و یك مكان معینى میباشد، و ممكن نیست غیر این باشد، و بفرض محال یا نزدیك به محال ، اگر آنرا براى تمامى افراد روى زمین دیدنى بدانیم ، بارى باید همه سكنه روى زمین براى دیدن آن در یك محل جمع شوند، و بفرضى هم كه بگوئیم براى همه و در همه جا دیدنى باشد، بارى براى اهل یك عصر دیدنى خواهد، بود نه براى ابد.

آیا هیچ عاقلى بخود جرئت میدهد كه كتابى بیاورد، و ادعاء كند كه این كتاب هدایت تمامى عالمیان ، از بى سواد و دانشمند و از زن و مرد و از معاصرین من و آیندگان ، تا آخر روزگار است.

بخلاف علم و معرفت ، كه میتواند براى همه ، و براى ابد معجزه باشد، این اولا، و ثانیا وقتى از مقوله علم و معرفت شد، جواب اشكال شما روشن میشود، چون بحكم ضرورت فهم مردم مختلف است ، و قوى و ضعیف دارد، همچنانكه كمالات نیز مختلف است ، و راه فطرى و غریزى انسان براى درك كمالات كه روزمره در زندگیش آنرا طى مى كند، این است كه هر چه را خودش درك كرد، و فهمید، كه فهمیده ، و هر جا كمیت فهمش از درك چیزى عاجز ماند، بكسانى مراجعه مى كند، كه قدرت درك آنرا دارند، و آنرا درك كرده اند، و آنگاه حقیقت مطلب را از ایشان مى پرسند، در مسئله اعجاز قرآن نیز فطرت غریزى بشر حكم باین مى كند، كه صاحبان فهم قوى ، و صاحب نظران از بشر، در پى كشف آن برآیند، و معجزه بودن آنرا درك كنند، و صاحبان فهم ضعیف بایشان مراجعه نموده ، حقیقت حال را سئوال كنند، پس تحدى و تعجیز قرآن عمومى است ، و معجزه بودنش براى فرد فرد بشر، و براى تمامى اعصار میباشد.

تحدى قرآن به علم

قرآن كریم بعلم و معرفت تحدى كرده ، یعنى فرموده :

اگر در آسمانى بودن آن شك دارید، همه دست بدست هم دهید، و كتابى درست كنید كه از نظر علم و معرفت مانند قرآن باشد،

یكجا فرموده :«و نزلنا علیك الكتاب تبیانا لكل شى ء»،ما كتاب را كه بیان همه چیزها است بر تو نازل كردیم

و جائى دیگر فرموده :لا رطب و لا یابس الا فى كتاب مبین،هیچ تر و خشكى نیست مگر آنكه در كتابى بیانگر، ضبط است، و از این قبیل آیاتى دیگر.

حضرت محمد _ص_

آرى هر كس در متن تعلیمات عالیه اسلام سیر كند، و آنچه از كلیات كه قرآن كریم بیان كرده و آنچه از جزئیات كه همین قرآن در آیه: «و ما آتیكم الرسول فخذوه ، و ما نهیكم عنه فانتهوا»،رسول شما را بهر چه امر كرد انجام دهید، و از هر چه نهى كرد اجتناب كنید)

و آیه :لتحكم بین الناس بما اریك اللّه تا در میان مردم بانچه خدا نشانت داده حكم كنى و آیاتى دیگر به پیامبر اسلام حوالت داده ، و آن جناب بیان كرده ، مورد دقت قرار دهد، خواهد دید كه اسلام از معارف الهى فلسفى ، و اخلاق فاضله ، و قوانین دینى و فرعى ، از عبادتها، و معاملات ، و سیاسات اجتماعى و هر چیز دیگرى كه انسانها در مرحله عمل بدان نیازمندند، نه تنها متعرض ‍ كلیات و مهمات مسائل است ، بلكه جزئى ترین مسائل را نیز متعرض است ، و عجیب این است كه تمام معارفش بر اساس فطرت ، و اصل توحید بنا شده ، بطوریكه تفاصیل و جزئیات احكامش ، بعد از تحلیل ، به توحید بر مى گردد، و اصل توحیدش بعد از تجزیه بهمان تفاصیل بازگشت مى كند.

اگر در آسمانى بودن آن شك دارید، همه دست بدست هم دهید، و كتابى درست كنید كه از نظر علم و معرفت مانند قرآن باشد.

معارف قرآن كریم باقى و ابدى است و قانون تحول و تكامل آنرا كهنه نمى سازد

قرآن كریم خودش بقاء همه معارفش را تضمین كرده ، و آنرا نه تنها صالح براى تمامى نسلهاى بشر دانسته ، و در آیه :و انه لكتاب عزیز، لا یاتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه ، تنزیل من حكیم حمید،نه از گذشته و نه در آینده ، باطل در این كتاب راه نمى یابد، چون كتابى است عزیز، و نازل شده از ناحیه خداى حكیم حمید و آیه :انا نحن نزلنا الذكر، و انا له لحافظون،ما ذكر را نازل كردیم ، و خود ما آنرا حفظ مى كنیم فرموده : كه این كتاب با مرور ایام و كرور لیالى كهنه نمیشود، كتابى است كه تا آخرین روز روزگار، ناسخى ، هیچ حكمى ازاحكام آنرا نسخ نمى كند و قانون تحول و تكامل آنرا كهنه نمى سازد.

خواهى گفت علماى علم الاجتماع ، و جامعه شناسان ، و قانون دانان عصر حاضر، این معنا برایشان مسلم شده : كه قوانین اجتماعى باید با تحول اجتماع و تكامل آن تحول بپذیرد، و پا بپاى اجتماع رو بكمال بگذارد، و معنا ندارد كه زمان بسوى جلو پیش برود، و تمدن روز بروز پیشرفت بكند، و در عین حال قوانین اجتماعى قرنها قبل ، براى امروز، و قرنها بعد باقى بماند.

جواب این شبهه را در تفسیر آیه :كان الناس امة واحده الخ خواهیم داد انشاءاللّه .

و خلاصه كلام و جامع آن این است كه : قرآن اساس قوانین را بر توحید فطرى ، و اخلاق فاضله غریزى بنا كرده ، ادعاء مى كند كه تشریعتقنین قوانین باید بر روى بذر تكوین ، و نوامیس هستى جوانه زده و رشد كند، و از آن نوامیس منشاء گیرد، ولى دانشمندان و قانون گذاران ، اساس قوانین خود را، و نظریات علمى خویش را بر تحول اجتماع بنا نموده ، معنویات را بكلى نادیده مى گیرند، نه بمعارف توحید كار دارند، و نه به فضائل اخلاق ، و بهمین جهت سخنان ایشان همه بر سیر تكامل اجتماعى مادى ، و فاقد روح ف ضیلت دور مى زند، و چیزیكه هیچ مورد عنایت آنان نیست ، كلمه عالیه خداست .

منبع: تفسیر المیزان، ج 1 ذیل آیه 24 سوره بقره

تهیه برای تبیان: مرتضی رستمی