تبیان، دستیار زندگی
به عنوان آنكه فضیلت آنست كه دیگران اعتراف نمایند نه خود مدعى و اهل خانه، طبق معمول آراء و نظریات چند تن از دانشمندان اهل سنت اعم از رجال علم و درایت یا رجال سیاست و اجتماعى را در مورد معرفى شخصیت آن بزرگوار از منابع معتبر خودشان، مى آوریم. خواننده گرامى ب
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آراء و نظرات دیگران درباره امام کاظم  علیه السلام

امام کاظم علیه السلام

پیشوایان عالیقدر ما از نظر كمال عقل و رشد فكرى و موقعیت اجتماعى در حد بسیار ممتازى قرار داشتند كه هیچ نوع مقایسه و مشابهتى با دیگر افراد جامعه نداشتند. آنان از دوران كودكى مراتب نبوغ ذاتى و فروغ عقلى و شایستگى درك الهامات غیبى را در ضمن گفتار و كردار و معاشرت با دیگران، به منصه ی ظهور رسانده اند و این موضوعى است كه ادعاى محض نیست بلكه شواهد تاریخى و قرائنى كه گاهى از مخالفین و بد خواهان آنان نیز سر زده است مى تواند مؤید و گواه صدق گفتار ما بوده باشد.

این عموى تو كه امروز او را دیدى از همه كس به مقام امامت و پیشوایى سزاوارتر است و من او را از همه مردم شایسته تر مى شناسم با این همه اگر ببینم كوچك ترین جنبشى بر ضد من آغاز كند با یك ضربه شمشیر سرش را از پیكرش جدا مى سازم و اگر چشم خود من هم باشد آن را از حدقه بیرون مى آورم ! چون حكومت و ریاست عقیم و نازا است و سیاست پدر و مادر نمى شناسد !

به عنوان آنكه فضیلت آنست كه دیگران اعتراف نمایند نه خود مدعى و اهل خانه، طبق معمول آراء و نظریات چند تن از دانشمندان اهل سنت اعم از رجال علم و درایت یا رجال سیاست و اجتماعى را در مورد معرفى شخصیت آن بزرگوار از منابع معتبر خودشان، مى آوریم. خواننده گرامى به این نكته هم توجه دارد كه آنان هر كدام از دیدگاه خاص و از زاویه ویژهء خود، شخصیت امام (علیه السلام) را مورد توجه قرار داده اند و نظریه آنان هرگز نمى تواند به صورت جامع و شمولى، نمایانگر و معرف شخصیت جامع الأطراف آن بزرگواران باشد. اینك به نقل نظریات چند تن إكتفا مى گردد:

گفتار هارون الرشید

هارون كه از سرسخت ترین دشمنان و بدخواهان امام موسى بن جعفر (علیه السلام) بود به مناقب و فضائل آن بزرگوار اعتراف و اقرار نموده است و فضیلت واقعی آنست كه دشمن بر آن اعتراف كند و داستان این اظهار حقیقت آنست كه مأمون روایت مى كند: همراه پدرم به مكه مسافرت كردم برادرانم نیز در آن سفر ملتزم ركاب پدر بودند به مدینه رسیدیم. پدرم در دارالأمارة نزول اجلاس كرد. او عادت داشت كه عطایاى قریش را در روز نزول خود تقسیم كند. سپرده بود كه قریشى ها هر كدام نام پدران خود را در آستانهء در، به فضل بن ربیع باز بگویند و سلسله اسلاف خود را بشمارند تا جائزه و سهم خود را دریافت دارند.

از قریشى ها چهار نفرى بیشتر نیامده بودند كه دم در، فضل در آمد و گفت: مردى تشریف آورده كه مى گوید: من موسى بن جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابیطالبم. پدرم تا این نام را شنید سخت یكه خورد و گفت: بگو داخل تشریف بیاورند و بعد به حاجب خود گفت: ابوالحسن را به مسند من راهنمائى كنید.

و آن وقت به عقب برگشت و نگاهى به من و برادرانم افكند و گفت: خود را مؤدب و متین نگاه دارید. در این هنگام مردى باریك اندام و بلند بالا از در درآمد خواست تواضع كند و دم در بنشیند كه دیدیم پدرم فریاد كشید: لا و الله إلا على بساطى. ممكن نیست حتما باید بر مسند من بنشینى.

در عراق و نواحى آن با عنوان «باب الحوائج» معروف و مشهور است. چون افرادى به بركت و اسطه قرار دادن وجود او میان خدا و درخواست‌هاى خویشتن، به آرزوى خود نائل آمده اند

او را بر مسند خویش نشاند پیشانى او را كه اثر سجده‌هاى بسیار در آن وجود داشت غرق بوسه ساخت به مهربانى از او و فرزندانش پرسید و در یك ساعت جز با او با كس دیگرى سخن نگفت. وقتى این شخصیت خواست برخیزد پدرم به پشت سرش برگشت و گفت: بدوید این آقا عموى شما است. ركابش را بگیرید و بر مركب سوارش كنید و تا در خانه او را مشایعت كنید، هنگامى كه من و برادرانم داشتیم او را سوار مى كردیم به من نگاهى كرد و خم شد و در گوشم به آرامى گفت: نوبت به تو خواهد رسید در آن وقت با فرزندان من مهربان باش !

من تا آن وقت او را نشناخته بودم در خود علاقهء شدیدى احساس كردم كه او را بشناسم و بدانم كه كیست ؟ و شخصیتش چیست ؟ شب هنگام در خلوت از پدرم پرسیدم: این مرد كه امروز این همه از تو حرمت و محبت دید چه كسى بود ؟ این چه كسى بود كه تو او را بر مسند خود بالاى دست خویش نشانده بودى ؟

پدرم هارون گفت: «هذا امام الناس و حجة الله على خلقه» او پیشواى حقیقى مردم و حجت خداوند در میان آنان است.

از حیرت به تعجب افتادم. گفتم: پدر مگر مقام پیشوائى ویژهء تو نیست ؟ مگر تو پیشواى مردم و حجت خدا بر خلق نیستى ؟

پدرم با اندكى مهربانى و محبت گفت: این عموى تو كه امروز او را دیدى از همه كس به مقام امامت و پیشوایى سزاوارتر است و من او را از همه مردم شایسته تر مى شناسم با این همه اگر ببینم كوچك ترین جنبشى بر ضد من آغاز كند با یك ضربه شمشیر سرش را از پیكرش جدا مى سازم و اگر چشم خود من هم باشد آن را از حدقه بیرون مى آورم ! چون حكومت و ریاست عقیم و نازا است و سیاست پدر و مادر نمى شناسد ! (1)

پدرم تا این نام (موسی بن جعفر) را شنید سخت یكه خورد و گفت: بگو داخل تشریف بیاورند و بعد به حاجب خود گفت: ابوالحسن را به مسند من راهنمائى كنید.

و آن وقت به عقب برگشت و نگاهى به من و برادرانم افكند و گفت: خود را مؤدب و متین نگاه دارید.

نظریه ابن الساعى مؤلف كتاب «مختصر اخبار الخلفاء»

او مى نویسد: «امام كاظم (علیه السلام) صاحب شأن و منزلت ارجمند و داراى افتخار بس بلندى است. او صاحب تهجدهاى بسیار، و شب زنده دارى‌هاى طولانى است، وى ساعى و جدى در امر عبادت و پر تلاش در امور اطاعت در شبها، و احسان كننده و روزه دارنده در روزها از كثرت حلم و بردبارى و عفو و گذشت او را كاظم «فرو برنده خشم» نامیدند.

وى با احسان و نیكى به دشمنان و بدخواهان خود پاداش مى داد ! و در اثر كثرت عبادت و نیایش به درگاه پروردگار «عبد صالح» و بندهء شایسته الهى موسوم گردید. در عراق و نواحى آن با عنوان «باب الحوائج» معروف و مشهور است. چون افرادى به بركت و اسطه قرار دادن وجود او میان خدا و درخواست‌هاى خویشتن، به آرزوى خود نائل آمده اند، عقول و اندیشه‌ها از درك كرامات او به حیرت و تعجب و اداشته شده اند. پیداست كه او در پیشگاه الهى مقام خاص و منزلت فراوانى دارد». (2)

گفتار نویسندهء مرآة الجنان عبد الله بن اسعد یافعى

در این باره مى گوید: «امام موسى بن جعفر فرد شایسته عابد و بخشنده، بردبار و بزرگوار و عظیم الشأن بود او در اعتقاد شیعیان یكى از پیشوایان دوازده گانه مى باشد در اثر عبادت و تلاش خستگى ناپذیر او در اطاعت خدا او را بندهء شایسته خدا مى گفتند. او سخاوتمند و بلند نظر بود هنگامى كه از فردى به او اذیت و ناراحتى مى رسید به جاى معارضه با مثل، به او پول مى داد و احسان مى نمود». (3)

او حجت الهى است كه شب را تا صبح زنده دار بود و روز را تا شب روزه دار، در اثر عفو و گذشتى كه داشت «كاظم» نامیده شد او معروف به «باب الحوائج» است. چون هرگز فردى كه در قضاى نیاز خود به و سیله ى او توسل جسته است مأیوس و نا‌امید نگردیده است

نظر ابن جوزى

او در كتاب «صفوة الصفوة» در این باره مى نویسد: «موسى بن جعفر «عبد صالح» و بنده ى شایسته الهى نامیده مى شد. او بردبار و حلیم و بزرگوار بود هنگامى كه از فردى به او اذیت مى رسید در مقابل آن با فرستادن مال به او احسان مى نمود». (4)

ابوحاتم نویسنده «تهذیب التهذیب»

او در این باره مى نویسد: «موسى بن جعفر، مورد و ثوق و راستگو و یكى از پیشوایان مسلمانان جهان مى باشد». (5)

قرمانى مؤلف اخبار الدول

وی گوید: «موسى بن جعفر امام بزرگوار و بى نظیر است او حجت الهى است كه شب را تا صبح زنده دار بود و روز را تا شب روزه دار، در اثر عفو و گذشتى كه داشت «كاظم» نامیده شد او معروف به «باب الحوائج» است. چون هرگز فردى كه در قضاى نیاز خود به و سیله ى او توسل جسته است مأیوس و نا‌امید نگردیده است». (6)

گفتار مؤلف میزان الاعتدال

او در این باره مى نویسد: «او یكى از بهترین فلاسفه و حكماء و یكى از عبادت كنندگان پرهیزكار و با تقوى است. او در بغداد زیارت گاه معروفى دارد». (7)

گفتار بشراوى شافعى

حضرت امام موسی کاظم علیہ السلام

او مى نویسد: «امام هفتم شیعیان موسى بن جعفر یكى از سخاوتمندان بزرگوار مى باشد. پدرش امام جعفر او را بیش از حد دوست مى داشت به امام گفته شد چرا این قدر او را دوست دارى ؟»

امام پاسخ داد: «من دوست داشتم غیر از او فرزندى نداشتم تا در محبت و علاقهء من به او دیگران شركت نمى جستند». (8)

او در بخش دیگرى از كتاب خود مى افزاید: «روزى امام و ارد بر هارون رشید شد. هارون پرسید شما چرا خودتان را به رسول خدا (صلى الله علیه و آله) نزدیك تر از دیگران خیال مى كنید ؟ امام فرمود: اگر رسول خدا زنده بودند و دختر تو را از شما خواستگارى مى نمودند آیا مى پذیرفتى ؟ هارون - سبحان الله ! من با این و صلت در میان عرب و عجم افتخار مى كردم. امام ولى پیامبر از خاندان من نمى تواند خواستگارى به عمل آورد و من حق ندارم دخترم را به او تزویج نمایم چون پدر بزرگ ما است ولى پدر شما نیست. پرسید: شما چرا به جاى آنكه به على (علیه السلام) خودتان را نسبت دهید به پیامبر اسلام نسبت مى دهید در حالى كه فرزند خود را به پدر نسبت مى دهد نه مادر.

- امام: پناه بر خدا ! آیا قرآن را نخوانده اى جائى كه مى فرماید: «و من ذریته داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسى و هارون و كذالك نجزى المحسنین و زكریا و یحیى و عیسى و الیاس» خداوند عیسى را از ذریه ى انبیاء به شمار مى آورد. در صورتى كه او پدرى نداشته است و ما هم بوسیله مادر به ذریهء انبیاء پیوسته ایم و خداوند متعال در آیه مباهله حسن و حسین را پسران پیامبر اسلام معرفى فرموده است، جائى كه مى فرماید:

«قل تعالواندع ابنائنا و أبنائكم و نساءنا و نسائكم و انفسنا و انفسكم...».

بگو: بیائید پسران و زنان ما و خودتان را بیاوریم و خدا را بخواهیم...

در جریان مباهله، پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) جز على (علیه السلام) و فاطمه و حسن و حسین فرد دیگرى را نخواست. پس در منطق قرآن حسن و حسین پسران و فرزندان پیامبر اسلام هستند و ما نوادگان آنان.... (9)

خیر الدین زركلى دمشقى

ادیب و شرح حال نویس معروف در كتاب «الأعلام» مى نویسد: «موسى بن جعفر (علیه السلام) كنیهء او، ابوالحسن هفتیمن پیشوا از ائمه دوازده گانه امامیه است. او یكى از سادات بنى هاشم مى باشد او عابدترین مردم عصر خود و یكى از دانشمندان پر فیض وجود اسلامى بود». (10)

دكتر زكى مبارك

در كتاب «شرح زهر الاداب» مى گوید: «موسى بن جعفر یكى از سادات بزرگوار بنى هاشم و پیشواى پیشرو در علم و ایمان بود». (11)

منبع: چهارده نور پاك (فارسی) - دكتر عقیقى بخشایشی - ج 9 - ص 1128 - 1131

تنظیم برای تبیان: گروه دین و اندیشه - مرتضی رستمی

..............................

پی نوشت:

1. ینابیع المودة، ج 3، ص 32 - چهارده معصوم، ص 202.

2. مختصر اخبار الدول، ص 39 - حیاة موسى بن جعفر، ص 169.

3. مرآة الجنان، ج 1، ص 394.

4. مختار صفوة الصفوة، ص 152.

5. تهذیب التهذیب، ج 10، ص 34.

6. اخبار الدول، ص 112.

7. میزان الاعتدال، ج 3، ص 209.

8. شیخ عبد الله بن محمد بن على بشراوى شافعى اهل مصر در كتاب «الأتحاف بحب الأشراف»، ص 54 (طه مصر) به نقل از احقاق الحق، ج 12، ص 308.

9. احقاق الحق، ج 12، ص 309.

10. الاعلام، ج 3، ص 108.

11. شرح زهر الاداب، ج 1، ص 132.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.