تبیان، دستیار زندگی
به عقیده نگارنده این کتاب، «مسخ»، «بوف كور»، «مرد پیر دریا»، «مرگ در ونیز»، «پدرو پارامو» و «بیگانه» و «دل تاریکی» در مقوله رمان [كوتاه] مى‏گنجند؛ چون به مسائل معرفت‏شناختى و هستى‏شناختى مى‏پردازند و زمان درونى«كاملى» را در ذهن خواننده مى‏سازند ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تفاوت های رمان نوولت با ... (3)

قسمت اول ، قسمت دوم ، قسمت سوم :

11- اندیشه و كلان روایت‏ها:

ادبیات

شاید داستان كوتاهى باشد كه بر اساس یك كلان‏اندیشه، مثلاً عدالت یا ظلم یا فقر یا مرگ یا امید شكل بگیرد، و اتفاقاً خوب هم برساخته شود، اما در مجموع كلان‏اندیشه‏ها در این نوع داستان‏ها فقط با اشاره و كنایه وارد متن مى‏شوند. اما در نوولت در مقیاسى كمتر و در رمان بدون محدویت مى‏تواند به كار آید و حتى جزو عوامل سازنده رمان شود. یكى از كسانى كه ماهرانه این كار را كرد، داستایفسكى بود. از مدرنیست‏ها نیز توماس مان، آندره ژید، سارتر و فردیناند سلین همین شیوه را به كار بردند.

12- موتیف‏ها:

در داستان كوتاه فرصت براى خودنمایى موتیف وجود ندارد اجراى یكى دو بار، آن‏هم با قلم یك نویسنده ماهر شاید مشكل نباشد، اما تكرار آن دشوار است و در ضمن خواننده در فواصل كوتاه با وجه مشخصى روبه‏رو مى‏شود كه برایش آزاردهنده است. اصولاً یك رویداد چه‏میزان ظرفیت دارد كه بتواند یك موتیف را چندین و چند بار تاب آورد؟ در نوولت چنین نیست. نوولت‏هایى هستند كه یك یا دو موتیف چه به صورت عینى و چه وجه نمادین بارها نمود پیدا مى‏كند و آزاردهنده هم نیست. رمان هم مى‏تواند حتى سه چهار موتیف داشته باشد. اما بیشتر نظریه پردازان بر این باروند كه تعداد موتیف‏ها و نیز تكرار هر كدام به گونه‏اى نباشد كه محور روایت را دچار انحراف كاذب كند و خواننده دچار این تصور شود كه نویسنده براى پر كردن جاهاى خالى و كمبودهایى كه از پس آنها برنیامده، به استفاده از موتیف رو آورده است.

13 - استراتژى كنار گذاشتن موقتى گره:

گره

در رمان نوینسده مى‏تواند گره داستان را براى مدت زمانى كنار بگذارد و رویكردهاى دیگرى در پیش گیرد؛ مثلاً شخصیت‏پردازى(داستایفسكى در رمان برادران كارامازوفبازى‏هاى زبانى(در بیشتر كارهاى كافكابازى با سبك (پروست در جستجوى زمان از دست رفته) یا ناتمام‏گذارى (بكت در مولوى و نام‏ناپذیر) را در پیش گیرد. امكان مانور یعنى میزان استفاده از این استراتژى در نوولت بسیار كمتر است و گاه به دلیل نوع روایت صفر است و در داستان كوتاه هم دیگر استراتژى محسوب نمى‏شود، بلكه كنار گذاشتن محور اصلى و پرداختن به امر دیگر تلقى مى‏شود؛ امرى كه چه‏بسا خواننده را چندان خوش نیاید.

14 - انحراف از پلات اصلى:

پلات فرعى كه حاصل انحراف از اصلى است، ممكن است در رمان در مقیاس وسیعى اتفاق بیفتد. در رمان مدرنیستى «لرد جیم» نوشته جوزف كنراد پلات فرعى توفان دریا و جبونى جیم و فرار او از كشتى، در دل پلات اصلى پیش مى‏آید و نویسنده منتهاى بهره را از آن مى‏گیرد و پلات اصلى كه در واقع بر اركان ماجراجویى و سرگردانى‏طلبى جیم استوار است، مواد خام لازم را براى تداوم خود مى‏یابد. در نوولت پلات فرعى نمى‏تواند تا این حد كاركرد داشته باشد، چون رویداد اصلى روایت در خطر كمرنگ‏شدن قرار مى‏گیرد. در داستان كوتاه اصولاً نباید موضوع پلات فرعى مطرح شود، چون بین روایت و رویداد چنان فاصله‏اى مى‏افتد كه حجم داستان كوتاه براى پر كردن آن پاسخگو نیست.

15 - مكان و زمان :

مکان

همان‏طور كه در مقدمه آمد، شاید داستان کوتاه زمانی بسیار طولانى و مكان های پرشماری را در بر گیرد، اما زمان و مكان القائى به خواننده به‏دلیل محدود شدن روایت به یك رویداد و موقعیت، بسیار محدود است. برای نمونه در یک  داستان كوتاه مى‏خوانیم كه فلان شخصیت كه حالا در قهوه‏خانه جاده رشت لاهیجان نشسته است، بیست سال را در آفریقا گذارند و كمتر از یك سال در لندن بود و حدود هشت ماه در توكیو. اما تمام این مدت براى خواننده زمان درونى اثر نمى‏شود؛ همان‏طور كه مكان‏هاى یادشده مكان روایت نیست و مكان روایت همین قهوه‏خانه است. در مورد نوولت و رمان چنین نیست. اگر فقط به نقل بسنده نشود، هر مكان جایگاه روایى خود را دارد و هر زمانى منزلت زمانى خود را.

16 - اعتقادات، رسوم و باورهاى اجتماعى:

در داستان كوتاه بازگویى و تصویر اعتقادات، باورها، رسوم و سنت‏ها، الگوهاى بومى و منطقه‏اى و ملى در حداقل و چه‏بسا صفر متوقف شود، حال آن‏كه در نوولت تا حدى به این امور كه همراه با زمان و مكان روى‏هم‏رفته زمینه را مى‏سازند، پرداخته مى‏شود و در رمان، خصوصاً رمان‏هایى كه در آمریكاى لاتین نوشته مى‏شود و شمار كثیرى از رمان‏هاى كلاسیك قرن نوزدهم، بخش زیادى به این وجه اختصاص داده مى‏شود. البته در هر دو حال سعى مى‏شود این عرصه به شكل اطلاعات به خواننده انتقال داده نشود، بلكه در جاى جاى متن تنیده شود.

17 - چند صدایى :

در داستان كوتاه چند صدایى معنایى ندارد، اما نوولت و رمان از این مؤلفه مى‏توانند برخودار شوند. طبعاً این برخودارى باید باید با هنرمندى صورت گیرد و خواننده فكر نكند كه تمام صداها و یا تعدادى از آنها عملاً یكى است. باید صدها از نظر ساختار و معنا و حتى لحن چنان باشند كه خواننده وجه افتراق آنها را بشناسد.

ذكر چند نمونه:

صدا

براى مثال می توان این آثار را نام ‏برد که به تقریب هم حجم هستند: «اتاق شماره شش»، «زندگى من»، «داستان مرد ناشناس»، «موژیك‏ها» و «روشنایى‏ها» از چخوف، «تپلى» از گى دوموپاسان، «مرگ ایوان ایلیچ»، «سونات كرویتسر»، «باباسرگئى» از تولستوى، «ماشنكا» و «چشم» از ناباكف، «بوف كور» از صادق هدایت، «دیزى میلر» از هنرى جیمز، «مسخ» از كافكا، «تونیو كروگر» و «مرگ در ونیز» از توماس مان، «زنى كه گریخت» و «روباه» از دیوید هربرت لارنس، «موسیقى یك زندگى» ازآندره مك‏كین، «مسافر» از ژولین گرین، «مرا نگین كوچولو مى‏نامیدند» از پاتریك مُدیانو، «مّد سیاه» از بریژیت ژیرو، «دل تاركى»، «جوانى» و «امى فاستر» از جوزف كنراد، «مرد پیر و دریا» از همینگوى، «بلندتر از هر بلندبالایى» از دیوید سالینجر، «ارواح» از پل اُستر، «بیگانه» از آلبر كامو و «پدرو پارمو» از خوان رولفو.

حال پرسش اینجاست: كدام‏یك داستان بلند است، كدام نوولت و كدام رمان [كوتاه]؟ به عقیده نگارنده این کتاب، «مسخ»، «بوف كور»، «مرد پیر دریا»، «مرگ در ونیز»، «پدرو پارامو» و «بیگانه» و «دل تاریکی» در مقوله رمان [كوتاه] مى‏گنجند؛ چون به مسائل معرفت‏شناختى و هستى‏شناختى مى‏پردازند و زمان درونى«كاملى» را در ذهن خواننده مى‏سازند و رویدادهاى آنها در ذهن خواننده مكانى فراتر از مكان روایت القاء مى‏كنند و رویدادشان تصویرى كلى از زندگى ارائه مى‏دهد.

دیگر متن ها یا داستان كوتاهِ بلند هستند یا نوولت به دلایلى كه در بالا به شكل سرفصل ارائه داده‏اند.

پایان


فتح الله بی نیاز

تنظیم : بخش ادبیات تبیان