تبیان، دستیار زندگی
انزواجویی و عزلت در کودکان ( قسمت دوم ) 1- در حالات : اغلب اینان افرادی گرفته ، بی حال ، دلسرد و بی اشتیاق ، نگران و خجل ، ساکت و بی اعتماد، به خود فرو رفته و کم حرف هستند؛ گویی از خود بیگانه اند و در عواطف و احساس شان نوعی ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آثار و نشانه های انزواجویی و عزلت در کودکان

انزواجویی و عزلت در کودکان ( قسمت دوم )


1- در حالات : اغلب اینان افرادی گرفته ، بی حال ، دلسرد و بی اشتیاق ، نگران و خجل ، ساکت و بی اعتماد، به خود فرو رفته و کم حرف هستند؛ گویی از خود بیگانه اند و در عواطف و احساس شان نوعی بی حسی و سستی وجود دارد.

در حالت تنهایی برخی از آنان گریه می کنند و یا خود را به ارتکاب گناهی متهم می سازند. غذا نمی خورند و در بیماری حاد ، غذا خوردن برای زنده ماندن را نوعی گناه می دانند. گاهی اینان دل بهمرگ می دهند و از آن خوشحالند و معتقدند که باید زیر خاک بود نه روی خاک .

اینان گاهی در وضع و موقعیتی قرار می گیرند که گویی بهت زده اند. کاملاً غیرفعال می مانند و به آنچه که در اطرافشان می گذرد توجهی ندارند. کودک اند و با خودبازی می کنند. گاهی به فضا خیره می شوند و نومیدانه از خورد و خواب روی برمی تابند؛ آنچنان که گویی دشمن خویشند و با خود در جنگ و ستیز می باشند. همچنین در مبتلایان حالت بلاتصمیمی ، نگرانی ، احساس گناه ، ترس ، و در موارد حاد ، میل بهخودکشی وجود دارد.

2- رفتار و اخلاق : برخی از انزواجویان دچار تغییر در رفتار و اخلاق عوض می شوند. به علت ضعف نفس شدید دچار پرخاشگری می گردند و حتی قادر نیستند کینه خود را مخفی دارند. ظاهراً افرادی سازگارند ولی مشارکتشان در حیات اجتماعی اندک است. قادر نیستند در پیرامون خود با اطرافیان رابطه برقرار کنند و انسی پدید آورند. حال و اخلاقشان بین دو قطب خوشی و ناخوشی ، سازگاری و ناسازگاری نوسان دارد و نشانه هایی از رفتارهای آشفته ، از آنان به چشم می خورد. توقعات ، آرزوها و تمایلات برتری طلبانه خود را محدود می کنند و با این شیوه سعی دارند خود را از عوارض گوناگون ناشی از حیات جمعی دور دارند و بالاخره در اخلاق و رفتار به گونه ای هستند که گویی پرده ای از غم و اندوه جلوی چشمشان را گرفته و نمی گذارد که حقایق را ببینند.

3- وضع چهره و قیافه : اغلب اینان قیافه ای گرفته و غمزده و چشم هایی غم آلود و صورتی به دور از شفافیت و درخشندگی و حالتی زار و نزار دارند و هر مقدار که مدت بیماری شان بیشتر و انزوایشان عمیق تر باشد این حالت مشهودتر است.

4- در حیات شخصی: آنها ترجیح می دهند که تنها باشند و به زندگی خویش بیندیشند. کودکان نسبت به زندگی و اسباب بازی خود بی تفاوت اند و نمی خواهند در آن تغییری ایجاد کنند و یا کسی به آن دست بزند.

اینان تماشاگر زندگی خود می شوند و از معاشرت با مردم می گریزند و از این راه می خواهند دچار هراس و تشویش نشوند. از زندگی شکوه دارند و اسیر نوعی خیالبافی و یکنواختی هستند و واکنش دفاعی شان به صورت اضطراب و احساس گناه است.

چه بسیار از اینان که برای زندگی در عزلت خویش ناگزیرند تمایلات خویش را محدود کرده و خواسته های خویش را به حداقل برسانند. بدبین و عیبجو هستند و تصورشان این است که دنیا علیه آنان است ؛ بخت شان برگشته و سعادت با آنها وداع گفته است.

خجولند و فاقد تحرک ؛ دلسردند و چهره شان به غایت غمگین؛ حتی کسل و ابله به نظر می رسند و مایلند در گوشه ای تنها بنشینند و نومیدانه به فضا خیره شوند. تحرک بدنی ندارند و فعالیت فکری شان نیز اندک است.

5- در خور و خواب :خوابشان آشفته و نامنظم است ، به عقیده برخی از روان شناسان در حالت انزوجویی وافسردگی ،خواب به حداقل می رسد و این خود سببی می شود که در فعالیت شان وقفه ای حاصل شود.

صبح زود از خواب بر می خیزند ، در حالی که بلند شدن از بستر برای آنها هولناک است ؛ دچار بی اشتهایی و ناراحتی های جسمی ناشی از بدخوابی مانند سردرد ، دردهای مبهم ، سوء هاضمه ، احساس گرفتگی ، طپش قلب ، سرگیجه ، یبوست ، تکرر ادرار، تنگی نفس ، اختلال بینایی و خشکی دهان هستند. در خواب هم گاهی دچار رؤیاهای وحشت انگیزمی شوند و از خواب می پرند.

این افراد تمایل به غذا ندارند و این امر باعث می شود که از وزن بدنشان کاسته شود و دایماً رو به تحلیل و ضعف باشند؛ به همین دلیل برای پذیرش امراض گوناگون آمادگی پیدا می کنند و ممکن است روزی دست به خودکشی بزنند.

6- در روابط اجتماعی : آنها از شرکت در جمع و جوشیدن با مردم اکراه دارند و دیدشان نسبت به مردم خصومت آمیز است . زیرا احساسشان اینست که مردم افرادی بی مهرند و کسی به فکر آنها نیست و ناگزیر این اندیشه آنان را به انتقام وا می دارد.

این افراد ممکن است در درون ، میل به زندگی با جمع را داشته باشند ولی از آن ناراحت و نگرانند و به همین سبب از تماس با دیگران دوری می کنند و حتی در خیابان سعی دارند از گوشه و کنار آن عبور کنند تا مجبور نشوند با دیگران ملاقات کنند. دیدشان این است که دیگران می خواهند به آنها صدمه بزنند و شخصیتشان را خرد کنند و یا مورد تحقیر و تمسخر قرار دهند.

آنهایی هم که کم و بیش با دیگران می جوشند رفتارشان سرد و دور از شوق و شور است، گویی پرده هایی دور عاطفه و احساس خود کشیده اند که کسی وارد حریم آنها نشود. ترس دارند که محبتشان زیر سؤال قرار گیرد و از این احساس دچار خفگی می شوند.

در روابط اجتماعی به کسی صدمه و آزاری نمی رسانند ، نه بدان خاطر که میل آن را ندارند بلکه بدان خاطر که برای خود دردسر نیافرینند و کارشان به جایی نرسد که مجبور شوند در میان جمع قرار گیرند.

7- در فعالیت های اجتماعی : در فعالیت های اجتماعی مشارکتی ندارند. جدایی وسیله ای است برای آرامش خاطر، احساس امنیت و لذت. اینان طالب زندگی بدون اصطکاک و تزاحمند. می خواهند بی رنج و بی دردسر بمانند.

در حیات اجتماعی اغلب این افراد تماشاگر صحنه ها هستند و حتی سعی دارند خود را بی نیاز جلوه دهند و از این راه خود را مستقل سازند. از سر و صدا و شور و هیجان جمعی گریزانند و آنها را برای خود ناملایم می شمارند. همچنین از علل عدم مشارکت شان در حیات جمعی این است که تاب مقاومت در برابر انتقاد را ندارند و بیش از آنکه از آن خجالت بکشند از آن می ترسند. در موقعیت های جدید سعی دارند خود را در پناه والدین قرار دهند و این تاکتیکی است برای رفع تضادها و تعارضات.

8- در امور تحصیلی :برای این گروه ، درس خواندن کاری دشوار است و از آن سخت در رنجند. در کلاس سعی دارند در گوشه ای و حتی در انتهای کلاس بنشینند تا معلمشان متوجه آنها نشود و از آنان پرسشی ننماید و این خود عامل رکود و تحجر بیشتر است.

اگر در حین درس سؤال و اشکالی پیش بیاید از معلم حتی از همشاگردی های خود سؤال نمی کنند و این خود عامل عقب افتادگی تحصیلی شان می شود. به علت عدم ورزیدگی و تمرین ، فهم و شعورشان راکد و غیر طبیعی است و حتی حافظه شان نیز نسبتاً ضعیف می باشد.

اگر از آنها درس پرسیده شود و بلد نباشند گریه سر می دهند و برای درس نخواندن دلایلی را ذکر می کنند که اغلب از نوع توجیهات است. در حیاط مدرسه با کسی نمی جوشند . حتی در ورزش نیز تنها هستند و اگر بنای بازی باشد بازی آرامی را بر می گزینند.

9- در جنبه احساس : وصف احساسشان دشوار است. اغلب آنها از زندگی احساس بیهودگی دارند و به همین خاطر نیرویشان به هدر می رود. احساس پشیمانی ، نالایقی و گناه می کنند و دایم خود را سرزنش می نمایند.

در سنین 6- 8 سالگی احساس غمگینی و بیچارگی ، ناشی از نومیدی خفیف یا یأس شدید آنها را رنج می دهد. طوری که گاهی خود را مرده می پندارند و عجز و لابه می کنند و در پی یافتن راهی هستند که خود را از مرگ نجات دهند. احساس هراس دارند که نکند کارشان ناشیانه باشد و بدین نظر جرأت ندارند خود را مطرح کنند و این خود حالت انتظار غیر فعالی را در آنان نشان می دهد. در سنین 8- 10 افکار منفی ، احساس بی ارزش بودن و بی اعتمادی و در سنین 13- 10 احساس گناه و تبهکاری بر آنان غلبه می کند. در آنها احساس درونی شدیدی وجود دارد که منجر به تأسف، خود خوری ، نگرانی و احساس تحقیر در آنها می شود.

اگر در محیط زندگی آنها لغزش و انحرافی پدید آید ترس دارند که تحت تعقیب قرار گیرند و از آن ، احساس ناراحتی می کنند. سعی دارند از قیدها و الزامات بگریزند تا مشکلی برایشان پدید نیاید.

10- وضعیت کلی :بالاخره وضعیت کلی آنها در جنبه های دیگر به صورت زیر می تواند باشد:

- تمرکز حواس ندارند و در زندگی فقط تیرگی را می بینند، ( دچار تیرگی شعور هستند) .

- شب ها خوب نمی خوابند و احساس بیقراری و حتی احساس تجاوز خصمانه دارند.

- خستگی مفرط و مزمن بر آنان حکومت کرده و به امور اطراف اعتنایی ندارند.

- قادر به کنترل افکار خود نیستند و در برابر فشار ناشی از تنگناها مقاومت نمی کنند.

- از نیروی تخیل سرشار بی بهره اند و گاهی حافظه شان مختل است.

- برای تأمین زندگی در سنین بزرگسالی کاری می کنند ولی قادر نیستند از وقت خود استفاده کنند.

- طرز برخوردشان با دیگران به گونه ای است که گویی عقب ماندگی فکری دارند.

- استعدادهای خود را دست کم می گیرند و یا به کلی منکر آن می شوند.

- خود را شایسته ی زندگی محدود می دانند و شور و شوق زندگی را از دست می دهند.

- شخصیت ضعیفی دارند تا حدی که ممکن است به خودکشی دست بزنند.

- آرامش خود را در گرو عزلت طلبی می دانند و جز فرو رفتن در آن راهی برای نجات خود نمی یابند.

- گاهی خود را مطرود و بی ارزش احساس می کنند و کار و فعالیتشان در راه جلب نظر نیست.

برخوردشان با غم :

این اشخاص غم را برای خود عادت و لذت به حساب می آورند و سعی دارند آن را برای خود حفظ کنند. دلشان لبریز از اندوه و بدبختی است. احساس بیماری و بیهودگی می کنند، حوصله انجام کاری را ندارند و همه کس و همه چیز را با دیده ی غم می نگرند.

اصولاً انزوا جویی زمینه ساز غم است و این خود زمینه را برای ناراحتی های روحی و عاطفی فراهم می کند و سبب پیدایش بیماری های جسمی از جمله زخم معده می شود. برخی از افراد در تنهایی به سر می برند و در آنجا آنچنان بی حوصله می شوند که قطرات اشک از چشمشان سرازیر می شود.

در مرحله انزوا فرد شدیداً احساس اندوه ، گناه و نومیدی می کند و چه بسیار که چنین افرادی اوقات خود را به ندبه و گریه می گذرانند و ساعت ها درباره گناهی بحث می کنند که مرتکب نشده اند. آینده را تاریک می بینند و خود را سرزنش می کنند و احساس مظلومیت می نمایند.

اینان همه گاه اندوهی را انتظار می کشند و از این راه می خواهند به شادی وخوشبختی برسند. با حالت غمزدگی که دارند می خواهند جلب توجه کنند و یا درصدد رفع و جبران گناهی برآیند و یا نشان دهند که مظلوم اند.

ادامه دارد...

در قسمت بعد به بررسی ماهیت انزواجویی ، مواقع عزلت ، عوارض همراه ، ریشه ها و علل و ... می پردازیم.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.