تبیان، دستیار زندگی
در آن روز حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام دچار چشم درد شدید بود. پـس از فـتـح قلعه هاى كوچك یهودیان خیبر، سپاهیان اسلام به طرف دژهاى (وطیح ) و (سـلالم ) یـورش آوردنـد، ولى بـا مـقـاومت سرسختانه یهود، در بیرون قلعه روبرو شدند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

كَننده دَرِ خیبر

امام علی علیه السلام

پس از پیروزى در جنگ احزاب و اثبات خیانت و پیمان شكنى یهودیان، مسلمانان به رهبرى رسـول خـدا (صـلى الله عـلیـه و آله) براى جنگ با یهودیان خیبر آماده شدند و در همان حمله‎هاى آغازین، برخى از قلعه‎هاى یهودیان را فتح كردند.

در آن روز حضرت امیرالمؤمنین على(علیه‎السلام) دچار چشم درد شدید بود.

پـس از فـتـح قلعه‎هاى كوچك یهودیان خیبر، سپاهیان اسلام به طرف دژهاى (وطیح) و (سـلالم) یـورش آوردنـد، ولى بـا مـقـاومت سرسختانه یهود، در بیرون قلعه روبرو شدند.

از این رو، سربازان دلیر اسلام با جانبازى و فداكارى و دادن تلفات سنگین (كه سیره‎نویس اسلام ابن هشام آنها را در ستون مخصوص گِرد آورده است) نتوانستند پیروز شوند و بـیـش از ده روز بـا جـنگاوران یهود، دست و پنجه نرم كرده، و هر روز بدون نتیجه به لشگرگاه باز مى‎گشتند.

در یكى از روزها، ابوبكر مامور فتح قلعه‎ها گردید و با پرچم سفید تا كنار دژ آمد. مسلمانان نیز به فرماندهى او حركت كردند، ولى پس از مدتى بدون نتیجه بازگشتند و فـرمـانـده و سـپـاه هر كدام گناه را به گردن یكدیگر انداخته و همدیگر را به فرار متّهم نمودند.

روز دیگر فرماندهى لشكر به عهده عمر واگذار شد. او نـیـز داسـتـان دوسـت خـود را تـكـرار نـمـود و بـنـا بـه نـقـل طـبـرى(1) پـس از بـازگـشـت از صـحنه نبرد، با توصیف دلاورى و شجاعت فوق العاده رئیسِ دژِ (مَرحَب)، یاران پیامبر را مرعوب مى‎ساخت .

این وضع پیامبر(صلى الله علیه و آله) و سرداران اسلام را سخت ناراحت كرده بود. در ایـن لحـظـات پـیامبر(صلى الله علیه و آله)، افسران و دلاوران ارتش ‍ را گرد آورد، و جمله ارزنده زیر را فرمود:

«لاَُعطِیَنَّ الرَّایَةَ غَدَا رَجُلا یُحِبُّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ یُحِبُّهُ اللهُ وَ رَسُولُهُ، یَفتَحُ اللهُ عَلَى یَدَیهِ لَیسَ بِفَرّارٍ(2)؛ این پرچم را فردا به دست كسى مى‎دهم كه خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر او را دوسـت مـى‎دارند و خداوند این دژ را به دست او مى‎گشاید. او مردى است كه هرگز پشت به دشمن نكرده و از صحنه نبرد فرار نمى‎كند.

و به نقل طبرى و حلبى چنین فرمود:

كَرّارٍ غَیرَ فَرّار؛ به سوى دشمن حمله كرده، و هرگز فرار نمى‎كند.(3)

این جمله كه حاكى از فضیلت و برترى معنوى و شهامت آن سردارى است كه مقدّر بود فتح و پـیـروزى به دست او صورت بگیرد؛ شادى زیادى توام با اضطراب و دلهره در میان ارتش و سرداران سپاه برانگیخت. هر فردى آرزو مى‎كرد(4) كه این مدال بزرگ نظامى نصیب وِى گردد.

پـیامبر(صلى الله علیه و آله)، افسران و دلاوران ارتش ‍ را گرد آورد، و جمله ارزنده زیر را فرمود:

این پرچم را فردا به دست كسى مى‎دهم كه خدا و پیامبر را دوست دارد و خدا و پیامبر او را دوسـت مـى‎دارند و خداوند این دژ را به دست او مى‎گشاید. او مردى است كه هرگز پشت به دشمن نكرده و از صحنه نبرد فرار نمى‎كند.

سـیـاهـى شـب هـمـه جـا را فـرا گـرفت . سربازان اسلام به خوابگاه خود رفتند. همه مى‎خـواسـتـنـد هرچه زودتر بفهمند كه این پرچم پرافتخار به دست چه كسى داده خواهد شد.(5)

ناگاه پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرمود: على كجا است؟!

در پاسخ او گفته شد: كه او دچار چشم درد است و در حال استراحت نموده است .

پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله) فرمود: او را بیاورید.

طبرى مى‎گوید:

على(علیه‎السلام) را بر شتر سوار نموده و در برابر خیمه پیامبر فرود آوردند.

پیامبر(صلى الله علیه و آله) دستى بر دیدگان او كشید، و در حقّ او دعا كرد.

ایـن عـمـل و آن دعا، مانند دَمِ مسیحایى آنچنان اثر نیك در دیدگان او گذارد كه سردار نامِىِ اسلام تا پایان عمر به چشم درد مبتلا نگردید.

پیامبر(صلى الله علیه و آله) به حضرت على(علیه‎السلام) دستور پیشروى داد.

و یـاد آور شـد كـه قـبل از جنگ نمایندگانى را به سوى سران دِژ اعزام دارد و آنها را به آئین اسلام دعوت نماید.

اگـر آن را نـپـذیـرفـتـنـد، آنها را به وظایف خویش تحت لواى حكومت اسلام آشنا سازد كه بـایـد خـلع سـلاح شوند و با پرداخت جزیه در سایه حكومت اسلام آزادانه زندگى كنند.(6) و اگر به هیچ كدام گردن ننهادند، با آنان بجنگید. و این حدیث معروف را فرمود:

«لَئِن یَهتَدى اللهُ بِكَ رَجُلا واحِدا خَیرٌ مِن اَن یَكُونَ لَكَ حُمرُ النَّعَمِ؛ هـرگـاه خـداوند یك فرد را به وسیله تو هدایت كند، بهتر از این است كه شتران سرخ موى مال تو باشد و آنها را در راه خدا صرف كنى.(7)

هنگامى كه امیرمؤمنان علی(علیه‎السلام)، از ناحیه پیامبر(صلى الله علیه و آله) مامور شد كه دژهـاى (وطـیـح) و (سـلالم) را بـگشاید،(8) زِرِه محكمى بر تن كرد و شمشیر مـخـصـوص خـود (ذوالفـقار) را حمایل نمود و هَروَله كنان و با شهامت خاصّى كه شایسته قـهـرمـانان ویژه میدان‎هاى جنگى است به سوى دژ حركت كرد و پرچم اسلام را كه پیامبر(صلى الله علیه و آله) به دست او داده بود، در نزدیكى خیبر بر زمین نصب نمود.

در این لحظه دَرِ خیبر باز گردید و دلاوران یهود از آن بیرون ریختند.

نـخـسـت بـرادر مـَرحـَب بـه نـام (حـارث) جـلو آمـد، هـیـبـتِ نـعـره او آنـچنان مهیب بود كه سربازانى كه پشت سر على(علیه‎السلام) بودند، بى اختیار عقب رفتند، ولى حضرت على(علیه‎السلام) مانند كوه پابرجا ماند، نبرد آغاز شد، لحظه‎اى نگذشت كه جسم مجروح حارث به روى خاك افتاد و جان سپرد.

طبرى مى‎گوید: على(علیه‎السلام) را بر شتر سوار نموده و در برابر خیمه پیامبر فرود آوردند.

پیامبر(صلى الله علیه و آله) دستى بر دیدگان او كشید، و در حقّ او دعا كرد.

ایـن عـمـل و آن دعا، مانند دَمِ مسیحایى آنچنان اثر نیك در دیدگان او گذارد كه سردار نامِىِ اسلام تا پایان عمر به چشم درد مبتلا نگردید.

مرگ برادر، مرحب را سخت غمگین و متاثّر ساخت . او بـراى گـرفتن انتقام برادر در حالى كه غرق سلاح بود، و زره یمانى بر تن داشت و كلاهى كه از سنگ مخصوص تراشیده بود بر سر داشت، در حالى كه كلاه خود را روى آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب رجز زیر را خواند:

«لله لله قَد عَلِمَت خَیبَرُ إنّى مَرحَبٌ غغغ شاكى السَّلاحِ بَطَلٌ مُجَرَّ بٌللّه لله لله؛ در و دیـوار خـیـبـر گـواهـى مـى‎دهد كه من مرحبم، قهرمانى كارآزموده و مجهّز به سلاح جنگى هستم.

لله لله اِن غَلَبَ الدَّهرُ فَاِنّى اَغلَبُ غغغ وَ القَرنَ عِندى بِالدِّماءِ مُخَضَّ بُللّه لله لله؛ اگـر روزگـار پـیـروز است، من نیز پیروزم، قهرمانانى كه در صحنه‎هاى جنگ با من روبرو مى‎شوند، با خون رنگین مى‎گردند.

حضرت على(علیه‎السلام) نیز رجزى در برابر او سرود، و شخصیت نظامى و نیروى بازوان خود را به رخ دشمن كشید و چنین فرمود:

لله لله اَنَا الَّذى سَمَّتنى اُمّى حَیدَرَة غغغ ضَرغامَ آجامٌ وَ لَیثٍ قَسوَرَةٌ لله لله لله؛ من همان كسى هستم كه مادرم مرا حیدر (شیر) خوانده؛ مرد دلاور و شیر بیشه‎ها هستم.

لله لله عَبلَ الذَّراعَینِ غَلیظُ القَصرَه غغغ كَلَیثِ غاباتِ كَرِیهُ المَنظَرَةِ لله لله لله؛ بازوان قوى و گردن نیرومند دارم و در میدان نبرد مانندِ شیر بیشه‎ها صاحب منظَرى مهیب هستم.

رَجَزهاى دو قهرمان پایان یافت.

صـداى ضـربـات شـمـشـیـر و نـیـزه‎هـاى دو قـهـرمـان اسـلام و یـهـود، وحـشـت عـجـیـبـى در دل ناظران پدید آورد.

ناگهان شمشیر برّنده و كوبنده قهرمان اسلام بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و كلاه خود و سنگ و سر را تا دندان دو نیم ساخت .

ایـن ضـربـت آنـچـنـان سـهـمگین بود كه برخى از دلاوران یهود كه پشت سر مرحب ایستاده بودند، پا به فرار گذارده به پناهگاه خود پناهنده شدند.

و عدّه‎اى كه فرار نكردند، با على تن به تن جنگیده و كشته شدند. حضرت على یهودیان فرارى را تا درِ حصار تعقیب نمود.

در ایـن كـشـمـكـش، یـك نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سپر حضرت على(علیه‎السلام) زد و سپر از دست وى افتاد.

حضرت عـلى(عـلیه‎السلام) فورا متوجّه دَرِ دژ گردید و آن را از جاى خود كَند، و تا پایان كارزار به جاى سِپَر به كار برد.

پس از آن كه آن را به روى زمین افكند، هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام از آن جمله ابورافع سعى كردند كه آن را از این رو به آن رو كنند، نتوانستند.(9)

در نـتـیـجـه قـلعـه‎اى كـه مـسـلمـانـان ده روز پـشـت آن معطّل شده بودند، در مدّت كوتاهى گشوده شد. یعقوبى، در تاریخ خود مى‎نویسد:

دَرِ حصار از سنگ و طول آن چهار ذرع و پهناى آن دو ذرع بود.(10)

شـیـخ مـفـیـد در ارشـاد بـه سـنـد خـاصـّى از امـیرمؤمنان، سرگذشت كندن درِ خیبر را چنین نقل مى‎كند:

مـن دَرِ خـیـبـر را كـنـده بـه جـاى سـپـر بـه كـار بـردم و پـس از پـایـان نـبـرد آن را مـانند پـل بـه روى خـنـدقـى كـه یـهودیان كنده بودند قرار دادم. سپس آن را میان خندق پرتاب كردم . مردى پرسید:

آیا سنگینى آن را احساس نمودى؟ پاسخ داد:

به همان اندازه سنگینى كه از سپر خود احساس می‎كردم.(11)

نـویسندگان تاریخ اسلام مطالب شگفت انگیزى درباره كندن درِ خیبر و خصوصیّات آن و رشادت‎هاى حضرت على(علیه‎السلام) كه در فتح این دِژ انجام داده، نوشته‎اند.

این حوادث، هرگز با قدرت‎هاى معمولى بشرى وِفق ندارد. امیرمؤمنان خود در این باره توضیح داده و شكّ و تردید را از بین برده است . آن حضرت در پاسخ شخصى چنین فرمود:

«مـا قـَلَعـتـُهـا بـِقـُوَّةٍ بَشَرِیَّةٍ وَلكِن قَلَعتُها بِقُوَّةٍ اِلهِیَّةٍ وَ نَفسٍ بِلِقاءِ رَبِّها مُطمَئِنَّةٌ رَضِیَّةٌ(12)؛ من هرگز آن در را با نیروى بشرى از جاى نكندم، بلكه در پرتو نیروى خداداد و با ایمانى راسخ به روز قیامت این كار را انجام دادم.»


پی‎نوشت‎ها:

1- تاریخ طبرى، ج 2، ص 300 .

2- مجمع البیان، ج 9، ص 120/ سیره حلبى، ج 2، ص 43/ سیره ابن هشام، ج 3، ص 349/ بحارالانوار، ج 21، ص 40 .

3- ابـن ابـى الحدید از سرگذشت فرار این دو سردار سخت متاثّر گشته و در قصیده معروف خود چنین مى‎گوید:

لله لله و ما انس لا انس اللَّذینَ تقدما غغغ وفرهما و الفر، قد علما لله لله لله؛ خـوب اگـر هـمـه چـیـز را فـرامـوش كنم كه هرگز سرگذشت این دو سردار را فراموش نـخواهم كرد، زیرا آنان شمشیر به دست گرفته و به سوى دشمن رفتند و با این كه مى‎دانستند فرار از جهاد حرام است، پشت به دشمن كرده، فرار نمودند.

لله لله و للرایـة العـظـمـى و قـد ذهـبـابـهـا غـغـغ مـلابـس ذل فوقها و جلابیب لله لله لله؛ آنـهـا پـرچـم بـزرگ را بـه سـوى دشمن بردند ولى در عالم معنى پرده‎هایى از ذلّت و خوارى آن را پوشانیده بود.

لله لله یشلّهما من آل موسى شمردل غغغ طویل نجاد السّیف، اجید یعبوب لله لله لله؛ یـك جـوان تـنـدرو از فـرزنـدان مـوسى آنان را طرد مى‎كرد، جوان بلند بالا كه بر اسب تندرو سوار بود.

4- هـنـگامى كه حضرت على(علیه‎السلام) در خیمه سخن فوق را از پیامبر شنید، با دلى پر از شوق چنین گفت: اللّهُمَّ لا مُعطى لِمَا مَنَعتَ وَلاَ مَانِعَ لِمَا اَعطَیتَ. سیره حلبى، ج 3، ص 41.

5- عـبـارت تـاریـخ طـبـرى در ایـن بـحـث چـنـیـن اسـت؛ فتطاول ابوبكر و عمر.

6- بحارالانوار، ج 21، ص 28 .

7- صحیح مسلم، ج 5، ص 195/ صحیح بخارى، ج 5، ص 22، 23.

8- دژهـایى كـه دو فـرمـانده قبلى موفّق به گشودن آنها نشده بودند و با فرار خود ضربه جبران ناپذیرى بر حیثیّت ارتش اسلام زده بودند.

9- تاریخ طبرى، ج 2، ص 300/ سیره ابن هشام، ج 3، ص 349 .

10- تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 46 .

11- ارشاد، شیخ مفید، ص 59 .

12- بحارالانوار، ج 21، ص 40 .

برگرفته از کتاب الگوهاى رفتارى امام على(علیه‎السلام)، ج اول، مرحوم محمد دشتى .

تنظیم گروه دین و اندیشه تبیان، هدهدی .

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.