تبیان، دستیار زندگی
اسب آبی مانند طبلی با عظمت از پیشش می‌گریخت ودر رویای پیروزمندانه اش ناپدید می‌شد. وجنگل با هزاران زبان نوای آزادی می‌سرود؛ ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

رویای یک برده

آزادی

داس دردست،

کنارساقه‌های پراکنده برنج خفته بود؛

سینه اش برهنه،

و موهای پیچیده سرش درانبوه شن فرو رفته بود.

درسایه مه آلود خواب،

دوباره زاد و بوم خویش را درخواب می‌دید.

درون دورنمای پهناورخواب

دید که رود « نیجریه» با عظمت روان است؛

و بار دیگرخود را پادشاهی یافت،

که درجلگه ای به زیردرختان خرما می‌خرامید؛

وصدای زنگ کاروانی که ازکوه سرازیر بود

بگوشش می رسید.

باردیگر، ملکه سیه چشم خویش را دید

که درمیان کودکانش ایستاده؛

رویا

کودکان خود را دید که بگردنش آویخته، دستهایش را گرفته،

وصورتش را غرق بوسه ساخته اند.

اشکی ازپلک خفته اش بیرون زد،

وبر شن فرو افتاد.

آنگاه با تندی شگفت آوری،

برکرانه رود « نیجریه» اسب می‌تاخت؛

خنگی باستام ولگام زرین،

که بهرخیز که برمیداشت،

نیام پولادین شمشیرش بر تهیگاه آن می‌خورد

وصدای چکاچاک جنگجویانه ای از آن برمی خاست.

درپیشاپیش وی درنانی چند

چون پرچم خونین درپرواز بودند،

واو ازبام تا شام پرواز آنها را

درجلگه ای پهناور که تمرهندی درآن می‌روید،

رویا

دنبال می‌کرد تا آنکه بام کلبه‌های «کفر»

وکرانه اقیانوس مواج درجلوش آشکار می‌شد.

شب هنگام که شیرنعره میزد،

وکفتار مینالید،

وآنگاه که وی برکنار جویبار پنهان ازنظر

می تاخت و به نیزار می‌زد؛

اسب آبی مانند طبلی با عظمت از پیشش می‌گریخت

ودر رویای پیروزمندانه اش ناپدید می‌شد.

وجنگل با هزاران زبان

نوای آزادی می‌سرود؛

آزادی

وتند باد بیابان با صدائی آزاد و وحشی،

چنان فریاد میزد،

که وی درخواب تکان خورد

وبر شادمانی پرخروش آنان لبخند زد.

اکنون دیگر درد تازیانه برده بان،

وگرمای آفتاب را حس نمی کرد؛

زیرا مرگ سرزمین خواب را بروی روشن کرده بود؛

وکالبد‌بی‌جانش که روح، آنرا شکسته و بدور افکنده بود،

فرسوده وپای بند زنجیر

درگوشه ای افتاده بود


صادق چوبک :

1 - 13 تیر سالروز در گذشت صادق چوبک

2 - زندگی نامه صادق چوبک

3 -سالشمار زندگی صادق چوبک


هانری لانگفلو / ترجمه صادق چوبک

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی