تبیان، دستیار زندگی
دلنواز من بیمار شمایید همه بهر بیمارنوازی به من آرید همه دور ماندید ز من همچو خزان از نوروز كه خزان رنگم و نوروز لقایید همه ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چشمه‌ های بلاغت در شعر فارسی

قسمت اول ، قسمت دوم ، قسمت سوم :

گل

كتاب پر ارزش دیگری كه به زبان فارسی در علوم بلاغی تألیف یافته «حدائق السحر فی دقائق الشعر» تألیف ادیب بارع خواجه رشیدالدین وطواط (573ق) است كه از كتاب رادویانی پرآوازه‌تر است.رشیدالدین وطواط سخن‌سنج پرمایه‌ای بوده كه به بنیادهای بلاغت آشنایی كامل داشته و در كتاب خود درباره ی برخی چامه‌سرایان فارسی و شیوه ی گفتار و سبك چامه سرایی و قوت و ضعف شعرها اظهارنظر كرده است، از آن جمله: از شعرهای مسعود سعد و كمالی و قطران تبریزی و ازرقی و فرخی سخن گفته و آن ها را به محك نقد كشیده است.(1) در مقام ادبی و سخن‌سنجی او بزرگانی همچون یاقوت حموی و خاقانی شروانی و بسیاری دیگر از بزرگان ادب فارسی و عرب، از توانایی و سخنوری او به بزرگی یاد كرده‌اند. به نوشته ی یاقوت حموی: «رشید در آن واحد یك بیت از بحری به عربی نظم می‌كرد و بیتی دیگر به فارسی به بحری جداگانه می‌سرود و هر دو را با هم املا می‌كرد». (2) خاقانی نیز در قصاید خود از او به بزرگی یاد كرده. از جمله در قصیده‌ای به این مطلع:

مگر به ساحت گیتی نماند بوی وفا / كه هیچ انس نیامد ز هیچ انس مرا

كه در پاسخ قصیده ی رشیدالدین وطواط سروده و نظم و نثرش را پروین و بنات النعش دانسته است:

‌… سزد كه عید كنم در جهان به عزّ رشید
كه نظم و نثرش عید مؤبّد است مرا
اگر به كوه رسیدی روایت سخنش
زهی رشید جواب آمدی به جای صدا
زنظم و نثرش پروین و نعش خیزد و او
به هم نماید پروین و نعش در یك جا
عبارتش همه چون آفتاب و طرفه‌تر آن
كه نعش و پروین در آفتاب شد پیدا  (3)

ب) چشمه‌ های بلاغت در شعر فارسی

حافظ می گوید:

آب حیوانش ز منقار بلاغت می‌چكد / زاغ كلك من بنامیزد چه عالی مشرب است

و با استفاده از بحر مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (بحر مضارع مثمّن اخـّرب مكفوف محذوف) چنین می فرماید:

گل

آمد بهار خرم و رحمت نثار شد
سوسن چو ذوالفقار علی آبدار شد
اجزای خاك حامله بودند ز آسمان
نه ماه گشت حامله زان بیقرار شد
گلنار پر گره شد و جوبار پر زره
صحرا پر از بنفشه و دكه لاله‌زار شد
اشكوفه لب گشاد كه هنگام بوسه گشت
بگشاد سر و دست كه وقت كنار شد
گلزار چرخ چونك گلستان دل بدید
در رو كشید ابر و ز دل شرمسار شد
گلزار چرخ چونگ گلستان دل بدید
در رو كشید ابر و ز دل شرمسار شد
زنده شدند بار دیگر كشتگان دی
تا منكر قیامت بی‌اعتبار شد ...

در میان وزن های عروضی بحر هزج مسدّس مقصور یا محذوف (مفاعیلن مفاعیلن فعولن) بستر مناسبی برای پذیرفتن پیام های بزمی و عاشقانه و وصف مناظر زیبای طبیعت و طرح تمنیات دوستی و غیره است كه نمونه ی زیبای آن «خسرو و شیرینم» نظامی و مثنوی هایی است كه به تقلید آن سخن سرای نامی سروده شده است و در غزل و قصیده هم بهره‌گیران از این آهنگ كم نیستند. حافظ در نمونه زیرین حكایت بلبل را با صبا و نوازش نسیم صبحگاهی را از شب‌نشینان و بشارت توبه را از زهد و ریا در این آهنگ ریخته است:

سحر بلبل حكایت با صبا كرد
كه عشق روی گل با ما چه‌ها كرد
خوشش باد آن نسیم صبحگاهی
كه درد شب نشینان را دوا كرد
بشارت بر به كوی می فروشان
كه حافظ توبه از زهد و ریا كرد

لیكن درد و داغ، هجر و رثا، غم ها و سوك ها، آهنگ های بلند و هجاهای كشیده را می طلبد و هماهنگی و تقارن این معانی هجاهای بلند موسیقی درون چامه‌ها را به خوبی تأمین می‌كند و گویی سرنوشت بشریت كه آدمی را به اندیشیدن و تأمل وا می‌دارد، اقتضای آرامش و آهستگی دارد و این را با هجاهای بلند همراهی می‌كند. فردوسی این معانی را در وزن فعولن فعولن فعولن فعل به خوبی تلفیق می‌كند و به عنوان نمونه مرگ را به یاد می‌آورد و خرد را به دستگیری می‌خواند و سرانجام، بستر آدمیان را خاك تیره می‌داند:

همه مرگ راییم برنا و پیر
به رفتن خردمان بود دستگیر
بد و نیك بر ما همی بگذرد
چنین داند آن كه دارد خرد
سرانجام بستر بود تیره خاك
بپرّد روان سوی یزدان پاك

تناسب هجاهای بلند با نـُدبه و سوگ مندی از یك سو و وزن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن از دگر سو آهنگ مناسبی پدید آورده است كه تمام آن ها شعر خاقانی را وحدت بخشیده و جلوه‌گر ساخته است. او در قصیده ترنـّم المصاب كه در سوك مرگ فرزند جوان خویش رشیدالدین با كلمه‌هایی كه از هجاهای بلند برخوردار است، بدین سان نوحه سر داده است:

گل

نازنینان منا مُرد چراغ دل من
همچو شمع از مژه خوناب جگر بگشایید
بلبل نغمه گر از باب طرب شد به سفر
گوش بر نوحه زاغان به حضر بگشایید
دانه دانه گهر اشك ببارید چنانك
گره رشته تسبیح ز سر بگشایید‌...
در دارالكتب و بام دبستان بكنید
بر نظاره ز در بام مقر بگشایید

(دیوان برگ 16)

و همین شاعر در قصیده ی دیگر دریغاگویی فرزند خویش را از (بحر رمل مثمّن مخبون) با اختیار واژه‌هایی با هجاهای بلند، آتش در جان آدمیان انداخته است:

دلنواز من بیمار شمایید همه
بهر بیمارنوازی به من آرید همه
دور ماندید ز من همچو خزان از نوروز
كه خزان رنگم و نوروز لقایید همه
چون مرا طوطی جان از قفس كام پرید
نوحه جغد كنید ار چه همایید همه
الوداع ای دَمتان همره آخر دم من
بارك الله چه به آیین رفقایید همه
الوداع ای دلتان سوخته روز فراق
در شب خوف نه در صبح رجایید همه

اما عناصر اندیشگانی و صورتگری شعر فارسی نه چیزی است خـُرد كه بتوان در طی اوراقی به تمامی باز گفت. زبانی به پهنای فلك می‌تواند تا شرح آن باز گوید. از این رو كلیاتی از آن را در دو عرصه به طور فشرده یاد می‌كنیم و همراه مثال ها و نمونه‌ها خواننده را در جریان این چشمه سار نشاط بخش و دلنواز قرار می‌دهیم:

صورتگری بلاغی و هنری نشان دهنده داده‌هایی است كه بخشی از آن ها را سازه‌ها و قالب های رسمی بلاغی از تشبیه و استعاره و جنس و كنایه و اطناب و ایجاز و حذف و تقدم و تأخر و حصر و قصر و ایهام و یباق و مراعات نظیر و دگرگونه‌های بدیع و بلاغت در منابع و مآخذ آن به زبان های فارسی و عربی در اختیار مشتاقان قرار داده است و بخش عظیم این صورتگری آفریده ی ذهن و اندیشه خود شاعر است. در بخش صورتگری، شاعران که تخیل و الهام را با مهارت های ادبی درآمیخته‌اند، حالات عقلانی و استدلال های دشوار را در قالب تشبیه و استعاره ریخته و به سادگی از عهده ی بیان مطلب بر آمده‌اند: ...

ادامه دارد...


پی نوشت ها :

1- رشیدالدین وطواط، حدائق السّحر ، به كوشش عباس اقبال، تهران، كتاب خانه كاوه، برگ های 15، 82، 32، 9، 42و 87(به ترتیب شاعران مذكور).

2- یاقوت حموی، معجم الأدباء ، ج 7 برگ 91.

3- ابراهیم خاقانی شروانی، دیوان ، به كوشش ضیاءالدین سجادی، كتاب خانه زوار، برگ 30.


 دکتر جلیل تجلیل

تنظیم : بخش ادبیات تبیان