تبیان، دستیار زندگی
در بخش پایانی مقاله پیشین، با عنایت به سخنان سالار شهیدان، کلیه شخصیت (روحیه حماسی) آن حضرت را مورد تأکید و توجه قرار دادیم. اکنون با مرور بخش دیگری از سخنان آن پیشوای عاشورائیان، این فراز از مطالب را به پایان می رسانیم: 5- حسین بن علی (علیه السلام) « د
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کلید شخصیت امام حسین (علیه السلام)

فصلی از حماسه امام حسین(ع)

در بخش پایانی مقاله پیشین، با عنایت به سخنان سالار شهیدان، کلیه شخصیت (روحیه حماسی) آن حضرت را مورد تأکید و توجه قرار دادیم. اکنون با مرور بخش دیگری از سخنان آن پیشوای عاشورائیان، این فراز از مطالب را به پایان می رسانیم:

5- حسین بن علی (علیه السلام) « در بین راه که به کربلا می روند، بعضی ها با او صحبت می کنند که نرو خطر دارد، حسین (علیه السلام) در جواب این شعرها را می خواند:

... به من می گویید نرو ولی خواهم رفت می گویید کشته می شوم، مگر مردن برای جوانمرد ننگ است؟ مردن آن وقت ننگ است که هدف انسان پست باشد و بخواهد برای آقایی و ریاست کشته بشود که می گویند به هدفش نرسید، اما برای آن کسی که برای اعلای کلمه حق و در راه حق کشته می شود که ننگ نیست چرا که در راهی قدم برمی دارد که صالحین و شایستگان بندگان خدا قدم برداشته اند. پس چون در راهی قدم برمی دارد که با یک آدم هلاک شده بدبخت و گناهکار مثل یزید، مخالفت می کند، بگذار کشته بشود.شما می گویید کشته می شوم، یکی از این دو بیشتر نیست: یا زنده می مانم یا کشته می شوم.« فان عشت لم اندم» اگر زنده ماندم کسی نمی گوید تو چرا زنده ای « و ان متّ لم الم » و اگر در این راه کشته بشوم احدی در دنیا مرا ملامت نخواهد کرد اگر بداند که من در چه راهی رفتم. ... برای بدبختی و ذلت تو کافی است که زندگی بکنی اما دماغت را به خاک بمانند. باز می بینید که حماسه است.» (حماسه ی حسینی - ص 37)

6- یکی دیگر از شعارها و فریادهای رسای روز عاشورای حسین (علیه السلام) این است که در «مقابل لشکر دشمن می ایستد و می گوید: ... « مردم کوفه! آن ناکس پس ناکس... امیر شما، فرمانده کل شما، آن کسی که شما به فرمان او آمده اید، به من گفته است که از این دو کار یکی انتخاب کن! یا شمشیر  یا تن به ذلت دادن. آیا من تن به ذلت بدهم؟ هیهات که ما زیر بار ذلت برویم، تن خود را جلوی شمشیر قرار می دهیم ولی روح خودمان را در جلوی شمشیر ذلت هرگز فرود نمی آوریم.

... در روز عاشور حسین (علیه السلام) حد آخر مقاومت را هم می کند. دیگر وقتی است که به کلی توانایی از بدنش سلب شده است. یکی از تیراندازان ستمکار، تیر زهرآلودی را به کمان می کند و به سوی اباعبدالله می اندازد که در سینه اباعبدالله می نشیند و آقا دیگر بی اختیار روی زمین می افتد، چه می گوید؟ آیا در این لحظه تن به ذلت می دهد؟ آیا خواهش و تمنّا می کند؟ نه. بلکه بعد از گذشت این دوره جنگیدن رویش را به سوی همان قبله ای که از آن هرگز منحرف نشده است می کند و می فرماید: « رضاً بقضائک و تسلیماً لا مرک و لا معبود سواک یا غیاث المستغیثین. این است حماسه الهی. این است حماسه انسانی». (همان ص 38 و 39)

برکات خون شهید:

«شهید به خون خودش ارزش می دهد. یک نفر به ثروت خودش ارزش می دهد و به جای آنکه ثروتش در بانک ها ذخیره باشد، آن را در یک راه خیر مصرف می کند که هر یک ریالش با مقیاس معنا بیش از صدها هزار ریال ارزش داشته باشد، ثروت خود را به صورت یک موسسه عالم المنفعه فرهنگی، مذهبی و اخلاقی در می آورد و با این عمل به آن ارزش می دهد. دیگری به فکر خودش ارزش می دهد، به خودش زحمت می دهد و یک کتاب مفید و اثر علمی به وجود می آورد ...

شهادت امام حسین (علیه السلام) به اجتماع مرده خونی دوباره تزریق کرد و فلسفه ای مستقل برای حیات و مماتش بوجود آورد
مداحی کربلا عاشورا نی نوا نینوا محرم حسین یاحسین شهادت

دیگری به خون خودش ارزش می دهد، در راه بشریت خون خودش را فدا می کند. کدامیک بیشتر خدمت کرده اند؟... هیچ کس به اندازه شهدا به بشریت خدمت نکرده است، چون آنها هستند که راه را برای دیگران باز می کنند و برای بشر آزادی را به هدیه می آورند، آنها هستند که برای بشر محیط عدالت به وجود می آورند که دانشمند به کار دانش خود مشغول باشد، مخترع با خیال راحت به کار اختراع خودش مشغول باشد، تاجر تجارت کند، محصل درس بخواند و هر کسی کار خودش را انجا بدهد. اوست که محیط [مناسب] را برای دیگران به وجود می آورد، مثل آنها مثل چراغ برق است، اگر چراغ و برق نباشد ما و شما چکار می توانیم انجام دهیم؟

قرآن کریم پیغمبر را تشبیه به یک چراغ می کند، باید چراغ باشد تا ظلمت ها از میان برود و هر کسی بتواند به کار خودش مشغول باشد. چقدر عالی گفته است این شاعره زمان ما پروین اعتصامی خدایش بیامرزد، از زبان شاهدی و شمعی می گوید: یک شاهد یک محبوب، یک زیبا روی مورد توجه، یک شب تا صبح در کنار شمعی نشست، هنرنمایی ها کرد، گلدوزی ها کرد، صنعتی به خرج داد. همین که از کارهایش فارغ شد رو کرد به شمع و گفت: نمی دانی من دیشب چه کارها کردم»! (همان- ص 32 و 33)

شاهدی گفت به شمعی کامشب

در و دیــــوار مـــــــزیّـــن کردم

دیـشـب از شـوق نخــفتـــم یکدم

دوختــم جــامـــه و بر تن کردم

کـس نــداشت چـــه سحــرآمیزی

بــه پــرند از نخ و سوزان کردم

تــو بـــه گـــرد هنــــر مـن نرسی

زان که من بذل سر و تن کردم

شمع به او جواب داد:

شمع خندید که بس تیره شدم

 تا ز تار یکیت ایمن کردم

پــی پیـــوند گهـــرهای تو بس

گهر اشک به دامن کردم

... این گوهر اشک من بود که تا صبح ریخت تا تو توانستی آن گوهرها را در یک رشته بکشی و به گردن خود بیندازی.

... من آن کسی هستم که تا صبح سوختم و تابیدم تا تو به هدف و مقصدت رسیدی بهر می گوید:

کارهایی که شمردی بر من

تو نکردی، همه را من کردم

 

(دیوان پروین اعتصامی- چاپ هفتم ص 163)

ابن سیناها مدیون شهدایند:

«ابن سینا قانون ننوشت، محمدبن زکریا الحاوی ننوشت، سعدی ذوق خودش را در بوستان و گلستان نشان نداد، مولوی همین طور، مگر از پرتو شهدا، آنهایی که تمدن عظیم اسلامی پایه گذاری کردند، موانع را از سر راه بشریت برداشتند، آنهایی که مثل شعله هایی در یک ظلمت هایی درخشیدند و جان خودشان را فدا کردند، آنهایی که سراسر وجودشان حماسه الهی بود، حق خواهی و حق پرستی بود، آنهایی که پرچم توحید را در دنیا به اهتزاز در آوردند و مستقر کردند، آنهایی که منادی عدالت بودند، منادی حریّت و آزادی بودند. ما و شما که اینجا نشسته ایم مدیون قطرات خون آنها هستیم، مدیون حماسه های آنها هستیم. حسین بن علی سراسر وجودش حماسه است» (همان ص 33) د

علت اصلی خالی کردن پشت سالار شهیدان، در حالیکه دوازده هزار نامه و هجده هزار حامی، اعلام آمادگی برای جانفشانی در رکاب حسین بن علی (علیه السلام) کرده بودند. هیچ نبود جز خودباختگی و احساس حقارت و از دست دادن عزت و کرامت و شخصیت .

رابطه خون حسین (علیه السلام) و زنده شدن اسلام:

" لازم است از خود سؤال کنیم که چه رابطه ای میان شهادت حسین بن علی و نیرو گرفتن اسلام و زنده شدن اصول و فروع دین وجود دارد؟ زیرا می دانیم صرف اینکه خونی ریخته بشود منشأ این امور نمی شود... بعضی از پدیده های اجتماع، روح اجتماع را تاریک و کدر می کند، ترس و رعب در اجتماع بوجود می آورد، به اجتماع، حالت بردگی و اسارت می دهد، ولی یک سلسله پدیده های اجتماعی است که به اجتماع صفا و نورانیت می دهد، ترس اجتماع را می ریزد، احساس بزرگی و اسارت را از او می گیرد، جرأت و شهامت به او می دهد.

امام حسین(علیه السلام)

بعد از شهادت امام حسین یک چنین حالتی بوجود آمده یک رونقی در اسلام پیدا شد. این اثر در اجتماع از آن جهت بود که امام حسین (علیه السلام) با حرکات قهرمانانه خود روح مردم مسلمان را زنده کرد، احساسات بردگی و اسارتی را که از اواخر زمان عثمان و تمام دوره معاویه بر روح جامعه اسلامی حکم فرما بود، تضعیف کرد و ترس را ریخت ... به اجتماع اسلامی شخصیت داد. او بر روی نقطه ای در اجتماع انگشت گذاشت که بعداً اجتماع در خودش احساس شخصیت کرد. » (همان ص 41)

شهادت امام حسین (علیه السلام) به اجتماع مرده خونی دوباره تزریق کرد و فلسفه ای مستقل برای حیات و مماتش بوجود آورد...

در گفتارهای اقبال لاهوری خواندم که موسولین گفته است: انسان باید آهن داشته باشد تا نان داشته باشد، یعنی اگر می خواهی نان داشته باشی، زور داشته باش. ولی اقبال می گوید: ... اگر می خواهی نان داشته باشی، آهن باش... یعنی شخصیت تو شخصیتی محکم به صلابت آهن باشد، می گوید شخصیت داشته باش، چرا به زور متوسل می شوی، چرا به اسلحه متوسل می شوی.

... اگر یک ملت بیچاره و بدبخت، ایمانش را به آنچه که خودش از فلسفه زندگی دارد از دست بدهد، و مرعوب یک ملت دیگر بشود، در تمام مسائل آن جور فکر می کند که دیگران فکر می کنند و اصلاً نمی تواند شخصاً در مسائل قضاوت کند. هر موضوعی را فقط به دلیل اینکه مُد است یا پدیده قرن است، به دلیل اینکه در جامعه آمریکا دارد پا پذیرفته شده است، می پذیرد و دیگر منطق سرش نمی شود... (همان- ص 43)

چرا کوفیان امام را تنها گذاشتند؟

آنچه یک ملت را قدر و قیمت می دهد و در برابر قلدران و ستمگران همچون سرّی استوار، مقاوم و مصمم نگه می دارد و مانع فرو ریختن استوانه های ملی و مذهبی آن ملت می شود احساس شخصیت و حفظ و حراست از فرهنگ و داشته های مادی و غیرمادی خود می باشد. برای در هم ریختن و هزیمت و به تسلیم وادار کردن یک ملت کافیست. فرهنگ و شخصیت آن ملت را تحقیر و تحمیق نمود، احساس حقارت و خود کم بینی را بر فکر و اندیشه آنان تزریق کرد.

تا آنجا که داشته های خود را نه به عنوان ثروت و سرمایه های ارزشمند، که به عنوان موانع ماندگاری قوام و دوام خود بداند.

شخصیت دادن به یک ملت به این است که به آنها عشق و ایده آل داده شود و اگر عشق ها و ایده ها آنهایی دارند که رویش غبار گرفته است، آن گرد و غبار را زدود و دو مرتبه آن را زنده کرد.

همان کاری که گاهی با ما ایرانیان کرده اند، آنجا که لباس و حجاب زنان و مردان ما را تغییر دادند، خط و فرهنگ ما را دست کاری کردند و ما را نسبت به فرهنگ خودی بیگانه و مقلد بی چون و چرای آداب و عادات فرهنگ و پوشش و خط اجنبی نمودند. گاهی ملت ما حتی در مقایسه با هندی ها، ژاپنی ها و حتی اعراب زودتر و بیشتر در مقابل فرهنگ غرب تسلیم شده و در آداب و عادات و پوشش و خط و... از مغرب زمین تقلید نموده اند. « به عکس هایی که در کتاب های تاریخ علوم هست نگاه کنید می بینند دانشمندان درجه اول هند با همان عمامه و لباس خودشان هستند. نهرو که یک سیاستمدار بزرگ و یک وزنه جهانی بود، با همان لباس هندی در همه جا حرکت می کرد. بلندی و کوتاهی لباس و یا سفید و سیاه بودنش اهمیت ندارد، اما اینکه آن دانشمند عمامه خودش را سرش می گذارد و... با آن شلوار سفید و گشاد و پالتوی مخصوص همه جا می رود. می خواهد به همه مردن دنیا بگوید که من هندی هستم و باید هندی باقی بمانم... چرا باید شعار یک ملت دیگر را بپذیرم» ؟ (همان ص 44)

امام حسین(ع)،عاشورا،محرم،تاسوعا

شخصیت و منزلتی که رسول گرامی اسلام به مردم حجاز داد، مردمی که در نهایت جهل و خرافات و فقر و تعصب و بی خردی بسر می بردند تحول عظیمی را در مردم عربستان ایجاد کرد تا آنجا که گذشته خود را به صراحت زیر سؤال بردند و اعتراف کردند که در گذشته چه وضع حقیری داشتند و حتی افتخار نکردند که بگویند ما در گذشته پست بودیم، و حال شخصیت پیدا کرده ایم.

با دو مثال فوق این مهم روشن تر می شود که اگر فرهنگ و شخصیت ملتی رستگاری شود، چه مثبت و چه منفی رویکرد و عملکرد آن ملت کاملاً تغییر و تحول می یابد.

علت اصلی خالی کردن پشت سالار شهیدان، در حالیکه دوازده هزار نامه و هجده هزار حامی، اعلام آمادگی برای جانفشانی در رکاب حسین بن علی (علیه السلام) کرده بودند. هیچ نبود جز خودباختگی و احساس حقارت و از دست دادن عزت و کرامت و شخصیت «امویان کاری می کردند که شخصیت اسلامی را در میان مسلمین میراندند. کوفه مرکز ارتش اسلام بود و اگر امام حسین به کوفه نمی رفت امروز تمام مورخین دنیا او را ملامت می کردند، می گفتند عراق که مراکز ارتش اسلامی بود از تو دعوت کرده بود و هجده هزار نفر با نماینده تو بیعت کردند و دوازده هزار نامه برای تو فرستادند، چرا به آنجا نرفتی؟ مگر از عراق جایی بهتر و بالاتر هم بودم... از کوفی ها و مردم عراق شجاع تر و سلحشورتر وجود نداشت. در عین حال همین مردمی که هجده هزار بیعت کننده داشتند و دوازده هزار نامه نوشته بودند به مجرد اینکه سر و کلّه پسر زیاد پیدا شد همه فرار کردند، چرا؟ چون زیاد بن ابیه سال ها در کوفه حکومت کرده بود، آنقدر چشم در آورده بود، آنقدر دست و پا بریده بود، آنقدر شکم ها سفره کرده بود، آنقدر افراد را در زندان ها کشته بود که این ها به کلّی احساس شخصیت خودشان را از دست داده بودند... اموی ها شخصیت ملت مسلمان را له کرده کوبیده بودند و دیگر کسی از آن احساس های اسلامی در خودش نمی دید» (همان صص 45 و 46)

زنده شدن شخصیت کوفیان

«اما همین کوفه بعد از مدت سه سال انقلاب کرد و پنج هزار نفر تواب از همین کوفه پیدا شد و سر قبر حسین بن علی رفتند و در آنجا عزاداری کردند، گریه کردند و به درگاه الهی از تقصیری که کرده بودند توبه کردند و گفتند ما تا انتقام خون حسین بن علی را نگیریم از پای نمی نشینیم، یا باید کشته بشویم یا انتقام بگیرم، و عمل کردند و قتله کربلا را همین ها کشتند و شروع این نهضت از همان عصر عاشورا و از روز دوازدهم محرم بود. چه کسی این کار را کرد؟ حسین بن علی، شخصیت دادن به یک ملت به این است که به آنها عشق و ایده آل داده شود و اگر عشق ها و ایده ها آنهایی دارند که رویش غبار گرفته است، آن گرد و غبار را زدود و دو مرتبه آن را زنده کرد» (همان- ص 46)

نوشته: سید صالح زاهدی_گروه دین و اندیشه تبیان

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.