چگونه شعر بگویم که وضع کیشمیشی ست
قسمت اول ، قسمت دوم ، قسمت سوم ( آلوچه دل شکسته دارد )
قسمت چهارم( پایانی) :
7ـ برخی ویژگی ها که در شعر معمولی، کاستی محسوب میشوند گاهی به یاری طنزپرداز میآیند و حلاوتی خاص به شعر میبخشند، از جمله تتابع اضافات، تنافر حروف، غلط دستوری، اشکال وزنی، تعقید لفظی و معنایی و از این قبیل:
چگونه شعر بگویم که وضع کیشمیشی ست |
هنوز پیشة داروغه پیشة پیشیست |
...
و بی دلیل به دریا نمیزنم دل را |
مبین که اهل کویرم، نگار من کیشیست |
...
در این زمانة نامعتبر که قاضی شهر |
گدای خانه اش از تاجران تجریشیست |
دلم برای خدا تنگ میشود، اما |
سفر به خانة ایشان برای من فیشیست |
در منظومة بلند سبک شناسی که ابیاتی از آن پیش از این آمده در قسمت «سبک اینچنینی» این چنین میسراید:
هی نگو این چتر من، آن شال من |
هی نگو این مال من، آن مال من |
مال من گفتن که اصلاً خوب نیست |
خاصه وقتی مال تو مرغوب نیست |
از قبا گفتیم و مطلب شد دراز |
مختصر میگویم از آغاز باز |
سبک نیما بی در و دروازه بود |
لیک وجصافاً زبانش تازه بود |
بعد در توضیح عبارت «وجصافاً» مینویسد این کلمه به معنی وجداناً و انصافاً است!
در ادامة همان منظومه، همین شیوة دستکاری در کلمات همراه با اشارات و کنایات آشنا فضای طنزآمیز دل نشینی آفریده است:
بامدادان طبع او باران گرفت |
رأس پنج عصر ذوقش جان گرفت |
شعرهای خارجی بسیار خواند |
گفت با خود این چنین هر بار خواند: |
آفرین بر شعر آنسوی جهان |
ابر هم شلوار میپوشد در آن |
مدتی با گاوبازان دوس شد |
مدتی هم عاشق ریستوس شد |
بعد با مارگوت بیگل شد آشنا |
مدتی هم شد رفیق لورکا |
رفت و تا نزدیکی نوبل رسید |
مرغ بخت نوبل از دستش پرید |
ناگهان بانگی برآمد خواجه مُرد |
خواجه در کوران شهرت جان سپرد |
یک نفر آمد که: دف دف دف ددف |
آنکه دیر آمد، ولی زد توی صف |
دفددف میگفت با خود روز و شب |
هلهلملم لمکنان و کف به لب |
خواستم دربارة این یاوه گو |
این که برد از ساحت شعر آبرو |
چیزها گویم، ولی گفتم: ولش |
تا نیاید حرف از این بیش کش |
پای استدلال من از چوب نیست |
پشت چیز مرده غیبت خوب نیست |
هرچه بیشتر بگردیم بیشتر خواهیم یافت. در واقع زبان جادویی شعر آن قدر توسع دارد که همگان را به وسوسة طبع آزمایی میافکند. از فیلسوفان و حکیمان و عارفان بگیر، تا قاضیان و فقیهان و عالمان، از سلاطین و شاهزادگان و آقازادگان تا عاشقان و درویشان و یک لاقبایان. اما من برآنم که طنزپردازان صاحب اصلی این خانه اند و اتفاقاً آن دیگران که نام بردم و اغلب مردمانی جدی و حتی اخمو هستند، آن گاه که به مدد بیان سحرانگیز شعر به وادی طنز و لبخند سری زده اند، شعرشان موفق تر و خواندنی تر شده است.
اسماعیل امینی
تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی