تبیان، دستیار زندگی
چگونه شعر بگویم که وضع کیشمیشی ‌ست هنوز پیشة داروغه پیشة پیشی‌ست و بی دلیل به دریا نمی‌زنم دل را مبین که اهل کویرم، نگار من کیشی‌ست ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

چگونه شعر بگویم که وضع کیشمیشی ‌ست

قسمت اول ، قسمت دوم ، قسمت سوم ( آلوچه دل شکسته دارد )

قسمت چهارم( پایانی) :

طنز

برخی ویژگی ها که در شعر معمولی، کاستی محسوب می‌شوند گاهی به یاری طنزپرداز می‌آیند و حلاوتی خاص به شعر می‌بخشند، از جمله تتابع اضافات، تنافر حروف، غلط دستوری، اشکال وزنی، تعقید لفظی و معنایی و از این قبیل:

چگونه شعر بگویم که وضع کیشمیشی ‌ست

هنوز پیشة داروغه پیشة پیشی‌ست

...

و بی دلیل به دریا نمی‌زنم دل را

مبین که اهل کویرم، نگار من کیشی‌ست

...

در این زمانة نامعتبر که قاضی شهر

گدای خانه اش از تاجران تجریشی‌ست

دلم برای خدا تنگ می‌شود، اما

سفر به خانة ایشان برای من فیشی‌ست

در منظومة بلند سبک شناسی که ابیاتی از آن پیش از این آمده در قسمت «سبک این‌چنینی» این چنین می‌سراید:

هی نگو این چتر من، آن شال من

هی نگو این مال من، آن مال من

مال من گفتن که اصلاً خوب نیست

خاصه وقتی مال تو مرغوب نیست

از قبا گفتیم و مطلب شد دراز

مختصر می‌گویم از آغاز باز

سبک نیما بی در و دروازه بود

لیک وجصافاً زبانش تازه بود

بعد در توضیح عبارت «وجصافاً» می‌نویسد این کلمه به معنی وجداناً و انصافاً است!

در ادامة همان منظومه، همین شیوة دست‌کاری در کلمات همراه با اشارات و کنایات آشنا فضای طنزآمیز دل نشینی آفریده است:

بامدادان طبع او باران گرفت

رأس پنج عصر ذوقش جان گرفت

شعرهای خارجی بسیار خواند

گفت با خود این چنین هر بار خواند:

آفرین بر شعر آن‌سوی جهان

ابر هم شلوار می‌پوشد در آن

مدتی با گاوبازان دوس شد

مدتی هم عاشق ریستوس شد

بعد با مارگوت بیگل شد آشنا

مدتی هم شد رفیق لورکا

رفت و تا نزدیکی نوبل رسید

مرغ بخت نوبل از دستش پرید

طنز

ناگهان بانگی برآمد خواجه مُرد

خواجه در کوران شهرت جان سپرد

یک نفر آمد که: دف دف دف ددف

آن‌که دیر آمد، ولی زد توی صف

دف‌ددف می‌گفت با خود روز و شب

هل‌هلم‌لم لم‌کنان و کف به لب

خواستم دربارة این یاوه گو

این که برد از ساحت شعر آبرو

چیزها گویم، ولی گفتم: ولش

تا نیاید حرف از این بیش کش

پای استدلال من از چوب نیست

پشت چیز مرده غیبت خوب نیست

هرچه بیشتر بگردیم بیشتر خواهیم یافت. در واقع زبان جادویی شعر آن قدر توسع دارد که همگان را به وسوسة طبع آزمایی می‌افکند. از فیلسوفان و حکیمان و عارفان بگیر، تا قاضیان و فقیهان و عالمان، از سلاطین و شاهزادگان و آقازادگان تا عاشقان و درویشان و یک لاقبایان. اما من برآنم که طنزپردازان صاحب اصلی این خانه اند و اتفاقاً آن دیگران که نام بردم و اغلب مردمانی جدی و حتی اخمو هستند، آن گاه که به مدد بیان سحرانگیز شعر به وادی طنز و لبخند سری زده اند، شعرشان موفق تر و خواندنی تر شده است.

پایان


اسماعیل امینی

تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی